140,000 تومان
تعداد صفحات | 100 |
---|---|
شابک | 978-622-378-487-3 |
فصل 1 9
مقدمه 9
فصل 2 13
سبک زندگی 13
تحلیل معنای زندگی 14
رابطه معنا و سبک زندگی 14
الگو و سبک زندگی موجود 17
خاستگاه سبک زندگی 18
مفهوم سبک زندگی 19
حقیقت سبک زندگی 21
مباحث نظری حوزه سبک زندگی 22
ویژگیهای سبک زندگی 25
ابعاد مطالعاتی سبک زندگی 26
معیارهای ارزیابی جامعه شناختی سبک زندگی 27
نقش سبک زندگی درسلامتی و پیشگیری از بیماری ها 28
توانمندی مشاهده گر قبل از انجام مشاهدات 31
مطالعات داخلی 48
مطالعات خارجی 55
فصل 3 57
فصل 4 75
یافته¬ها 75
کدگذاری باز 75
کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی )گزینشی( 79
فصل5 85
نتیجه گیری 85
منابع و مآخذ 91
در سده گذشته و بهویژه طی نیمقرن اخیر، فرایند مصرف و انتخاب سبک زندگی دچار تحول اساسی شده است. در عصر حاضر باوجود تغییر و تحولات گسترده و جهانشمولی که همه حوزههای زندگی انسان را تحت تأثیر قرار داده است، میتوان سبکهای زندگی را به منزله دستگاه مفهومی مناسبی در نظر گرفت که به واسطه آنها میتوان تغییر اجتماعی و الگوهای قابلتأمل برانگیختن مصرف را ملاحظه کرد. همچنین، نظریه های مختلف بیان می کنند که سبکهای زندگی به مثابه پروژه های شکل دهنده هویت، می توانند تفاوتها و تمایزات اشخاص را نمایان سازند. سبک زندگی دیگر الگویی تحمیلی و انتسابی نیست که فرد آن را پذیرفته در چارچوب آن رفتار کند. امروزه افراد متعلق به گروههای مختلف اجتماعی در برخورد و مواجهه با سبکهای زندگی، منفعلانه رفتار نمیکنند، بلکه دارای خالقیت بسیار بالایی بوده، با استفاده از کنشگری خویش در پی ساختن و برگزیدن سبکهای جدید زندگی بهمنظور ایجاد تمایز بین خود و دیگران و ساختن حیات و هویتی جدید هستند. به عبارتی؛ امروزه سبکهای زندگی متمایز و متکّثر، کارکردهای جدید و پیامدهای متمایزی به دنبال دارند و مصرف و انتخاب سبکهای مختلف زندگی با اهداف متفاوتی انجام می پذیرد.
وبلن در بحث از مصرف، متوجه طبقه تن آساست و معتقد است اعضای این طبقه برای کسب تمایز و منزلت اجتماعی، با یکدیگر و با سایر افراد جامعه کشمکش و رقابت دارند. وی ثروت این طبقه را مبنای اصلی تمایز و جایگاه والای اجتماعی آنان میداند. ثروت و جایگاه اجتماعی طبقه تن آسا، مصرف متظاهرانه را در پی دارد که بر مبنای جنبه آن، اعضای این طبقه از موقعیت خود استفاده کرده، با مصرف چشمگیر که صرفا نمایشی دارد، هم خود و طبقه شان را از سایرین متمایز میکنند و هم برای خود ارزش بالاتری قائل میشوند و شیوه رفتاری و مصرفی خود را به مثابه مد به دیگران تحمیل میکنند.
زیمل نظیر وبلن به نقد مصرف متظاهرانه طبقه تن آسا نمی پردازد، بلکه مصرف و مد را از خلال مفهوم تمایز اجتماعی تبیین میکند. وی بیان می دارد که مدرنیته و تحولات آن، فردیت و هویتی نوین برای انسان به وجود می آورند، اما این فردیت دربند محدودیتها و فشارهای جامعه است. مصرف گرای ی و روی آوردن به مدهای گوناگون و بدیع، یکی از راههای گذار از این محدودیت هاست.
