170,800 تومان
تعداد صفحات | 122 |
---|---|
شابک | 978-622-378-250-3 |
انتشارات |
فهرست
عنوان صفحه
مقدمه 11
فصـل اول 23
اسطوره چیست؟ 23
چگونگی به وجودآمدن اسطوره 25
جلوه های اسطوره 26
نماد 27
نمادها و عناصر اساطیری 29
رﻣﺰ 29
تعریف رمز 30
اسطوره و نماد 31
مفهوم نمادگرایی و پیشینه کاربرد آن 31
ضرورت باز کاوی و رمز گشایی آثار نمادین 32
تجلی اسطوره در شاهنامه 33
ساختار شاهنامه 39
فصـل دوم 41
طبقه بندی کلی شاهنامه 41
بخش اساطیری 41
بخش پهلوانی 43
بخش تاریخی 44
محتوای بخش اسطوره ای شاهنامه 45
فصـل سوم 49
دفتر اول و دوم شاهنامه 49
شخصیت های نمادین 49
مکان های نمادین 50
اعداد نمادین 50
خواب های نمادین 50
موجودات اساطیری 51
درفش های نمادین 51
رنگ های نمادین 51
فصـل چهارم 53
دفتر اول 53
شخصیت های نمادین 53
کیومرث 53
هوشنگ 55
ضحاک 56
فریدون 57
زال 58
مکان های نمادین 60
دشت سواران نیزه گذار 61
البرز کوه 62
کوه دماوند 64
دریا 65
غار 65
اعداد نمادین 66
عدد چهل 67
عدد سه 67
خواب های نمادین 70
خواب ضحاک 71
موجودات موهوم اساطیری 71
سروش 72
سیمرغ 72
رنگ های نمادین 72
رنگ سپید 73
رنگ زرد 75
رنگ سرخ 75
رنگ بنفش 75
گرز گاوسر 76
آب 79
فصـل پنجم 81
دفتر دوم 81
شخصیت های نمادین 81
افراسیاب 81
کیکاووس 82
سیاوش 83
سودابه 84
رستم 85
اعداد نمادین 87
دوازده 87
هفت 87
خواب های نمادین 87
خواب کیقباد 88
خواب پیران ویسه 88
خواب افراسیاب 89
خواب سیاوش 92
خواب گودرز 92
موجودات موهوم اساطیری 93
دیو 93
اکوان دیو 94
دیو سپید 94
نگاره نمادین درفش ها 92
درفش خورشید پیکر 95
درفش اژدها پیکر 96
درفش پیل پیکر 98
درفش شیر پیکر 99
درفش ماه پیکر 100
درفش گرازپيكر 100
رنگ های نمادین 101
سراپرده سبز 101
سراپردۀ سیاه 102
سرا پردۀ سرخ 103
سراپردۀ سفید 104
سراپردۀ زرد 104
نماد های هفت خوان رستم 105
خوان اول 106
خوان دوم 107
خوان سوم 108
خوان چهارم 108
خوان پنجم 109
خوان ششم 111
خان هفتم 111
نمادینگی آتش 112
فصـل ششم 115
نتیجه گیری 115
منـابع و مآخـذ 119
منابع فارسی 119
شاهنامۀ فردوسی از سویی جایگاه روایت فردوسی از تمدن، فرهنگ، اساطیر و تاریخ ایران زمین است و از سویی دیگر پهنه ی بروز و نمود بینش تحلیلی و نگاه شاعرانه ی وی به رویداد ها و شخصیت های گوناگون میباشد. فردوسی در توصیف شخصیت های مهم شاهنامه به گونه ای نشانه گذاری و تصویر پردازی کرده که با تحلیل های روانشناختی میتوان به لایه های پنهان روانی و شخصیتی ایشان دست یافت. این امر حاکی از نگاه دقیق و بصیرت شاعر به سرشت و روان آدمی است. شخصیت های نمادین در دفتر اول شاهنامه عبارتند از کیومرث، هوشنگ، ضحاک، فریدون، منوچهر و زال که در ادامه به بررسی شخصیت ها و جنبه های نمادینشان خواهیم پرداخت.
