کتاب درآمدی بر نظریه های شخصیت

کتاب درآمدی بر نظریه های شخصیت

217,000 تومان

تعداد صفحات

155

شابک

978-622-378-347-0

فهرست
عنوان صفحه
مقدمه 7
فصـل اول 17
ساختار شخصیت 17
تعریف شخصیت 20
سازگاری با محیط 22
شخصیت از دیدگاه مردم 23
شخصیت از دیدگاه روانشناسی 24
نظریه 24
تعریف نظریه 24
تفاوت نظریه و فلسفه 25
تفاوت نظریه و گمانهزنی 25
تفاوت نظریه و فرضیه 25
نظریه باید چه زمانی کنار گذاشته شود؟ 26
ویژگیهای نظریه مفید 26
نظریه‌ی شخصیت 27
شخصیت نظریهپردازان و نظریههای شخصیت آنها 28
سوالات اساسی در نظریههای شخصیت 28
ساختار 29
فرآیند 30
رشدونمو 31
آسیبشناسی روانی و تغيير رفتار 31
وجوه اشتراک و افتراق نظریات شخصیت 32
نظریه‌ی رسمی در برابر نظریه‌های شخصی 34
فصـل دوم 35
رویکردها، فواید و عوامل موثر بر نظریات شخصیت 35
ابعاد پذیرش انسان 35
منشأ تفاوتهای فردی و عوامل تعیینکننده‌ی شخصیت 36
رويکردهای موجود در باب شخصيت 38
ماهیت شخصیت 39
شخصیت شناس 39
معرفتهای سهگانه‌ی شخصیت شناس 40
هسته و پوسته‌ی شخصیت 42
رویکردها در نظریه‌های رسمی 44
روانکاوی 44
رویکرد تیپشناسی 44
رویکرد رفتاری 44
رویکرد یادگیری اجتماعی 45
رویکرد تحلیل عاملی 45
رویکرد شناختی 45
رویکرد انسانگرایی 45
رویکرد حیطه‌ی محدود 46
گوناگونی در رویکردها به شخصیت 46
عوامل موثر بر نظریات شخصیت 47
فواید نظریات شخصیت 58
فصـل سوم 59
مروری بر نظریه‌های شخصیت 59
چهار دیدگاه اصلی شخصیت 59
نظریه روانکاوی 59
نظریه شخصیت انسانگرایانه 60
نظریه صفات شخصیت 61
نظریه شخصیت یادگیری شناختی 62
نظریه فروید 62
غرایز نیروهای سوقدهنده شخصیت 62
سطوح زندگی روانی در نظریه فروید 63
حوزه‌های عمل ذهن: نهاد، من و فرامن 65
نظریه کارل یونگ 70
ساختار شخصیت 72
نقش رویا در نظریه یونگ 74
نقش ناخودآگاه جمعی در نظریه یونگ 75
ناخودآگاه جمعی در افسانهها 75
تیپ‌های شخصیت 76
شخصیت دورههای سنی مختلف در نظریه یونگ 78
درمان در دیدگاه یونگ 79
روشهای ارزیابی مشکلات در نظریه یونگ 79
رواندرمانی در دیدگاه یونگ 79
جمعبندی نظریه یونگ 80
انتقاد به نظریه یونگ 80
شباهتهای بین یونگ و فروید 81
تفاوتهای بین یونگ و فروید 81
نظریه آلفرد آدلر 84
مفاهیم اصلی نظریه شخصیت آدلر 84
ترتیب تولد در تئوری آدلر 88
تیپهای شخصیت از نظر آدلر 89
نظریه کارن هورنای 90
مقایسه کارن هورنای و فروید 91
نیاز کودکی به امنیت 92
اضطراب بنیادی: شالوده روانرنجوری 93
خودانگاره آرمانی 99
روانشناسی زنانه: مسیر مادری یا مسیر شغلی 100
تاثیرات فرهنگی بر روانشناسی زنانه 101
سوالهایی درباره ماهیت انسان 101
ارزیابی در نظریه هورنای 102
تأملاتی درباره نظریه کارن هورنای 102
نظریه کارل راجرز 103
مفهوم خودپنداره 103
ناهمخوانی و ناهماهنگی خویشتن 104
توجه مثبت 105
خودشکوفایی 106
کارکرد کامل 107
جهان تجربی 107
نظریه آبراهام هارولد مزلو 108
سلسله مراتب نیازها 109
ویژگی نیازها 110
نیازهای شناختی: نیازهای دانستن و فهمیدن 111
ارزیابی در نظریه مزلو 112
پژوهش درباره نظریه مزلو 112
نظریه خودمختاری 113
تأملاتی درباره نظریه مزلو 113
نظریه ریموند کتل 114
مفهوم شخصیت در نظریه کتل 114
صفت یا ویژگی 115
انواع صفات 115
ارگ و احساس 117
احساس خود، نگرش و اصل تابعیت در نظریه کتل 117
انگیزه‌های فطری و انگیزه‌های اکتسابی 118
روش تعیین صفات عمقی یا فاکتورهای اصلی شخصیت 119
«خود» از دیدگاه کتل 120
نظریه بندورا 121
نحوه عملکرد نظریه یادگیری اجتماعی 121
سه نکته حائز اهمیت در نظریه بندورا 122
در نظریه بندورا یادگیری مشاهدهای چگونه ایجاد میشود؟ 123
کاربرد نظریه بندورا 124
نظریه اریک اریکسون 125
خصوصیات نظریه اریک اریکسون 126
اصل اپیژنتیک 126
مراحل هشت‌گانه نظریه اریکسون 128
نظریه آلپورت 130
تعریف صفت 130
تعریف آلپورت از شخصیت 130
تبیین کلمات موجود در تعریف آلپورت 131
ویژگیهای صفات در نظریه آلپورت 131
تعداد صفات و چگونگی شناسایی آنها در نظریه آلپورت 132
انواع صفات شخصیتی در نظریه صفات آلپورت 132
تفاوت صفات با عادتها و نگرشها در نظریه آلپورت 134
نظریه اسکینر 135
مفاهیم اساسی در نظریه اسکینر 136
نظریه اریک فروم 139
مفاهیم اصلی نظریه اریک فروم 140
مکانیزمهای گریز روانی از نظر اریک فروم 141
رشد شخصیت در کودکی 142
نیازهای روانشناختی از نظر اریک فروم 144
تیپهای شخصیتی در نظریه اریک فروم 145
ماهیت انسان در نظریه اریک فروم 151
منـابع و مآخـذ 153
منابع فارسی 153
منابع غیرفارسی 155

