240,800 تومان
تعداد صفحات | 172 |
---|---|
شابک | 978-622-378-362-3 |
فهرست
عنوان صفحه
فصـل اول 13
مقدمه 13
فصـل دوم 17
سبکشناسی نگارگری دورهی تیموری و اوایل صفویه 17
سبکشناسی نگارگری و همگامی آن با ادبیات در دورهی تیموری و اوایل دورهی صفویه 32
پیشینهشناسی شاهنامهنگاری در ایران 41
فصـل سوم 59
معرفی نسخهی خطی شاهنامهی کاخ سعدآباد 59
ساختار فیزیکی شاهنامهی کاخ سعدآباد 61
ساختار بصری و محتوایی (خوشنویسی و نگارهها) 66
فصـل چهارم 73
شرح نگارههای منتخب شاهنامهی کاخ سعدآباد 73
بررسی ویژگیهای بصری نگارههای شاهنامهی کاخ سعدآباد 91
ترکیببندی 94
نقوش انسانی 97
نقوش حیوانی 112
مناظر طبیعی 114
سایر عناصر تزئینی 115
فصـل پنجم 119
بررسی تطبیقی نگارههای شاهنامهی کاخ سعدآباد با نگارههای دورهی تیموری و اوایل صفویه 119
نتیجهگیری 157
منـابع و مآخـذ 163
منابع فارسی 163
منابع لاتین 167
مقالات 168
پایاننامهها 169
سایتها 170
تصاویر 171
توجه به همبستگی ادبیات و نقاشی، ما را به شناخت ویژگی دیگر هنر نگارگری راهنمایی میکند: نگارگری ایرانی در عرصه هنر کتابآرایی رشد کرده و از این رو با نگارشگری پیوند بیواسطه داشته است. در آن روزگار به منظور انتشار آثار منظوم و منثور سخنوران بزرگ، متون را با خط خوش مینگاشتند و سپس این وظیفه را بر عهده نقاش میگذاشتند که او بنا بر انتخاب خود و یا طبق سنت معمول، بخشهایی از متن را به تصویر درآورد و بر کتاب بیافزاید.
نقاش ایرانی با جوهر و روح کار خوشنویس آشنایی کامل داشت زیرا او نیز نظم و وزن خط را تجربه میکرد و بی سبب نیست که نقاشان غالبا خطاط هم بودند. در روند ساختن نسخههای مصور، همبستگی خوشنویس و نقاش به دلیل اشتراک وظیفهشان ـ که همانا انتقال اندیشه سخنور بود ـ استحکام بیشتری مییافت. ارتباط بنیادی بین عمل نوشتن و عمل نقش کردن آنچنان بود که در زبان فارسی، فعل نگاریدن یا نگاشتن ـ و لغات و کلمات مشتق از آنها ـ هر دو معنا را میرسانند. هنر کتابآرایی فقط به نگارشگری و نگارگری منحصر نمیشد بلکه تذهیبکاری، جدولکشی و جلدسازی و غیره نیز عوامل مکمل یکدیگر در آرایش یک نسخه خطی بودند. «هنر کتابآرایی به وحدت ناگزیر تمامی عناصر تزیین و لازم و ملزوم بودنشان نیاز داشت». از این رو در کارگاههای کتابسازی همکاری نزدیکی بین خطاطان، نقاشان، مصوران، مذّهبان، وراقان، قطاعان و صحافان برقرار بود.
[هدف از مصور نمودن کتب خطی] چیزی جز نشر و گسترش اندیشههای ادبی نبوده است؛ که در شرایط اجتماعی ادوار مورد بحث، خواست و سیاست و ذوق و سلیقه خواص ـ به ویژه شاهان و امیران ـ جهت آن را معین میکرده است.
