۱۴۹,۰۰۰ تومان Original price was: ۱۴۹,۰۰۰ تومان.۱۲۶,۶۵۰ تومانCurrent price is: ۱۲۶,۶۵۰ تومان.
تعداد صفحات | 87 |
---|---|
شابک | 978-622-378-126-1 |
انتشارات |
فهرست عنوان صفحه
مقدمه …………………………………………………………………………………… ۷
زیارت حضرت رسول اکرم)ص ( ……………………………………………………….. ۱۵
مباهله …………………………………………………………………………………. ۱۵
وصف اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ………………………………… ۱۸
همسران پیامبر اکرم )ص( ……………………………………………………………. ۱9
اصحاب پیامبر اکرم )ص( ……………………………………………………………… ۲۰
۱.خدیجه ……………………………………………………………………………… ۲۰
۲ – سلمان ……………………………………………………………………………. ۲۳
۳- ابوذر ……………………………………………………………………………….. ۲۵
۴- بلال ……………………………………………………………………………….. ۲۷
۵- مقداد ………………………………………………………………………………. ۲9
-6 سعد وقاص ………………………………………………………………………… ۳۰
۷ – زیاد بن ابیه ……………………………………………………………………….. ۳۳
۸- زبیر ……………………………………………………………………………….. ۳۳
9 – عمار ………………………………………………………………………………. ۳6
۱۰ – طلحه ……………………………………………………………………………. ۳۷
۱۱ – اویس قرنی ………………………………………………………………………. ۳۸
۱۲ – جعفر ابن ابی طالب ……………………………………………………………… ۴۰
۱۳ – زید بن حارثه …………………………………………………………………….. ۴۲
۱۴ – عبدالله بن رواحه …………………………………………………………………. ۴۴
۱۵ -حذیفة بن الیمان العشی ………………………………………………………….. ۴۵
۱6 -ابودجانه ………………………………………………………………………….. ۴۷
۱۷ -ابولبابه ……………………………………………………………………………. ۴۸
۱۸ -حمزة بن عبد المطلب ……………………………………………………………. ۵۰
۱9 _ابو ایوب انصاری ………………………………………………………………….. ۵۳
۲۰ – خالد بن سعید …………………………………………………………………… ۵۳
۲۱ – سعد بن عباده …………………………………………………………………… ۵۵
۲۲ – قی س بن عاصم المنقر ی ………………………………………………………… ۵6
۲۳ – مالک بن نوبره الحنفی الیربو عی …………………………………………………. ۵6
۲۴ -ابو موسی اشعری …………………………………………………………………. ۵۸
۲۵ -ا نس بن حارث کاهلی …………………………………………………………… ۵9
۲6 – حبیب بن مظاهر اسدی ………………………………………………………… 6۰
۲۷ – مسلم بن عوسجه اسدی ………………………………………………………… 6۱
۲۸ -عبدالله بن مسعود ……………………………………………………………….. 6۲
۲9 -عبد الله بن یقطر حمیدی ………………………………………………………… 6۴
۳۰ – جابربن عبدالله انصاری ………………………………………………………….. 6۵
۳۱ – قیس بن سعد بن عباده …………………………………………………………. 6۸
۳۲ – عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب ………………………………………………… 69
۳۳ – ابوالعباس سهل بن سعد بن مالک بن خزرج بن ساعده ………………………… ۷۰
۳۴ – زید بن ارقم …………………………………………………………………….. ۷۲
۳۵ – سهل بن حنیف ………………………………………………………………….. ۷۴
۳6 -سعد بن معاذ …………………………………………………………………….. ۷۵
۳۷ – صهیب بن سنان …………………………………………………………………. ۷۸
۳۸ -عثمان بن مظعون بن حبیب بن وهب الجمعی …………………………………… ۸۰
۳9 -زهیر بن قین بجلی ……………………………………………………………….. ۸۲
۴۰ -اسامه بن زید …………………………………………………………………….. ۸۳
مستحب است زیارت رسول مكرم اسلام حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم از نزديك و دور و همچنين زیارت ائمه عليهم السلام در هر روز جمعه اگر چه زائر از قبر هاي شریف ایشان دور باشد اگر بالاي بلندي بايستد و زیارت كند افضل است و نيز سزاوار است زیارت حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در عقب هر نمازی به اين الفاضي كه حضرت امام رضا عليه السلام تعلیم ابن ابي نصر بزنطي فرمودند:
اَلَسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسوُلَ اللهِ وَرَحْمَة الله وَبَرَكاتهُ، اَلَسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَّمَدَ بْنَ عَبْدِاللهِ، اَلَسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ الله، اَلَسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبيبَ اللهِ، اَلَسَّلامُ عَلَيْكَ يا صِفْوَةَ اللهِ، اَلَسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللهِ اَشْهَدُ اَنَّكَ رَسوُلَ اللهِ وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ مُحَّمَدَ بْنَ عَبْدِاللهِ و اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جاهَدْتَ في سَبيلِ رَبِّكَ وَ عَبَدْتَةُ حَتيّ اَتيكَ اْليَقينُ فَجَزاكَّ الله يا رَسوُلَ اللهِ اَفْضَلَ ما جَزي نَبِيّنًا عَنْ اُمَّتِةِ اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَّمَدٍ وَ آل مُحَّمَدٍ اَفْضَلَ ما صَلّيَتَ عَلي اِبْراهيمَ وَ آل اِبْراهيمَ اَنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ.
