کتاب توانمندی های ذهن خلاق

کتاب توانمندی های ذهن خلاق

194,600 تومان

تعداد صفحات

139

شابک

978-622-378-654-9

نویسنده:

فصل 1 9
مفهوم خلاقیت 9
توانایی توسعه‌ ایده‌های جدید یا استفاده از اشیاء 9
خلاقیت و پنج بزرگ 16
خلاقیت و بیماری روانی 16
روش‌هایی برای ایجاد خلاقیت و ایده‌های بزرگ در ذهن 17
زمینه‌های شکوفایی خلّاقیت 19
لازمه های خلاق بودن 20
۱۶ مورد از راه های افزایش و تقویت خلاقیت 22
تأثیر مثبت خلاقیت بر سلامتی 38
فواید وجود خلاقیت در زندگی و سلامتی 39
تأثیر مثبت خلاقیت بر سلامتی 42
فصل2 46
ذهن خلاق 46
نشانه‌های یک ذهن خلاق 46
۲۰ نشانه یک ذهن خلاق 56
راه‌های تقویت ذهن خلاق 61
فصل 3 70
تفکر خلاق چیست و چگونه می‌توان خلاقانه فکر کرد؟ 70
تکنیک‌های تفکر خلاق 86
فواید داشتن تفکر خلاق برای استخدام 90
محققان دانشگاه ایالتی واشینگتون 95
۶ راه برای تقویت تفکر خلاق 97
۲ نکته کلیدی برای یادگیری تکنیک‌های تفکر خلاق 99
فصل 4 104
۱۰ گام ساده برای سحرخیزی (گام سوم را جدی بگیرید!) 104
مزایای سحرخیزی 105
۸ نکته‌ی طلایی برای افزایش تمرکز 105
رابطه کارهای صبحگاهی با افزایش خلاقیت 111
فصل 5 116
آلفای ذهنی 116
آموزش رسیدن به حالت آلفا و راهکار هایی برای افزایش عملکرد و خلاقیت 123
آموزش رسیدن به حالت آلفا 123
تعریف حالت آلفا 123
ویژگی‌های حالت آلفا 124
راهکارهای آموزشی برای رسیدن به حالت آلفا 124
اثر حالت آلفا بر عملکرد 126
اثر حالت آلفا بر خلاقیت 126
آموزش رسیدن به حالت آلفا 127
راهکارهای افزایش عملکرد و خلاقیت در حالت آلفا 127
نتیجه گیری 127
امواج مغزی آلفا کاهش افسردگی و افزایش خلاقیت 128
منابع و مآخذ 132

 

 

 