کیومرث در اسطوره یادگار دوران آفرینش مینوی و دنیوی است. وی در حالت مینوی به عنوان نمونه نخستین انسان کیهانی، تنها یک مفهوم مجرد و انتزاعی است و نماد«یک نطفۀ انسان است» (بهار، 1376:375). اما در ادوار بعدی که آفرینش دنیوی شکل میگیرد برای او پیکر مادی قائل شده اند و به عنوان اولین موجود فانی و نمادی از بشریت از او یاد می شود که با مرگ وی، نخستین زوج بشر با نام مشی و مشیانه؛ همچون گیاهی از زمین می روید و نژاد کنونی بشر شکل میگیرد(آموزگار، ۲۷۸: ۱۳۸۶). کیومرث در زبان پهلوی، به صورت کیومرث(gayomart) به کار رفته است ودر اوستا «گی مرتن» بوده است. گیه، از ریشۀ «زی» از مصدر زیستن به معنی زندگانی است. ریشۀ واژه در جزء دوم یعنی «مرتن» نیز مریامار است به معنی مردنی و درگذشتنی که واژۀ مرد، نیز از آن برآمده است که مجموعا می شود، «زنده فانی» (کزازی/1، 1385:231). در جریان گذر از اسطوره به حماسه، کیومرث نخستین شاه و بنیانگذار نظام و تشکیلات در میان آدمیان به شمار می رود (کریستن سن، ۱۳۷۷: ۱۰۹). و از این نظر، نماد «آغاز تکامل بشر است» که به مدت سی سال فرمانروایی میکند (کرتیس وستا، 35: 1383).
تعبیر نمادین واژه کیومرث
کیومرث نماد انسان بیدار و هوشیاری است که از بلندای عالم برین (کوه) به میان مردم می آید و رهبری آنان را در مسیر رشد و کمال به عهده میگیرد و آیین زندگی می آموزد. در وجود او گرگ و میش باهم آب می خورند او عدالت درونی دارد، با تکیه بر الهامات غیبی، جامعه مدنی را پی ریزی میکند. او همان نماد آدم در تورات و زندگی ساز است، اما برتری او بر آدم تورات در آن است که پسرش، روان ساختاریش دو گانه نیست، یعنی هابیلی و قابیلی نیست، بلکه کاملا هابیلی و سیامکی است که با ویژگی نجات پدر و رهایی، اما بدون اسلحه علم و قدرت به مبارزه با دیوان یعنی صفات نفسانی در درون و نفس پرستان برون رو به رو و کشته می گردد. خود کیومرث فريب دیو می خورد و نه کشته می شود که بلکه با نیاز از برترین نام یزدان (اسم اعظم) یاری می جوید. باز الهام غیبی او را استوار می دارد تا فرزند فرزندش را که نماد عقل و شجاعت است پدیدار شود و بر این اساس میتوان به این باور رسید که بنای تاریخ ایران بر عرفان باوری و شهودگرایی توحیدی استوار است (رضی ۱۳۸۴: ۴۲).