 

 

ساختار شخصیت
شخصیت حوزه بسیار گسترده اي است، زیرا شخصیّت خود موضوعی است پیچیده و دارای ابعاد و جنبه های گوناگونی است. برای شناخت شخصیّت انسان، از دیرباز کوششهای فراوانی به عمل آمده که برخی از آنها غیر عملی، بعضی خرافاتی و معدودی دیگر علمی و معتبر است. در زبان عامّه، شخصیّت معانی دیگری دارد. مثلاً وقتی گفته می شود که کسی با شخصیّت است یعنی اینکه او دارای ویژگیهایی است که می تواند افراد دیگر را تحت نفوذ خود قرار دهد یا متانت و وقار ویژه ای دارد. همین طور در برابر آن بی شخصیّت به معنی داشتن ویژگیهای منفی است.
همچنین کلمۀ شخصیّت در عرف بعنوان چهره مشهور و صاحب صلاحیّت در حوزه هــایی همچون شخصیّــت سیــاسی، علمی، هنــری و از این قبیل بکار می رود.
شخصیت یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار(Behavior) ، افکار(Thoughts) ، انگیزش (Motivation)، هیجان (Emotion) و … استنباط می‌شود.
شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر می‌شود؛ اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است؛ به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را می‌توان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت اینکه «در چه چیزهایی به هم شباهت دارند؟» بررسی کرد. از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی»، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند.
این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در «تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط می‌شود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونه‌های شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش می‌دهد. در حالی که برخی تجربه‌ها بین همه فرهنگها مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد.
مفهوم ساختار به جنبه هاي پايدارتر و مقاوم تر شخصيت اطلاق ميشود. اين مفاهيم، استخوان بندي يک نظريه را تشکيل ميدهند. در اين برداشت، ساختارها با اجزاي بدن يا مفاهيمي مانند اتم و مولکول در فيزيک قابل مقايسه اند. مفاهيم ساختاري از قبيل پاسخ، نياز، صفات و تيپ، مفاهيم رايجي هستند که در توصيف افراد مورد استفاده قرار ميگيرند. بيشتر نظريه پردازان حوزه شخصيت، ساختار شخصيت را يا بر مبناي نيازهاي انسان توجيه ميکنند يا بر مبناي صفات (شولتز، 1390).
مفهوم صفت، به پايداري پاسخ فرد در موقعيت هاي مختلف دلالت ميکند و به مفهومي که مردم عادي براي توصيف ديگران به کار ميبرند، نزديکتر است. مفهوم تيپ، با دسته بندي تعداد قابل توجهي از صفات مختلف معنا پيدا ميکند و در مقايسه با مفهوم صفت، به نظم و عموميت بيشتر در رفتار دلالت دارد. اگرچه افراد ميتوانند درجات مختلفي از صفات را داشته باشند، معمولا از تيپ خاصي به حساب مي آيند. همچنين نظريه پردازان طرفدار مفهوم نياز معتقدند تعدادي نيازهاي ذاتي وجود دارد که رفتار هر فرد را فعال و هدايت ميکند. اين نيازها غريزي هستند؛ يعني ما با آنها به دنيا ميآييم؛ اما رفتارهايي که ما براي ارضاي نيازها به کار ميبريم، نه ذاتي، بلکه اکتسابي هستند؛ بنابراين در معرض تفاوت هاي فراواني از يک شخص به شخص ديگر هستند (شولتز، 1390).