مفهوم خلاقیت
همه ما به‌طور شهودی می‌دانیم که خلاقیت چیست اما اگر بخواهیم آن را تعریف کنیم به‌راحتی نمی‌توانیم یک تعریف قابل‌قبول از آن ارائه دهیم. ما می‌توانیم یک فهرست طولانی از افرادی خلاقی مانند فریدا کالو ، استیو جابز و انیشتین و آثار خلاق مانند رمان‌ها، اختراعات و روش‌های جدید نگاه کردن به جهان را نام ببریم. بااین‌وجود تعریف آن کار دشواری است. من در اینجا تعریف‌های مختلفی را که در روانشناسی خلاقیت وجود دارد ارائه می‌کنم و سپس به موشکافی قسمت‌های مختلف این تعریف‌ها می‌پردازیم.
توانایی توسعه‌ ایده‌های جدید یا استفاده از اشیاء
یا اطلاعات به روش‌های جدید: خلاقیت می‌تواند شامل ایده‌هایی در مقیاس بزرگ باشد که پتانسیل تغییر جهان را دارند، مانند اختراع ابزارهایی که بر نحوه زندگی مردم تأثیر می‌گذارند، یا اقدامات کوچک‌تری مانند کشف راه جدیدی برای انجام یک کار در زندگی روزانه‌تان.
توانایی کشف ایده‌ها، ارتباطات و راه‌حل‌های جدید و بدیع
توانایی فراتر رفتن از شیوه‌های سنتی تفکر یا عمل و ایجاد ایده‌ها، روش‌ها یا چیزهای جدید و بدیع
ارنست هیلگارد در کتاب زمینه‌ی روانشناسی (۲۰۱۵) خلاقیت را این‌گونه تعریف کرده است: توانایی تولید یک شیء یا یک ایده‌ی جدید، اصیل، متفاوت، مفید و عملی.
همان‌طور که مشاهده می‌کنید در روانشناسی خلاقیت مورد چگونگی تعریف دقیق پدیده‌ی پیچیده‌ی خلاقیت اتفاق‌نظر روشنی وجود ندارد. بسیاری از رایج‌ترین تعاریف نشان می‌دهد که خلاقیت تمایل به حل مشکلات یا ایجاد چیزهای جدید به روش‌های جدید است.
در روانشناسی خلاقیت دو مؤلفه اصلی خلاقیت عبارت‌اند از:
باید اصالت داشته باشد: ایده‌ای خلاق محسوب می‌شود که چیز کاملاً جدیدی باشد نه صرفاً بسط یک ایده‌ای که از قبل وجود دارد.
باید عملی باشد: ایده‌ی خلاق، ایده‌ای است که در عمل قابلیت کاربرد داشته یا درجاتی از سودمندی داشته باشد.
حالا وقت آن است که اجزای مختلف تعریف‌های مرتبط با روانشناسی خلاقیت را ساده کنیم تا بتوانیم درک بسیار بهتری از این پدیده مرموز داشته باشیم:
خلاقیت یک توانایی است. خلاقیت مهارتی است که به فرد اختصاص دارد. خلاقیت مهارتی است که مختص یک فرد است. به نظر می‌رسد توانایی خلاقیت در بعضی افراد به‌صورت طبیعی وجود دارد اما درواقع به این علت که خلاقیت یک توانایی محسوب می‌شود هرکسی می‌تواند در صورت صرف زمان و تلاش آن را به دست بیاورد.
خلاقیت از شیوه‌های سنتی تفکر یا عمل فراتر می‌رود. این موضوع نشان می‌دهد که افراد خلاق قبل از اینکه دست به یک ایده یا عمل خلاقانه بزنند ابتدا شیوه‌های حل مسئله‌ی موجود و محدودیت‌های آن را می‌شناسند و برای بهبود یا تغییر آن تلاش می‌کنند.
خلاقیت توسعه‌ی ایده‌ها، چیزها و تغییرات جدید و بدیع است. نکته‌ی اول این است که هر محصولی چه فیزیکی باشد چه ذهنی، جدید و بدیع است یعنی از اصالت برخوردار است. در این صورت محصول خلاقیت در یک موضوع با تمامی روش‌های از پیش موجود در آن موضوع متفاوت است. اما اصلی‌ترین نکته‌ی این ویژگی «توسعه» است و توسعه به معنای ایجاد کردن یا عملی ساختن محصول خلاقیت است. به‌عنوان‌مثال اگر یک ایده‌ی خلاقانه به ذهنتان رسیده است باید برای اثبات آن تحقیق کنید. اگر یک ابزار جدید است باید از قابلیت ساخت برخوردار باشد. بنابراین در اینجا توسعه به معنای واقعی‌اش در مورد عملی کردن خلاقیت است. ازاین‌رو، خلاقیت به معنای تبدیل کردن رؤیاها به واقعیت است.

