149,000 تومان
تعداد صفحات | 89 |
---|---|
شابک | 978-622-378-522-1 |
فهرست مطالب
مقدمه 9
فصل 1 11
مطالعات 11
رابرت دال 15
جان پیلیاوین 18
نقش ساخت قدرت در مشارکت 19
اعتماد بین مردم و حاکمیت و مشارکت سیاسی 21
آلموند و وربا 22
عوامل سیاسی 23
عوامل اقتصادی 24
اقتصاد نفتی 25
عوامل فرهنگی 26
ضعف اعتماد اجتماعی 26
احساس ناامنی 27
فردگرایی 28
مصلحت اندیشی و عافیت طلبی 29
فصل 2 33
روش ها 33
فصل 3 39
نتایج 39
رسانه ای شدن اکثر مسائل سیاسی در ایران 41
سیاست زدگی مردم ایران 42
بی عملی و انفعال مردم نسبت به رویدادهای سیاسی 42
بی اعتمادی سیاسی و دل نگرانی از تبعات تصمیم گیری های دولت مردان 44
پنهان کاری، دورویی و ظاهرسازی 45
فردگرایی 47
رفتارهای نوسانی 48
اهل غلو و بزرگ نمایی بودن 48
تحریم خرید 49
بی فایده بودن تحریم 50
کنترل مصرف 51
منوط کردن اثربخشی فعالیت سیاسی به همسویی با مسئولان 52
اعتقاد به نقش افراد در بهبود اوضاع 53
بی فایده دانستن کنش های سیاسی افراد 55
احساس ناامنی 56
بی قدرتی مردم و پرهزینه بودن فعالیت سیاسی 56
عافیت طلبی و منفعت گرایی 57
فقدان اعتماد اجتماعی و سیاسی 57
بالا بودن توجه مردم به مسائل سیاسی در اثر افزایش اطلاعات و آگاهی 60
بی تفاوتی غالب مردم نسبت به مسائل سیاسی 61
توجه به مسائل سیاسی در فضای مجازی 62
قانون گریزی 63
روحیه استبدادی 63
عافیت طلبی 64
منفعت طلبی و فردگرایی 64
بی فایده دانستن تحریم خرید 65
عدم مقابله با تورم به سبب سیاسی شدن اقتصاد 66
اعتقاد به نقش فرد در بهبود اوضاع 67
انتخابات به عنوان بهترین عامل تاثیر گذار 67
نبود زیرساخت های اقتصادی و سیاسی لازم برای ایفای نقش شهروندی 68
احساس ناامنی 69
نبود زیرساخت های اقتصادی و سیاسی لازم 70
فصل 4 77
نتیجهگیری 77
مهم ترین خلقیات ایرانیان 82
میزان مشارکت در مباحث سیاسی 82
منابع و مآخذ 87
برخی ازصاحبنظران حوزه سیاست در ایران از جمله بشیریه، عوامل سیاسی و ساختارحکومت را تعیینکننده مشارکت یا بیتفاوتی سیاسی افراد یک جامعه می دانند. به عقیده این دسته از اندیشمندان از آنجایی که پیش شرط مشارکت در فرایندهای سیاسی، توسعه سیاسی یعنی گسترش فرصتهای رقابت و فراهم شدن زمینه و بستر مناسب برای حضور و مشارکت مردم است، خصوصیات ساخت قدرت و حوزه سیاسی نقش بسیار تعیین کنندهای درمیزان توسعه یافتگی سیاسی یک کشور ایفا میکند. علمای سیاسی معمولاً به شکل حکومت، چگونگی توزیع قدرت، ساخت قدرت، وجود یا نبود دموکراسی و احزاب و گروههای سیاسی مخالف توجه دارند. در این رویکرد حکومت اقتدارگرا، لوازم مشارکت و امکان سازماندهی و توانایی عمل را از بین می برد و ایدئولوژی چنین قدرتی، وقتی از نظرتاریخی تداوم یابد، به فرهنگ سیاسی رایج و مسلط تبدیل می شود (بشیریه،1380: 158).
