کتاب مجموعه دل و قلم 1

دلنوشته 1
دنیا! خودت می دانی تقدیره دختری که در باد می دوید زمین خوردن نبود.

دلنوشته 2
کاش می شد تا ابد امضایم پای احساسم به تو پر رنگ بماند

دلنوشته 3
می گفت دوستت دارم … راست می گفت. چشمانش گواهی دوست داشتن می داد.
می گفت تمام تو مال من است، راست می گفت، دلش گواهی مالکیت می داد.
اما رفت، این بار هیچ چیز دگر گواه رفتنش نشد.

دلنوشته 4
آغوشت امن¬ترین نقطه جهانم شد، ای محرم¬ترین نامحرم دنیا.

دلنوشته 5
درخت تبرخورده را خیال ایستادن نیست، رهایش کنید.

دلنوشته 6
گواه پریشانی دلم شدند کوچه خیابان های شهر
وقتی با اشک¬های من و قطره¬های باران خیس می-شدند.

دلنوشته7
اگر قلب کسی بودی سزاوار تپیدن باش

دلنوشته 8
حدیث دلتنگی هام، بی قراری¬هام، پریشان دنبالت گشتن¬هام و … از کوچه خیابان¬های خیس شهر بپرس.

دل نوشته9
می¬روم اما بدان دردی برایم به یادگار گذاشتی به نام خاطره.

دل نوشته 10
به خدا گفتم مگر جان انسان¬ها دست تو نیست؟
پس چرا کس دیگری قبل از تو گرفت جان مرا!

دلنوشته 11
چه زود صدای قلبت شد صدای قلبم.

دلنوشته 12
هر دو با خود می¬جنگیدیم که حس¬مان به هم را نشان ندهیم تا پنهان کنیم آن را
غافل از اینکه عشق قوی¬تر از ما بود، او شلیک به قلبمان گرده بود.