169,400 تومان
تعداد صفحات | 121 |
---|---|
شابک | 978-622-378-289-3 |
فهرست
عنوان صفحه
مقدمه 7
بخش اول 13
علتشناسی و شناسایی طرفین درگیری 13
علت تهاجم عربستان به یمن 14
موقعیت ژئوپلیتیک یمن 15
سیاستهای منطقهای عربستان سعودی 18
عوامل بحرانزای داخلی یمن 21
شناسایی طرفین درگیری 27
یمن و نقش آفرینی حوثیها 27
عربستان و ائتلاف متحدان 35
بخش دوم 41
واکنش ها و خسارات تهاجم عربستان به یمن 41
واکنش ها به تهاجم عربستان به یمن 42
واکنش های جهانی 42
واکنش های مردمی 50
خسارتهای تهاجم عربستان به یمن 51
ابعاد و خسارات تهاجم برای یمن 51
ابعاد و خسارات درگیری برای عربستان 61
بخش سوم 67
قواعد آمره و حقوق بشر نقض شده در بحران یمن 67
نقض حقوق و قواعد آمره بین المللی 68
نقض حقوق بشر دوستانه 76
نقض حقوق بشر 78
بخش چهارم 89
تأثیر مخاصمه در یمن بر تحولات منطقه ای و جهانی 89
تحولات منطقه ای مخاصمه عربستان و یمن 90
رابطه تقابلی میان ایران و عربستان 90
احتمال تغییر در موازنه قدرت در منطقه خاورمیانه 94
جلوگیری از شکلگیری دموکراسی در خاورمیانه 95
دو قطبی شدن خاورمیانه 96
تحولات جهانی مخاصمه عربستان و یمن 98
بخش پنجم 107
نتیجه گیری 107
منـابع و مآخـذ 113
منابع فارسی 114
منابع عربی 117
منابع انگلیسی 117
منابع اینترنتی 120
تهاجم نظامی عربستان و متحدان آن در خلیج فارس به یمن نوعی استثنا در قاعده بود؛ چرا که سیاست ریاض در طول قرن گذشته بر مداخله غیرمستقیم نظامی در بحران های شبه جزیره و منطقه استوار بود؛ به عبارت دیگر، این مورد و پیش از آن مداخله عربستان در بحرین که البته بر خلاف یمن تنها نوعی نمایش نیرو به شمار می رفت، نخستین موارد مداخله مستقیم نظامی آل سوعد در بحران های محیط استراتژیک آن در منطقه بود. پیش از آن در بحران های 1962 و 1967 در یمن، بحران عمان در سال های 1974 – 1972، جنگ چهارم اعراب و اسرائیل موسوم به جنگ رمضان در 1973، جنگ ایران و عراق در سال های 1988- 1981، حمله نظامی به عراق برای بیرون راندن نیروهای نظامی عراقی از کویت به رهبری آمریکا در سال 1991 و تهاجم آمریکا به عراق برای سرنگونی صدام حسین در سال 2003، عربستان سعودی با پرهیز از درگیری مستقیم، تنها به یکی از طرفین کشمکش کمک نظامی کرده بود (احمدی و خسروی، 1995: 824). بر این مبنا، استثناء بودن حمله نظامی عربستان به کشور یمن که آشکار حکایت از تجدید نظر در سیاست سنتی پرهیز از درگیری مستقیم و به عهده گیری نقش فعالانه و رهبری کننده در کشمکش نظامی در یمن دارد.
در علت شناسی چنین تغییر سیاستی و تبیین علل وقوع تهاجم به یمن، باید عوامل گوناگونی را در نظر گرفت که از واقعیت های سیاسی، راهبردی و ژئوپلیتیک نوین منطقه، عوامل بحران زای داخلی و سیاست های منطقه ای و بین المللی در دهه های نخستین هزار سوم میلادی سرچشمه می گیرد. در این میان موقعیت منطقه درگیر در بحران، ماهیت خود بحران های نوین و عناصر سازنده آن، نیروهای درگیر در بحران و پیامدهای احتمالی آن برای عربستان و متحدان آن در صورت پیروزی نیروهای رقیب نیز اهمیت ویژه ای در تبیین سیاست نوین ریاض دارد. در ادامه بر سه عامل جایگاه ژئوپلیتیک یمن در شبه جزیره و منطقه، بستر درونی بحران زا در یمن و سیاست های منطقه ای و بین المللی که بیشترین نقش را در مداخله نظامی عربستان در یمن بازی کردهاند، پرداخته میشود.