بشیریه معتقد است معمولاً در رژيم هايی كه مشاركت سياسی تشويق نمی شود و با تشكيل گروهها و نهادهای مستقل مخالفت میشود، مشاركت سياسی محدود است؛ زیرا ساخت قدرت مطلقه، مانع تکوین احزاب به عنوان مجاری مشارکت و رقابت سیاسی است. چنین ساختی، موجب نهادزدایی از سیاست وگسترش روابط شخصی و غیررسمی شدن فرایندهای سیاسی شده و بدین وسیله موجب پیدایش باندها وگروههای قدرت طلب، حول مراکز مهم تصمیمگیری وشخصیت های قدرتمند میشود و به جای مشارکت و رقابت نهادی، شبکهای از روابط شخصی ایجاد میشود. ازطرف دیگر نظامهای سیاسی بسته در صورتی که با تحولات ناشی از نوسازی اجتماعی و اقتصادی و افزایش تقاضا برای مشارکت مواجه شوند برای جلوگیری از ورود آسیب به ساخت قدرت، مجبور میشوند ازدرون به ایجاد نهادهای صوری بپردازند. طبعاً چنین نهادهایی دارای استقلال لازم از ساخت قدرت نیستند تا بتوانند خارج از حدود مجاز هیأت حاکمه، به تقاضای فزاینده برای مشارکت سیاسی پاسخ گویند (بشیریه،1380).
بشیریه در یک جمع بندی سه عامل عمده زیر را در ایجاد انفعال سیاسی موثر می داند:
1) فقدان انگیزش برای شرکت در زندگی سیاسی (عوامل روانشناختی و فرهنگی)؛
2) فقدان امکانات لازم (اطلاعات، ارتباطات، سازمان و تشکل)؛
3) فقدان فرصت عمل از نظر سیاسی به علت بسته بودن ساخت قدرت.
با توجه به این سه عامل می توان نتیجه گرفت که:
1) همانطور که بحث شد انگیزه مردم تنها در مشارکتهایی بالاست که احتمال پیروزی و موفقیت شان در آنها زیاد باشد.
2) بسیاری از مردم از ساز و کارها و حقوق خود در مواجهه با پدیده های سیاسی و اجتماعی آگاه نیستند و دلیل آن هم نبود آموزش های لازم در این زمینه است.
3) احزاب و گروههای سیاسی در ایران دارای تحمل یکسانی نیستند. برخی از این احزاب و جناحها هنگامی که دولت یا مجلس را در دست میگرفتند، برداشت متفاوتی از حقوق شهروندی داشتند. برخی از گروهها این حقوق را از بیم امکان بروز ناآرامیهای اجتماعی یا تهدید امنیت ملی چندان به رسمیت نمی شناسند یا اهمیتی برای آن قائل نمیشوند، از سوی دیگر برخی از گروهها نیز که این حقوق را به رسمیت میشناسند از آن برای پیشبرد اهداف دیگری استفاده می کنند و دغدغه اصلی آنان رعایت حقوق مدنی شهروندان نیست؛ بنابراین در عمل فرصتی برای حضور و مشارکت سیاسی و اجتماعی شهروندان وجود نداشته است (بشیریه،256:1390).