انسان چون رودي خروشان همواره در حرکت و پيشروي است و هرگز نميتوان رکود و ايستايي را براي وي تصور کرد. هرچه که رنگ ثبات بر خود دارد، با ذات بشر ضديت دارد و فاسدکننده و محدودکننده استعداد و شکوفايي اصيل وي است. درست است که گاهي افراد براساس رفتار يک فرد، صفاتي را به او اختصاص ميدهند، اما اين صفات به هيچوجه وي را به ميزان قابل توجهي قابل پيش¬بيني نمي سازد و از اعتبار قابل اطميناني برخوردار نخواهد بود. به عبارت ديگر هرچه انسان سالمتر باشد، يافتن صفات يا تيپ شخصيتي باثبات و قابل پيش‌بيني براي وي دشوارتر خواهد بود؛ زيرا براي يک انسان سالم و اصيل هر لحظه، لحظه رشد، تحول و شکوفايي بي¬نهايت است و ثبات با اين مسير و ساختار، در ضديت کامل قرار دارد.
تحرک، ذات انسان است و انسان را از آن جهت داراي شخصيت انساني ميدانيم که تحول مييابد و جريان دارد. انسان نيازمند بي نهايت هاست. هرگز کسي نميتواند ادعا کند نوع و مقداري خاص از چيزي براي سيرابي نياز خاصي از انساني کافي است يا خواهد بود. انسان تشنه رفتن و تحول است و نيازش بي¬نهايت است. اينگونه نيست که انسان نيازهاي خاص و محدودي دارد که سلامت و بهزيستي اش معطوف به ارضاي حد مشخصي از آن است، بلکه وجود و ماهيت انسان عين نياز است. نياز، انسان و حرکت، عين يک ماهيت هستند. عين ذات انسان، يک نياز بي¬نهايت و حرکت نامحدود و بيکران است. انسان ايستاده و درگير ثبات، بيمار است.
ابوسعید ابوالخیر معتقد است انسان هرگز در نقطه تعادل يا مقامي ايستاده نيست، بلکه يا به سمت سلامت و سعادت در حرکت است يا به سمت بيماري و شقاوت. ايشان همچنين معتقد است اگر انسان بر نفس مسلط نگردد، او بر انسان مسلط ميشود و تباهي از آنجا آغاز ميگردد. اگر ما نفس را به حرکت وانداريم و برايش مشغله ايجاد نکنيم، او براي ما درد سر و بيماري درست ميکند. وي به هيچوجه اين مسئله را که انسان به دنبال کاهش تنش و رنج ها و افزايش لذت هاست و يک نقطه تعادل براي شخصيت انساني وجود دارد که با رسيدن به آن به ثبات و تعادل دائمي ميرسد، قبول ندارد. او اصل شکوفايي و رشد لحظه به لحظه را بدون محدوديت و نهايت قبول دارد و معتقد است اگر آدمي در نقطه¬اي به خيال خويش به‌عنوان قرار گرفتن در تعادل و کمال بايستد و پيوسته به دنبال ايجاد تنش هاي عالي تر و سالمتر براي خود نباشد، خود به خود در مسير عکس به حرکت در خواهد آمد و گرفتار رفتارهاي ناسالم و بيمار چون وسواسها و ترس های افراطی می شود و از مسیر سلامت دور می ماند.
به بيان ديگر، هر چيزي که باعث ايستايي و رضايت خاطر فرد گردد، حتي اگر مثبت¬ترين وقايع و اعمال هم باشد، خود موجب بيماري و به زيان او خواهد بود. شکوفايي و رشد بي وقفه و عدم رضايت از توقف، رمز سلامت است.
انسان ذاتا در حرکت است و جوهر وجودي اش جريان داشتن است، حال يا به سمت کمال و سلامت روح و روان، يا به سمت نقصان و رفتارهاي بيمارگون؛ کاملا مشابه رشد و تحول جسمي و فيزيکي انسان که دقيقا از لحظه اي که در پايان دوره نوجواني رشد به پايان ميرسد، فرايند پيري زيستي در آغاز جواني شروع و زوال آغاز ميگردد؛ زوالي که سالها بعد و در ميانسالي آثارش را مشاهده ميکنيم، اما از آغازين روزهاي جواني مان در حال رخ دادن بوده است (برک، 1390).

