149,000 تومان
تعداد صفحات | 87 |
---|---|
شابک | 978-622-378-282-4 |
فهرست
عنوان صفحه
مقدمه 11
فصـل اول 25
اضطراب رقابتی 25
مفهوم اضطراب 25
نظریه های اضطراب 26
اضطراب رقابتی 29
طرحوارههای سازش نایافته اولیه 30
مفهوم طرحوارههای سازش نایافته اولیه 30
نظریه های طرحوارههای سازش نایاقته اولیه 31
راهبردهای مقابله ای 33
مفهوم راهبردهای مقابله ای 33
نظریه های راهبردهای مقابله ای 34
مقابله 34
راهبردهای مقابله ای 35
خودکارآمدی 37
مفهوم خودکارآمدی 37
نظريه هاي خودكارآمدي 38
پیشینه 39
فصـل دوم 41
روش مطالعه 41
جامعه آماری و گروه نمونه 41
روش نمونه برداری 41
ابزارهای مطالعه 45
آزمون اضطراب رقابتی (Sport Competition Anxiety Test) 45
مقیاس طرحوارههای ناسازگار اولیه یانگ 47
مقیاس راهبردهای مقابله ای لازاروس 49
مقیاس خودکارآمدی شرر 52
روش توصیف و تحلیل دادهها 53
فصـل سوم 55
یافته ها 55
يافته هاي توصیفی 55
طرحوارههای سازش نیافته اولیه ورزشکاران با اضطراب رقابتی بالا و پایین 55
راهبردهای مقابله ای ورزشکاران با اضطراب رقابتی بالا و پایین 57
خودکارآمدی ورزشکاران با اضطراب رقابتی بالا و پایین 58
یافته های استنباطی 59
بررسی مفروضه¬ها 59
فصـل چهارم 67
نتیجه گیری 67
منـابع و مآخـذ 75
منابع فارسی 75
منابع غیر فارسی 79
اضطراب، عموماً یک انتظار به ستوه آورنده است که ممکن است در تنشی گسترده و موحش و اغلب بینام، اتفاق افتد. این حالت که به شکل احساس و تجربههای کنونی مانند هر اغتشاش هیجانی در دو سطح همبستة روانی و بدنی در فرد پدید میآید، ممکن است به یک تهدید عینی اضطرابآور (تهدید مستقیم یا غیر مستقیم مرگ، حادثةشوم شخصی یا مجازاتنیز وابسته باشد. (لافون ، 1973). اضطراب حالت هیجانی توأم با هشیاری مستقیم نسبت به بیمعنایی، نقص و نابسامانی جهانی استکه در آن زندگی میکنیم. (ربر ، 1985).
نظریه های اضطراب
فرضیه های زیست شناختی بر معیارهای عینی متکی است که عمل مغز در بیماران مبتلا به اختلال اضطرابی را با افراد عادی مقایسه میکند.
این امکان وجود دارد که برخی از مردم نسبت به اختلالات اضطرابی براساس یک حساسیت بیولوژیک نسبت به پیدایش آن آسیب پذیری بیشتری دارند(کاپلان و سادوک ،1966، پورافکاری،1384).
رویکرد زیست شناختی قشر پیشانی را به عنوان محل فیزیوپاتولوژیک اضطراب مطرح کرده است. این قشر به خاطر ارتباط با ناحیه پاراهیپوکامپی، شکنج سینگولا و هیپوتالاموس می تواند در تولید اضطراب نقش داشته باشد (کلبرگ ، 1982؛ پورافکاری، 1369).
اضطراب به منزله علامت و نشانه ای برای تهدید من است. نقش اضطراب در ساختمان شخصیت از دیدگاه فروید این است که اضطراب را زیر بنای تمام ناهنجاری های روانی می داند. یعنی هرگاه خطری ارگانیسم را تهدید کند با ایجاد احساس نگرانی شخص را آگاه میکند. به این ترتیب شخص با آن خطر یا به مقابله می پردازد و یا از رودر رویی با آن می پرهیزد.
روانکاوان معتقدند وقتی من در معرض خواسته های محیطی قرار می گیرند یا هنگامی که در سازمان نهاد، من، فرامن تنش بوجود می آید اضطراب تجربه می شود. (فروید ،1899)
رویکرد تحلیل روانی توسط زیگموند فروید پایه گذاری شد و مکتبی بود برعلیه دیدگاه زیست شناختی، در این دیدگاه به جای تاکید بر عوامل بدنی و زیستی – شیمیایی، عوامل روانی از قبیل هیجان، اضطراب واسترس مورد تأکید واقع می شود(آزاد، 1378).