به یکی از وقایع بسیار مهم صدر اسلام اشاره ای مختصر می شود:
در سال دهم هجری قمری برابر با بیست و چهارم ذی الحجه جمعی از اشراف نصاری نجران خدمت حضرت سید المرسلین پیامبر عزیز اسلام آمدند و سر کرده آنها سه نفر بودند یکی عاقب که امیر و صاحب رای ایشان بود، دیگری عبدالمسیح که در جمیع مشکلات مردم به او پناه می بردند، سومی ابوحارثه که عالم و پیشوای ایشان بود و پادشاهان روم برای او کلیسا ساخته بودند هدایا و تحفه ها برای او می فرستادند، ابوحارثه با دیدن آن حضرت به همراهان خود گفت: به خدا سوگند که این همان پیغمبری است که ما انتظار او را میکشیدیم به خدمت حضرت پیغمبر رفتند و سلام کردند و حضرت جواب سلام آنها را گفت و فرمود: به حق آن خداوندی که مرا به راستی فرستاده که در مرتبه ی اول که نزد من آمدند شیطان با ایشان همراه بود و من برای این جواب سلام ایشان نگفتم پس در تمام آن روز از حضرت سئوالها کردند و با حضرت مناظره نمودند پس عالم ایشان گفت که یا محمد چه می گویی در جواب مسیح حضرت فرمود: او بنده و رسول خداست ایشان گفتند که هرگز دیده ایی که فرزندی بی پدر متولد شود این آیه شریف نازل شد که در سوره ی مبارک پنجاه و نه آل عمران میفرماید:
“اِنَّ مَثَلَ عیسی عِندَاللهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَه مِن تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کنُ فَیَکوُنُ“
مثل عیسی نزد خداوند مانند مثل آدم است که خدا خلق کرد او را از خاک پس گفت او را که موجود باش سپس موجود شد و چون مناظره به طول انجامید و ایشان لجاجت در خصومت می کردند حق تعالی در سوره مبارک آل عمران آیه شریفه شصت و یک قرآن کریم این چنین به پیغمبر خود میفرماید:
فَمَنْ حاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعدِ ماجاءَکَ مِنَ العِلمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبْناءَنَا وَ اَبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ اَنُفُسَنا وَ اَنْفُسَکُم ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ
“ترجمه آیه “پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید در باره عیسی پس از آن که با وحی خدا بر احوال او آگاه شدی بگو که بیایید ما و شما با فرزندان و زنان خود باهم به مباهله برخیزیم.
یعنی در حق یکی دیگر نفرین کرده در دعا و التجاء[1] به درگاه خدا اصرار کنیم تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم قرار کردند که روز دیگر مباهله کنند و نصاری به جاهای خود برگشتند سپس ابوحارثه به اصحاب خود گفت که فردا نظر کنید اگر محمد صلی الله علیه و آله با فرزندان و اهل بیت خود می آید بترسید از مباهله با او اما اگر با اصحاب و اتباع[2] خود آمد از مباهله با او پروا مکنید.
سپس بامداد آن حضرت برای مباهله از مدینه بیرون آمدند چون نصاری آن بزرگواران را مشاهده کرد ابوحارثه پرسید که اینها کیستند که با او همراه هستند گفتند آن که پیش روی اوست پسر عمو اوست و شوهر دختر اوست و محبوب ترین خلق عالم است نزد او و آن دو طفل دو فرزندان فاطمه دختر اوست که عزیز ترین خلق عالم است نزد او سپس حضرت به دو زانو نشستند برای مباهله سپس سید و عاقب پسران خود را برداشتند برای مباهله ابوحارثه گفت به خدا سوگند که چنان نشستند که پيغمبران می نشستند برای مباهله و برگشت سید گفت به کجا می روی گفت اگر محمد بر حق نبود چنان جرات نمی کرد بر مباهله و اگر با ما مباهله کند پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی روی زمین نخواهد ماند سپس ابو دجانه به خدمت حضرت آمد و گفت ای ابوالقاسم در گذر از مباهله با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت بر ادای آن را داشته باشیم.
سپس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هر سال دو هزار حله بدهند که قیمت هر حله چهل درهم باشد و اگر جنگی روی دهد سی زره سی نیزه سی اسب به عاریه بدهند و حضرت نامه صلح برای ایشان نوشت و برگشتند سپس حضرت فرمود: که سوگند یاد میکنم به آن خداوندی که جانم در قبضه اوست که هلاکت نزدیک شده بود به اهل نجران و اگر با من مباهله می کردند هر آینه همه میمون و خوک می شدند و هر آینه تمام این وادی برایشان آتش می شد و می سوخت و حق تعالی جمیع اهل نجران را مستأصل می کرد حتی آن که مرغ بر سر درختان ایشان نمی ماند و همه نصاری پیش از سال می مردند چون سید و عاقب برگشتند بعد از اندک زمانی به خدمت حضرت معاودت[3] نمودند و مسلمان شدند.
با این رخداد تاریخی هم دین مبین اسلام پیشرفت زیاد و شایانی کرد و هم ارزش و مقام منزلت خاندان رسالت بر مردم آشکار گردید.