مد و مصرف پیامدها و کارکردهایی هم به دنبال دارد: از یکسو در بازآفرینی هویت متمایز شخصی و مورد نظر فرد نقش برجسته ای دارد و از سوی دیگر، تمایز طبقاتی را در پی دارد. کلمنس ترتیب که گروهی از افراد که مصرف و مدهای یکسان و مشابهی دارند، بین خود پیوند و نقطه اشتراک یافته، دیگران را با مد و الگوی مصرف از خویش متمایز میکنند. طبقات بالای جامعه نیز مد را بهعنوان نشانه ای متفاوت برای متمایز ساختن خود از دیگران مدها و شیوه های تقلید طبقات پایین از مدهای آنان، مجددا بهکار می گیرند.
وبر در تحلیل تقسیمات و قشربندی اجتماعی علاوه بر نقش عوامل اقتصادی که از سوی مارکس مورد تأکید بود، منزلت اجتماعی و حزب را هم اضافه کرد و هر سه عامل را بهطور همزمان در نابرابری اجتماعی دخیل می دانست؛ اما وی بحث از سبک زندگی را در خلال بحث از شانسهای زندگی گروههای منزلتی بیان داشت. در مورد شانسها معتقد است شانسهای زندگی نظیر سن، جنس و قومیت بر انتخابهای فرد ازجمله سبک زندگی تأثیر فراوانی دارند. همچنین، درباره گروههای منزلتی برآن است که گروه منزلتی ازنظر اجتماعی دارای احترام و آبرویی همگانی است و سبک زندگی ویژه خود را دارد و بر اساس همین امور از سایر گروهها متمایز می شود. وبر در کل معتقد است که سبک زندگی از جایگاه و موقعیت اجتماعی ناشی میشود و گروههای مختلف سبکهای زندگی متفاوتی دارند و وجه تمایزشان در آن چیزی است که مصرف میکنند فرولیچ و پوتین گیدنز هم در تلاش برای فرارفتن از دوگانگی عاملیت و ساختار، نظریه ساختاربندی را مطرح و بر نقش و اهمیت همزمان هر دو تأکید دارد. ازنظر وی، انسانها به مثابه عاملانی اجتماعی قدرت بازاندیشی دارند و همین کار را هم انجام می دهند.
با این کار از یکسو، فعالیتهای خود در جامعه را مورد بازنگری قرار داده و خصلتشان را دگرگون میکنند و از سوی دیگر، با انجام این کار توان تأثیرگذاری برای تغییر شرایط اجتماعی را کسب میکنند.
او پیدایش سبکهای زندگی را محصول بازاندیشی در دنیای مدرن می داند که کاربرد آن در عصر پیشامدرن و فرهنگهای سنتی چندان رواج نداشت؛ زیرا داشتن سبک زندگی مستلزم آن است که افراد از میان انتخابهای مختلف، دست به گزینش بزنند. فرد با انتخاب سبک زندگی خاص خود، هم هویت دلخواهش را به وجود می آورد و در معرض دید سایرین قرار می دهد و هم اینکه نیازهای زندگی اش را برآورده می سازد.
خلاصه آنکه، در دنیای کنونی هویت و شکل گیری آن، فرایندی بازاندیشانه است که فرد آن را با انتخاب سبک زندگی ویژه و البته در تعامل با دیگران و حضور در اجتماع انجام می دهد؛ اما بوردیو در حوزه مصرف و سبک زندگی برجسته ترین نظریهپرداز است و پژوهشی در این حوزه حتما به نظریات او ارجاع دارد. وی مصرف را رکنی حیاتی در عصر کنونی می داند و معتقد است عادت واره شکل گرفته در افراد، در شکل دادن الگوی مصرف آنان بسیار تأثیرگذار است.