تعریف شخصیت
شخصیت عبارت است از مجموعه‌ای از صفات و مکانیزم های روانشناختی در درون یک فرد که سازمان یافته و نسبتا پایدارند و تعامل‌ها و سازگاری‌های او را با محیط درون‌روانی، فیزیکی و اجتماعی‌اش تحت تأثیر قرار می‌دهند.
منظور از مکانیزم های روانشناختی، فرآیندهای روانشناختی است. برای مثال کسی که دارای صفت برونگرایی است به موقعیت هایی که امکان دورهمی برگزار کردن وجود داشته باشد توجه می کند، بعد تصمیم می گیرد که در این مهمانی شرکت کند و در نهایت خود را برای رفتن به مهمانی آماده میکند. این آمادگی برای توجه کردن به این موقعیت ها یک مکانیزم روانشناختی است؛ بنابراین، هر مکانیزم روانشناختی میتواند سه مؤلفه داشته باشد: درونداد، قواعد تصمیم گیری و برون داد.
یک مکانیزم روانشناختی می تواند فرد را به انواع خاصی از اطلاعات محیطی (درونداد) حساستر کند، او را به تفکر درباره گزینه های خاصی وادار کند (قواعد تصمیم گیری) و رفتار او را به سمت اعمال خاصی هدایت کند (برون داد). برای مثال افراد برونگرا ممکن است در هر موقعیتی به فرصت های موجود برای ارتباط و تعامل با دیگران توجه کنند و ممکن است دیگران به تعامل با خودشان ترغیب کنند. به مکانیزمهای روانشناختی می توان فرآیند پردازش اطلاعات نامید.
بخش بعدی تعریف شخصیت تاکید بر این دارد که صفات و مکانیزم های روانشناختی در درون فرد است. منظور از درون فرد این است که شخصیت چیزی است که همیشه همراه ماست؛ مثلا من همان فردی هستم که دیروز بودم، هفته پیش بودم یا سال گذشته بودم و در سالهای آتی هم تغییر زیادی نخواهم کرد. هر چند که شخصیت تحت تأثیر محیط قرار دارد اما آنچه که شخصیت نامیده میشود در درون فرد قرار دارد؛ یعنی شخصیت در گذر زمان و از موقعیتی به موقعیتی دیگر از ثبات نسبی برخوردار است و تغییر نمی کند.
عبارت «سازمان یافته و نسبتا پایدار» در تعریف شخصیت نیز به این نکته تأکید می کند که تمام صفتها و مکانیزم های روانشناختی به صورت تصادفی کنار هم قرار نگرفته اند بلکه آنها با هم یک مجموعه منسجم و معناداری را می سازند که در طول زمان دستخوش تغییر زیادی نمی شود. سازمان یافتگی به این موضوع اشاره دارد که نمی شود که یک نفر برونگرا باشد ولی اهل حرف زدن نباشد! صفتها با هم ارتباط منطقی دارند.
قسمت بعدی در تعریف به تعامل های فرد با محیطهای مختلف اشاره دارد. تعامل افراد با محيط شامل ادراک، انتخاب و فراخوانی و دستکاری است.
• منظور از ادراک، تعبیر و تفسیر ما از یک موقعیت یا به عبارت دیگر همان طرز نگاه ماست. ما به خاطر داشتن شخصیتهای متفاوت ادراکهای متفاوتی از یک موقعیت داریم.
• منظور از انتخاب هم به گزینش موقعیت های مختلف مانند انتخاب شغل، رشته تحصیلی، همسر و … برمی‌گردد که این انتخاب ها هر کدامشان بازتاب شخصیت ماست.
• منظور از فراخوانی، واکنش ها و پاسخ هایی است که ما در دیگران فرا می خوانیم؛ مثلا وقتی لبخند می زنیم در دیگران احساس خوبی ایجاد می کنیم. پس ما در ساختن محیط اطراف خود نقش داریم.
• منظور از دستکاری این است که ما عمدا تلاش می کنیم بر دیگران تأثیر بگذاریم؛ مثلا یک فرد بسیار منضبط همسرش را به رعایت نظم وادار می کند. البته گاهی برعکس آن نیز مشاهده شده است.

