کتاب کتابی برای گذشتگان

کتاب کتابی برای گذشتگان

139,000 تومان

تعداد صفحات

55

شابک

978-622-378-585-6

فهرست
پیش گفتار 7
بذر خدایی 9
کوهستان غرور 11
دانه شن 12
دوروی یک سکه 13
جهانی جهنمی 15
حیات 16
تفکر گله ای 17
فرا انسان 19
دیدار شکوفه نیلوفر 22
خاطره‌ای از آینده 23
دینای وارونه 24
آزمایشی در باغ‌وحش 26
مشق عشق 28
امواج تقدیر 29
زیبایی بودن 31
گذر عمر 31
شعله عشق 32
حسرت عشق 33
جایگاه عشق 34
جواب بزرگترین سوال های ذهن 34
شهر زندگی 35
پذیرش 36
رنگین‌کمان زندگی 37
بی‌تفاوتی 39
مسئولیت قطره اشک 41
گذری کوتاه بر رود فرصت‌ها 42
راز آشکار 43
قیاس 44
یادهای زنده 45
سکوت واژگان 48
نامه 50
در انتها 52
پایان گفتار 53

 

 

 

بذر خدایی
خواهم نوشت، خواهم گفت، می‌گویم تا گوشی نمانده باشد که صدایم را نشناسد.
این کتاب از آینده آمده، نه آن آینده‌ای که در آن زندگی می‌کنی بلکه فراتر از آن است، آینده‌ای که در آن نسل فرا انسان حکم‌فرمایی می‌کند.
به زیبایی راست گفت که برای ساختن ابتدا باید نابود کرد. برای خلق کردن و آفریدن ابتدا باید اولین گام را باید پیمود و این‌چنین بود که نسل حیوانی به نام انسان نابود گشت تا فرا انسان‌ها آفریده شوند.
این‌گونه بود که حیات به نیستی مبدل گشت تا جهان، هستی دگری را شاهد باشد. آری، از انفجار بزرگ سخن می‌گویم از انفجاری که بذرش ذره خدا نام گرفت چراکه جهان را خلق نمود.
تویی که چشمانت را به من دوخته‌ای به گوش باش، به هوش باش تو نیز در خود دارای بذر خدایی هستی، تو نیز در خود جهانی داری که می‌تواند شاهد دگرگونی‌ها باشد. این دگرگونی نه‌تنها در تو بلکه در مقیاس‌های گوناگون و در کالبدهای بیکران وجود دارد پس به خود مغرور نگرد. چراکه انسان در خود ذات پلیدی را دارد به شکلی که می‌سنجد.
انسان تنها تکه‌ای از عالم هستی می‌باشد همچون دانه شن که در ساحل صدای امواج را می‌شنویم.
کمی به عقب‌تر برگردیم از اول تا قطعه‌قطعه تمام پازل را کنار هم قرار دهیم. این دگرگونی از شکلی به شکلی دیگر تغیر خواهد کرد همچون قطره اسپرمی که جهانی را خلق می‌کند.
این تغییر و دگرگونی همچون صخره‌های سختی هستند که در میان‌گذر رود خروشان زمان یا از سر راه برداشته خواهند شد و یا آن‌چنان بر سر جایشان خواهند ماند، اما از سختی‌هایشان کاسته می‌شود.
حال که این کتاب را می‌نویسم به یاد می‌آورم که ما نیز همانند صخره‌های سختی بوده‌ایم که با گذر زمان پخته گشته‌ایم و پی به‌راستی کلامش برده‌ایم، کلامش این‌چنین بود که در برابر تکامل باید تغییر را پذیرفت چراکه اگر به غیر باشد تکامل تغییر خواهد کرد اما هر کس که به غیر را انتخاب نمود از آن بی‌بهره خواهد ماند.
نیمی دیگر از رخ این تکامل به‌گونه‌ای است که همانند امواج دریا و کوه‌های سرزمینمان پستی‌وبلندی‌هایی دارد و زمان است که نشان می‌دهد در کدام قسمت از این تکامل قرارگرفته‌ایم.