با بررسی ویژگی های سبک زندگی به مفهوم های بهتری از سبک زندگی دسترسی پیدا می کنیم که می تواند ما را در درک بهتر سبک زندگی رهنمون شود: سبک زندگی، ترکیبی از صورت سبک و معنا زندگی است؛ رفتاری برآمده از باورها و پسندها و مبتنی بر دیدگاهی آگاهانه یا نیمه خودآگاه در فلسفه حیات است. اینکه شخص بندگی خاصی را آرزو میکند یا زندگی خاصی را به سخره می گیرد، نشان دهنده نظام ارزشی اوست و در انتخاب سبک زندگی بسیار تاثیرگذار است. مجموعه عناصر زندگی وقتی به سبک زندگی تبدیل می شود که به حد نصاب انسجام و همبستگی برسند و همخوانی و تناسب داشته باشند. برای مثال نوجوانی که هنوز شاکله هویت فکری، فرهنگی، اجتماعی وی کامل نشده و رفتارهای متنوعی دارد، دارای سبک زندگی نیست.
در پدید آمدن سبک زندگی، اکثر عناصر اختیاری است؛ سبک زندگی باید انتخاب شود. اگر فردی در یک اردوگاه کار اجباری یا در اسارت و تحت فشار بیرونی، مجبور به رفتار براساس نوع خاصی از زیستن شود، سبک زندگی ندارد. سبک زندگی قابل ایجاد و قابل تغییر است؛ زیرا نوعی انتخاب شخصی و آیین فردی است. جز در دوران کودکی که هنوز شخصیت فرد شکل نگرفته است، نمی توان انسانی را بدون سبک زندگی تصور کرد. در حقیقت هیچکس بی ادب نیست؛ بنابراین چه خوب است که آگاهانه و از سر اختیار صورت زندگی خود را تعیین کرد. سبک زندگی به یک نوع هویت اجتماعی ختم میشود. از سوی دیگر، فرد براساس سبک زندگی آرام آرام به رفتارهایی عادت می کند و از درون شکل می گیرد. این موضوع باعث می شود که نظام ارزشی خاصی نیز برایش درونی شود.
سبک زندگی در نهایت در سطح کلان اجتماعی، همگرایی و واگرایی را پدید می آورد. کسانی که سالها مثل هم زیسته اند، آرام آرام مثل هم فکر می کنند و حساسیتها و علاقه هایی مشترک خواهند داشت. این همگرایی از پیش تعریف نشده، به موضع گیریها و قضاوتهای اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی یکسان خواهد رسید؛ در نهایت یک قطب همنوا یا قدرت اجتماعی پنهان شکل خواهد گرفت؛ بنابراین یکی از ویژگی های سبک زندگی این است که مفید باشد؛ به عبارت دیگر نباید چیزی در سبک زندگی باشد که به ضرر فرد تمام شود. دیگر ویژگی مهم و خصیصه نهایی آن شکل دهی به زندگی فردی و اجتماعی است.
همه اعضای جامعه از وجه فرهنگی از یک الگو، نظام هنجاری و قواعد رفتاری مشابه پیروی نمی کنند و بر اثر تنوع و فراوانی به وجود آمده در دنیای مدرن، خرده فرهنگهای بسیاری درون هر نظام فرهنگی به چشم می خورد. خرده فرهنگها و الگوی رفتاری در گذشته و دوران سنت بسته به گروههای نژادی، قومی و طبقاتی متفاوت بود اما امروزه با افزایش روند تفکیک اجتماعی و تمایزها، دامنه این تکثر و تنوع بسیار گستردهتر و جامعه به گروههایی تبدیل شده است که هر یک از جنبه های باورها، ارزشها، نگرشها، آرمانها و نیازها متفاوت و متمایز هستند. این تمایزها در کنشها، ذائقه ها، نیازها، درخواست ها و نهایتا در سبک زندگی بروز و تجلی میکند.