هوشنگ (Haoshingeh) در اوستا، به شکل «هئوشینگه»، به معنای آنکه خانه نیکو دارد آمده است. بخش اول آن به معنی نیک و بخش دوم آن شینگه را به معنی «سرای» دانسته اند بر این اساس، هوشنگ به معنی آنکه خانه خوب می سازد یا دارد، خواهد بود ( کزازی/1، ۱۳۸۵: ۲۵۲). لقب هوشنگ در اوستا «پر ذاته» (Parzaateh) بوده است، به معنی «پیش آفريده»، این واژه در پهلوی پشداد (pesdat) و در پارسی «پیشداد» شده است. (همان). هوشنگ در اسطوره، نماینده اورمزد برای نابودی اهریمن و نماد «آفریننده است که از برخورد سنگ او به سنگ بزرگی که نماد آسمان است، آتش خورشید در آسمان پدید می آید و مار؛ یعنی تاریکی و سرما از میان می رود و خلقت کامل می شود» (بهار، ۲۲۳: ۱۳۷۳ ). هوشنگ، در گذر از اسطوره به حماسه، دومین پادشاه پیشدادی است که پس از کیومرث به شاهی می رسد و آهن و آتش را کشف میکند و شالوده تمدن بشر را بنیان می نهد. با توجه به کارهایی که در شاهنامه به وی نسبت داده شده، میتوان گفت: «هوشنگ، فرمانروای هفت اقلیم، مطیع کننده دیوان و نماد مدنیت و خانه سازی است» (سعادت، ۱۳۸۴:۳۹۳).
هوشنگ (اوستایی: هئوشینگه) در زبان اوستایی «هئوس» Haos به معنی خشک و «اینگه» Ingeh به معنی فلز است. پس این نام میتواند به معنی فلز خشک یا فلز نگداخته یا سنگ فلز باشد و اشاره به عصر حجر دارد (پژوم شریعتی، ۱۳۷۸:۳۲).
پیشداد (اوستایی: پرذاته) جزء نخست این نام همان «پر» به معنی پیش است. بخش دوم يعني «ذاته» که در فارسی به «داد» تبدیل شده به معنی گاه یا زمان است، چنان که از واژه (بامداد) گاه یا زمان روشنایی بر می آید و حتی در فرهنگ های فارسی شكل «بامگاه» نیز به معنی بامداد ثبت شده است. از سوی دیگر «پرذاته» در زبان انگلیسی به گونه «پری دیت»، به معنی تاریخ پیشین بر جای مانده است، بنابراین این واژه که لقبی برای هوشنگ است میتواند به معنی دوره پیش از تاریخ باشد که تعبیری دیگر برای عصر حجر است (همان).
هوشنگ نماد انسان آگاه و پیروزمند بر دیو نفس و آتش نماد عشق و نماد ملتی است که به آگاهی و پیروزمندی رسیده است و میتواند آن را در بیرون ذوب کند و آن ناملایمات را در درون آب و در بیرون روان کند و آب معرفت در درون جاری سازد. لباس فضیلت در برون و جامعه تقوی در درون می پوشد و از همه مهم تر جشن سده یا شرارۀ عشق پرشعله را چنان بنا میکند که همواره آدمیان در شب ظلمانی سرد و زمستانی، روح با جامه روشن، روشنی بخش درون و برون باشد، او مشعل دار عشق برین است، عشق درون او پرستنده، یعنی خدمتگزار آتش عشق الهی و پاسدار فروغ ایزدی است (رضی، ۱۳۸۴: ۴۴).
مار به دلیل ظهور راز آلودش بر روی زمین و غیب شدن ناگهانیش در جهان ناشناخته، سرچشمه بسیاری از اسطورههای وهم آلود شده است (دوبوکور، 1737:36). مارها تجسّمی از نفس و روح و روان اژدها خوی ضحاک هستند که ضحاک باید برای آرام ساختن آنان دست به گناه بیالاید و یا پلیدی روح را مجسم کند. هیچ کس حتی ضحاک با همه قدرت از تأثیر شوم و رنج دهندة آن بر کنار نمی ماند (اسلامی ندوشن، 1737:175 ). ضحاک نماد این حقیقت است که گناهکار را از عذاب وجدان چاره نیست. گناهکاران شاید در ظاهر زندگی شادی داشته باشند اما در درون خود هرگز نخواهند توانست احساس شادی واقعی را لمس کنند.
