فهرست
عنوان صفحه
فصـل اول 9
مقدمه 9
فصـل دوم 13
مقدمه 13
تیپولوژی خانواده 14
خانواده متعادل 14
خانواده متلاشی 16
خانواده متزلزل 17
توصیف خانواده سالم 18
خانواده سالم از نظر مک گراو 18
خانواده سالم از نظر براد شاو 19
خانواده سالم از نظر گیدنز 21
خانواده سالم از نظر پارسونز 23
خانواده سالم از نظر کونیگ 25
نظریه های تبیین خانواده سالم 27
تئوری تضاد اجتماعی 27
نظریه مسیر زندگی خانوادگی 32
فصـل سوم 39
نظریه های فمینیستی 39
نظریه فمینیستی لیبرال 41
نظریه فمینیستی مارکسیستی 41
نظریه فمینیستی رادیکال 43
اسلام و فمینیسم 48
نظریه ی کنش متقابل نمادین 51
نظریه تبادل اجتماعی 55
فصـل چهارم 61
نظریه ی کنش بوردیو 61
نظریه ی کار کردگرایی ساختی 61
نظریه یادگیری اجتماعی 67
نظریه ی سیستمی 73
نظریه ی اکولوژی 78
نظریه ی شبکه خویشاوندی 78
فصـل پنجم 81
همسان همسری 81
سلامت اجتماعی 84
تئوری ها 89
منـابع و مآخـذ 99
تیپولوژی خانواده
در کتاب دانش خانواده، خانواده ها از جهت کیفیت روابط درونی و میزان استحکام به چهار تیپ تقسیم شدهاند. خانواده متلاشی، خانواده متزلزل و در برابر آنها خانواده متعادل و خانواده متعالی. در این کتاب ظاهرا از خانواده سالم به عنوان خانواده متعادل تعبير شده است و در ویژگی های خانواده متعادل چنین آمده است.
خانواده متعادل
در خانواده متعادل، هر فرد در موقعیت واقعی خویش قرار گرفته است و از جانب دیگران نیز مورد حمایت و تایید واقع میگردد.
در خانواده متعادل، امنیت و جذابیت مکفی برای افراد وجود داشته و چیزی بر دلبستگی به خانواده، ترجیح داده نمیشود
در خانواده متعادل، مدیریت متکی بر روابط انسانی و بر خوردار از مشورت و هماهنگی با افراد، اعمال میشود .
در خانواده متعادل، رویکرد مثبت به انسان، زندگی، نقش ها و آینده وجود دارد.
در خانواده متعادل، انتقادها، به شیوه ای غیر مستقیم، موردی، فردی و منصفانه انجام میگیرد. در خانواده متعادل، مشکلات از افراد تفکیک شده، به جای حمله به فرد، تلاش برای باز شناسی مساله و حل آن انجام میگیرد.
در خانواده متعادل، تبادل عاطفي (affective transaction) به شیوه های قلبی، کلامی و عملی انجام میگیرد (محمودیان، شرفی، خوش بین، احمدی، ۱۳۸۷: ۸۳-۸۲).
چنان چه گذشت تیپ دیگری از خانواده در این تقسم بندی گنجانده شده است که از خانواده متعادل برجسته تر و دارای صفات متكاملتری برای خانواده است. این خانواده با عنوان خانواده متعالی ذکر شده است. از طرفی به دو نوع خانواده متلاشی و متزلزل اشاره شده است که از حد استاندارد تعادل پایین تر هستند. مروری بر ویژگی های خانواده متعالی ما را با الگویی متعالی و متکامل برای خانواده آشنا میکند و دانستن الگوهای خانواده متلاشی و خانواده متزلزل میتواند زنگ خطری باشد تا خانواده های خود را از این ورطه خطرناک بر حذر دارند. از این رو در این جا به تعریف و ذکر ویژگی های سه قسم دیگر خانواده می پردازیم. خانواده متعالی این تیپ با عنوان متكامل، بالنده و خود شکوفا نیز شناخته میشود. این الگو عالی ترین الگوی زندگی در میان سایر الگوها به شمار می رود.