وجه دیگری از این تمایزیابی با سرمایه فرهنگی کنشگران تحلیل پذیر است که در قالب هایی همچون سبک آرایش مو، سلیقه موسیقایی، به کارگیری اصطلاح های خاص و… بروز می کند.
درواقع هر واحد اجتماعی، الگوها یا سبکهای متعددی برای زندگی، تعاملات اجتماعی و رفتارهای فرهنگی دارد. باوجود نقاط اشتراک فراوان میان این الگوها (چون در یک فرهنگ واحد و کالن قرار دارند) هر سبک زندگی، نشانه ها یا برجستگیهای خاص خود را دارد که آنها را از یکدیگر متمایز می کند؛ بنابراین کنشگران ممکن است دست به ترکیب و تعامل با اجزای موجود در سبکهای مختلف بزنند اما در نهایت باید هر یک از آنها را در الگو یا سبکی خاص قرار داد. مبنای این طبقه بندی (تفکیک سبک زندگی افراد) نیز ممکن است عناصر اصلی و برجسته فرهنگی باشد که اشخاص از آنها در زندگی فرهنگی خود بهره می برند. در این میان در مجموعه تعاریف سبک زندگی به سه ویژگی متفاوت تأکید شده است:
و از طرفی براساس جنبه های مختلف بررسی شده توسط محققان، می توان ابعاد سبک زندگی شامل موارد زیر دانست:
با در نظر گرفتن این پیش فرض که در جامعه معاصر، کنشگران امکان انتخاب سبک زندگی خاصی را از میان الگوهای گوناگون و در دسترس، پیش روی خود دارند؛ بنابراین باید از یک میدان یا فضای رقابتی میان سبک های زندگی سخن گفت که در این میان الگوهایی موفق تر و مؤثرتر خواهند بود که معیارها و ویژگی های ذیل را دارند و فقط در این صورت توان رقابت راهبردی برای اجرا، استقرار و تداوم حضور در زمینه واقعی سبک زندگی را خواهند داشت. معیارهای مهم به این شرح است:
– جذاب بودن و توان ایجاد و بازتولید درخواستها میان گروههای متفاوت سنی، جنسی، اقشار و… بهطور مشخص “پذیرش عمومی” بسیار مهم است؛ این پذیرش یا “شرط اقناع” برای هرگونه از سبک زندگی، خود منوط به متغیرهای ساختاری، پایهای و فرهنگی است. درواقع این معیار ممکن است مهمترین شرط استقرار و رواج یک سبک ویژة زندگی باشد.
ایجاد حق انتخاب: الگوهایی از سبک زندگی ممکن است نافذ و مداوم باشند (به لحاظ زمانی) که امکان گزینش را فراهم کنند، یعنی درون خود آن الگو نیز امکان انتخاب بین روشهای مختلف فراهم باشد و سایر نیازهای اشخاص را پاسخگو باشند. انعطافپذیری شرط مهمی است که بهواسطه آن امیال هدایت میشود.
تمایزبخشی: کنش گر امروز نیازمند آن است که به وسیله سبک زندگی خاص، تفاوتها و ویژگی های منحصر به فرد خود را آشکارا به نمایش بگذارد.
پرهیز از الگوی صرفا تجویزی یا دستوری: با توجه به شرایط جدید، الگوهایی از سبک زندگی امکان رقابت در این آشفته بازار را خواهند داشت که صرفا دستوری و از بالا به پایین نباشد؛ بلکه در آن امکان تصمیم گیری فردی (همان گزینشگری و اختیار) فراهم باشد.