بشیریه همچنین معتقد است که در دولتهای اقتدارطلب بیتفاوتی نسبت به سیاست در بین روشنفکران بسیار رایج است. روابط میان روشنفکران و رژیم های اقتدارطلب بسیار پیچیده است. از یک سو حکومت به سرکوب آشکار یا پنهان یا کوشش برای جلب همکاری ظاهری روشنفکران میپردازد و از سوی دیگر روشنفکران به نقد آشکار و یا پنهان و انتقاد سمبلیک از حکومت دست میزنند. به نظر او به طور طبیعی هر سیستم اقتدارطلبی نیاز به تعدادی روشنفکر دارد که به شکلی سمبلیک انتقاداتی به آن وارد کنند تا وجدان های نیمه بیدار برخی از مردم که میتوانند نسبت به جامعه بیتفاوت نباشند را اقناع کرده و به آنها القا کنند که حکومت اجازه چندصدایی را داده است؛ اما مطالعات صورت گرفته نشان میدهد که این دولتها روشنفکرانی را که به کلیت و ماهیت سیستم آنها انتقادات جدی داشته باشند شدیداً سرکوب می کنند. از این رو مشارکت یا عدم مشارکت روشنفکران در فعالیتهای سیاسی و روابط آنها با حکومت ها بسیار پیچیده است؛ زیرا مشخص نیست که این انتقادات صوری و نمادین است یا واقعا روشنفکران در مورد مسئله ای حساسیت نشان دادهاند (بشیریه،256:1390).
به نظر چلبی در هر نظام حاکمیتی، اعتماد از مهمترین ارکان سیاسی- اجتماعی جامعه است. اگر این اعتماد بین مردم و حاکمیت وجود داشته باشد، مردم رغبت بیشتری به فعالیتهای سیاسی نشان می دهند و در غیر این صورت به روشهای گوناگون از حرکت های سیاسی اجتناب می ورزند که این گوشهگیری سیاسی می تواند به اندازه سلب مشروعیت از یک حاکمیت، چالش برانگیز باشد (چلبی،77:1375).
یکی از دلایل بیتفاوتی و کناره گیری از تعاملات اجتماعی احساس ناامنی و ترس است. برخی ویژگیهای فردی مانند بیاعتمادی و سوءظن، احساس ناامنی و تعدد گروهها و هویتهای اجتماعی میتواند پیوندهای اجتماعی افراد را تحت تاثیر قرار دهد (چلبی،30:1375). زمانی که افراد با محیط های تهدید کننده مواجهه میشوند ممکن است واکنش های مختلفی از خود نشان دهند، از جمله عدم اطمینان به دیگران، دوری جستن از مکانهای خاص، اتخاذ تدابیر حفاظتی و کاهش مشارکت در فعالیت های اجتماعی که خود بر انزوای اجتماعی افراد موثر واقع می شود (چلبی و امیر کافی،9:1383).
امنیت یکی از مهمترین لازمه های اعتماد در هر سیستمی است. در جامعه ای مانند ایران که تنوعی از سلایق گوناگون در آن وجود دارد، جلب اعتماد همه اقشار تنها از راه حفظ امنیت آنها امکانپذیر است. همزمان با پیشرفتهای نظامی و انتظامی ایران، بیقانونی و جرائم خطرناکی مانند قتل، آدم ربایی، سرقت مسلحانه و … نیز افزایش داشته است. چنانکه از اظهارنظرهای غیر رسمی مسئولین برداشت میشود. اگر در برخورد با جرائم خطرناکی که گاهی جان افراد را تهدید میکند همیت و توجه و نیروی لازم وجود نداشته باشد ضربه بزرگی به اعتماد مردم وارد می شود.
احساس ناامنی در کشور زمانی از بین میرود که خود حاکمیت نیز ترویج خشونت را کنار گذاشته و برای بالابردن سطح رفاه و آسودگی خیال مردم از روشهای مطمئنتر، امروزیتر و قابل قبولتری استفاده کند. احساس ترس و ناامنی باعث می شود مردم در فعالیت های سیاسی و اجتماعی شرکت نکنند و ترجیح دهند برای حفظ امنیت جانی و مالی خود از کنار معضلات و مشکلات عبور کرده و موضوع را فراموش کنند.