ضحاک، در اوستا (ازی دهاکه) سه سر و شش چشمی است که آن را قرينه منطقی (ورتره) ودایی می پندارند. ورتره در وداها، آهي (Ahi) نامیده می شود. (آهي و آژی) واژه هایی هم ریشه و به معنی اژدها هستند (گریتیاوم، بی تا: ۲). مشخصه اصلی ورتره در اسطورههای ودایی این است که «آب را در کوه ها حبس نموده و از جریان باز می داشت. اَندرا او را کشته و آب را از زندان برهانید و به سوی دریا روان ساخته»(پورداود، 1377: ۱۱۴).
با توجه به همین نقش ورتره[1] است که اژدهای سه سر، نزد آریائی های هند و اروپایی دیو طوفان نامیده شده است(جابز، ۱۳۷۰: ۱). بر مبنای قراین و شباهت های فوق، ضحاک از دید نماد شناسی اسطوره ای، نماد دیو طوفان است که پس از غلبه بر جمشید به دوران طلایی او خاتمه می دهد و موجب قحطی و خشکسالی می شود و در شاهنامه، پادشاهی بیگانه و یکی از برجسته ترین نمونه های طبایع بدکار و اهریمنی است که تمامی کارهای او نتیجۀ خدانشناسی و پیروی از اهریمن است. مارهای روی دوش او نیز تجسمی از خوهای اهریمنی و بیداد و کیفر گناهان اوست که وی را عذاب می دهند(یوسفی، 1369:31).
نماد آزادی خواهی و مبارزه با ظلم و قیام علیه ظالم است. او نقطۀ مقابل ضحاک است. فریدون در اوستا به دو صفت مشهور است. وی گذشته از به دست آوردن ( فرّ) به دلیل از میان بردن (ضحاک)، به صفت ورثرغنه ملقب شده است. ورثرغنه (Verethraghan) صورت اوستایی ایزد بهرام است که مرکب از دو جزء ورثر + غن است که جزء اول (ورثر) به معنی حمله و هجوم و به معنی فتح و نصرت است و جزء دوم (غن) به معنی کشنده و زننده است و مجموعاً به معنی فتح و پیروزی است. این کلمه در سانسکريت (ورتر هن) میباشد که به دست ایندرا (Indra) کشته می شود (پورداود، 1377: ۱۱۳). شخصیت فريدون در اساطیر ایران، برگرفته از شخصیت خدای جنگاور ودایی (ایندره) و نماد ایزد بهرام است که با از میان بردن آزیدهاکه (ضحاک) موجب باران باروری و روشنایی می شود. فریدون در شاهنامه از مرز ایزدی عبورکرده و شخصیتی شاهی – انسانی یافته و دوران فرمانروایی پانصد ساله او «نمادی از یک دوران رفاه عمومی و در حکم فرج بعد شدت است» (کابلی، 1381: ۱۷۵). یا به عبارتی، حماسه پیروزی مردم ستمدیده و دل سوخته است.
فریدون در تاریخ افسانه ای ایران با آیین مهر پیوند دارد، تا بدان جا که میتوان آغاز این آیین را روزگار فرمانروایی او دانست، در شاهنامه نشانه های زیادی مبنی بر میترائیست بودن فریدون وجود دارد که به آن ها اشاره می شود: الف) بیان صريح فردوسی:
پرستیدن مهـرگان دین اوست تن آسانی و خـوردن آیین اوست
(فردوسی، د 1، ص 22)
تعظیم در مقابل خورشید:
فریدون به خورشیـد بر برد سـر به کیـن پدر تنگ بستش کمر
(فردوسی، د 1، ص19)
ب) رشد کردن در کوه البرز:
البرز کوهی آیینی و سپند است، کوهی است که خاستگاه روشنی است و در ادبیات، منزل و جایگاه خورشید است. منوچهری:
سر از البرز پر زد قرص خورشید چو خون آلوده دزدی سر زمکمن
ج) رشد کردن با شیر گاو پرمایه:
گاو در آیین میترائیسم همان گونه که خواهیم دید. نماد آفرینش فرودین و زمین است که در این داستان فریدون را می پروراند
یکــی گاو پـرمایه خواهـد بدن جهان جوی را داده خواهـد بدن
(فردوسی، د 1، ص17)
د) فریدون در مهر ماه کلاه کیانی بر سر می گذارد و جشن مهرگان را بنیاد می نهد.