همه ما هر روزه نگران سلامتی خود و خانواده مان هستیم و راهکارهایی برای رسیدن به تندرستی و سلامت خود به کار می گیریم، مانند مراجعه به دکتر یا انجام آزمایش ها و چکاپ های دوره ای؛ اما غافل از اینکه یکی از عوامل مهم ایجاد بیماریهای انسان مرتبط با سبک زندگی ما است. اصلاح سبک زندگی به مفهوم کلی خود از لحاظ روانی و فیزیکی میتواند یکی از بهترین راه های پیشگیری از بروز بیماریهای مختلف در انسان باشد. خوشبختانه امروزه با بالا رفتن اطلاعات جامعه، افراد بیشتری تمایل به بررسی سلامت سبک زندگی خود داشته و در کشورهای توسعه یافته کلینیک ها و مراکز مشاوره در حال گسترش هستند.
گراندد تئوری یا تئوری بنیادی (که با نام های تئوری برخواسته از داده ها، تئوری زمینه ای و تئوری داده بنیاد نیز شناخته می شود) یک روش تحقیقی عام، استقرایی و تفسیری است که در سال 1967 توسط بارنی گلیزر و انسلم اشتراوس بوجود آمد. تئوری برخواسته از داده ها (نظریه بنیادی) یک روش پژوهشی استقرایی و اکتشافی است که به پژوهشگر در حوزه های موضوعی گوناگون امکان می دهد تا بجای اتکا به تئوری های موجود و از پیش تدوین شده خود به تدوین تئوری و گزاره اقدام نماید. این تئوری ها و گزاره ها به شکلی نظام مند و بر اساس داده های واقعی تدوین می شود. واژه گراندد در این موضوع نشانگر آن است که هر تئوری و گزاره ای که بر اساس این روش تدوین می شود بر زمینه ای مستند از داده های واقعی بنیان نهاده شده است. در واقع گراندد تئوری روشی است برای کسب شناخت پیرامون موضوع مورد مطالعه، و موضوع یا موضوعاتی که قبلا در مورد آنها تحقیق جامع و عمده ای نشده است و دانش ما در آن زمینه محدود است.
گلیزر و اشتراوس در سال 1967 برای اولین بار این راهبرد اجرایی پژوهش کیفی را در کتاب خود مطرح کردند: موضوع اصلی کتاب ما، کشف تئوری بر اساس گردآوری نظام مند داده در پژوهش های علوم اجتماعی است.
انگیزه اصلی از معرفی این تئوری رسیدن به مرحله ای از شناخت در مورد موضوع مورد مطالعه است که ما را قادر می سازد نظریه ای را که ساخته ایم بر اساس داده های واقعی استحکام بخشیم.
گلیزر (1992) تئوری گراندد را این گونه تعریف می کند:
تئوری گراندد ” بر اساس تولید سیستماتیک نظریه از داده ها بنا شده است، که خود آن به صورت سیستماتیک از تحقیق اجتماعی بدست آمده است”
اشتراوس و کوربین در سال 1994 در یک تعریف مشابه گراندد تئوری را این گونه تبیین کرده اند: منظور از تئوری داده بنیاد، نظریه برگرفته از داده هایی است که در طی فرایند پژوهش به صورت نظام مند گردآوری و تحلیل شده اند. در این راهبرد، گردآوری و تحلیل داده ها و نظریه ای که در نهایت از داده ها استنتاج می شود، در ارتباط نزدیک با یکدیگر قرار دارند. پژوهشگر به جای این که مطالعه خود را با نظریه از پیش تصور شده ای آغاز کند، کار را با یک حوزه مطالعاتی خاص شروع کرده، اجازه می دهد که نظریه از دل داده ها پدیدار شود. نظریه بر گرفته از داده ها نسبت به نظریه ای که حاصل جمع آمدن یک سلسله مفاهیم بر اساس تجربه است، با احتمال بیشتری می تواند نمایانگر واقعیت باشد و از آن جا که نظریه های زمینه ای از داده ها استنتاج می شوند، می توانند با ایجاد بصیرت و ادراک عمیق تر، رهنمود مطمئنی برای عمل باشند.