نکته: با علم به آگاهی، قداست و محبوبیت خاندان اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم نزد پروردگار که از چه جایگاه و منزلتی بر خوردار می باشند این امر مهم نیز به مردم ثابت گردید، اما چگونه حرمت خاندان پیامبر را حفظ کردند و چگونه مزد رسالت را ادا نمودند و چه رفتار ناجوانمردانه ای در حق اهل بیت انجام دادند که باعث می شود مستوجب عذاب دنیا و آخرت گردند لعنت الله علی القوم الظالمین.
برآن شديم تا از خدمات و شايستگي ها و دلاوري ها در صحنه هاي نبرد با كفار و از جان گذشتگی هاي اصحاب رسول خدا (ص) بر حسب قرب منزلت و خدمات صحابه در پيشرفت دين مبين اسلام از برخي از آنان ذكري نموده و از زحمات و ايثار آنان قدر داني به عمل آوریم.
آنها صبح مي كردند در حالي كه موهاي ژوليده و چهره هاي غبار آلوده داشتند شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت مي گذراندند، پیشانی و گونه هاي صورت را در پيشگاه خدا به خاك مي ساييدند، با ياد معاد چنان نا آرام بودند گويا به روي آتش ايستاده اند، به پیشانی آنها از سجده هاي طولاني پينه بسته بود اگر نام خدا برده مي شد چنان مي گريستند كه گريبان هاي آنان تر مي شد، و چون درخت در روز تند باد مي لرزيدند، از كيفري كه از آن بيم داشتند يا براي پاداشي كه به آن اميدوار بودند.
خديجه: دختر خويلد بن اسد از قبيله قريش
عايشه: دختر ابوبكر از قبيله تميم
ام حبيبه: دختر ابوسفيان از قبيله بني اميه
ام سلمه: از قبيله بني محزوم (ابوجهل وخالدبن وليد ) ازاين قبيله اند
سوده: از قبيله بني هلال
صفيه: از قبيله بني اسرائيل
دختر خويلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب یکی از زنان متمول عرب و از قبيله قريش بود که زنی ثروتمند و با شرافت بود که ثروت خود را در اختیار دیگران می گذاشت تا برای او تجارت کنند و در مقابل اجرتی دریافت کنند.
موقعی که آوازه ی امانت، درستی، فضیلت و بزرگواری محمد(ص) در عربستان پیچید و به گوش خدیجه رسید به فکر افتاد با محمد (ص) کار کند و این موضوع را به او پیشنهاد کرد و اظهار داشت: مالی را با یک غلام که “میسره” نامیده می شود دراختیار شما می گذارم و در مقابل بیش از آنچه به دیگران می دادم به شما می پردازم.
محمد(ص) از وضع زندگی ابوطالب با خبر بود و می دانست وضع مالی عمویش در اثر فرسودگی، پیری و کثرت عائله، کمی در آمد، رضایت بخش نیست این پیشنهاد را از خدیجه پذیرفت.
خدیجه دو بار شوهر کرده بود زنی با شخصیت بود “ابوهاله” و “عتیق مخزومی” شوهران متوفای او بودند خدیجه با اینکه چهل سال از عمرش می گذشت در اثر ثروت فراوان و محبوبیتش خواستگاران زیادی از بزرگان قریش و رجال وقت داشت.
اما خدیجه نمی پذیرفت زیرا می دانست که آنان مرد زندگی نیستند و یا تنها به مال او چشم دوخته اند. هنگامی که کاروان تجارتی قریش آماده حرکت به شام گردید و محمد(ص) نیز شرایط سفر را فراهم کرد خواست به کاروانیان بپیوندد خدیجه به غلام خود میسره دستور داد تو هم همراه محمد (ص) و در خدمت او به شام برو.
این سفر چیزها و برکت هایی مانند سود فراوان در تجارت، آشکار شدن شخصیت شگفت انگیز محمد (ص)برای اهل کاروان بر خورد راهب مسیحی با آن حضرت و پیشگویی او از نبوت و پیامبری آن بزرگوار و فراهم شدن مقدمات یک وصلت فرخنده را به همراه داشت.
این سفر پس از مدتی خاتمه یافت و کاروان از شام برگشت میسره شرح جزئیات سفر و سود فراوان بی سابقه ای که عائد آنها شده بود وهم چنین بزرگواری ها و کرامت هایی که در این سفر از محمد (ص)آشکار شده بود همه را برای بانوی قریش تعریف کرد.
خدیجه با شنیدن این گزارشها و نیز سخن هایی که از یک عالم یهودی درباره شخصیت آسمانی محمد (ص) و تزویج وی با محترم ترین زنان قریش خدیجه شنیده بود باعث کردید که تنها مهر و علاقه ی محمد (ص) را در دل بپروراند بلکه موجب شد که او را شوهر ایده آل خود بداند.
همچنین مطالبی که عمویش ورقه بن نوفل به عنوان پیشگویی های پیامبران گذشته درباره ی بشارت ظهور محمد (ص) و همسری خدیجه با او گفته بود و شوق خدیجه را فراوان تر کرد.
ولی چگونه با او در میان بگذارد؟ این خود برای او که با شخصیت ترین زنان قریش بود کار آسانی نبود پیشنهاد ازدواج: خدیجه از نفیسه که دوست و محرم اسرارش بود خواست تا در این زمینه با محمد (ص)گفتوگو کند.