ه) ساختن گرزه ی گاو سر و داشتن فرّ ایزدی از دلایل دیگر مهری بودن فریدون است و نشانه دیگر مهری بودن فریدون کشتن ضحاک است.
زال[2] نماد تلفیقی خود و اسطوره است. بسیاری از شاهان، پهلوانان، موجودات غیرانسانی، آیین ها و باورها در شاهنامه حاصل پیوند خود و اسطوره اند، در میان پهلوانان، زال نمونه اعلای پیوند خرد و اسطوره است. او پسر سام پهلوان است که پدر بر اثر سپیدمویی او را ترک کرده در دامنه البرز کوه رها میکند تا تباه شود، سیمرغ او را به آشیانه خود برده مانند فرزندان خود می پرورد. سام بعد از مدتی، پس از رؤیاهای هشدار دهنده از وجود و حیات او آگاه شده او را به خانه باز می گرداند. زال خواهان رودابه دختر مهراب کابلی می شود و پس از برداشتن موانع مختلفی که در راه بود با او ازدواج میکند. حاصل این پیوند «رستم» قهرمان حماسه ملی است. زال همواره یکی از بزرگترین رایزنان شاهان بود و همه پهلوانان به ديدة اعتنا و اعتبار به او مینگریستند. از این پهلوان در شاهنامه از زمان پادشاهی منوچهر تا بهمن سخن رفته است.
در وجود او نمادها و نشانه هایی وجود دارد که هم بر خردمندی و هم بر اسطوره ای بودن او دلالت دارند. «زال مرکب ترین موجود حماسه است» (مختاری، ۱۳۷۹: ۱۶). نمادهایی که ترکیب خرد و اسطوره را در شخصیت زال نشان میدهند کالبدی شگفت، غیرعقلانی و اسطوره ای ولی معنایی خردپسند، معقول و پذیرفتنی دارد که به آنها پرداخته می شود. نام اولین نشانه پیوند خرد او با اسطوره این بود که «پیر سر» متولد شد و این زیباترین پارادوکس وجود اوست. «نوزاد پیر»، این پارادوکس نماد انسان پخته ای است که تلاش میکند از تمایل واپس گرایانه بازگشت به دوران خوش کودکی که زیر سلطه خانواده است، رهایی یابد. اسطوره از میان تمام شگفتی های ممکن «پیری» را که نشانه خردمندی است برای او برگزیده پیرسری او کمال خردمندی است و خرد او خود غریزی و موهبتی الهی است که به وسیله نیروهای مینوی پرورده میشود. اطرافیان و حتی سام که خرد او مدتی خفته بود از درک این نکته عاجز بودند:
شبستــان آن نامــور پهــلوان همـه پیش آن خرد کودک نوان
کسی سام یل را نیارسـت گفت که فرزند پیر آمد از خوب جفت
(فردوسی، د 1، ص 32)
آنچه را آنان اهریمنی قلمداد می کردند و «اهو» می پنداشتند، برترین مرحلة كمال بود. این مرتبه، مرتبه انسان کامل بود. هفتمین و آخرین مرحله کمال در آیین مهری مرحله پدر یا پیر است، پیر، معنی دیگر از واژة پدر است. کسی که میتوانسته است رنج های آیینی را برتابد و پیروزمند از هفت آزمون بزرگ بگذرد، به پایگاه پدری یا پیری می رسیده است، برای رسیدن به این پایگاه بلند مهرپرست پیش از آن، مرگ در زندگی را می آزموده است، او به مرگ نمادین تن در میداده است. این مرحله خود دارای سه مرحله درونی است که به نام پرندگان تیز بال شکاری مانند قرقی و شاهین نامیده شده اند. (حضور پرندگان در این مرحله قابل تأمل است و میتواند به نوعی با سیمرغ در ارتباط باشند) و آخرین و بالاترين آنها مرحله درونی «پیران – پیر» یا «بدران – پیر» است (کزازی ۱۳۸۰: ۱۸۷). در شاهنامه، زال هم پدر حماسه است و هم پیر رایزن آن. او میتواند نمونه انسان کاملی باشد که به مرحله پدران – پیر رسیده است. او از یک سو بزرگترین و پیرترین رایزن و راهنمای شاهنامه است و از سوی دیگر پدر رستم قهرمان حماسه ملی است و این دو ویژگی به معنای خردمندی و دانایی است. در نقد اسطوره ای یونگ[3] پدر نیز سمبل خرد و تفکر است (اسماعیل پور ۱۳۸۲: ۴۷).