برخی از ویژگی های این نوع خانواده عبارتند از: در خانواده متعالی، نه تنها مشکلات مورد بررسی قرار میگیرد و تلاش برای حل آنها میشود (خانواده متعادل) بلکه ظرفیت ها و استعدادهای افراد تا مرز خود شکوفایی مورد استفاده قرار میگیرد.
در خانواده متعالی، توجه افراد، غالبا معطوف به آینده است و در آینده زندگی میکنند . آنان به هدفی نیاز دارند که توجه شان را به آینده معطوف سازد.
در خانواده متعالی، افراد از هویتی پر معنا، روشن و منسجم بر خوردار هستند.
در خانواده متعالی، افراد نه تنها به رشد و پیشرفت خویش، بلکه به اعتلای جمعی اعضای خانواده می اندیشند و برای تحقق آن، طرح و اندیشه جدیدی را ارائه میدهند.
در خانواده متعالی، کار و مسئولیت، به زندگی معنا و دوام می بخشد. به گفته آلپورت (Allport) بدون داشتن کاری مهم و ارزشمند، تعهد و مهارت کافی برای انجام آن و نیز امکان رسیدن به بلوغ و سلامت روانی، میسر نیست.
در خانواده متعالی، تعقیب هدف، هیچگاه پایان نمی پذیرد، اگر هدفی را باید کنار گذاشت، باید بی درنگ انگیزه نوینی آفرید.
در خانواده متعالی، تلاش افراد معطوف به دستیابی به تجربه اوج» (climax experience) است. همکاری و اشتراک مساعی دیگران، تحقق این هدف را تسهیل می نماید.
در خانواده متعالی، تفسیر و تعبیر وقایع و رویدادهای زندگی خوش بینانه است. هر شکست، یک تجربه و فرصتی برای ارزیابی موقعیت در نیل به پیروزی تلقی میشود (محمودیان، شرفی، خوش بین، احمدی،.(۸۳ -۸۴ :۱۳۸۷)
از آن جا که در راه شناخت خانواده سالم، آسیب های خانواده می تواند به روشن شدن مسیر کمک کند، مروری خواهیم داشت بر وضعیت خانواده های متلاشی و متزلزل.
خانواده متلاشی
نویسندگان کتاب دانش خانواده، از نوع دیگر خانواده با عنوان خانواده متلاشی نام می برند و آن را چنین تعریف میکنند : شکستن واحد خانوادگی با تجزیه برخی از نقش های اجتماعی به علت آن که یک یا چند تن از عهده انجام تکالیف ناشی از نقش خود آنطور که باید و شاید بر نیامده اند (محمودیان، شرفی، خوش بین، احمدی، ۱۳۸۷: ۸۰). آنان به نقل از ویلیام ج. گود (William J. Good ) انواع گسیختگی خانواده را به قرار زیر می دانند: عدم ثبات: واحد خانوادگی کامل نشده است و می توان آن را جزء انواع عدم موفقیت در ایفای نقش در خانواده به حساب آورد، زیرا «پدر یا شوهر» وجود ندارد و در نتیجه وظایف خود را انجام نمی دهد و این وظایف توسط جامعه یا مادر انجام میگیرد، بعلاوه لااقل یکی از دلایل عدم ثبات را می توان در عدم موفقیت اعضای خانواده (مادر یا پدر) در انجام تکالیف ناشی از نقش خود جستجو نمود.
فسخ، جدایی، طلاق و ترک: در این جا خانواده به این دلیل تجزیه میشود که یکی از همسران تصمیم بر جدایی میگیرد و بدین ترتیب از اجرای تکالیف ناشی از نقش خود باز می ایستند.
خانواده درون تھی (empty shell family): اعضای آن به زندگی با یکدیگر ادامه میدهند ولی روابط، و کنش متقابل (interaction) با یکدیگر ندارند و از حمایت احساسی یکدیگر محرومند. این نوع خانواده ها را با اصطلاح اطلاق روانی» نیز می شناسند.
غیبت غیر ارادی یکی از دو همسر: بعضی از خانواده ها به دلیل مرگ زن با شوهر و یا زندانی بودن آنها، جنگ و یا فاجعه ای دیگر تجزیه میشود .