کوهستان غرور
حتی کوه، استوارترین سازه طبیعی عالم نیز دچار فرسایش می‌شود؛ اما تو…!
تو چه می‌کنی با خود، به کدام سان این‌همه غرور را در کالبد خود جمع کرده‌ای؟!
چگونه می‌توانی کلوخی این‌چنین بی‌ارزش را در کوله‌ات به دوش کشی؟
توشه زندگی‌ات را بگذار زمین و دگربار از نو، به‌گونه‌ای متفاوت با متاع ای به‌مراتب باارزش‌تر پر کن.
متاع ای از جنس انسانیت اما نه آن انسانیت بلکه فراتر از آن، مرزها را بشکن و به فرا انسان برس، بگذار انسانیت مسیری باشد برای وصال به فرا انسان حال که چشمانت را به من دوخته‌ای بگذار بگویم برایت از جایگاه فرا انسان، تو از بدو تولدت تاکنون در حال رشد و تکامل بوده‌ای و ریشه درخت هستی عالم وجودت را استحکام بخشیده‌ای، چنان‌که هیچ‌چیز توان ذره‌ای آسیب به آن را ندارد اما حال که به این مرحله از زندگی خود رسیده‌ای تکامل ات را متوقف نساز و بگذار انسانیت و انسان بودن پلی به‌سوی فرا انسان باشد.
و این را تنها به گذشتگان خودخواهیم گفت که هرکسی در خود دارد ذره‌ای از آن بذر را که همانند هر بذر دیگری در این عالم خواهان رشد و شکوفا شدن است اما برای رشد نمی‌توان به ذات آن بذر اکتفا کرد، این را نیز بدانید که گذشتگان مسئول رشد آن بذر هستند همچون باغبانی توانا باید بود تا آن شکوفایی نصیب بذر شود این است پیغامی دیگر از آیندگان که برایتان بیان نموده‌ایم همان‌گونه که پیش‌ازاین بر شما آشکار ساختیم مسیر تکامل یک مسیر طولانی و دردآور است و برای تبدیل‌شدن به فرا انسان باید آگاه باشید که زاده شما به باغبان نیاز دارد.

دانه شن
من همان صدایی‌ام که درگذر زمان از یاد می‌بری، من همین کلماتی‌ام که هم‌اکنون می‌خوانی چه اهمیتی دارد که من چه هستم آن‌هم درست زمانی که از یاد خواهم رفت. جهان در کنار تمام بودن‌ها، لمس شدن‌ها، دیدن‌ها در کنار تمامی آن‌ها نیستی را نیز در کنار خود دارد. تو چه می‌دانی از نیستی، از تاریکی، از پوچی، از تمام ندیدنی‌ها؟
آن‌قدر اعتماد کرده‌ایم به‌تمامی حواس خود که از یاد برده‌ایم جهانی نیز درون دنیای مان نهفته، جهانی که خارج از تمامی محدودیت‌هایمان و بی‌توجه به وجود بی‌ارزشمان روبه‌جلو مطابق قوانین خود اقدام می‌کند و ما همچون دانه شن که در ساحل صدای امواج را می‌شنویم می‌خواهیم به جنگ اقیانوس برویم چراکه تصور می‌کنیم آن صدا آرامشمان را بر هم زده، دقیقاً به جنگ ناشناخته‌ها خواهیم رفت بی آن‌که بدانیم جنگ چیست و یا حتی ناشناخته را بدانیم به چه معناست. ما تنها و تنها از تمام هیچی، هیچی را می‌دانیم جالب آن است که با تمام ندانسته‌های خود، دانستی هایی نیز می‌دانیم.
عجب پارادکسی!
حال در نظر تو ما می‌دانیم که نمی‌دانیم یا نمی‌دانیم که می‌دانیم اما از همه‌چیز مهم‌تر این است که یک‌چیز تحت هر شرایطی در جهان بیکران وجودمان ثابت می‌ماند و آن و آن …

تعداد صفحات

55

شابک

978-622-378-585-6