نفیسه پیش محمد (ص)رفت و گفت: چرا ازدواج نمی کنی؟ حضرت جواب دادند: شرایط زندگی و بودجه ام اجازه نمی دهد نفیسه گفت: هر گاه این اشکال از میان برود وزنی صاحب جمال و مالدار و شرافتمند و از خانواده معروف برایتان پیدا شود آیا قبول میکنید؟ محمد (ص) پرسید: چنین زنی که می گویی کیست؟ نفیسه گفت “خدیجه” محمد (ص)گفت: این چگونه می شود او که خواستگارانی از اشراف و ثروتمندان قریش را رد کرده آیا با من ازدواج خواهد کرد؟ نفیسه گفت: بلی این پیوند شدنی است و من آن را انجام می دهم هنگامی که محمد (ص) اطمینان پیدا کرد که خدیجه مایل است با او ازدواج کند جریان را با عموهایش در میان گذاشت.
آنان با شنیدن این خبر از حضرت مسرت بخش بسیار خرسند شدند و رسم خواستگاری را بجا آوردند و سرانجام با تشریفات خاص جشن عروسی را برگزار کردند بیست و پنچ سال از سن شریف پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود که حضرت خدیجه را تزویج فرمود که از نجیب ترین زنان عصر و متمول ترین بانوان مکه بود و تمام اموال خود را در راه پیشرفت اسلام بذل و ایثار کرد.
آنگاه که پیامبر در چهل سالگی به پیامبری مبعوث گردیدند از کوه حرا که آمدند جلال او را فرو گرفته بود که هیچکس را یارای آن نبود که به آن حضرت نظر کند و بر هر درخت و گیاه و سنگ می گذشت آن حضرت را سجده می کردند و به زبان فصیح می گفتند:
السلام علیک یا نبی الله السلام علیک یا رسول الله چون داخل خانه خدیجه شد از شعاع خورشید جمال ایشان خانه منور شد گفت : یا محمد این چه نور است که در تو مشاهده می کنم فرمود :که این نور پیغمبری است بگو لا اله الا الله محمد رسول الله خدیجه در جواب عرض کرد یا رسول الله سالهاست که من پیغمبری شما را می دانستم سپس شهادت گفت و اولین شخصی است به آن حضرت ایمان آورد.
محمد (ص) بهترین دوران زناشویی یعنی در حدود بیست و پنچ سال از عمر پر برکتش را با خدیجه گذراند و با او که نه تنها برای محمد (ص) یک همسر خوب و فداکار بود بلکه بزرگ ترین یار و مدد کارش به شمار می رفت زندگی کرد.
نکته :
با این وصلت دارای شش فرزند گردید، دو پسر به نامهای قاسم و طاهر که در همان کودکی از دنیا رفتند، چهار دختر به نام های رقیه، زینب، ام کلثوم، و خانم فاطمه (س) که از برجسته ترین آنها بود شیخ طبرسی و ابن شهر آشوب روایت کرده اند که اولاد غیر از خدیجه نبود مگر ابراهیم که از ماریه قبطیه متولد شد که در سال دوم تولد وفات کرد حضرت خدیجه تا زنده بود پیامبر هیچ زن دیگری نگرفت. خدیجه به خاطر از خود گذشتگی و فداکاری بی نظیری که نسبت به محمد (ص) و آئین او نشان داد نه تنها در زمان حیاتش مورد علاقه شدید او بود بلکه بعد از وفات هم هر گاه یاد او می افتاد اندوهگین میشدند در فراق او اشک می ریخت هر چه بود آفتاب عمر خود خدیجه در سن شصت و پنچ سالگی سه سال قبل از هجرت یعنی در سال دهم بعثت در مکه غروب کرد و خانه محمد (ص) برای همیشه از فروغ خدیجه خاموش گردید.
سلمان فارسي پيش از مسلمان شدن روزبه نام داشت كه در محله جي نزديك اصفهان متولد شد و حضرت محمد (ص) او را سلمان محمدي نام نهادند اول اركان اربعه و مخصوص به شرافت (سلمان منا اهل البيت ) و پيرو در سلك اهل بيت نبوت عصمت است كه در فضيلت او پیامبر (ص) فرمود: سلمان از اهلبيت من است. از براي ايمان ده درجه است و او در درجه دهم بوده و عالم به غيب و منايا[4] بوده و از تحف بهشت در دنيا ميل فرموده و بهشت مشتاق و عاشق او بوده و خدا رسول صلي الله عليه و آله او را دوست ميداشتند و حق تعالي پيغمبر را امر فرمود به محبت چهار نفر كه سلمان يكي از ایشان است.
آياتي در مدح او در قرآن مجيد نازل شده و جبرئيل هر وقت بر حضرت رسول (ص) نازل مي شد امر مي كرد از جانب پروردگار كه سلمان را سلام برساند و مطلع گرداند او را به علم منايا و بلايا و انساب[5] و شبها براي او، در خلوت رسول خدا (ص) و علي عليه السلام چيز هايي به او تعلیم فرمودند: پرسيدند ما از شما بسيار ذكر سلمان فارسي مي شنویم سبب آن چيست آن حضرت در جواب فرمودند كه مگو سلمان فارسي بگو سلمان محمدي و بدان كه باعث بر کثرت ذكر من او را سه فضيلت عظيم است كه به آن آراسته بود، اول اختيار نمودن او هواي علي عليه السلام را بر هواي نفس خود، دوم دوست داشتن او فقرا را و اختيار او ایشان را بر اغنياء و صاحبان مال و ثروت، سوم محبت او به علم و علماء “ان سلمان كان عبدا صالحا حنيفا مسلما و ما كان من المشركين”
روزی سلمان برای اجرای فرمان رسول خدا (ص) در تهیه غذا برای یک اعرابی تازه مسلمان شده به درب خانه حضرت فاطمه علیها السلام رفت . پس از درخواست سلمان حضرت فاطمه علیها السلام فرمود سوگند به خدا که حسن و حسین از شدت گرسنگی مضطربند و با شکم گرسنه خوابیده اند و لکن خیری را رد نمی کنم بخصوص اینکه به خانه من آمده باشد.