با این همه، این تصاویر ریز نقش داخل کتابهای خطی آنچنان از لحاظ زیباییشناسی غنی هستند که بر خلاف هنر مصورسازی متعارف، قابلیت بررسی مستقلانه و خارج از کتاب را نیز دارند: میتوان در آنها تنوع و غنای رنگ و خط را در ترکیبی خوشایند و پر معنا ملاحظه کرد؛ میتوان در آنها بلندپروازی خیال و ژرفی احساس نقاش را به روشنی تشخیص داد؛ و به ویژه میتوان در آنها بازتاب جهانبینی کارگزاران فرهنگ ارزشمند اسلامی ـ ایرانی را دید. ادبیات فارسی […] نه تنها از راه مهاجرت شاعران و کارگزاران فرهنگ، بل عمدتاً از طریق فرستادن کتب خطی که غالباً به تصاویر مزین بودند، به طرز موفقیتآمیزی گسترش مییافت. در روند تحول هنر کتابآرایی ایرانی به تدریج نظام زیباییشناسی کاملی ساخته میشود که ساختار آن در تمامی اجزاء و در کل از منطقی یگانه برخوردار است. تطبیق متقارن عناصر، تقسیم متناسب سطوح، تنظیم هندسی نقوش، تلفیق موزون خطها، ترکیب متعادل رنگها، همه دستاوردهای هنر اسلامی ـ ایرانی هستند که وحدت مضمونی و بصری در نسخههای خطی فارسی را تأمین میکنند. بدینگونه، پیوندی درونی بین اجزاء مختلف کتاب ـ از جلد و سر لوح تا صفحات متن و تصویر ـ به وجود میآید که محصول پیروی هنرمندان و صنعتگران از الگوی فرهنگی یگانهای است. هدف مشترک استادان خطاط و نقاش و مذهب و صحاف نیل به آن زیبایی متعالی است که نه فقط چشمها را بنوازد بل دلها را روشن کند. جلوه کامل چنین هنری را در نفیسترین نسخههای خطی سدههای نهم و دهم ه.ق، از جمله در نسخههای شاهنامه بایسنقری، شاهنامه و خمسهتهماسبی میتوان دید؛ اما مهمترین وظیفه نقاشی، مصورسازی بود. نقاشی، تصویر بصری از طرح ادبی ارائه میداد و وسیلهای هنری بود که به فهم سخن پر آب و تاب آدم داستان یاری میرساند. نقاشی در مسیر تحولش در جستجوی زبانی شاعرانه و هنری بود که بتواند آرایش ظریف و پرداخت کامل، استعاره بدیع و پیرایش با سلیقه را با هم بیامیزد. نقاشی کتاب همسازی ژرفی را با شعر به دست آورد؛ اما این امر تنها پس از یک دوره تحول طولانی و بغرنج که با شرایط تاریخی و از بسیاری نقاط با مراحل مختلف دگرگونیهای ادبی مرتبط میشد ـ گرچه با این مراحل همزمان نبود ـ تحقق یافت. متأسفانه نسخههای خطی مصوری که در اختیار داریم تمامی مراحل تحول نقاشی کتاب را به طور یکسان منعکس نمیکنند. (اشرفی،1367: 25-14)
«احتمالا مصور ساختن شاهنامه فردوسی از نخستین سده پس از سرودن آن شروع شد. اسناد و شواهدی چند دال بر این مدعاست؛ از جمله این دو بیتی سوزنی سمرقندی شاعر سده ششم (که برخی اشخاص آن را به منجیک ترندی منسوب میکنند):
به شاهنامه بر آر هیبت تو نقش کنند.
ز شاهنامه رود به جنگ افزار
ز هیبت تو عدو نقش شاهنامه شود
کزو نه مرد به کار آید و نه اسب و نه ساز» (افشار، 28)
به گفته بازیل گری کهنترین تصاویر شاهنامه فردوسی که احتمالاً در اوایل سده هشتم هجری نقاشی شده، تصاویر مجموعه چستر بیتی[1] هستند. نسخه مصور شاهنامه مورخ 731 ه.ق دارای 89 تصویر که در موزه توپ قاپو سرای استانبول نگهداری میشود نیز از زمره کهنترین نسخههای مصور شاهنامه است.
اما مهدی غروی به شاهنامه مصور بدون تاریخی اشاره میکند که بنا بر تشخیص مجتبی مینوی پیش از نسخههای یاد شده، نگارش و مصور شده است و احتمالا به نیمه سده هفتم هجری متعلق است. مشخصات شاهنامه مذکور چنین است:
شاهنامه فیروز پشتونچی، دستور بلسارا ـ معروف به شاهنامه مؤسسه کاما، بمبی. (غروی، 26)
تا به امروز هفت شاهنامه مصور را که جملگی در شیراز ساخته شدهاند، میشناسیم (729 ه. و 751 ه.) اینها نشان میدهند که در اواخر سده هشتم هجری سنتی معین برای گزینش طرحهای داستانی شکل گرفته بود و حاکی از آن است که در آن زمان نسخ خطی این منظومه وجود داشته که داستانهای معینی از آن برای مصورسازی انتخاب میشده است. (منظور، انتخاب طرح کلی رویدادها در داستانهای شاهنامه برای مصور ساختن آنهاست؛ مثلا: گذشتن سیاوش از آتش، دیدار زال و رستم با کیخسرو، بهرام گور در کلبه یک دهقان و غیره.)