در شاهنامه بعضی از مکان ها، مکان هایی نمادین هستند که در هاله ای از رازناکی و ابهام فرو رفته اند. مکان هایی که میتوانند نماد زندگی، مرگ و یا حتی جایگاهی دست نیافتنی به شمار آیند. در ادامه به نمونه هایی از این دست مكان ها اشاره می شود.
کزازی، پژوهنده ی برجسته ی ادبیات حماسی، حماسه را زاده ی اسطوره میداند و درباره ی زمان و مکان در حماسه می نویسد: «حماسه هایی که پیشینة باستانی دارند و از درون اسطوره بر آمده اند، در آنها رویدادها و سرزمین ها نمادین شده اند، از این روی، در آنان، زمان و مکان رنگ باخته یا به یکبارگی فراموش شده است و به آسانی نمیتوان در چنین حماسه ای زمان و جایگاه پدیده های اسطوره ای و حماسی را نشان داد و یا چهره های نمادین و پهلوانان شگفت آور حماسی را به بنیاد و محاسنگاه تاریخشان باز پس برد و آنان را در تاریخ بازیافت» (کزازی، ۱۳۷۲: ۱۹۱). از جمله مکان های نمادین در شاهنامه میتوان به «چشمه ی حَیَوان» اشاره کرده چشمه ای که راز زندگی در آن نهان است و با نوشیدن قطره ای از این آب، میتوان به انوشگی و جاودانی دست پیدا کرده این چشمه چنان راز آلود است که حتی در جغرافیای اساطیری شاهنامه، نمیتوان از جایگاه و مکان آن نشانه ای به دست آورد و تنها به جهت جغرافیایی آن اشاره می شود. اسکندر در پادشاهی خرد، قصد رسیدن به بی مرگی را در اندیشه می پروراند، اما ناکام می ماند. از جمله مکان های نمادین در دفتر اول شاهنامه میتوان به دشت سواران نیزه گذار، البرز کوه و کوه دماوند اشاره کرد که در ادامه به آن ها پرداخته خواهد شد.