موقعیت ژئوپلیتیک یمن
ژئوپلیتیک به بررسی تأثیر پدیده های جغرافیایی بر ساختارها و نهادهای سیاسی، حکومتی و غیرحکومتی و تحولات آنها و خصوصیات روابط با دیگر دولتها میپردازد. در ژئوپلیتیک که معنای لغوی آن سیاست زمین است، نقش عوامل محیط جغرافیایی در سیاست ملل بررسی می شود.
یمن یکی از حاصل خیز ترین مناطق شبه جزیره عربی به شمار می رود. این کشور به سبب دارا بودن موقعیت خاص جغرافیایی و بنادر و جزایر مهم راهبردی، در طول تاریخ مورد نظر قدرت ها و دولت های منطقه ای و جهانی بوده است. یمن در بخش شمال غربی و شمال شرقی و نزدیک باب المندب (تنگه بین دریای سرخ و اقیانوس هند) واقع شده که نزدیک ترین آبراه بین شرق و غرب است. یمن با تسلط بر این تنگه، قادر به کنترل دریای سرخ است و حتی میتواند با استقرار در جزیره استراتژیک پریم آن را مسدود کند. علت راهبردی بودن جزیره پریم، در این است که تنگه باب المندب را به دو بخش آبراه شرقی به نام «باب الاسکندر» و آبراه غربی به نام «میون» تقسیم کرده است. اهمیت دیگر ژئوپلیتیک یمن به سبب جزیره «زقر» است که در 29 کیلومتری ساحل یمن قرار داد. این جزیره با داشتن 652 متر ارتفاع از سطح دریا، منطقهای بسیار مهم و راهبردی محسوب می شود؛ یمن می تواند از این جزیره فعالیتهای دریایی آن منطقه را تحت نظر بگیرد. در این کشور، جزایر دیگری نیز وجود دارد که از اهمیت راهبردی برخوردارند، مانند جزیره «کمران» و نیز جزیره «جبل الطیر» که مشرف بر آبراه منطقه است. با توجه به موقعیت استراتژیکی و تاکتیکی این جزایر، می توان از آن برای مقاصد نظامی و کنترل کشتیرانی در دریای سرخ استفاده کرد. عوامل دیگری که بر اهمیت این کشور می افزایند عبارتند از:
الف) نزدیکی به شاخ آفریقا، این کشور را به منطقه ای مهم و راهبردی تبدیل نموده است و در نیمه دوم قره حاضر به علت کشمکش های ابر قدرت ها در این منطقه، بر حساسیت موقعیت آن نیز افزوده شده است.
ب) برخورداری از سواحل طولانی در دریای سرخ و دریای عرب و وجود بنادر مهم «عدن»، «حدیده» و «فحاء» در این سواحل، اهمیت استراتژیکی یمن را دو چندان نموده است.
ج) تنگه باب المندب که در بخش شمال غربی و شمال شرقی در یمن می رسد، برای تجارت دریایی بین المللی و کشتی های انرژی حائز اهمیت است و به عنوان شاهراه تجارت آسیا، اروپا و آفریقا، دو سوم تجارت دریایی جهانر ا در خود جای داده است. تنگه باب المندب میان یمن، جیبوتی و اریتره قرار گرفته و دریای سرخ را به خلیج فارس و شمار آفریقا وصل می کند (حیدری، 1394: 2). این تنگه برای آمریکا به حدی اهمیت دارد که آن را در فهرست مراکز هفت گانه استراتژیکی کشتی های نفتی جهان قرار داده است، زیرا برای نمونه در سال 2013 م روزانه حدود 3 میلیون و هشتصد هزار بشکه نفت و تولیدات نفتی از تنگه باب المندب روانه بازراهای انرژی شده است (Gazali, 2015: 3-4). بندر عدن نزدیک ترین منطقه راهبردی یمن به باب المندب و در حکم جبل الطارق آسیاست و هر نیروی نظامی که بر این منطقه مسلط شود، میتواند نقش تعیین کننده ای در کنترل این آبراه داشته باشد.
