156,800 تومان
تعداد صفحات | 113 |
---|---|
شابک | 978-622-6591-53-9 |
ناموجود
مقدمه 9
فصـل اول 15
روانشناسی مثبت 15
بهزیستی ذهنی 17
تعاریف نظری بهزیستی ذهنی 17
بهزیستی ذهنی و اندازه گیری 19
عوامل بهزیستی 20
بهزیستی ذهنی، ساختار و مؤلفه ها 23
رضایت از زندگی چیست؟ 24
راه رسیدن به رضایت از زندگی 25
زمینه های رضایتمندی 26
بسترهای شاد کامی و رضایتمندی 27
نظریه های روانشناختی در مورد رضایت از زندگی 27
عاطفه مثبت و عاطفه منفی 28
ساختار عاطفی بهزیستی ذهنی 29
دیدگاه مکاتب روانشناسی در مورد بهزیستی 31
دید گاه زیستی نگری 31
دیدگاه لذت گرایی 32
دیدگاه شناختی 32
شخصیت و بهزیستی ذهنی 33
فصـل دوم 35
شخصیت 35
الگوی پنج عاملی شخصیت 37
ابعاد شخصیت بر اساس پنج عامل بزرگ 38
سنجش ابعاد شخصیت 39
اهمال کاری 39
اهمال کاری چیست؟ 39
علل اساسی اهمال کاری 40
نظر دانشمندان درباره ی اهمال کاری 41
انواع اهمال کاری 42
اهمال کاری تحصیلی 43
عوامل اهمال کاری تحصیلی 44
اهمال کاری و بهزیستی 45
فصـل سوم 48
روش شناسی 48
انواع متغیرها 48
دادههای مورد نیاز 48
مقیاس جمعیت شناسی 50
مقیاس عاطفه مثبت و منفی (PANAS) 50
مقیاس رضایت از زندگی (SWLS) 51
مقیاس اهمال کاری تحصیلی 52
مقیاس ویژگی¬های شخصیتیNEO – FFI 52
روش¬های تجزیه و تحلیل 53
روش¬های آماری توصیفی 54
روش¬های آماری استنباطی 54
فصـل چهارم 56
یافتههای مطالعه 56
توزیع فراوانی جنسیت پاسخگویان 56
توصیف وضعیت متغیرهای اصلی مطالعه 56
بهزیستی ذهنی و ابعاد آن 56
عوامل شخصیت و ابعاد آن 58
اهمال کاری تحصیلی و ابعاد آن 59
بررسی فرضیه های مطالعه 61
فرضیه اصلی 61
بررسی فرضیه های فرعی 65
فصـل پنجم 78
مطالعات داخلی 78
مطالعات خارجی 80
منـابع و مآخـذ 86
منابع فارسی 86
منابع غیر فارسی 94
روانشناسی مثبت
در سالیان اخیر رویکرد آسیب شناختی به مطالعه¬ی سلامتی انسان مورد انتقاد قرار گرفته است. برخلاف این دیدگاه که سلامتی را به عنوان نداشتن بیماری تعریف می¬کند، رویکردهای جدید بر «خوب بودن» به جای «بد یا بیمار بودن» تأکید میکنند (ریف، سینگر و لاو، ۲۰۰۴ ). از این منظر، عدم وجود نشانه های بیماریهای روانی، شاخص سلامتی نیست. بلکه سازگاری، شادمانی، اعتماد به نفس و ویژگیهای مثبتی از این دست نشان دهنده¬ی سلامت بوده و هدف اصلی فرد در زندگی، شکوفاسازی قابلیت های خود است. نظریه هایی مانند خودشکوفایی مازلو، کارکرد کامل راجرز”) و انسان بالغ یا بالیدگی (آلپورته) در شکل بندی مفهوم سلامتی روانشناختی، این فرض بنیادین را پذیرفته و از آن بهره جسته اند (ریان و دسی، ۲۰۰۱). به دنبال ظهور این نظریه¬ها و جنبش «روانشناسی مثبت که بر وجود ویژگیهای مثبت و رشد تواناییهای فردی تأکید داشتند، گروهی از روانشناسان به جای اصطلاح سلامتی از بهزیستی استفاده کرده¬اند. زیرا معتقدند این واژه بیشتر ابعاد مثبت را به ذهن متبادر می¬کند (ریف و سینگره، ۱۹۹۸).