پاول می گوید: نظریه زمینه ای، روشی است که نظریه ها، مفاهیم، فرضیه ها و قضایا را به جای استنتاج از پیش فرض های قبلی، سایر پژوهش ها یا چارچوب های نظری موجود، به طور مستقیم از داده ها کشف می کند. زمانی که گردآوری و تحلیل داده ها متوقف شد، نظریه حاصل، درک عمیقی در ارتباط با موجودیت های مورد مطالعه فراهم می کند. این کار، نظریه را به عنوان یک فرایند، مورد تاکید قرار می دهد، یعنی به جای یک فرآورده تکمیل شده، آن را موجودیتی پیوسته در حال تکوین تلقی می کند. قابلیت تعمیم در این جا عامل موثری نیست. زیرا هدف، درک پدیده است نه کنترل آن و منظور ادراک شرایط در یک محیط خاص و به همان شکل موجود است، نه پیش بینی آن چه که ممکن است در محیط های مشابه اتفاق بیفتد و تحقیق بر آن است که چرایی رفتارهای افراد را درک کند.
پنج ویژگی نظریه هایی که از طریق گراندد تئوری تولید می شوند:
پژوهشگر را قادر به توضیح و تشریح موضوع مورد مطالعه سازد و امکان پیشگویی در مورد رخدادهای ممکن در زمینه تحقیق را فراهم سازد.
در پیشرفت مبانی نظری موضوع مورد مطالعه مؤثر باشد و در آن مشارکت کند.
علاوه بر مبانی نظری در زمینه های عملی موضوع مورد مطالعه نیز کاربرد داشته باشد.
رویکرد تازه ای برای نگرش به موضوع مورد مطالعه فراهم آورده و پژوهشگر به مرحله ای از شناخت نسبت به داده برساند که بتواند به داده گردآوری شده معنا و مفهوم ببخشد.
پژوهش های آتی در زمینه مورد نظر را تسهیل نمایند.
کاربرد مشاهده در تحقیقات کیفی:
مشاهده در تحقیق کیفی با مشاهده عادی روزانه متفاوت می باشد. در مشاهده روزانه، مشاهده فقط به حس بینایی محدود میشود، اما مشاهده در تحقیق کیفی، استفاده از تمام حس ها برای درک بهتر دیده میباشد. مطالعات کیفی مبتنی بر مشاهده زمانی انجام می شود که به دنبال پاسخ برای این دو سواال هستیم که «مردم چه انجام می دهند و چرا انجام می دهند؟». چارمز[1] معتقد است که مشاهده کننده در تحقیق گراندد تئوری با توجه به هدف تحقیق به جزئیات یک بعد از موضوع می بپردازد. مطالعه ای بیان نمود مسیر مشاهده در گراندد تئوری از مشاهده به سمت مفاهیم و از مفاهیم به سمت مشاهده می باشد.
حضور مداوم محقق در مکان پژوهشی و دسترسی به حجم بالایی از داده ها و اعتماد بالاتر داده ها به دلیل حضور محقق، دسترسی آسان به چگونگی رفتار و عدم نیاز به همکاری بالای مشارکت کنندگان، مهمترین مزایای این شیوه است که میتواند مورد توجه محققان قرار بگیرد. عواملی مانند اثرگذاری محقق بر محیط پژوهش و عدم رویداد واقعی رفتار دیگران در طول مشاهده و همچنین، اثرپذیری محقق از دیگر افراد پس از مدتی حضور در یک مکان و از بین رفتن حساسیت های او و همچنین، طولانی شدن زمان مشاهده و اشکال در تحلیل دادهها به دلیل حجم بالای داده ها، از جمله معایب این شیوه می باشد.
چارمز معتقد است که حضور مداوم محقق در مکان، به تدریج اثرگذاری وی بر روی محیط پژوهش را از بین می برد.
تعداد صفحات | 100 |
---|---|
شابک | 978-622-378-487-3 |