خلاقیت یک پدیده‌ی نسبتاً جدید است. حدود ۶۰ تا ۸۰ سال است خلاقیت وجود دارد. شاید با خودتان فکر کنید یعنی قبل از آن انسان‌ها هیچ خلاقیتی نداشته‌اند. هرگز نمی‌خواهم به این علت که داروین و نیوتون خیلی قبل‌تر از ۸۰ سال پیش زندگی می‌کرده‌اند خلاقیتشان را زیر سؤال ببرم. درواقع منظورم این است که خلاقیت به آن صورتی که امروزه آن را تعریف می‌کنیم و در موردش تحقیقاتی را انجام می‌دهیم تا اواسط قرن گذشته وجود نداشت.
به‌عنوان‌مثال در دوران باستان ایده‌ها یا پیشرفت‌های خلاقانه صرفاً نوعی اکتشاف به شمار می‌رفتند.
حتی آثار هنری گران‌قدر و خلاقانه نیز به‌عنوان تقلیدی از طبیعت در نظر گرفته می‌شد نه خلاقیت. در قرون‌وسطی نیز ایده‌های خلاقانه نوعی الهام الهی محسوب می‌شد. در عصر روشنگری، تا حدودی بر روی توانایی‌های فردی افراد تمرکز شد اما هنوز هم خلاقیت به‌عنوان هوش و تخیل در نظر گرفته می‌شد. اگرچه هوش و تخیل بخشی اساسی از تعریف مدرن از خلاقیت هستند اما با آن تفاوت دارند.
با تولد روان‌شناسی در پایان قرن نوزدهم، پارادایم‌های فکری تغییر کردند و دانشمندان و نظریه‌پردازان روان‌شناسی به‌طور ویژه‌ای روی توانایی‌ها و شخصیت منحصربه‌فرد افراد تمرکز کردند. در این زمان بود که خلاقیت به‌عنوان یک توانایی یا یک ویژگی‌ شخصیتی اولین بار در کتاب هنر اندیشه که توسط گراهام والاس نوشته‌شده بود محبوبیت پیدا کرد. گراهام والاس در کتابش مدلی برای نحوه برخورد انسان با مشکلات و تفکر خلاق ارائه می‌دهد. به‌این‌ترتیب بود که ایده‌ی مدرن خلاقیت و روانشناسی خلاقیت متولد شد.
خلاقیت یک الگوی تفکر است.
اگر بگوییم که شنا کردن تلاش برای غرق نشدن در آب است به لحاظ تکنیکال تعریف درستی است اما مفید نیست. در مورد خلاقیت هم همین‌طور است. بااینکه ما آن را تعریف کردیم اما به نظر می‌رسد که مبهم و ناملموس است.
روانشناسی و به‌طور ویژه‌ای روانشناسی خلاقیت معتقد است که تمامی مهارت‌ها و توانایی‌های ما از مغزمان سرچشمه می‌گیرد. به‌عنوان‌مثال مهارت‌های فیزیکی مانند راه رفتن و مهارت‌های ذهنی مانند یادگیری حل کردن معادلات جبری پیچیده همگی در مغز رخ می‌دهند. نورون‌ها در مغز تا زمانی که ما کاری را یاد نگرفته‌ایم و آن را تمرین می‌کنیم به شلیک عصبی خود ادامه می‌دهند.
به‌طور سنتی یک باور در مورد خلاقیت و رابطه‌ی آن بامغز وجود دارد که بیشتر یک افسانه‌ی علمی است تا یک واقعیت. به‌طور سنتی فرض می‌شد که نیمکره‌ی مغزی راست به خلاقیت مربوط است و نمیکره‌ی چپ به تفکر تحلیلی. اما همان‌طور که گفتم این یک افسانه رایج است که شواهد علمی پشتیبانی چندانی از آن نمی‌کنند.
درست است که بخش‌هایی از مغز ما عملکرد خاصی را بر عهده دارند ولی در مورد خلاقیت مانند بسیاری از توانایی‌های دیگر، ارتباط بین مناطق مختلف مغزی است که حرف اول را می‌زند. به این ارتباط‌ها بین قسمت‌های مختلف مغز شبکه عصبی می‌گوییم.
اگر بخواهید از یک مسیر پرپیچ و خم و خطرناک عبور کنید از شبکه‌های عصبی مختلفی استفاده می‌کنید. به‌عنوان‌مثال ابتدا باید پردازش بینایی صورت بگیرد. بعدازآن نوبت به تصمیم‌گیری در مورد انتخاب یک مسیر می‌رسد و سپس بعدازآن نوبت به هماهنگی حرکتی می‌رسد. ازاین‌رو همان‌طور که مشاهده می‌کنید فقط یک قسمت از مغز (نیمکره راست یا چپ) این فعالیت را بر عهده ندارد. در مورد خلاقیت نیز همین شبکه‌های عصبی هستند که نقش اصلی را بر عهده دارند.
دانشمندان علوم اعصابی که در حیطه روانشناسی خلاقیت فعالیت می‌کنند مطرح کرده‌اند که سه شبکه‌ی عصبی بزرگ‌ را که در خلاقیت نقش مهمی دارند شناسایی کرده‌اند:
شبکه توجه اجرایی: این شبکه عصبی به ما کمک می‌کند که روی یک موضوع خاص بتوانیم توجه و تمرکز داشته باشیم.
شبکه‌ تخیل: این شبکه عصبی امکان خیال‌پردازی و تصور خود به‌جای دیگران را برای شما امکان‌پذیر می‌سازد.
شبکه‌ برجسته‌سازی: این شبکه عصبی به شما اجازه می‌دهد که از اطلاعاتی که در اعماق مغز خود ذخیره کرده‌اید استفاده کنید. به‌عنوان‌مثال هنگام پیاده‌روی در یک جنگل شما یک گیاه زیبا بارنگ‌های اغواگرش توجه شما را به سمت خود جلب می‌کند، شما به آن گیاه نزدیک می‌شوید و متوجه می‌شوید که این گیاه ممکن است سمی‌باشد و از دست زدن به آن اجتناب می‌کنید. بنابراین شبکه برجسته‌سازی، اطلاعات شما از انواع گیاهان را در اختیار شما گذاشت تا بتوانید خودتان را نجات دهید.
بر اساس روانشناسی خلاقیت هر چه این شبکه‌ها در مغز شما فعال‌تر باشند و هر چه بیشتر با هم کار کنند خلاقیت‌تان بیشتر می‌شود.
خلاقیت مهارتی است که به شما امکان می‌دهد از جهان اطراف خود شناختی به دست آورید، مشاهدات خود را به مخازن دانش موجود خود ارتباط دهید و کاربردهای جدیدی از دانش خود را در جهان تصور کنید.