اضطراب هم علت محسوب می شود وهم معلول. یعنی علت بسیاری از نارحتی های روانی اضطراب است، همچنین هرگاه شخص با یک مسأله ومشکل روانی مواجه گرددکه موجب به هم خوردن تعادل روانی وی گردد، احساس اضطراب میکند(آزاد،1378).
دیدگاه رفتارگرایی نیز مانند دیدگاه روان پویایی جبری محسوب می شود، زیرا برای هر نوع رفتار علتی قایل است، اما منبع جبر و علت را از زاویه متفاوتی مورد توجه قرار می دهد. یعنی به جای توجه به وقایع روانی درونی و جستجوی گذشته بیمار برای فهم علت رفتار، مواردی از قبیل منابع تقویت کننده و تغییر آشکار محیط مورد تأکید واقع می شود(آزاد، 1378).
نظریه اضطرابی که زیر بنای این حوزه قرار می گیرد ریشه در کارهای واتسون و پاولوف دارند. فعالیت اصلی آنان تلاش برای توضیح تنبیه بود. ارگانیزم از طریق بعضی مکانیزم های واسطه ای می آموزد که از محرک های مضر اجتناب کند، این محرک میانجی معمولاً ترس یا اضطراب نامیده می شود. تحلیل این فرایند بدین گونه است که بعد از چندین بار جفت شدن محرک شرطی وغیر شرطی، ارگانیزم به محرک شرطی پاسخ خواهد داد. پاسخ شرطی ترس واضطراب است (دراین دیدگاه ترس واضطراب معادل در نظر گرفته می شود) وبه عنوان کشاننده ثانویه یا اکتسابی از طریق شرطی سازی کلاسیک به وجود می¬آید(خداپناهی، 1379).
طبق نظریه های یادگیری یا رفتاری، اضطراب پاسخ به یک محرک محیطی معین است. در مدل یادگیری اجتماعی کودک ممکن است با تقلید اضطراب موجود در محیط(مانندوالدین مضطرب) پاسخ اضطرابی بروز دهد(کاپلان و سادوک، 1966).
نظریه اضطراب در حوزه پدیدار شناختی ریشه در 150 سال قبل در نظریه گریکگارد (1844) دارد و اضطراب به عنوان یک رویداد طبیعی زندگی در نظر گرفته می شود. با این نگرش که تحول وابسته به آزادی وشناختی است که افراد از امکانات خود دارند، لذا انتخاب اضطراب گریزناپذیر است. رشد ورشد یافتگی که آزادی آفرین باشد، مستلزم مقابله وحل این اضطراب است. در واقع مقابله با اضطراب، اضطرابی که غیر قابل اجتناب است، لازمه رسیدن به خود شکوفایی است(خداپناهی،1379).
اختلال اضطراب فراگیر که در آن هیچ محرک معینی را برای احساس اضطراب مزمن فرد نمی توان شناسایی کرد با الگوهای برگرفته از نظریه های وجودی قابل توضیح است. مفهوم کلیدی نظریه وجودی این است که فرد احساس میکند در جهانی بی هدف زندگی میکند.
اضطراب در واقع واکنش فرد است به این خلاء عظیمی که در وجود ومعنای زندگی می بیند(کاپلان وسادوک،1387).
اضطراب رقابتی
مارتینز (1977) اضطراب صفتی رقابتی را تمایل به درك موقعیتهاي رقابتی به مثابه عاملی تهدید کننده عنوان کرد که پاسخ به این موقعیتها با احساس نگرانی یا تنش همراه است، درحالیکه واکنش اضطرابی که در موقعیتهاي خاص رقابتی تولید میشود، اضطراب حالتی رقابتی نام دارد.
سیمون (1971) پی برد که اضطراب رقابتی براي ورزشکاران جوان در ورزش هاي انفرادي در مقایسه با ورزشهاي تیمی بالاتر است. دلهره بیش از حد و ناآرامی قبل از مسابقه از انواع اضطراب اند. اضطراب رقابتی عبارت است از انگیزه پرهیز از شکست در محیط ویژه ورزشی یا گرایش به نگران بودن در خصوص شکست در ورزش(واعظ موسوی و مسیبی،1392).
اسپیلبرگر (1966) اضطراب را به عنوان یک میزان افزایش یافتهای از انگیختگی مستقل سیستم عصبی تعریف میکنند که معمولاً به شاخهی فعالیت سمپاتیک نزدیک میشود و با ادراک اثرات منفی و حرکتی همراه است. در ارتباط با اضطراب، آنچه که در ورزش مطرح است تحت عنوان اضطراب رقابتی مطرح میباشد. منظور از اضطراب رقابتی، اضطرابی است که در موقعیتهای رقابتجویانهی ورزشی ایجاد میشود. به عبارت دیگر شکل ویژهای از اضطراب است که بهعنوان تابعی از موقعیتهای رقابتی رخ میدهد (ماری برد و کریپ، 1991).