سراسر سده هشتم ه.ق، مکاتب هنری تبریز و بغداد در روند ساختن دنیای خاص خود ـ کسب استقلال از راه چیرگی بر بهترین دستاوردهای فرهنگهای یاد شده و حفظ سنتهاشان ـ در نوسان کامل بودند.
ا.دولوری[2] این روند را چنین توصیف میکند: «خاور دور برای این نقاشان روشن ساخت که هنر میتواند به دستاوردهای تازهای نایل شود که در آن هنری مملو از حرکت، احساسات رقیق و شعر طبیعت وجود دارد؛ این امر در سنن کهن ذوق ایرانی در پیوند با الهام جدید بیدار شد.» نتیجه آن بود که از آغاز نیمه دوم سده هشتم هجری رفتهرفته درکی تازه از فضا و میلی به گشایش مرزهای تجسم دنیای واقعی بروز کرد. ویژگیهای منظره طبیعی و فضای داخلی غنیتر شد؛ زیرا تصویر با گسترش خود، اکنون سرتاسر صفحه از پایین تا بالا را به موازات خط افق در بر میگرفت و بلندتر مینمود ـ تقریباً تا لبه فوقانی نقاشی. این فضا به سطوح مجزایی تقسیم میشد و پیکر آدمها و حیوانات آزادانه و غالبا به طور مورب قرار میگرفتند.
در آستانه سده نهم هجری، پیوندهای باز هم نزدیکتری بین شیوههای مختلف مکاتب هنری شیراز و تبریز و بغداد برقرار شد. پیوندها این بار مربوط بود به مهاجرت بزرگ نقاشان که پس از فتح بغداد (795 و 803 ه.ق) و تبریز (804 ه.ق) به دستور امیر تیمور انجام گرفت. بسیاری از آنان به سمرقند ـ پایتخت تیمور ـ و به دربار نوادهاش یعنی اسکندر سلطان ـ حاکم شیراز ـ گسیل شدند. در کارگاههای جدید، نقاشان خود را با افکار و سلیقههای ممتاز وفق دادند؛ و در عین حال بسیاری از سننی را که پیش از مهاجرت پیروی میکردند، شناساندند. روند مایه گرفتن از دستاوردهای مکاتب مختلف پر فراز و نشیب بود. (اشرفی، 1367: 31)
هر چند که استقلال هر مکتب امکان داشت، ولی تماسهایشان که در نیمه دوم سده هشتم هجری افزایش یافت از تأثیر متقابل تحولشان حکایت میکرد. این امر اگر در نیمه نخست سده هشتم هجری بازگوکننده سنت گزینش طرحهای داستانی بود، بعداً آن را در برخی ویژگیهای هنری نیز مشاهده خواهیم کرد. نقاشی با مسیرهای مختلف در تبریز و شیراز به راه حلهای مناسب برای مصورسازی کتابها دست یافت. اگر راهها تفاوت داشتند ولی تبادل تجربیات و دستاوردها برقرار بود.
با آنکه مکتب هرات دارای اهمیت بود، اما هنر شیراز در چهارچوب سنتهایش تحول یافت و هیچگاه اصالت خود و در وهله نخست، نمایش ساده فضا، ایجاز در ترکیببندی، تقسیمبندی رنگ به دوایر (اشاره به رنگبندی به شیوه دو بعدی است: رنگ در سطح تصویر به دوایر و حوزههای محدود (زمین، ابرها، درختان، صخرهها، بوتهها، جامهها و غیره) تفکیک شده است و بالاخره درخشش خاص و شدت رنگ را از دست نداد.