سازگاری با محیط
یکی از مهمترین نکاتی که در تعریف شخصیت ذکر شده بود «سازگاری با محیط» بود. منظور از سازگاری نحوه برخورد انسان با مشکلات و چالش های زندگی است. به عبارتی دیگر شخصیت فرد تعیین می کند که چگونه با زندگی کنار بیایید.
آخرین بخش تعریف شخصیت بر انواع محيط تأکید دارد. این محیط ها شامل محيط فیزیکی، اجتماعی و درون روانی است. مثالی از محیط فیزیکی آلودگی هواست، نمونه ای از محیط اجتماعی محل کار ما و منظور از محیط درون روانی دنیای ذهنی ما مانند رویاها، افکار، تخیلات و هیجانات است. این شخصیت فرد است که تعیین می کند کدام قسمت محیط اهمیت دارد.
به طور کلی شخصیت می تواند بر تمام جنبه های زندگی ما تاثیر داشته باشد. شخصیت بر رفتار، دیدگاهی که فرد درباره خود دارد، جهان بینی او، شیوه تعاملش با دیگران، احساسات فرد، اهداف و تمایلات و واکنش های او تأثیر می گذارد. علاوه بر این شخصیت بر سلامت جسمی و روانی فرد نیز تأثیر می گذارد.
تعریف شخصیت فارغ از نظریه های گوناگون عبارتست از الگوی نسبتا پایدار صفات، گرایش ها یا ویژگی هایی که به تفاوت های فردی در رفتار، ثبات رفتار در طول زمان و تداوم رفتار در موقعیت های گوناگون می انجامد.
البته صفات و گرایش ها می توانند منحصر به فرد باشند یا در برخی گروه ها مشترک باشند یا کل انسان ها در آن سهیم باشند ولی الگوهای آنها در هر فردی متفاوت است. پس هر کسی به طریقی شبیه دیگران است و در عین حال شخصیت منحصر به فردی هم دارد.
صاحب نظران حوزه شخصیّت و روان شناسی از کلمۀ شخصیّت تعریف های گوناگونی ارائه داده اند. از نظر ریشه ای، گفته شده است که کلمۀ شخصیّت که معادل کلمۀ Personality انگلیسی است درحقیقت از ریشه لاتین Persona گرفته شده که به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر بر چهره می‌گذاشتند. این تعبیر تلویحاً اشاره بر این مطلب دارد که شخصیّت هرکس ماسکی است که او بر چهرۀ خود می زند تا وجه تمیز او از دیگران باشد (مادی، 1390).
هیلگارد» (Hilgard) شخصیت» را الگوهای رفتار و شیوه‌های تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می‌کند تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت مجموعه ویژگی هایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد می‌شوند تعریف می‌کنند.
شخصیت به همه خصلت¬ها و ویژگیهایی اطلاق می‌شود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله می‌توان این خصلت¬ها را شامل اندیشه، احساسات، ادراک شخص از خود، وجه نظرها، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق می‌شود.