غالباً مربیان و ورزشکاران اضطراب را به عنوان عامل عملکرد ورزشی ضعیف میدانند.
گولدبرگ (1998) این مساله را طرح نمود که اضطراب احتمالا به تنهایی بزرگترین عامل انسداد در ورزش است. مارتینز (1977) اضطراب رقابتی را به عنوان احساسهای آگاهانه از بيم و تنش تعریف می¬کند که به گونه ای عمده در نتيجه ادراک شخص از تهدید آميز بودن موقعيت های فعلی یا نزدیک بروز
می¬کند.
نادری (1397) در مطالعه¬ای که به منظور تعيين ميزان اثربخشي شناخت درماني مبتني بر ذهن آگاهي بر تنظيم شناختي هيجان، انعطاف پذيري کنشي و اضطراب رقابتي ورزشکاران زن انجام داد به این نتیجه رسید که براي بهبود تنظيم شناختي هيجان، انعطاف پذيري کنشي و اضطراب رقابتي ورزشکاران زن می توان از شناخت درماني مبتني بر ذهن آگاهي سود جست.
طرحوارههای سازش نایافته اولیه
مفهوم طرحوارههای سازش نایافته اولیه
جفری یانگ (۱۹۹۴)، طرحوارهها را تله های زندگی نامیده است، از دیدگاه یانگ تله زندگی، الگویی است كه از دوران كودكی آغاز می شود و درسراسر زندگی ما طنین می افكند. طرحوارهها با آنچه كه خانواده ما یا افراد دیگر با ما انجام داده اند، آغاز می شود. ممكن است ما بیش از حد تحت حمایت قرار گرفته باشیم یا بالعكس رها شده، نكوهش شده، مورد سوء رفتار واقع شده، محروم یا ناكام شده باشیم و به شكلی به ما صدمه وارد شده باشد. در نهایت، این الگوهای تعاملی بخشی از وجود ما می شوند. تله های زندگی شیوه احساس، فكر و عمل ما و شیوه پیوند ما با دیگران را تعیین می كنند. آنها احساسات نیرومندی نظیر خشم، اندوه و اضطراب را در ما برمی انگیزند. مفهوم طرحواره از نظر یانگ، باورهای عمیق و مستحكمی در مورد خود و جهان هستند كه در اوایل زندگی آنها را آموخته ایم. طرحوارهها در احساسی كه ما از خودمان داریم، نقش محوری دارند. ما به این طرحوارههای پیوند داریم حتی زمانیكه آنها به ما آسیب وارد می كنند. این باورها به ما قابلیت پیش بینی و قطعیت می دهد و آشنا و آرامبخش هستند. ما نمی توانیم به راحتی آنها را رها كنیم، چرا كه آنها دانش ما در مورد خودمان و جهان هستند، این كه ما كی هستیم و جهان چگونه است به همین علت است كه روانشناسان شناختی معتقدند طرحوارهها به سختی تغییر می كنند.
نظریه های طرحوارههای سازش نایاقته اولیه
از دیدگاه یانگ “طرحوارهها باورهای عمیق و مستحکم فرد در مورد خود و جهان هستند و حاصل آموزه های سالهای نخستین زندگی اند. طرحوارهها دانش ما در مورد خودمان و جهان هستند و به ما می گویند چگونه ایم و جهان چگونه است”.
یانگ آن دسته از طرحوارهها را که منجر به شکل گیری مشکلات روانشناختی می شوند طرحوارههای ناسازگار اولیه می نامد و معتقد است طرحوارهها، به الگوی خود تداوم بخش از خاطرات، هیجانات، شناختها، حواس و ادراکات اطلاق می شود که رفتارها را هدایت میکنند، آنها موضوعات ثابت و درازمدتی هستند که در دوران کودکی بوجود می¬آیند و به زندگی بزرگسالی راه می یابند و تا حد زیادی ناکارآمدند (یانگ، 2003).
انواع طرحوارههای سازش نایافته عبارتند از: رهاشدگی-بیثباتی/بیاعتمادی- بدرفتاری- محرومیت هیجانی- نقص/ شرم- انزوای اجتماعی- بیگانگی- وابستگی/ بیکفایتی- آسیبپذیری نسبت به خود یا بیماری- خودتحول نیافته/ گرفتار- شکست- استحقاق -خویشتن داری و خود انظباطی ناکافی-اطاعت-ایثار-پذیرش جویی/ جلب توجه-منفی گرایی / بد بینی- بازداری هیجانی-معیارهای سرسختانه/ عیب جویی افراطی- تنبیه (یانگ 2003).