سپس فرمود ای سلمان اینک این پیراهن مرا به نزد شمعون یهودی ببر و یک صاع خرما و یک صاع جو بگیر و بیاور سلمان با پیراهن به نزد شمعون رفت و ماجرا را گفت شمعون اشک از چشمانش جاری شد و گفت این است زهد در دنیا و این است آنچه که موسی علیها السلام در تورات خبر داده بود پس من هم می گویم اشهد ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله سپس به سلمان صاعی از خرما و جو داد و سلمان آنها را نزد فاطمه علیها السلام آورد آن حضرت با دست خود آرد کرد و نان پخت و به سلمان داد سلمان عرض کرد ای دختر پیامبر مقداری هم برای حسن و حسین علیهالسلام بردار حضرت فاطمه علیها السلام در پاسخ فرمود چیزی را که برای خدا داده ام در آن تصرف نمی کنم.
به یک نمونه از خدمات ایشان اشاره ای می شود کفار قریش و دشمنان اسلام و پیامبر(ص) به شهر مدینه جهت براندازی اسلام حمله ور شدند به پیشنهاد جناب سلمان این صحابه نیک پیامبر(ص) حفر خندق در اطراف مدینه ایجاد نمودند که به جنگ احزاب (خندق) معروف است و تنها چند نفر موفق به عبور از خندق شدند که سرکرده آنها عمر بن عبدود بود که به دست امیرالمومنین کشته شد که پیامبر(ص) فرمود: ضربت علی در خندق به عبادت جن و انس تا به قیامت برتری دارد و باعث پیروزی دین مبین اسلام و مسلمانان در این جنگ گردید.
تا آنجا كه سلمان فارسى به امير مؤمنان على(ع) عرض مىكند: هر زمان خدمت پیامبر (ص) رسيدم دستی بر شانه من زد و به شما اشاره كرد و فرمود: اى سلمان اين مرد و حزبش پيروزند. پیامبر (ص) به سلمان فرمود: اعراب از اطراف اسلام پراکنده می شوند و ایرانیان که از نژاد و قوم تو هستند از دین اسلام و اهل بیت من برای حفظ و حمایت آن باقی می مانند.
نکته:
در سنه سي و شش در مدائن وفات كرد و علي عليه السلام در همان شب از مدينه بطي الارض بر سر جنازه او حاضر شد و او را غسل داد و كفن كرد و نماز بر او خواند و در همانجا به خاك رفت و حضرت خضر عليه السلام و حضرت جعفر طيار عليه السلام در نماز سلمان حاضر شدند در حالي كه با هر كدام از آن دو نفر هفتاد صف از ملائکه بود كه در هر صفي هزار هزار فرشته بود و قبر شریف سلمان در مدائن با بقعه و صحن بزرگي ظاهر و مزارش حاضر است .
اسم جندب بن جناده از قبيله بني غفار است يكي از اركان اربعه و سوم شخص است به قولي چهارم يا پنجم است كه اسلام آورده است. در جنگ بدر احد و خندق حاضر نبود آنگاه به خدمت رسول الله شتافت و ملازمت خدمت داشت و درجه او در نزد رسول الله زياده از آن است كه حضرت در حق او فراوان فرمايش كرده و او را صديق امت و شبيه عيسي بن مريم عليه السلام در زهد گرفته و در حق او حديث مشهور “ما اوظلت و الخضراء”در ميان صحابه كسي به جلالت قدر و رفعت شان سلمان فارسي و ابوذر و مقداد نبود از اخبار ظاهر مي شود كه سلمان بر او ترجيح دارد و او بر مقداد در روز قيامت منادي از جانب رب العزه [6]ندا كند كه كجايند حواري و مخلصان محمد بن عبدالله كه بر طريقه آن حضرت مستقيم بودند و پيمان آن حضرت را نشكستند پس بر خيزد سلمان و ابوذر و مقداد.
پیامبر (ص) فرمود: كه خدا مرا امر كرده است به دوستي چهار كس از صحابه گفتند يا رسول الله كيستند آن جماعت پیامبر(ص) فرمودند: علي بن ابي طالب سلمان ابوذر مقداد و با ما هستند در كتب سني و شيعه مروريست كه حضرت رسول الله فرمود: آسمان سايه نكرده بر كسي و زمين بر نداشته كسي را كه راستگو تر از ابوذر باشد در كتاب” استيعاب[7]” از حضرت رسالت (ص) روايت كرده است كه فرمود ابوذر در ميان امت من به زهد عيسي بن مريم است و شبيه عيسي بن مريم است در زهد و علمي چند ضبط كرده كه مردمان از حمل آن عاجز بودند.