عدم موفقیت غیر ارادی در اجرای نقش های اساسی:
در این جا علت فاجعه خانوادگی ممکن است انواع امراض روانی، احساسی یا بدنی باشد. کودکی ممکن است عقب ماندگی روانی داشته باشد یا همسر يا ولدی ممکن است بیمار روانی باشد. امراض طولانی نیز ممکن است باعث عدم موفقیت در اجرای نقش گردد (محمودیان، شرفی، خوش بین، احمدی، ۱۳۸۷: ۸۱-۸۰).
خانواده متزلزل
نویسندگان این کتاب به نوع دیگری از خانواده غیر متعادل با عنوان، خانواده متزلزل نام می برند. آنها از این نوع خانواده با عناوین دیگری همچون خانواده دشوار، نابسامان و نامتعادل نیز نام می برند. آنها در ویژگی های خانواده متزلزل میگویند:
خانواده متزلزل، از هدف اصلی زندگی باز مانده و آرمانش را از دست داده است. در خانواده متزلزل، جایگاه و منزلت برخی اعضا، مشخص نبوده یا حفظ نگردیده است.
در خانواده متزلزل، فردای روشن و امید به زندگی (life expectancy) وجود ندارد.
در خانواده متزلزل، مدیریت، تجزیه شده، تصمیم گیری در آن به غایت دشوار است. در خانواده متزلزل، جاذبیت زندگی به میزان قابل ملاحظه ای کاهش یافته و انگیزه چندانی برای پایبندی اعضای آن به میثاق زندگی وجود ندارد.
در خانواده متزلزل، مسئولیت پذیری از توزیع عادلانه ای بر خوردار نیست و در قبال ایفای وظایف، برخورد مشوقانه صورت نمیگیرد.
در خانواده متزلزل، مشکلات و مسایل جزیی به سادگی به بحران (crisis) یا تشنج تبدیل میشود .
در خانواده متزلزل، انتقادهای اعضا از یکدیگر به شکلی مستقیم، مستمر و غیر منصفانه صورت میگیرد محمودیان، شرفی، خوش بین، احمدی، ۱۳۸۷: ۸۳-۸۲).
نکته حائز اهمیت آن است که بعضی از خانواده ها با وجودی که روال عادی خود را طی میکنند اما خانواده متعادلی محسوب نمی شوند. در واقع در بسیاری از این گونه خانواده ها نارضایتی و عدم تعادل کاملا محسوس است اما آنان به دلایلی خانواده را همچنان سرپا نگه داشته اند. به زعم گیدنز بدیهی است میزان طلاق، شاخص مستقیم ناکامی در ازدواج نیست. زیرا اولا میزان های طلاق شامل افرادی که از هم جدا شده اما قانونا طلاق نگرفته اند نمی شوند. افزون بر این، افرادی که از ازدواج خود راضی نیستند ممکن است از هم جدا نشوند زیرا به تقدس ازدواج اعتقاد دارند، یا نگران پیامدهای مالی و یا عاطفی جدایی هستند، یا می خواهند با یکدیگر بمانند تا فرزندانشان در محیط خانواده» پرورش یابند (گیدنز،.۴۲۷ :۱۳۷۴)
اینک با توجه به این که موضوع بررسی ما در این کتاب «خانواده سالم» است، بر بخش اول تیپولوژی یعنی خانواده متعادل، تمرکز خواهیم داشت.
توصیف خانواده سالم
در آغاز لازم است به این نکته اشاره شود که غالبا در منابع موجود خانواده سالم»، با عناوین دیگری همچون «خانواده متعادل» یا «خانواده موفق» مورد بحث قرار گرفته است. ما در این قسمت بین این مفاهیم تفکیک قائل نخواهیم شد.
خانواده سالم از نظر مک گراو
دکتر فیلیپ مک گراو (Mc Graw) بحث های نسبتا جامعی در بحث خانواده دارد. به عقیده او والدین می توانند در دنیای مدرن امروز خانواده ی خود را به سر منزل مقصود هدایت کنند و ارزش ها و علایق مورد نظر خود را در فرزندان و خانواده ی خود تقویت نمایند (مک گراو، ۱۳۸۸: ۱۰). او خانواده ای را موفق می داند که هر یک از اعضای آن به نوبه خود مانند ستاره ای می درخشند. همگی از موهبت ها، مهارت ها و استعدادهایشان استفاده میکنند و از وضعیت و موقعیت خود راضی هستند. زندگی آنها سرشار از امید، شور و شوق و انرژی است. آنها در خانواده مورد محبت و احترام اند» (مک گراو، ۱۳۸۸: ۵۹). او پنج عامل را برای داشتن یک خانواده موفق لازم می داند.