روان شناسی مثبت نگر رشته ای تازه در روان شناسی است. روانشناسی مثبت در اواخر دهه ۱۹۹۰ برپا شده و تمرکز آن بیشتر بر قدرتها و تواناییهای فرد است تا جست و جو در ضعف ها و نقص های او (نینان و میچل، ۲۰۰۹).
این رشته به دنبال آن است که تصویری از زندگی خوب را به روشنی بیان کند (البته از لحاظ روان شناختی) و برای اینکه مشخص کند چه چیزی زندگی را برای زیستن با ارزش میکند، از روش¬های تجربی روان شناسی بهره می برد.
موضوع اصلی روانشناسی مثبت نگر، مطالعه کردن درباره¬ی تجربیات ذهنی مثبت مانند: بهروزی، رضایت خاطر، لذت، خوشنودی، جرأت و… است.
روانشناسی مثبت نگر به عنوان رویکردی تازه در روان شناسی، بر فهم و تشریح شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی و همچنین پیش بینی دقیق عواملی که بر آنها مؤثرند، تمرکز دارد. این رویکرد از منظر مثبت گرایانه با ارتقای احساس ذهنی بهزیستی و شادمانی، در عوض درمان نواقص و اختلالات، سرو کار دارد. بنابراین، روان شناسی مثبت نگر تکمیل کننده روانشناسی بالینی سنتی است. فهم، درک و شفاف سازی شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی، موضوع محوری روانشناسی مثبت نگر است.
در پنجاه سال گذشته بیشتر تلاش روان شناسان بالینی بر درمان کمبودها و رفع ناتوانایی ها متمرکز بوده است اما روانشناسی مثبت به افزایش شادمانی و سلامت و مطالعه علمی در مورد نقش نیرومندی های شخصی و سامانه های اجتماعی مثبت در ارتقای سلامت بهینه تأکید دارد (کار، ۱۳۸۵).
روانشناسی مثبت نگر رشته ی فرعی روان شناسی انسان گرا نیست. موضوع اصلی این روانشناسی همان است که روان شناسی انسان گرا برای خود انتخاب کرده است. به همین دلیل این دو رشته همپوشی زیادی دارند. آنچه آنها را از هم متمایز میکند، تأکید زیاد روان شناسی مثبت نگر بر اتکا به مطالعه تجربی برای آزمودن فرضیه ها براساس دادههای به دست آمده است (مارشال ریو، ۱۳۸۶). روانشناسی مثبت نگر همواره در پی شناسایی و تشریح شادکامی و احساس ذهنی بهزیستی و پیش بینی آنها بوده است. موضوع محوری این حوزهی نوظهور در روان شناسی، همانا ارتقای بهزیستی افراد و شناسایی جنبههای مثبت در افراد و تقویت آنها در جهت پیش¬گیری و اعتلای سلامت روان و همچنین کمک به درمان در صورت وجود مشکل و اختلال است (کار، ۱۳۸۵).
بهزیستی ذهنی
روان شناسی تاکنون بر بیماری بیشتر از سلامت، بر ترس بیشتر از شهامت و بر پرخاشگری بیشتر از عشق تکیه داشته است. به عبارتی روان شناسان علاقه چندانی در کمک به مردم برای شادتر بودن، متکامل تر بودن، نوع دوست تر بودن و… نداشته اند و این در حالی است که مردم سرتاسر دنیا نیاز روزافزونی به شادی و شادمانی در زندگی خود احساس میکنند.
شادمانی، ذهن متفکرین را برای هزاران سال به خود مشغول داشته است، هر چند که فقط در سالهای اخیر است که به شیوه نظام دار مورد مطالعه و اندازه گیری قرار گرفته است. در حال حاضر روانشناسی دیگر فقط مطالعه آسیب شناسی، ضعف و صدمه نیست بلکه مطالعه نقاط قوت و فضیلت را هم در بر میگیرد. درمان روانشناختی صرفا ترمیم آن چه شکسته است نیست، بلکه پرورش بهترین ها را نیز در برمی¬گیرد. یکی از مفاهیم مهم در بافت رویکرد روانشناسی مثبت، مفهوم بهزیستی میباشد. از لحاظ تاریخی، فلاسفه در تئوریهای اخلاق به خصوص رویکردهای لذت گرایانه، به طور گسترده به مفهوم شادمانی و بهزیستی پرداخته اند. از سال ۱۹۷۳ که مجله چکیده های روانشناختی بین المللی شروع به فهرست کردن واژه «HAPPINESS» به عنوان یک «نمایه » نمود این واژه عملا وارد فرهنگی روانشناسی شد (دينر، ۱۹۸۴). اما برای اولین بار در سال ۱۹۸۰ دينر اصطلاح بهزیستی ذهنی و ساختارهای مرتبط با آن را به صورت روش مند در حوزه روان شناسی بررسی کرد و آن را جایگزین و مترادف شادمانی قرار داد (دينر، لوکاس و آویشی، ۲۰۰۲).