مجموع این عوامل ژئوپلیتیک موجب شد تا عربستان کنترل یمن توسط نیروهای وابسته به شیعیان الحوثی را خطربزرگی در راه سیطره خود در شبهجزیره و منافع سیاسی- اقتصادی و استراتژیک در منطقه تلقی نماید؛ لذا، تهاجم به یمن را میتوان به نوعی «جنگ ژئوپلیتیک» ارزیابی نمود (Nazemroaya, 2015).
سیاستهای منطقهای عربستان سعودی
سیاستهای منطقه ای عربستان سعودی، از دیگر عللی بوده است که عربستان را به سوی تهاجم نظامی به یمن، رهنمون کرده است. در این میان، رقابت های راهبردی و به ویژه به هم خوردن توازن قوای منطقه ای به نفع ایران، بیش از سایر عوامل، اهمیت داشته است. اگرچه رقابت میان ایران و عربستان بر سر رهبری جهان اسلام از سالهای پس از انقلاب اسلامی در سال 1979 م. آغاز شد و رهبران سعودی که خود از سوی اسلام گرایان شیعه مورد حمایت ایران و نیروهای جنبش سنی اخوان به چالش کشیده می شدند، برای مهار انقلاب ایران از صدام حسین در جنگ علیه ایران حمایت کردند، اما نگرانی عمده سعودی ها از زمانی آغاز شد که با سرنگونی دولت بعث در سال 2003 م. اکثریت شیعیان این کشور قدرت را به دست گرفتند. علاوه بر این گشترس نفوذ ایران در لبنان و سرزمین های اشغالی فلسطینی به تدریج عربستان و متحدان عرب آن در منطقه را نگران کرد و به طرح آنچه از سوی عبدالله پادشاه اردن به هلال شعیه معروف شد، انجامید (Moubayed, 2005).
گسترش نفوذ ایران در منطقه بعدها متحد دیگر عربستان یعنی حسنی مبارک – رئیس جمهور وقت مصر- را نیز به واکنش واداشت و بر آن کرد تا به طرح این مسئله بپردازد که گویا شیعیان عرب به ایران وقادارترند تا کشورهای محل سکونت خود (احمدی و خسروی، 1395: 832). رهبران سعودی نیز خود در جریان جنگ های 33 روزه حزب الله لبنان با اسرائیل در سال 2006 و همچنین جنگ 22 روزه در 2008، ایران را به مداخله در امور کشورهای عربی و به راه انداختن جنگ های نیابتی متهم کرده بودند (Bazzi, 2015). در این میان آنچه رهبران سعودی را از گسترش نفوذ ایران و تضعیف جایگاه خود و متحدانش در منطقه نگران ساخت، رویدادهای پس از 2011 م. موسوم به بهار عربی بود. با سرنگونی سه دولت عربی متحد سعودی یعنی تونس به رهبری زین العابدین بن علی، مصر به رهبری حسنی مبارک و یمن زیر نظر علی عبدالله صالح در سالهای 2011 و 2012 م. از یک سو و گسترش ناآرامی ها و انقلابات به شبه جزیره العرب و به ویژه بحرین، نه تنها توازن قوای منطقه ای به سود ایران در حال دگرگونی بود، اقتدار سعودی را در شبه جزیره به چالش می طلبید (Baker, 2011)؛ بر این مبنا عربستان برای جلوگیری از سرایت ناآرامیها به شبه جزیره به ویژه سرپوش نهادن بر اعتراضات شیعیان خود، از یک سو سیاست تطمیع را در پیش گرفت و با توزیع بیش از 35 میلیارد دلار در بین اتباع عربستان برای خشنودسازی شهروندان سعودی اقدام کرد و از سوی دیگر، با پیشبرد سیاست مشتآهنین به سرکوب انقلابیون شیعه در داخل عربستان و بحرین پرداخت؛ مداخله نظامی در بحرین در سال 2011 م. نمونه آشکار این سیاست بود.