جلیل ضیاءپور در کتاب ” مادها و بنیانگذاری نخستین شاهنشاهی در غرب فلات ایران ” درباره ی دشت سواران نیزه گذار نوشته است: «این دشت باید محل زندگی مرداس ( پدر ضحاک ) باشد. پیداست که جایی مشهور بوده است ». دکتر ذبیح الله صفا در کتاب ” حماسه سرایی در ایران ” این دشت را سرزمین عربستان ذکر کرده است. سرزمینی که ضحاک از آن برمیخیزد، سرزمینی است که” دشت سواران نیزه گذار” نامیده شده است. این سرزمین را با عربستان یکی پنداشته اند؛ اما این سرزمین نیز سرزمینی نمادین است که اگر نشانی از آن بتوان یافت، در جغرافیای » اسطوره ای»است. این سرزمین گونة نمادین تمامی سرزمین هایی است که ایرانیان آنها را دشمن میداشته اند؛ سرزمین هایی که در ذهنیت ایرانی، یادمانی تلخ و مه آلوده از آنها، در درازنای سده ها برجای مانده است؛ سرانجام این سرزمین ها، این کانون های رنج و تیرگی و تباهی در چشم ایرانیان، درهم فشرده اند؛ با هم درآمیخته اند؛ آشکارگی جغرافیایی خویش را از دست داده اند؛ و به سرزمینی نمادین دیگرگون شده اند؛ سرزمینی در «. ناکجا آباد» سرزمینی اهریمنی که شایستگی آن را دارد که خاستگاه پتیاره ای بزرگ و جهان آشوب، چون ضحاک باشد. «دشت سواران نیزه گذار»، در شاهنامه سرزمین تازیان است. میتوان گفت یادمان هایی تلخ و جانگدازی که از پیکارهای خونین با تیره هایی سامی نژاد چون آشوریان و بابلیان در ذهنیت ایرانی مانده بوده است، این سرزمین نمادین را در جغرافیای افسانه ای پدید آورده است. می دانیم که پادشاهان مادی وهخامنشی را، با آشوریان و بابلیان، پیکارهایی خونبار بوده است. هووخشتره، سومین پادشاه ماد، در 612 پیش از زادن مسیح، بر نینوا پایتخت آشور دست یافت؛ و فرمانروایی آشوریان را برانداخت؛ و بدینسان یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخی را در آسیای باخترین رقم زد. نیز کورش بزرگ، پایتخت بابل را که نیرومندترین شهر در روزگار خود بود، به سال 539 پیش از زادن مسیح، گشود و فرمانروایی تیره های سامی را در این بخش از آسیا به پایان آورد. پس، از دید نمادشناسی اسطوره ای، پذیرفتنی است که ضحاک از سرزمین تازیان برآمده باشد؛ پس از آنکه فرّه ایزدی از جمشید می گسلد، و در ایران از هر سوی جنگ و جوش پدید میآید، سواران ایرانی برای آوردن ضحاک، به سرزمین تازیان میروند(کزازی، 1376: 50).
به هر روی آنگونه که از شاهنامه برآورد می شود دشت سواران نیزه گذار سرزمینی است که ضحاک از آن برمی خیزد. این سرزمین نیز نمادین است که نشان آن فقط در جغرافیایی اسطوره است. این سرزمین به گونه ای نماد تمام سرزمین هایی است که ایرانیان آن ها را دشمن پنداشته اند، سرزمین اهریمنی است که شایستگی آن را دارد که خاستگاه پتیاره ای چون ضحاک باشد( همان، 25).
همانگونه که فردوسی اشاره کرده است:
یکی مـرد بود انـدر آن روزگـار ز دشـت سـواران نیـزه گــذار
که مـرداس نـام گرانمــایه بود به داد و دهش برترین پایه بود
(فردوسی، د 1 ص14)
[1] Vrtra :بر اساس ادبیات ودایی و اوستایی، دو اژدهای ورتره و اپه اوشه (اپوش)، آبها را در دژ جادویی خود اسیر، ابرهای آسمانی را سترون و زمین را خشک و کویر می سازند.
[2] Zal :زال دستان از قهرمانان اسطوره ای ایرانی است که نامش در شاهنامه رفته است.زال در پارسی میانه به معنی سپید مو است.وی پسر سام و پدر رستم است.
[3] Jungکارل گوستاو یونگ روان شناس و فیلسوف بزرگ سوئیسی که به خاطر فعالیت هایش در روان شناسی و ارائه نظریاتش تحت عنوان روانشناسی : تحلیلی معروف است.از او به عنوان پدر روانشناسی نوین یاد کرده و او را در بزرگترین افراد بشر در گذشته و حال می دانند.
تعداد صفحات | 122 |
---|---|
شابک | 978-622-378-250-3 |
انتشارات |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.