چه بخشی از مغز خلاقیت را کنترل می‌کند؟
همان‌طور که گفتیم خلاقیت در یک ناحیه از مغز قرار ندارد و محصول شبکه‌‌های عصبی مختلفی است و ازاین‌رو بسیاری از مناطق در خلاقیت نقش دارند. قشر پیشانی مغز مسئول بسیاری از عملکردهایی است که در خلاقیت نقش دارند.
بااین‌حال، سایر بخش‌های مغز نیز بر خلاق بودن تأثیر می‌گذارند، از جمله هیپوکامپ (که برای حافظه مهم است) و عقده‌های پایه (که نقش مهمی در نحوه انجام وظایف دارد). ماده سفید مغز که بخش‌های مختلف مغز را متصل نگه می‌دارد، نیز برای تفکر خلاق ضروری است.
انواع خلاقیت
کارشناسان روانشناسی خلاقیت بین انواع مختلف خلاقیت تمایز قائل شده‌اند.
یکی از مدل‌هایی که انواع خلاقیت را تعریف کرده است به مدل «چهار C» معروف است:
«mini-C» شامل ایده‌ها و بینش‌های معنادار شخصی است که فقط برای خود فرد شناخته‌شده‌اند
“little-C” عمدتاً شامل تفکر روزمره و حل مسئله است. این نوع خلاقیت به افراد کمک می‌کند تا مشکلات روزمره‌ای را که با آن روبرو هستند حل کنند و با محیط‌های متغیر سازگار شوند.
“Pro-C” در میان متخصصانی که درزمینه¬‌های مربوطه خود ماهر و خلاق هستند اتفاق می‌افتد. این افراد در حرفه یا شغل خود خلاق هستند اما در کارهای خود به برتری دست نمی‌یابند.
“Big-C” شامل خلق آثار و ایده‌هایی است که در یک زمینه خاص عالی تلقی می‌شوند. این نوع خلاقیت منجر به تحسین می‌شود و اغلب منجر به خلاقیت‌های متحول کننده جهان مانند نوآوری‌های پزشکی، پیشرفت‌های تکنولوژیکی و دستاوردهای هنری می‌شود.
مراحل خلاقیت
ارنست هیلگارد (۲۰۱۵) در کتاب خود یکی از مطرح‌ترین کتاب‌های روان‌شناسی در سطح بین‌المللی است مطرح کرده است هنگام تفکر خلاق برای حل مسئله فرد معمولاً پنج مرحله را پشت سر می‌گذارد.
آشنایی: در مرحله اول فرد به شناسایی مسئله می‌پردازد و مهم‌ترین ابعاد آن را مشخص می‌کند.
آمادگی: در مرحله دوم افراد خلاق تا آنجا که می‌توانند خودشان را با اطلاعات هرچه بیشتر درباره‌ی مسئله‌ی موردنظر اشباع می‌کنند.
کمون: اکثر مسائل بزرگ، دوره‌ای را به وجود می‌آورند که در آن‌همه‌ی راه‌حل‌های امتحان‌شده، بی‌فاید می‌شود. در این مرحله، فرآیند حل مسئله ممکن است در سطح ناخودآگاه ادامه یابد. درحالی‌که به نظر می‌رسد مسئله کنار گذاشته‌شده است در پشت‌صحنه هنوز در حال پخته شدن است.
اشراق: مرحله کمون، معمولاً با بینش سریع یا یک سری بینش‌ها دنبال می‌شود. بینش‌ها تجربه‌ی آهان را تولید می‌کنند. در کارتون‌ها حتماً دیده‌اید که وقتی فکری به‌طور ناگهانی به ذهن یک نفر می‌رسد لامپی بالای سر او روشن می‌شود. این همان اشراق به معنای بینش یا بصیرت است.
وارسی: آخرین مرحله امتحان راه‌حل و ارزیابی انتقادی آن است. اگر معلوم شود که راه‌حل موردنظر ناقص است فرد به مرحله کمون بر خواهد گشت.
علاوه بر مراحل فوق، بسیاری از روانشناسی خلاقیت معتقد است که بسیاری از راه‌حل‌های خلاقانه به‌جای اینکه از بصیرت‌های ناگهانی به وجود آید در اثر پیشرفت افزایشی شکل می‌گیرند. در پیشرفت افزایشی هر کس چیزی به عقاید افراد قبل از خود اضافه می‌کند. تعداد زیادی قدم‌های کوچک باعث اختراع ایده جدیدی می‌شود. در اغلب اختراعات، مشاهده می‌کنیم که افزایش عقاید قبلی به اختراعات منجر شده است.
بعضی از روان‌شناسان معتقدند که خلاقیت‌های استثنایی، به ترکیب نادری از مهارت‌های فکری، شخصیت، و محیط حمایتگر نیاز دارد. به عقیده آن‌ها این ترکیب، عملکرد بسیاری از غول‌های خلاقیت، مثل ادیسون، فروید، موزارت، پیکاسو و دیگران را توضیح می‌دهد.
شخصیت خلاق
چه عواملی انسان را خلاق می‌کند؟ در اینجا سعی می‌کنیم تعدادی از این ویژگی‌ها و عوامل را توضیح دهیم:
بین خلاقیت و هوش رابطه آماری مثبت اما بسیار کوچکی وجود دارد. به‌عبارت‌دیگر افراد باهوش‌تر معمولاً خلاقیت اندکی دارند. اما در همه سطوح هوشی، بعضی از افراد خلاق هستند و بعضی دیگر خلاق نیستند. آیا افراد خلاق به‌طور استثنایی باهوش هستند؟ از لحاظ مفهومی خلاقیت باهوش تفاوت دارد و هر یک توانایی ذهنی متفاوتی را نشان می‌دهند. به همین دلیل رابطه بین خلاقیت و هوش معمولاً ضعیف است.
بااین‌حال، خلاقیت و هوش کاملاً بی‌ارتباط نیستند زیرا موفقیت‌های خلاقانه در اکثر زمینه‌ها به سطح حداقلی از هوش نیاز دارد. به همین دلیل اکثر افراد بسیار خلاق از لحاظ هوشی احتمالاً بالاتر از سطح متوسط هستند. بعضی از روان‌شناسان گفته‌اند که هوش‌بهر ۱۲۰ آستانه حداقل برای موفقیت خلاقانه محسوب می‌شود اما این فرضیه هنوز خیلی خوب آزمایش نشده است.