شخصیت از دیدگاه مردم
واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع صفت اخلاقی یا برجسته است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر می‌شود مثلا وقتی گفته می‌شود «او با شخصیت است» یعنی او فردی با ویژگیهایی است که می‌تواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان پرورش شخصیت تبلیغ و دایر می‌شود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطلوبي در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه، کلمه «بی‌شخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته او هم دیگران راتحت تاثیر قرار می دهد اما در جهت منفی.

شخصیت از دیدگاه روانشناسی
دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای «مردم و جامعه» است. در روانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بی‌شخصیت» یا «شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمی‌شوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد. این دیدگاه به «شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریه‌های متعددی از جمله: «نظریه روانکاوی کلاسیک، نظریه روانکاوی نوین، نظریه انسان گرایی، نظریه شناختی ، نظریه یادگیری اجتماعی و …» در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است.

نظریه
تعریف نظریه
«نظریه یک رشته فرض به هم مرتبط است که به دانشمندان امکان می دهد برای تدوین فرضیه های آزمون پذیر از استدلال استنتاجی منطقی استفاده کنند» و هرکدام از عناصر تعریف ذکر شده در بالا نیاز به توضیح بیشتر دارد که در ذیل بدان اشاره شده است.
1) نظریه یک رشته فرض است: بدین معنی که یک نظریه باید از چندین فرض تشکیل شده باشد با بتواند چندین مشاهده را ادغام کند و نظریه فقط از یک فرض ساخته نمی شود.
2) نظریه یک رشته فرض به هم مرتبط است: فرض های مجزا نه می توانند فرضیه های معنی دار ایجاد کنند و نه از همسانی درونی برخوردارند.
3) فرضها: عناصر تشکیل دهنده ی نظریه واقعیت های اثبات شده بدین معنی که اعتبار آنها به طور قطعی اثبات شده نیستند ولی آنها به صورت انگار که درست هستند، پذیرفته می‌شوند.
4) استدلال استنتاجی منطقی: اصول یک نظریه باید به دقت و همسانی منطقی کافی بیان شوند تا دانشمندان بتوانند فرضیه های روشنی را استنتاج کنند. اگر قضیه های یک نظریه کلی غیر منطقی باشد، نمی توانند فرضیه ها را به وجود بیاورند و از سوی دیگر ااگر پژوهشگر برای استنتاج فرضیه ها از منطق غلطی استفاده کند پژوهش حاصل بي معنی خواهد بود و به فرایند نظریه پردازی کمک نخواهد کرد.
5) آزمون پذیری: فرضيه باید احتمالی را مطرح کند که دانشمندان بتوانند در آینده وسیله ی لازم برای آزمودن آن را به وجود بیاورند و گرنه فرضیه بی ارزش خواهد بود.

تفاوت نظریه و فلسفه
1) نظریه برخلاف فلسفه با بایدها و نبایدها سروکار ندارد.
2) نظریه برخلاف فلسفه قضاوت ارزشی انجام نمی دهد