عامل اول: ایجاد یک نظام خانوادگی مبتنی بر محبت و پذیرش. او می گوید: اولین نیاز هر فرد نیاز به پذیرش است. اگر نیاز فرزندانتان به تأیید و پذیرش، در خانواده تأمین نشود، آنها برای برآورده ساختن این نیاز، به هر جایی پناه خواهند برد. اگر این نیاز در خانواده تأمین شود احتمال آن که آنها جذب گروه های نامناسب و خلاف کار خارج از خانواده شوند، کمتر خواهد شد.
عامل دوم: داشتن آهنگ مشخص در زندگی خانوادگی. او در این رابطه راهبردهای زیر را ارائه می دهد:
1. قابل پیش بینی بودن روند زندگی؛
۲. تقویت ارزش های خانوادگی؛
۳. قائل شدن معیارهایی برای رفتار؛
۴. به عهده گرفتن مسئولیت تصميمات
۵. وجود وفاداری برای برقراری نظام و آهنگ در خانواده
عامل سوم: برقراری رسوم و سنت ها در خانواده. او پایبندی به ارزش ها و رسوم را باعث شکل گیری احساس ثبات و هویت در خانواده می داند.
عامل چهارم: داشتن نقش فعال در روابط. منظور او از ارتباط فعال، گفت و گویی معنادار است که به نیاز تک تک اعضای خانواده به پذیرش، حرمت نفس، تشویق و امنیت خاطر توجه دارد.
عامل پنجم: یاد گرفتن چگونگی مقابله با بحران. او یکی از ویژگی های برجسته خانواده موفق را نهراسیدن در مواجهه با مشکلات یا پشت یکدیگر را خالی نکردن می داند (مک گراو، ۱۳۸۸: ۱۱۴ – ۶۱).
خانواده سالم از نظر براد شاو
یکی دیگر از رویکردها به توصیف خانواده سالم، رویکرد جان براد شاو (Bradshaw) است. از این منظر، براد شاو معتقد است عواملی از جمله تفرد، مهر و محبت، فضای تهی از داوری، رابطه زناشویی بر اساس مساوات و برابری، اساس سلامت خانواده را تضمین میکند. او معتقد است که « زوج سالم از روی میل به یکدیگر متعهدند. تصمیم می گیرند و انتخاب میکنند تا در هر شرایطی کنار یکدیگر بمانند. (در فقر و در ثروت، در بیماری و در سلامت تا لحظه مرگ) رابطه خوب و سالم زناشویی مبتنی بر عشق بی قید و شرط است. احساس گذرا نیست، یک تصمیم است» (براد شاو، ۱۳۸۶: ۷۶ ). همچنین از نظر براد شاو در یک زندگی موفق زن و شوهر هر کدام کامل، مستقل و بالاخره هر کدام متعهدند» (براد شاو، ۱۳۸۶: ۷۷). طبیعی است که فرزندان در صورتی رشد بالغانه و متعهدانه دارند که پدر و مادر آنها بالغ و متعهد باشند. پدر و مادر الگویی برای رشد شخصیتی فرزندان هستند.
بنابر این در یک خانواده موفق عشق و علاقه حاکم است و این عشق و علاقه، دلبستگی و در ادامه تعهد را به همراه دارد. در واقع عشق و علاقه در صورتی پایدار خواهد ماند که سبب دلبستگی و تعهد شود.
براد شاو ویژگی های حاکم بر خانواده سالم را در چهارده مورد خلاصه میکند که بعضی از آنها عبارتند از:
١. مسایل پیش آمده در خانواده، پذیرفته شده و راه حل مناسب برای آنها انتخاب شده و مسائل فیصله پیدا میکنند .