هنگامي كه جبرئيل به صورت ” دحيه كلبي” در خدمت آن حضرت بود و ابوذر گذشت و سلام نكرد جبرئيل گفت: ابوذر از ما گذشت و سلام نكرد اگر سلام مي كرد ما او را جواب سلام مي گفتيم به درستي كه او را دعايي هست كه در ميان اهل آسمانها معروف است چون من عروج كنم از وي سئوال كن چون جبرئيل برفت ابوذر بيامد حضرت فرمود: اي ابوذر چرا بر ما سلام نكردي ابوذر گفت: چنين يافتم كه دحيه كلبي در حضرتت بود و براي او امري به خلوت طلبيده نخواستم كلام شما را قطع كنم پیامبر فرمود كه جبرئيل بود ابوذر بسيار نادم شد حضرت به ابوذر فرمود آن چه دعا است كه خدا را با آن مي خواني كه جبرئيل خبر داد كه در آسمانها معروف است گفت اين دعا را مي خوانم.
“اللهم اني اسئلك الايمان بك التصديق نبيك و العافية من جميع البلاء والشكر علي العافية و الغني عن شرارالناس” ابوذر از خوف الهي چندان گريست كه چشم او آزرده شد به او گفتند كه دعا كن كه خدا چشم تو را شفا بخشد گفت مرا چندان غم آن نيست گفتند چه غم است كه تو را از چشم خود بي خبر كرده گفت : دو چيز عظيم كه در پيش دارم كه بهشت و دوزخ است.
از عبدالله بن عباس روايت كرده اند كه روزي رسول خدا (ص) در مسجد قبا نشسته بود و جمعي از صحابه در خدمت آن جناب بودند فرمود: اول كسي كه از اين در درآيد در اين ساعت از اهل بهشت باشد چون صحابه اين را شنيدند جمعي بر خاستند كه شايد مبادرت نمايند پس فرمود جماعتي الحال داخل مي شوند كه هر يك به ديگري سبقت گيرند هر كه در ميان ایشان مرا بشارت دهد بيرون رفتن آذر ماه را از اهل بهشت است پس ابوذر با آن جماعت داخل شد حضرت به ایشان فرمود: در كدام ماه هستيم از ماه هاي رومي ابوذر گفت: كه آذر برفت يا رسول الله حضرت فرمود من مي دانستم ليكن مي خواستم كه صحابه بدانند كه تو از اهل بهشتي و چگونه چنين نباشي و حال آن كه تو را بعد از من، از حرم من، به سبب محبت به اهل بيت من و دوستي ایشان بيرون خواهند كرد و پس تنها در غربت زندگاني خواهي كرد و تنها خواهي مرد و جمعي از عراق سعادت تجهيز و دفن تو خواهند يافت آن جماعت رفيقان من خواهند بود در بهشتي كه خدا پرهیزکاران را وعده فرموده است.
در زمان خلافت عمر به ولايت شام رفت و در آنجا بود خلافت عثمان معاويه والي آنجا شد و لب اعتراض و سخنراني و باعث بيداري مردم شام شد و معاويه گزارش به خليفه داد و عثمان حكم خروج او از مدينه به ربذه را داد.
در سال سي و يك يا سي و دو هجرت وفات نمود و جمعي از عراق سعادت تجهيز او را به عهده گرفتند.
بلال بن رياح معروف به بلال حبشي از خانواده اي از بردگان “بني جمح” در مكه به دنيا آمد و از عرب هاي غير خالص يعني “سراة” به شمار مي رفت پدرش “رياح” و مادرش “حمامه” نام داشت كه از اين رو به وي ” ابن حمامه ” نيز مي گفتند اين دو از كساني بودند كه از حبشه به حالت اسارت وارد جزيره العرب شدند بنا بر نقل تاريخ سال تولدش را سال سوم عام الفيل مي دانند نسبت هاي او را حبشي قرشي و يتمي گفته اند.
بلال بن رياح حبشي برده اي سياه از ديار حبشه بود و به بردگي اميه بن خلف درآمد پس از بعثت پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم در سن سي سالگي به دين اسلام گرويد و از پيشگامان اسلام و از صحابه پیامبر(ص) به شمار مي آيد.
اميه مولاي بلال كه از دشمنان سر سخت پیامبر(ص)بود روزها بلال را بر ريگ هاي داغ مكه مي خواباند و با گذاشتن سنگ بزرگي بر سينه اش به او دستور مي داد از آيين محمد صلي الله و عليه و آله و سلم دست بردارد و “لات” و “عزي” را بپرستد بلال از دستور او سرپیچی مي نمود و از آيين اسلام دست نمي كشيد و در زير شكنجه فقط مي گفت احد، احد، پايداري بلال به گونه اي بود كه “ورقه بن نوفل “مسيحي زبان به تحسين وي گشود و گفت به خدا سوگند اگر اين غلام در اين راه كشته شود من نخستين كسي هستم كه براي تبرك قبر او را زیارت مي كنم.
بلال پس از ماه ها تحمل رنج و مشقت به توصیه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خريداري و آزاد شد وي پس از آزاد شدن به جمع مسلمانان پيوست و در هجرت مسلمانان به مدينه با مهاجران همراه شد.
او در تمامي غزوات پیامبر چون بدر احد خندق شركت كرد و دوشا دوش مسلمانان با قريش جنگيد.
در جنگ بدر اميه بن خلف را كه روزگاري شكنجه اش مي كرد ديد و به اشاره او مسلمانان اميه را با شمشير از پاي درآوردند.