برعکس زمانی که افراد احساس کنند امنیت برقراراست و هیچ فرد یا ارگانی نمیتواند این امنیت را از ایشان بگیرد حس اعتماد بین آحاد مردم ایجاد می شود. امنیت باعث می شود افراد جامعه مطمئن شوند در صورت حضور در فعالیت های قانونی سیاسی و اجتماعی هیچ چیزی آنها را تهدید نمی کند.
آلموند و وربا در كتاب فرهنگ مدني خود، در گونه شناسي فرهنگ سياسي، از فرهنگ سیاسی تبعی صحبت می کنند که نزدیک ترین مدل به فرهنگ سیاسی ایران است.
این فرهنگ با آگاهی از نظام سیاسی ملی همراه است ولی مردم نسبت به آن حالتی کاملاً انفعالی دارند. در اینجا افراد نسبت به نظام احترامی توأم با ترس دارند و بر این باورند که قادر به مشارکت در عملکرد آن نیستند.
مثال این نظریه مردم ایران است که غالب آنها به خوبی صحنه سیاست داخلی و خارجی را رصد و اکثر سیاستهای داخلی و خارجی را تحلیل می کنند و مزایا و معایب اکثر سیاستها را با توجه به تاثیر مستقیمی که بر زندگیشان دارد درک می کنند و با این حال واکنشی در برابر این سیاستها نشان نمیدهند. برای نمونه هنگامی که دولت یک تصمیم اقتصادی میگیرد که در اثر آن بخشی از مردم آسیب میبینند، قشر آسیب دیده به جای واکنش جمعی در جهت مقابله با آن وضعیت، راه حلهای فردی اتخاذ میکنند که در بسیاری موارد نه تنها وضعیت را بهتر نمیکند بلکه عرصه را هم بر خودشان و هم بر سایران تنگتر مینماید. در چنین شرایطی تنگناهای اقتصادی و اجتماعی و بالا بودن هزینه کنش سیاسی امکان یافتن راهکار و اقدام در جهت بهبود وضعیت را دشوار می سازد.
از مجموعه نظریه های مرور شده به این جمع بندی می توان رسید که بیتفاوتی اجتماعی و سیاسی در ایران از عوامل متعددی سرچشمه میگیرد که می توان آنها را در سه مقوله سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جای داد. در ذیل هر یک از این مقولات عوامل مشخصتر و ملموستری معرفی شده که در مطالعه حاضر مجموعه ای از آنها را در قالب چارچوب مفهومی جای داده و در مطالعه میدانی مورد توجه قرار دادهایم. این مقولات و عوامل عبارتند از:
فقدان تشکل های گسترده و فعال سیاسی
احزاب سیاسی در جوامع امروزی مهمترین کانالهایی هستند که شهروندان از طریق آن میتوانند بر تصمیمگیریهای سیاسی نظارت کرده و بر آن تاثیر بگذارند. چنانچه این کانالهای مشروع و علنیِ مشارکت سیاسی وجود نداشته باشد یا کارکرد خود را از دست بدهد، انفعال و بیتفاوتی سیاسی نیز افزایش می یابد.
در ایران وجود احزاب کم رنگ است، جامعه سياسي در ایران، تشكل يافته نيست، سریع القلم یکی از دلایل ناموفق بودن تحزب در ایران را وابستگی احزاب به بیگانگان در عصر قاجار و پهلوی دانسته است که لفظ تشکل و حزب سیاسی با ارتباط با بیگانگان در حافظه تاریخی ایرانیان شکل گرفته است (سریع القلم، 1392: 23).