در این میان، یکی از ابزارهای عربستان سعودی برای دور سازی انقلاب های عربی از محیط شبه جزیره عربستان، به راه انداختن جنگ انحرافی بود. دامن زدن به جنگ و کشکش فرقه ای میان شیعه و سنی و مسلح سازی هزاران داوطلب متعصب و اعزام آنها به عراف و سوریه برای سرنگونی دولت های این دو کشور، بخشی از این سیاست بود. عربستان سعودی و متحدان منطقه ای آن چون امارات متحده عربی و قطر با حمایت های مالی و تسلیحاتی از گروه های تروریستی سلفی همچون داعش، جبهه النصره، احرام الشام و نظایر آن درصدد بودهاند تا هم با مشغول سازی شهروندان خود و مسلمانان شیه جزیره به تضاد شیعه – سنی، امواج انقلابی را از خود دور سازد و از سوی دیگر، با ایجاد بی ثباتی در عراق، سوریه و لبنان، متحدان ایران را تضعیف کند و موازنه قوا را به زیان ایران و به سود خود و متحدانش تغییر دهد. چرا که آنچه مسلم است، ایران از لحاظ ایدئولوژیکی، الهام بخش حرکت های شیعاین منطقه میباشد. ایران با تقویت حس انقلابی و حمایت از نقش بیشتر شیعان در تحولات منطقه، بر ایفای نقش حود در منطقه و رسیدن شیعیان یمن به وضعیت مطلوب تر و شرکت دادن آنها در اداره امور کشور یمن تأکید دارد. از طرفی عربستان کشور یمن را مکمل استراتژیک خود می داند و برای سرکوب اعتراضات به مداخله نظامی پرداخته است. بر این اساس، تحولات کنونی در یمن، اهمیت زیادی در آینده سیاسی و جایگاه منطقه ای و بین المللی این دو کشور خواهد داشت. به واقع، بحران یمن نشان میدهد که وجود وقابت قدرت های مهم منطقه (ایران و عربستان)، امکان گسترش یک نزاع محدود و داخلی به صف بندی منطقه ای وجود دارد. پس باید ترس از تغییر ژئوپلتیک منطقه در صورت پیروزی شیعاین در یمن را عامل اصلی سرکوب و جنگ نیروهای عربستان و سکوت غرب در برابر این رفتارها خواند، زیرا شیعاین یمن بر شیعاین شرق عربستان تأثیر می گذارند و معادلات سعودی را به هم می ریزند؛ بنابراین، الگوی شکل دهنده به رفتار سیاست خارجی عربستان در برخورد با یمن، ترکیبی از حفظ و نفوذ بوده و الگوی رفتاری آنان مقابله به شیعیان و گسترش جنگ مذهبی در محیط منطقه ای است؛ بنابراین، یکی از مهم ترین دلایل تهاجم نظامی ائتلاف تحت رهبری عربستان سعودی به یمن را می باید، مسائل مرتبط با رقابت های منطقه ای ایران و عربستان عنوان نمود (Boucek & Sajadpour, 2011). در نتیجه، با عنایت به اینکه جریان سیاسی حوثی خود را از طرفداران ایران می داند، حضور این جریان در قدرت را می توان به افزایش حضور ایران در یمن و به نوعی ایجاد زمینه تعامل غیرمستقیم عربستان و ایران ارزیابی نمود؛ اما آنچه محل مناقشه است، نقش ایران در تحولات آتی یمن است؛ از این منظر به قدرت رسیدن شیعیان در یمن، در کنار قدرت یابی شیعیان در عراق و لبنان، پایگاه نفوذ و مقبولیت الگوی مورد نظر ایران را برای حکومت داری گسترش می دهد و تهدیدات متوجه متحدین منطقه ای غرب و رژیم های پاتریمونیال عرب را افزایش میدهد. این عوامل، نگرانی عربستان سعودی، مهمترین و وفادارترین متحد غرب در منطقه خاورمیانه را در پی خواهد داشت و آن را مصمم به دگرگونی در شرایط و موازنه به نفع ایران در یمن و نیز منطقه می نماید.
تعداد صفحات | 121 |
---|---|
شابک | 978-622-378-289-3 |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.