بلال نخستين مسلماني بود كه اذان گفت موقعيت او در ميان مسلمانان نيز از روزگاري آغاز شد كه وي به دستور رسول خدا(ص) به مقام موذنی مفتخر شد در روز فتح مكه حضور داشت همراه پیامبر(ص) وارد كعبه شد او تنها كسي است كه همراه پیامبر(ص) وارد خانه ي خدا شد. در روز فتح مكه بر بالاي كعبه رفت و اذان گفت.
پیامبر (ص) روزي خطاب به بلال مي فرمايد: اي بلال من صداي پاهاي تو را در بهشت شنيده ام چه كرده اي بلال؟ بلال عرضه داشت: يا رسول الله به الله سوگند هیچگاه بدون وضو نبوده ام و اگر وضويم باطل مي شد فورا تجديدش مي كردم و دو ركعت نماز سنت را نيز مي خواندم.
پیامبر (ص) فرمود: سه تن از سپاهيان از سادات بهشت هستند لقمان حكيم، نجاشي و بلال هم چنين فرمود: او از جمله برگزیدگان اصحاب است.
پس از رحلت پیامبر اكرم (ص) بلال به نشانه اعتراض دیگر اذان نگفت مگر دو بار: يك بار به درخواست حضرت فاطمه سلام الله عليهما و بار دیگر به تقاضاي حسين عليه السلام هر دو بار اذان او شهر مدينه را متحول كرد و مردم را به شيون و گريه وا داشت.
بلال فرد با عاطفه اي بود پیامبر(ص)را بسيار دوست مي داشت و هنگام رحلت آن حضرت سخت متاثر شد و مدت هاي زيادي از شدت ناراحتي نتوانست اذان بگويد به محض گفتن اشهد ان محمد رسول الله بغض گلويش را مي گرفت و به گريه مي افتاد بعد از رحلت پیامبر اكرم(ص) بلال نتوانست جاي خالي پیامبر (ص) را تحمل كند و كوچه پس كوچه هاي مدينه سرشار از خاطرات بودنش با پیامبر(ص) بود ناچاراً مدينه را ترك گفت و با همراه سپاهي كه براي آزاد كردن قدس تجهيز شده بود راهي فلسطين شد.
چند ماه قبل از فوتش رسول خدا (ص) را در خواب مي بيند كه به او مي فرمايد: اي بلال تو كجايي و اين همه بي وفايي از تو چرا؟ يادت مي كنم و به يادت هستم و آرزوي ديدارت را دارم بلال از خواب بر مي خيزد بلافاصله بار سفر را بر مي بندد به شهر مدينه كه وارد شد بوي پیامبر به مشامش رسيد و در جايگاه نماز پیامبر ايستاد با ديدگان اشك آلود عرضه داشت: السلام عليك يا رسول الله السلام عليك يا حبيب الله حسن و حسين (ع) يادگارهاي پیامبر(ص) را درآغوش گرفت.
سرانجام در سال هیجده يا بیست قمری در سن شصت يا هفتاد سالگي در شام ديده از جهان فرو بست مدفن شريفش در شام (دمشق) در باب الصغير زيارتگاه صاحبدلان است. در آن هنگام كه همسرش به بالينش بود و اشك مي ريخت گفت: آيا من به محمد (ص) و صحابه آن حضرت ملحق مي شوم.
نکته:
با يكي از زنان عرب در زمان پیامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ازدواج كرد با آنکه بعضي نویسندگان بلال را فاقد فرزند دانسته اند ولي در بعضي منابع از پسرش عمر به عنوان يكي از راويان ياد شده و از نواده گان او چون هلال بن عبد الرحمن از قاريان مشهور در سمرقند است.
ابو معبد مقداد بن الاسود اسم پدرش عمر و بهرائي است و چون اسود بن عبد يغوث او را تبني[8] نموده معروف به مقداد بن الاسود شده است آن بزرگوار قديم الاسلام و از خواص اصحاب پیامبر(ص)و يكي از اركان اربعه و بسيار عظيم القدر و شریف المنزله است.
از حضرت رسول (ص) روايت كرده اند كه فرمود: كه خداوند تعالي مرا به محبت چهار تن امر فرموده كه ایشان را دوست بدارم گفتند ایشان كيستند فرمود: علي عليه السلام سلمان ابوذر و مقداد.
و ضباعة بنت زبير بن عبد المطلب دختر عموي رسول خدا زوجه او بوده در جميع غزوات در خدمت رسول خدا (ص) مجاهدت كرده و او يكي از آن چهار نفر است كه بهشت مشتاق ایشان است.
مردم مرتد شدند مگر سه نفر كه آن سلمان ابوذر و مقداد پس راوي پرسيد! كه آيا عمار ياسر با ظهور محبت او در اين چند نفر بود حضرت فرمود: اندك ميلي و ترديدي در او ظاهر شد بعد از آن رجوع به حق نمود آنگاه فرمود: كه اگر خواهي آن كسي را كه هيچ شكي براي او حاصل نشد پس بدان كه او مقداد است دل مقدس او مانند پاره آهن بود در سنه سي و سه در جرف يك فرسخي مدينه وفات كرد جنازه او را حمل كردند و در بقيع دفن نمودند.