۲. پنچ آزادی، مورد حمایت همه اعضای خانواده قرار می گیرند: (آزادی دیدن و شنیدن و تصور کردن، آزادی اندیشیدن، آزادی احساس کردن، آزادی خواستن و انتخاب کردن)، همه اعضای خانواده می توانند نقطه نظرها، احساسات، افکار و امیال و رؤیاهای خود را ابراز کنند.
٣. روابط مبتنی بر احساسات و منطقی هستند. هر یک از افراد خانواده در قیاس با سایرین از حق مساوی برخوردار است.
۴. ارتباط مستقیم بین اعضای خانواده برقرار است. ۵. خواسته های اعضای خانواده برآورده میشود. ۶. افراد خانواده می توانند با هم تفاوت داشته باشند. ۷. پدر و مادر آنچه را میگویند انجام میدهند و به عبارت دیگر به نظم و انضباط پیشنهادی خود عمل میکنند (براد شاو، ۱۳۸۶: ۸۹ – ۸۸).
بطور خلاصه از نظر براد شاو نکات مهم در یک زندگی موفق عبارتند از: بهره مند بودن از پنج آزادی، ابراز صمیمیت، مذاکره در باره تفاوت ها، ارتباط روشن و سازگار، اعتماد کردن، تفرد، انعطاف پذیری، برآورده شدن نیازها، پاسخگویی، قوانین باز و انعطاف پذیر (براد شاو، ۱۳۸۶: ۹۶ – ۹۵).
خانواده سالم از نظر گیدنز
گیدنز (Giddens) جامعه شناس انگلیسی، خانواده را یک نهاد اصلی جامعه مدنی می داند. او به واکنش های جناح های موجود انگلیس در مقابل دگرگونی ها و تغییرات دنیای جدید در مورد خانواده اشاره دارد. وی دو دیدگاه کاملا متضاد، جناح راست و جناح چپ سوسیال دمکراسی را در مورد خانواده و تغییرات پیش روی آن بررسی میکند و راه حل های پیشنهادی هر کدام را نیز بررسی و نقد میکند و آن گاه راه سومی را به عنوان راه برتر ارائه می دهد. او می گوید: « جناح راست، درباره نتایج این تغییرات و دگرگونی ها روایت خاص خود را دارد. آنان معتقدند که خانواده دچار بحران است، زیرا خانواده سنتی در حال فروپاشی است. به نظر آنها تقدس ازدواج باید مجددا مورد تأکید واقع شود (گیدنز، ۱۳۸۶: ۱۰۱). گیدنز به نقل از استیسی (Stacy) می گوید: « از نظر جناح راست بی پدری زیانبارترین روند جمعیتی این نسل است و همچنین باعث مبرم ترین مسائل اجتماعی ماست» (گیدنز، ۱۳۸۶: ۱۰۱). گیدنز در ادامه به راه حل های پیشنهادی جناح راست در مقابله با این بحران می پردازد. « به نظر آنان برای حفظ خانواده، طلاق گرفتن باید سخت تر شود، روابط خانوادگی نادرست نباید از حمایت دولت با مراجع مذهبی برخوردار گردد، یا باید به طور جدی منع شود. برنامه های رفاهی که مشوق خانواده های تک سرپرست هستند باید اصلاح شوند» (گیدنز، ۱۳۸۶: ۱۰۱-۱۰۲). اما به نظر گیدنز دشوار شدن طلاق ممکن است میزان طلاق رسمی را کاهش دهد، اما مانع جدایی نخواهد شد و به طور مسلم باعث میشود که افراد کمتری ازدواج کنند و زندگی بدون ازدواج با هم را انتخاب کنند.
گیدنز می گوید: «در انگلیس بسیاری در جناح چپ سوسیال دمکراسی و نیز برخی از آزاد اندیشان دیدگاهی بسیار متفاوت دارند. برای آنها داستان خانواده امروزی جز تکثیر سالم نیست. از این گذشته، اگر تنوع و انتخاب، شعارهای برجسته این عصر است، چرا اینها باید در خانواده مصداق نداشته باشد؟ ما باید بپذیریم که افراد می توانند بدون این که ازدواج کنند به خوشی با همدیگر زندگی کنند، مردان و زنان می توانند با همان شایستگی به پرورش کودکان بپردازند و سرپرستان مجرد خانواده ها می توانند مانند زوج های متأهل کودکان را به نحو رضایت بخش تربیت کنند» (گیدنز، ۱۳۸۶: ۱۰۲).