در کشور ما قبل از انقلاب تجربه حزب رستاخیز مردم و پس از انقلاب اسلامی، تجربه سازمان مجاهدین خلق و مشکلاتی که در بدو انقلاب برای کشور بوجود آوردند و بخش زیادی از تاوان آن را عامه مردم دادند، حاکمان کشور را به این نتیجه رساند که به دلیل ساختارهای پیچیده قدرت در کشور و رابطه گنگ مردم با دولت، نمی توان ریسک فعالیت حزبی و سازمانی را پذیرفت و به عناصر یا نخبگان سیاسی تا این درجه اعتماد کرد. به هرحال بیم آن میرفت که با تاسیس احزاب قدرتمند و کسب محبوبیت سیاسی، احزاب مربوطه تنها به کسب قدرت در سطح دولت بسنده نکرده و سودای مداخله در کل نظام را داشته باشد. به نظر میرسد به همین دلیل است که در کشور ما احزاب با قدرت کامل در سیاست دخالت نمیکنند و روسای همان معدود احزاب (که بیشتر حالت نمایشی دارند) نیز غالبا در بخشهای گوناگون خارج از حزب (و البته در داخل نظام) مسئولیتهای مختلفی دارند. از این رو مردم افراد را از حزب متبوعشان مستقل میدانند و بیشتر در مورد جبههای که آن فرد در آن قرار دارد قضاوت میکنند.
فاصله بین حرف و عمل نخبگان سیاسی
نخبگان سیاسی در همه کشورها هدایتگران افکار عمومی هستند. بسیاری از مردم برای اتخاذ تصمیمات سیاسی یا شرکت در فعالیتهای سیاسی از نخبگان سیاسی که به آنها علاقه دارند الگو میگیرند. از ابتدای انقلاب اسلامی در کشور ما این فرصت طلایی در اختیار نخبگان سیاسی بوده است که با یک پیشینه انقلابی و پاک و اتخاذ تدابیر صحیح و حرکت در مسیر پیشرفت کشور، افکار عمومی را در جهت نیل به این مسیر هدایت کنند؛ اما مشکل اینجاست که این نخبگان در گذر زمان و چالشها و فراز و فرودهای سیاسی که در کشور بوجود آمد، به مرور دچار چند دستگی شدند. البته شاید این مسائل در کشورهای گوناگون عادی بوده و طبیعی جلوه نماید اما مسئله این است که نخبگان سیاسی برای نقد جناح مقابل و کسب قدرت، وعدههای زیادی به مردم میدهند اما هنگامی که به قدرت میرسند نمیتوانند تغییر چشمگیری در سیاستهای کلی کشور ایجاد کنند. وقتی نخبگان از عدالت اجتماعی سخن میگویند اما در عمل به آن اعتقادی ندارند، یا وقتی که به رعایت حقوق سیاسی شهروندان و تحمل جناح مقابل پای میفشارند اما در عمل و در زمان کسب قدرت به شدیدترین شکل ممکن با منتقدان خود مقابله میکنند طبیعی است که مردم نیز از آنها به تدریج فاصله میگیرند. به عنوان مثال یکی از شعارهای کاندیدای پیروز انتخابات 84 و 88، توسعه عدالت اجتماعی و مبارزه با رانتخواران و مفسدین اقتصادی بود. همه نخبگان سیاسی که از این کاندیدا حمایت کردند نیز همین وعده را دادند؛ اما در عمل خلاف این وعده رخ داد و در همین دوره فسادهای مالی بزرگی در دولت اتفاق افتاد تا حدی که برای برخی از مقامات بلندپایه دولت نیز در دستگاه قضایی پرونده هایی تشکیل شد. بدیهی است در چنین فضایی، مردم نمیتوانند به نخبگان سیاسی و وعدههایی که آنها میدهند اعتماد کنند.
مردم ایران غالبا در چارچوب اقتصاد معیشتی زیستهاند. حکومت های اقتدارگرا و فقدان استقرار قوانین مشخص در جهت حمایت از حقوق مالکیت افراد معمولا این اجازه را به مردم نمی داد که استطاعت و درآمدی فراتر از حد نیاز خود کسب کنند.