نکته:
پسرش معبد در جمل به همراه لشگر عايشه بود و كشته شد چون علي (ع) بر كشتگان عبور فرمود به معبد كه گذشت فرمود: خدا رحمت كند پدر معبد (مقداد) را كه اگر او زنده بود انتخاب او از فرزندش از معبد بهتر بود ؟
از طايفه بني زهره و قريش بود و از همين رو با مادر پيغمبر(ص) حضرت آمنه از طايفه بني زهره قريش بود خويشاوندي داشت پسر(عموزاده)” واقدي “در كتاب “طبقات” آورده ابن سعد به چند واسطه از جابر بن عبدالله انصاری روايت مي كند كه پیغمبر (ص) فرمود: سعد بن ابي و قاص دايي من است پدرش: ابي وقاص مالك بن اهيب بن عبد منا ف بن زهره
مادرش: حمنه دختر سفيان بن اميه بن عبد شمس بن عبد مناف، سعد و قاص از طرف پدر به جد پیامبر (ص) و از طرف مادر به بني اميه منتهي مي شود.
شوراي شش نفره را كه براي تعيين خليفه از جانب عمر انتخاب شده بودند عبارتند: از(طلحه، زبير، عثمان، عبد الرحمان بن عوف، سعد وقاص، علي )
سبب اصلي خودداري او از ياري علي را حسادت مي دانند به تمثيل مي گفت: شمشيري به من دهيد تا مومن را از كافر باز شناسد.
نکته:
1-چون با آن حضرت بيعت نكرده بود وقتي كه شنيد(حر قوص بن زهير)كه معروف به ذوالثديه سرکرده خوارج در نهروان بدست آن حضرت گشته شده پشيمان شده و گفت اگر اين را مي دانستم از علي جدا نمي شدم زيرا از پیامبر (ص) شنيده بودم قاتل ذوالثديه بر حق است (قاموس الرجال[9])
2- يك بار ملاقاتي با معاويه در موسم حج داشت و معاويه به امام علي ناسزا گفت سعد بر آشفت و گفت به خدا اگر يكي از صفات علي را داشتم بهتر بود برايم تا همه ملك جهان را داشتم.
3- بار دیگر در برخورد با معاويه زماني كه با اعتراض گفت كه چرا به علي ناسزا نمي گويي پاسخ داد، اي معاويه سه فضيلت درباره علي سراغ دارم كه هر كدام يك از آنها اگر براي من بود قسم به خدا از تمام نقاطي كه آفتاب بر آن طلوع مي كند براي من بهتر بود.
معاويه گفت آن سه فضيلت چيست ؟
سعد گفت: علي تزويج فاطمه دختر پیامبر(ص) بهترين دختران و سر و راز خود را به علي تزويج كرد از او صاحب اولاد هايي مانند حسن و حسين شد كه اولاد پيغمبرند و علي به واسطه اين ازدواج جزء اهل بيت رسول خدا شد و آيات قرآن كه درباره اهل بيت نازل شد علي را شامل مي شود.
دوم اين كه: در جنگ خيبر علم را به دست ابوبكر داد او رفت و شكست خورد و برگشت روز دیگر علم را به دست عمر داد و او هم رفت و شكست خورد و برگشت رسول خدا فرمود فردا علم را به دست مردي مي دهم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند پي در پي حمله كننده است و هرگز فرار نمي كند و خدا به دست او خيبر را فتح مي كند و همه ما منتظر بوديم ولي پیامبر پرچم را به دست علي داد، علي هم رفت و خيبر را فتح كرد اين فضيلتي است كه براي علي است.
فضيلت سوم رسول خدا در باره او فرمود: انت مني به منزله هرون من موسي الا انه لا نبي بعدي نسبت تو به من همانند نسبت هارون به حضرت موسي است مگر اين كه پس از من دیگر پيامبري وجود ندارد.
معاويه گفت: تو خودت اين حرف را از پيغمبر شنيد ه اي سعد گفت بله و اوقاتش تلخ شد خواست برخيزد برود معاويه گفت بنشين تا جوابت را بشنوي بخدا قسم من هيچگاه تو را ملعون تر و نا شايسته تر از اين زمان نديدم تو كه خود اين حرف ها را از پيغمبر در باره علي شنيدي چرا علي را ياري نكردي؟
نکته:
قبل از آن كه دیگر علی را نيابيد. سوگند بخدا از هيچ يك از وقايع گذشته و از هيچ يك از وقايع آينده از من نمي پرسيد مگر آن كه من شما را بدان مطلع و آگاه مي كنم.
ناگهان سعد ابي وقاص در برابر او برخاست و گفت: اي علي به من خبر بده كه چند عدد مو در سر و ريش من است.
حضرت به او فرمود: سوگند به خدا بدان كه از مسئله اي از من سئوال كردي كه خليل من رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از آن به من خبر داده است كه تو از من در باره آن سئوال خواهي نمود. در سر و در ريش تو هيچ موئي نيست مگر آن كه در بن و ريشه آن شيطاني نشسته است و تحقيقا در خانه تو يك مرد رذل پستي می باشد.
(و يا كودكي است) كه فرزندم حسين را خواهد كشت. و عمر بن سعد در آن روز طفلي بود كه در مقابل او مي دويد و به طور كودكانه راه مي رفت.
در سال پنجاه و پنچ هجري در حالي كه نابينا بود معاويه وي را مسموم نمود و در سن هفتاد و چند سالگي در مدينه مرد و مروان حكم فرماندار مدينه بر جنازه او نماز خواند.
تعداد صفحات | 87 |
---|---|
شابک | 978-622-378-126-1 |
انتشارات |