در سال ۱۹۹۹، استرنبرگ و اوهارا چارچوبی از پنج رابطه احتمالی بین خلاقیت و هوش ارائه کردند:
خلاقیت نوعی هوش است.
هوش نوعی خلاقیت است.
خلاقیت و هوش ساختارهایی هستند که با هم ویژگی‌های مشترک دارند.
خلاقیت و هوش بخشی از یک ساختار هستند (در اصل یک‌چیز هستند)
خلاقیت و هوش سازه‌های متمایزی هستند (هیچ رابطه‌ای بین آن‌ها وجود ندارد)
مطالعاتی وجود دارد که شواهدی را به نفع هر یک از این دیدگاه‌ها ارائه می‌دهد، اما تاکنون هیچ‌یک درنتیجه‌گیری‌های خود قاطعانه نبوده است. بنابراین اساساً چیزی وجود ندارد که نشان دهد اگر باهوش‌تر هستید خلاق‌تر هم هستید. اما چیزی هم وجود ندارد که نشان دهد بین آن‌ها همبستگی وجود ندارد.
افراد خلاق معلومات عمومی و علایق بالاتر از حد متوسط دارند و در ترکیب عقاید از منابع مختلف، بهتر و آسان‌تر عمل می‌کنند. همچنین آن‌ها در استفاده از تصاویر ذهنی و استعاره‌ها برای تفکر کارایی بهتری دارند.

تعداد صفحات

139

شابک

978-622-378-654-9