گیدنز با بررسی این دو دیدگاه و طرح نقاط ضعف هر کدام، معتقد است که شرایط تغییر کرده اند و مسایل و امکانات فراوان دیگری پیش آمده اند که در محدوده تقسیم بندی چپ و راست نمی گنجند. او راه سومی را ارائه می دهد که عاری از ضعف های دیدگاه های چپ و راست باشد. او می گوید: در زمینه ازدواج، خانواده و مراقبت کودکان همه چیز رضایت بخش نیست، اما مسئله این است که چه استراتژی های مؤثر سیاسی می تواند آنها را بهبود بخشد و ما باید برای رسیدن به چه حالت مطلوبی از
خانواده تلاش کنیم. او اساسی ترین راهکار را در این زمینه اصل برابری بین زن و مرد میداند. بر اساس نظر گیدنز درباره خانواده، امروز تنها از یک چیز می توان سخن گفت و آن دمکراسی است. به همان شیوه ای که دمکراسی عمومی دنبال میشود خانواده نیز باید دموکراتیزه شود. او معتقد است که دموکراتیزه شدن خانواده می تواند انتخاب فردی و همبستگی اجتماعی را با هم ترکیب کند(گیدنز،.۱۰۶-۱۰۵ :۱۳۸۶)
گیدنز در مورد خانواده در مقابل نظریات کلان نگر سوسیالیستی و خردنگر لیبرالی راه سومی را پیشنهاد میکند. راه سوم در نظام خانواده را خانواده دموکراتیک می نامد که شاخص های آن عبارت است از: برابری، استقلال، احترام متقابل، تصمیم گیری از طریق برقراری ارتباط و آزادی از خشونت» (گیدنز، ۱۳۸۶: ۱۰۵).
او معتقد است «روابط خانوادگی دموکراتیک به مفهوم مسئولیت مشترک برای مراقبت از کودک، به ویژه اشتراک بیشتر میان زنان و مردان و میان والدین و غیر والدین است، چون در جامعه به طور کلی مادران سهم بی تناسبی از هزینه های کودکان را تحمل میکنند ، (گیدنز، ۱۳۸۶: ۱۰۶). گیدنز با یکسان انگاری اجزاء دموکراسی عمومی و دمکراسی شخصی، ایجاد خانواده دموکرات را ممکن می داند. او راه سوم را در مورد خانواده، ظهور خانواده هایی می داند با دموکراسی احساسات. از نظر او دموکراسی احساسات، قرار دادن زندگی روزمره در موازات با معیارهای دموکراتیک تر است» (گیدنز، ۱۳۷۹: ۱۰۴).
او گرایش به ظهور امکانات دموکراتیک شخصی را در سه حوزه اصلی می داند. که نخست مربوط به رابطه جنسی و ازدواج است، درست همانطور که بعضی از اشخاص نمی توانند مطابق با ارزش های دموکراسی عمومی زندگی کنند، بعضی نیز نمی توانند این زندگی احساسی و عاطفی را بر آورده کنند. دوم این که این امر در مورد رابطه دوستی نیز صادق است. تفاوت ویژه ای بین روابط مردان و زنان با یکدیگر وجود دارد… مساله نهایی، بین ولی و فرزند است… دموکراسی با نیاز به نظم و اقتدار ناهماهنگ نیست. یک ولی خوب کسی است که اقتدارش را از طریق ارتباط منظم و اصولی با فرزندش به دست آورد، البته نه از طریق خشونت یا موضع سنتی، بلکه از طریق به دست آوردن احترام او» (گیدنز، ۱۳۷۹: ۱۰۶ – ۱۰۷ ). او معتقد است که با این اصول می توان زندگی خانوادگی مستحکمی را دوباره به دست آورد. البته او در تعمیم این رابطه مستحکم در غرب دچار ابهام است (گیدنز، ۱۳۷۹: ۱۰۷).