اجراهای مختلف از طرحهای داستانی مشابه، گواه بر دگرگونی روحیات و سلیقهها در سده نهم هجری بود. مثلاً اگر پیش از این، میخواستند داستان شکار کردن بهرام گور و آزاده را به تصویر کشند، آن لحظه را انتخاب میکردند که بهرام معشوق را در زیر پای شتر لگدکوب میکند (نسخه شاهنامه 733 ه. ـ لوحه 5)؛ حال آنکه در سده نهم هجری همان قطعه همچون یک مجلس شکار پر لطافت که آزاده در پشت بهرام بر شتر نشسته، نشان داده میشد. (نسخه شاهنامه لنینگراد ـ لوحه 17)
در اینجا باید به وجود برخی شگردهای باب روز و ریزهکاریهای خاص چون ابرهای نقشدار بزرگ و دندانه کردن تپهها در [شاهنامههای این دوره] اشاره کنیم. این شگردها جزء ویژگیهای هنر شیراز در تحول بعدیاش شدند. تپههایی که لبهشان به گونهای خاص قلمگیری شده و بوتههایی که به طرزی هندسی نظم یافتهاند، تغییر خاص فضا، مشخصه عمده هنر شیراز است.
از آن رو که ریتم افقی به وضوح ارجحیت دارد و براساس تقسیم رنگ و خط به دوایر مبتنی است، فضا کاملاً تخت و دو بعدی به نظر میآید؛ اما فضا در نقاشی ساخت هرات، به درون گسترش مییابد و توهم امتداد به وجود میآورد. لیکن گستردگی آن تا حد معینی است و صحنه جلو، آن را میبندد. در ترکیببندی مناظر طبیعی ممکن است یک تپه و یا یک رشته تپه تا حدود بسیار بالا گسترده شده باشد. (این شگرد را که در نقاشی قدیم ایران بسیار متداول بوده، اصطلاحاً افق رفیع میگویند. این بدان معناست که خط فرضی افق تا نزدیک مرز فوقانی تصویر بالا میرود و سطح آسمان بسیار نزدیکتر از سطح زمین نموده میشود.) بدین منوال، در نقاشیهای هرات فضا در محدوده فعل و حرکت اصلی که در صحنه جریان دارد، حجمدار میشود. ولی در سایر قسمتها فضا عمدتاً تخت و دو بعدی است و نقش پسزمینه را ایفا میکند.
فضاپردازی متفاوت در مکاتب شیراز و هرات، به عنوان خصوصیت ویژهای برای تحول مکاتب هنری سده دهم بر جای میماند.
در سده دهم هجری، استقرار قدرت مرکزی گسترده صفویان در ایران، شرایط مناسبی را برای پیشرفت هنر و به ویژه نقاشی کتاب به وجود آورد. آغاز سده دهم عصر اغتشاش بزرگی بود. تا پیش از سالهای 20 سده دهم هجری، اوضاع سیاسی استوار و احیاء اقتصادی که شرایط لازم برای پیشرفت هنر است به وجود نیامد. بهترین نمایندگان مکاتب مختلف هنری، در وهله نخست، استادان هرات را در تبریز ـ که اکنون پایتخت صفویان شده بود ـ گرد آوردند.
شاه اسماعیل پس از تصرف تبریز، کارگاه کتابخانه ایران آق قویونلو را در اختیار گرفت و حامی جدید هنرمندان محلی شد. خواهیم دید که شیوه نوینی که در نیمه نخست سده دهم هجری در تبریز به وجود آمد، از یک سو بر دستاوردهای مکتب بهزاد و از سوی دیگر بر سنتهای همین استادان محلی استوار بود.
تصویرهای شاهنامه مورخ 931 ه.ق (انسیتوی بررسی های خاور زمین، لنینگراد ـ لوحه های 32 تا 34) که توسط شش نقاش مختلف ساخته شده، سیاق شخصی هر یک از آنان را به روشنی نشان میدهند و نشانهای از تأثیرات شیوه هرات در آنها نیست. منظره، وضع و حال اشخاص و خصوصیات آنان در قالب هنر تصویری تبریز در سده دهم هجری پرداخته شده است. این امر حاکی از آن است که در طی سالهای 20 در تبریز گروه نسبتاً بزرگی از نقاشان وجود داشتهاند که به شیوه محلی کار میکردهاند. قراین بعدی این قول قاضی احمد قمی، مورخ ایرانی را تأیید میکند که مدتها پیش از رفتن بهزاد، یک کارگاه درباری در تبریز دایر بوده است.