3) نظریه با یک رشته اظهارات «اگر در این صورت» سروکار دارد ولی برخلاف فلسفه به خوبی و بدی نتایج این اظهارات کاری ندارد.

تفاوت نظریه و گمانه‌زنی
نظریه با اینکه به گمانه زنی متکی است اما فراتر از گمانه زنی است. نظریه ها از ذهن متفکران، مستقل از مشاهدات تجربی سرچشمه نمی گیرند بلکه از اطلاعاتی نشأت می گیرند که به شیوه ی تجربی گردآوری شده‌اند.

تفاوت نظریه و فرضیه
فرضیه از نظریه جزیی تر است و یک نظریه می تواند هزاران فرضيه تولید کند. از سوی دیگر ما نمی توانیم نظریه را به دلیل کلی بودن اثبات کنیم ولی می توانیم فرضیه های حاصل از نظریه را آزمایش کنیم و نتایج این آزمایشات را برای رشد و تغییر به آن نظریه پسخوراند دهیم.

نظریه باید چه زمانی کنار گذاشته شود؟
در صورتی که یک نظریه نتواند پژوهش بیشتری تولید یا اطلاعات پژوهشی مرتبط با آن را توضیح دهد سودمندی خود را از دست می دهد و به نفع نظریه سودمندتری کنار گذاشته می شود.

ویژگی‌های نظریه مفید
1) نظریه مفید پژوهش تولید می کند: مهم ترین ملاک برای یک نظریه مفید توانایی آن در بر انگیختن و هدایت کردن پژوهش بیشتر است.
2) نظریه باید ابطال پذیر باشد: منظور از ابطال پذیری غلط بودن نیست بلکه بدان معنی است که نتایج منفی پژوهش نظریه را رد کنند و نظریه پرداز را مجبور کنند آن را کنار بگذارد یا تغییر دهد و شرط ابطال پذیری هم این است که نظریه به قدر کافی دقیق باشد که پژوهشی را توصیه کند که از اصول اساسی آن حمایت یا آن را رد کند مثلا نظریه فروید به سختی قابل اثبات یا ابطال است.
3) نظریه مفید اطلاعات را سازمان میدهد: بدون یک چهارچوب روشن و سازمان یافته که بتوان به وسیله آن اطلاعات را سازمان داد مسیر روشنی برای دنبال کردن دانش بیشتر وجود ندارد و نمی توان پرسش های هوشمندانه مطرح کرد و بدون پرسش هوشمندانه هم پژوهش بیشتر شديدا محدود می شود.
4) نظریه مفید اقدامات را هدایت می کند: یک نظریه خوب باید بتواند در حل مشکلات روزمره به افرادی که آن نظریه را به کار می برند کمک کند. برای مثال معلمان و والدین یک نظریه تربیتی خوب می توانند اقدامات مناسبی در تربیت کودک انجام دهند.
اینکه یک نظریه تا چه حد تفکر و عمل را در سایر رشته ها از جمله حقوق، فلسفه جامعه شناسی و … تحریک می کند نیز در این ملاک می گنجد.
5) نظریه همسانی درونی دارد: اجزای تشکیل دهنده ی یک نظریه ی خوب از لحاظ منطقی سازگار هستند و مرزهای چنین نظریه ای به دقت مشخص شده و توجیهاتی ارائه نمی دهد که از این مرز فراتر رود. ضمنا نظریه ای که همسانی درونی دارد زبان همسانی به کار می برد یعنی از یک اصطلاح واحد به معنی دو مفهوم و از دو اصلاح متفاوت به یک مفهوم استفاده نمی کند.
6) نظریه مفید از قانون ایجاز تبعیت می کند: نظریه های ساده در اولویت هستند نظریه های ساده تر و روشن تر از نظریه هایی که مفاهیم پیچیده و زبان مبهم دارند مفیدترند.