خانواده سالم از نظر پارسونز
پارسونز (Parsons) جامعه شناس کار کردگرای آمریکایی، خانواده را پاره ای از نظام کل جامعه می داند که بر مبنای تفکیک نقش های جنسی بنا شده است. به نظر او حفظ و وحدت نظام خانوادگی و اجتماعی کردن کودکان در گرو تخصص و تفکیک نقش هاست. مرد نان آور خانواده است و نقش اقتصادی را به عهده دارد و خانه داری اساسی ترین نقش زن است. از دیدگاه او تفکیک جنسیتی نقش ها، نقش مؤثری در شکل گرفتن شخصیت کودک دارد. پارسونز معتقد است که اشتغال زنان علاوه بر آنکه موقعیت عاطفی زن را در خانواده متزلزل می سازد به سبب رقابت شغلی زن با شوهر به ناهماهنگی و نابسامانی خانواده می انجامد.
او همچنین از دو نوع خانواده نام می برد. خانواده ای که فرد در آن رشد میکند و خانواده ای که فرد، آن را تشکیل می دهد. او خانواده اول را خانواده جهت یاب و خانواده دوم را خانواده فرزندیاب مینامد(به نقل از، اعزازی، ۱۳۸۷: ۶۶-۶۵). پارسونز معتقد است که در جوامع امروز امریکا، فرد به وسیله ازدواج همبستگی خود را با خانواده جهت یاب از دست میدهد و تنها همبستگی فرد نسبت به خانواده فرزندیاب است.
او عامل این همبستگی را عشق و علاقه می داند و معتقد است که عشق عامل پیونددهنده زن و شوهر است. از این رو، او خانواده را محیطی می داند که صمیمیت بر آن حاکم است و سرشار از عشق و علاقه بین زن و شوهر و پدر و مادر و فرزندان است. او این عامل را شرط لازم برای اجتماعی کردن صحیح و مناسب کودکان می داند. وی همچنین معتقد است که عشق و علاقه عامل مهمی در شکوفایی و رشد استعدادها و علایق بزرگسالان است. پارسونز می گوید: «از آن جا که عشق عامل پیوند دهنده زن و شوهر است، پس در خانواده محیطی صمیمی و سرشار از عشق و علاقه چه در رابطه زن و شوهر و چه در رابطه پدر مادر – فرزندان وجود دارد. وجود این علاقه در میان افراد برای اجتماعی کردن صحیح و مناسب کودکان ضروری بوده و از طرف دیگر از آن جا که خانواده در مقابل جامعه بزرگ، تنها گروهی است که افراد به خاطر موجودیت خود مورد توجه قرار می گیرند در شکوفایی و تکامل استعدادها و علایق بزرگسالان نیز سهم مهمی دارد» (اعزازی، ۱۳۸۷: ۶۹). پارسونز همچنین معتقد است که در جوامع صنعتی، خانواده تقریبا تمام کار کردهای اجتماعی خود را از دست داده است و تبدیل به خانواده منزوی شده است. علاوه بر این به نظر پارسونز فرایند توسعه صنعتی به بروز انشقاق در خانواده منجر شده است و علت این تحول نخست جدا ساختن خانواده از شبکه ی خویشاوندی، و سپس تقلیل گروه خانگی به خانواده ی تک هسته ای کوچک بوده است» (سگالن، ۱۳۷۵: ۸۸). گرچه نظرات پارسونز با انتقادات زیادی مواجه شد، اما بدون تردید فرایند توسعه صنعتی تاثیرات زیادی بر روابط خانواده با خویشاوندان داشته است که در جای خود قابل بررسی است.
به عقیده او بسیاری از کار کردهای اقتصادی، آموزشی، خدماتی و محافظتی خانواده به مؤسسات، شرکت ها، بیمارستان ها و مراکز دیگر واگذار شده است. اما از آنجا که ضرورت وجود خانواده کار کردی را در خواست میکند، پارسونز به اهمیت کار کرد اجتماعی کردن کودکان و حفظ تعادل و استحکام شخصیت بزرگسالان تأکید میکند (اعزازی، ۱۳۸۷: ۶۹).
تعداد صفحات | 108 |
---|---|
شابک | 978-622-378-401-9 |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.