دیدگاههای استرلین[2] وتبیین اقتصادی وجمعیت شناختی بیتفاوتی او ازمباحث مهم درتشریح دلائل اقتصادی بیتفاوتی سیاسی است. «آنچه استرلین درتبیین خود از بیتفاوتی سیاسی به عنوان عامل اصلی درنظرمیگیرد، مسائل اقتصادی ومحدودبودن منابع اقتصادی برای رقابت است. به گمان وی برای افرادی که به شدت درگیر مسائل و مشکلات اقتصادی هستند فرصت و علاقهای برای توجه و پرداختن به اموراجتماعی وسیاسی باقی نمیماند در نتیجه نسبت به این مسائل بیتفاوت میشوند. وی معتقداست که تمایلات وروندها درارتباط با بیتفاوتی سیاسی تا اندازه ای تابعی از تغییرپذیری نسلی درزمینه بهزیستی ورفاه اقتصادی است»(مسعودنیا، 1380:162).
شعبانی در مبانی تاریخ اجتماعی ایران میگوید: کسانی که میتوانستند در فضای متشنج و پر تشویش کشور مایحتاج یک ساله خود را تدارک ببینند و چند قلم لوازم ضروری نان و پنیر و شیره انگور و میوههای خشک شده را تامین کنند خوشبخت به شمار می آمدند (شعبانی، 1391:145 و امجدیان 1387).
بدیهی است هنگامی که خانواده به عنوان یک واحد کوچک اجتماعی با مشکلات معیشتی روزمره روبرو باشد تمام توان اعضای آن صرف رفع این مشکلات و بهبود وضعیت می شود و در چنین شرایطی افراد کمتر فرصت میکنند در مورد اجتماعات بزرگتر از جمله محله، شهر یا کشور خود بیاندیشند. مشکلات معیشتی سبب میشود مشارکت در مسائل سیاسی یا اجتماعی از اولویت خانواده خارج شود.
تفاوت های اقتصادی سبب شکل گیری طبقات اقتصادی اجتماعی میشود و معمولا افراد بر حسب پایگاه طبقاتی خود، جهت گيريهای سياسي ويژه اي پيدا مي كنند (رجایی،1389).
در جامعه ايران فروش نفت درآمد قابل توجهي را ایجاد کرده که هم گستردگي طبقاتي در جامعه ايران ايجاد كرده و هم در درون هر طبقه ايدئولوژيها و جهت گیریهای سیاسی گوناگونی پدید آورده يعني اين امكان را ايجاد كرده كه حتي در ميان يك طبقه و قشر خاص تنوع ايدئولوژيك وجود داشته باشد (رجایی،1389).
نبود یک بخش خصوصی قوی در ایران و فقدان بخش غیردولتی در صنعت نفت موجب گسترش رانتخواری و بروز پدیده هایی چون بابک زنجانی شده است. بخش غیردولتی اصولا در صنعت نفت حضور ندارد و این به معنی عدم حضور مردم و فعالان اقتصادی در این صنعت است. از این میان تنها کسانی که بتوانند با استفاده از رانتهای دولتی در این صنعت فعالیت کنند، به سود سرشاری دست مییابند که همین موضوع به بیاعتمادی مردم دامن میزند زیرا درآمد اصلی کشور از طریق نفت است و اصولا دولت راه دومی برای کسب درآمدی در سطح نفت یا نزدیک به آن ندارد. فقدان بخش خصوصی پرقدرت و امکان رقابت و پیشرفت در حوزهای مختلف اقتصادی، همچنان که مشاهده میشود انگیزه کار و تلاش را در مردم کاهش و در عوض انتظارات و توقعات آنها را از دولت افزایش میدهد. به گونهای که همه مشکلات را به حکومت و دولت نسبت میدهند. بیاعتمادی و بیگانگی از نهادهای سیاسی یکی از پیامدهای دیگر چنین شرایطی است. مردم دچار نوعی رخوت و کم تحرکی در عرصه فعالیت سیاسی میشوند
تعداد صفحات | 89 |
---|---|
شابک | 978-622-378-522-1 |