نظریه‌ی شخصیت
نظر به اهميت مطالعه شخصيت و نقش آن در شناخت رفتار، طبيعي است که تصور کنيم در سراسر تاريخچه علم روانشناسي جايگاه ويژه اي به نظريه هاي شخصيت داده شده باشد. در حقيقت به طور منطقي ميتوان فرض کرد شخصيت، موضوعي است که روانشناسي در مجموع بدان مربوط ميشود. هر يک از نظريه هاي شخصيت که بر اساس سالها تحقيق و بررسي در زمينه باليني و يا مشاهده رفتارها در شرايط آزمايشگاهي به دست آمده اند، بينش و فهم شگفت انگيزي را درباره ماهيت انسان به دست ميدهند. اين نظريه ها حاصل درک بسيار بالا و هوشمندانه افرادي است که هر کدام ديدگاه نظري منحصربه فردي را در مطالعه نوع انسان به کار گرفته اند. تازگي و پيچيدگي، مطالعه شخصيت را به موضوعي جذاب و هيجان انگيز تبديل نموده است. نظريه هاي شخصيت بخشي از کوشش مستمر و بنيادي روانشناسي براي درک ماهيت انسان است (شولتز، 1390).
انديشمندان مختلفي که در طول تاريخ و در فرهنگ و ملل گوناگون به انسان و ماهيت او، افکار و رفتارش، آمال و اهدافش، احساسات و عواطفش و سعادت و شقاوتش، انديشيده اند خود ميتوانند منشا نظريه اي براي تبيين شخصيت انسان، چه به معناي عام يا خاص انساني که در همان سرزمين و فرهنگ و انديشه زندگي ميكند باشند.

شخصیت نظریه‌پردازان و نظریه‌های شخصیت آن‌ها
چون نظریه های شخصیت از شخصیت خود نظریه پردازان به وجود می آیند، در سالهای اخیر شاخه ای از روانشناسی به نام «روانشناسی علم» به وجود آمده که به بررسی تأثیر فرایندهای روان شناختی و ویژگیهای شخصی دانشمند بر پیدایش نظریه ها و پژوهش علمی او می پردازد. علاوه بر این آگاهی کامل از نظریه های شخصیت به اطلاعات مربوط به جو تاریخی، اجتماعی و وضعیت روانی نظریه پردازی او بستگی دارد.
با این وجود باید خاطر نشان ساخت که ما باید علم به عنوان فرایند را از علم به عنوان فرآورده متمایز کنیم. فرایند علمی می تواند تحت تأثیر ویژگی های شخصی دانشمند قرار گیرد اما سودمندی فرآورده علمی را باید مستقل از فرایند ارزیابی کرد.

تعداد صفحات

155

شابک

978-622-378-347-0

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.