در نتیجه فعالیت بهزاد در تبریز و پرورش گروهی از زبده نقاشان محلی ـ که صادق بیگ افشار آنان را وارثان کلک بهزاد مینامد ـ ترکیبی بین سنت محلی و دستاوردهای مکتب بهزاد به وجود آمد که موجد شیوهای اصیل و نو در نقاشی شد. (اشرفی، 1367: 93 – 35)
به نظر میرسد هنرمندان خالق شاهنامه کاخ سعدآباد (که متأسفانه معلوم نیست این نسخه توسط چه کسی یا برای چه کسی تهیه شده است) نیز در چارچوب سبک سنتی شناخته شدۀ اواخر قرن نهم و قرن دهم هجری، نقاشی میکردهاند. نگرش هنرمندان این دوره نسبت به اشعار شاهنامه نیز ملهم از اصول چندگانه کهنی بوده که در تاریخ نقاشی ایرانی به کار گرفته میشده است. نخست، هنرمندان در ایران ظاهراً پایبند تنظیم برنامهای ثابت برای نگارگری نبودهاند؛ بنابراین، در عین این که برخی صحنهها به طور منظم در نسخ تصویری برخی دیگر از شاهنامهها تکرار میشوند، اما تنوع تصویری و رنگارنگ و شمایلگونه پایه و اساس نگارههای شاهنامه مذکور در مقایسه با نگارههای سایر شاهنامههای فردوسی است. دوم این که رابطۀ بین آثار هنرمندانه ایرانی و ادبیات ایرانی کاملا ً موبهمو و جزءبهجزء بوده و تصاویر روایی، آشکارا ترجمان بیان ادبی متن مورد نظر هستند که تأکید بیشتری بر اشکال ملموس دارند تا ایدههای مجرد. در هر دو مقوله و انتخاب و خلق صحنهها، نگارههای شاهنامه کاخ سعدآباد بر فعالیت انسانی و واکنشهایی تأکید دارند که در مضامین اشعار شاهنامه موج می زنند.
به نظر میرسد «این نسخه خطی حد فاصل مشخصی را بین هنر تیموریان و هنر مکتب متعاقبتر هرات تشکیل میدهد. برخی از نقاشیهای این نسخه (که اثر قلم دومی نیز تقریبا در آنها محسوس است) با آثار نقاشان بایسنقر و حتی الگوهای پیشتر قرابتهایی دارد، ولی با توان خشن و صراحت خاص خود، خلاقیت نوی را نیز نشان میدهد که نوید بخش مرحله جدیدی در هنر است.»(گری و دیگران، 1367: 226)
نقاش اندازه مناسبی بین پیکرهها و رابطه مناسبی بین تصاویر و متن کتاب پیدا کرده، نقاشی کوهها، ابرها و آبها، برای پر کردن فضای خالی با قطع کردن صحنهای یا همچون وسیلهای برای نشان دادن فاصله به کار رفتهاند. با آنکه در نقاشیهای این کتاب نشانههای آشکاری از توجه به منظره وجود دارد ولی نمیتوان آن را هنر خاص منظرهنگاری دانست.
قرن نهم هجری برای نقاشی ایرانی، عصر کمال رنگ محسوب میشود. شاید در هیچ دوره در هیچ کشوری، رنگ تا بدین حد فراوان و با سنجیدگی کاملتر از این به کار نرفته باشد. ولی آشکار است که طراحی نیز اگر نه در حد دوره بعد، باری در حد فراوانی کشیده میشده است. (همان، 248)
تصاویر مزبور در شاهنامه کاخ سعدآباد «از موفقیتهایی در رنگ حکایت دارند؛ بخصوص رنگهای آبی از کیفیت ممتازی برخوردارند و کاغذ با ته رنگ گرم خود، تأثیر رنگهای آبی را تشدید می کند (شاید وجود همین ته رنگ گرم کاغذ در انتخاب رنگهای سرد متضاد با آن مؤثر بوده است.)»(گری و دیگران، 1367: 226)
تصاویر این نسخه با رنگهای مختلف، به ویژه رنگ طلایی که با دقت و ظرافت ترکیب و استعمال شدهاند، درکمال نفاست بر روی کاغذ نازک و بسیار مهرهکشی شدهای، تهیه شدهاند. خطوط آنها قوی و ترکیببندیهایش گیرا و متنوع هستند.
تعداد صفحات | 172 |
---|---|
شابک | 978-622-378-362-3 |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.