فریمن (1999) در پژوهشی به این نتیجه رسید که داشتن طرحواره ناسازگار اولیه پیش بینی کننده ناسازگاری بین فردی است. مطابق پژوهشهای انجام شده طرحوارهها در حیطه های مختلف زندگی تأثیر می گذارند. (الیس ،1992 و استیلز ، 2004به نقل از یانگ 1384، یوسف نژاد، 1386؛ ذوالفقاری و همکاران، 1387).
در محیط ورزشی نیز، باورهای غلط می تواند برای ورزشکاران وجود داشته باشد و این باورها می توانند به ویژگی های ورزشی حریف، رقابت و غیره تعمیم داده شود. به عنوان مثال، ورزشکار تنیس روی میزی که باور دارد به افراد چپ دست می بازد و یا تکواندو کاری که معتقد است هرگاه از توبوک قرمز استفاده میکند، می بازد(خسرو حمزه،1395).
همچنین حمزه و نوابی نژاد و شفیع آبادی (۱۳۹۵) در تحقیقی دریافتند که که اجرای هر سه روش طرحواره درمانی، آرام سازی کاربردی و تصویرسازی ذهنی در کاهش اضطراب حالتی شناختی مؤثر بوده است و که طرحواره درمانی مؤثرترین روش در کاهش اضطراب حالتی رقابتی بود و باعث بیشترین کاهش میزان اضطراب شناختی در ورزشکاران نخبه در مقایسه با دو روش دیگر گردید.
راهبردهای مقابله ای
مفهوم راهبردهای مقابله ای
مقابله یا کنار آمدن، یعنی کنترل مطالبه های خارجی و داخلی که افزون بر توانایی های فرد تصور می شود (لیونه و ویلسون ،2003).
به باور لازاروس و فولکمن (1984) مقابله به فرایند مدیریت تقاضاها (بیرونی یا درونی) که دشوار و یا فراتر از منابع فرد ارزیابی شود، اشاره دارد. از نظر آنان، مقابله در برگیرنده تلاش ها، اعم از کنش محور یا درون روانی، برای اداره و کنترل تقاضاهای محیطی، درونی و کشمکش میان آن ها است
(تانجی و همکاران،2008) مفهوم مقابله را به عنوان تلاش های شناختی و رفتاری به منظور کنترل موقعیت های تهدیدآمیز تعریف کرده اند. به بیان دیگر، مقابله یک متغییر تعدیل گر مهم در رابطه میان تنیدگی و پیامدهایی هم چون اضطراب و افسردگی به شمار می رود (کینگ ،1994).
نظریه های راهبردهای مقابله ای
مقابله
لازاروس و فولکمن (1984) دو شیوه مقابله عمومی، مقابله متمرکز بر مشکل و مقابله متمرکز بر هیجان را برای مهار استرس مشخص نموده اند. مقابله متمرکز بر مشکل(اداره یا اصلاح رابطه فرد و محیط که منبع تنیدگی است)، مهارتی است که بر پرداختن به خود مسأله یا موقعیت تمرکز میکند و مقابله هیجان مدار (تنظیم هیجانات تنیدگی زا)، معطوف به مهار ناراحتی هیجانی بوده و به عواطفی که با آن موقعیت مرتبط است می پردازد نه کنترل خود موقعیت مثل اجتناب از مشکل. (تایلور 1999 ، به نقل از مسعودنیا 1386، 4).
سه شیوه اصلی مقابله با استرس عبارت است از: راهبرد مقابله ای مسأله مدار، راهبرد مقابله ای هیجان مدار و راهبرد مقابله ای اجتنابی. راهبرد مسأله مدار راهبردهایی را در بر می گیرد که در آن ها فرد به جستجوی اطلاعات بیشتر درباره مسأله، تغییر ساختار مسأله از نظر شناختی، محاسبه و اولویت دادن به حل مسأله می پردازد. در مقابل، راهبرد هیجان مدار شیوه های را در بر می گیرد که در آن فرد به جای پرداختن به مسأله بر خود متمرکز می شود و تلاش خود را متوجه کاهش احساسات ناخوشایند خویش می نماید. واکنش های مقابله ای هیجان مدار شامل عصبی و ناراحت شدن، واکنش های هیجانی، گریه کردن، عیب جویی و اشتغال ذهنی است. سومین شیوه مقابله با استرس، رفتارهایی را شامل می شود که بیشتر از نوع اجتناب و فرار از موقعیت است (اندلر و پارکر 1990).
تعداد صفحات | 87 |
---|---|
شابک | 978-622-378-282-4 |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.