تعاریف نظری بهزیستی ذهنی
بهزیستی ذهنی اشاره دارد به اینکه مردم زندگی خود را چگونه ارزیابی میکنند و شامل متغیرهایی از قبيل رضایت از زندگی، رضایت از وضعیت زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی، اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت میشود. ارزیابی شخص از خود ممکن است به شکل شناختی باشد، هنگامی که شخص به طور کلی در مورد رضایت از زندگی خود یا جنبههایی از زندگی مانند تفریحات، به قضاوت آگاهانه مینشیند، و یا ممکن است ارزیابی شخص به شکل عاطفی نیز باشد (تجربه هیجانات و خلقيات ناخوشایند و خوشایند مردم درباره زندگی خود). در همین راستا دینر در تعریف از بهزیستی ذهنی به ارزشیابی زندگی بر حسب رضایت و تعادل داشتن بین حالات عاطفی مثبت و منفی (حداکثر عاطفهى مثبت و حداقل عاطفهی منفی) اشاره دارد. در حقیقت تعریف بهزیستی ذهنی به ارزیابی های افراد از زندگی شان اشاره دارد که شامل ارزیابی شناختی مثل رضایت از زندگی و ارزیابی های عاطفی، همچون احساسات هیجانی مثبت و منفی می¬باشد.
(دينر، ۲۰۰۰). از طرفی برادبرن (۱۹۶۹)، نیز بهزیستی ذهنی را به عنوان قابلیت یافتن تمام استعدادهای فرد میداند و آن را ناشی از تعادل بین عاطفه مثبت و منفی و رضایتمندی شغلی میداند.
بنابراین گفته میشود اگر شخص رضایت از زندگی و غالبا خوشی را تجربه کند و فقط گهگاهی هیجاناتی نظیر غمگینی و خشم را تجربه کند دارای شادمانی ذهنی بالا خواهد بود و برعکس، اگر از زندگی خود ناراضی باشد و خوشی و علاقه اندکی را تجربه نماید و هیجانات پیوسته منفی، مانند خشم و اضطراب را احساس نماید دارای بهزستی ذهنی پایینی است (دينر، بیسواس – دینر، ۲۰۰۰).
احساس ذهنی بهزیستی از چند جهت اهمیت دارد: تأمین سلامت روانی، جسمانی و افزایش طول عمر، اثبات ارزش شادکامی برای انسان، اندازه گیری شاخص کیفیت زندگی در کنار شاخص های اقتصادی و اجتماعی. در واقع احساس بهزیستی ذهنی بزرگترین آرزو و مهمترین هدف زندگی بشر است که بیش از هر عامل دیگری بهداشت روانی افراد را تحت تأثیر قرار میدهد (دينر، لوکاس و اویشی، ۲۰۰۲).
چندین ویژگی اساسی در مطالعه بهزیستی ذهنی وجود دارد (دينر، ۱۹۸۴). اولا، كل دامنه بهزیستی از «زجر و عذاب » تا «وجد و شعف» را در بر میگیرد و صرفا به حالات نامطلوبی مثل افسردگی یا نا امیدی محدود نمیشود. بنابراین، حوزه شادمانی ذهنی صرفا شامل حالات نامطلوبی نمیشود که توسط روانشناسان بالینی مورد اقبال قرار گرفته است. به عبارت دیگر، حوزه بهزیستی ذهنی صرفا به مطالعه افسردگی و اضطراب ختم نمیشود بلکه عواملی که تا اندازه ای افراد شاد را از افراد متوسط و از افراد فوق العاده شاد متمایز میکند را دربر میگیرد. دوما، بهزیستی ذهنی بر حسب تجربه درونی هر شخص تعریف شده است و موقعی که صحبت از ارزیابی شادمانی ذهنی است چارچوب «داوری خارجی تحمیل نمیشود. به عبارتی، برای توصیف میزان شادمانی هر کس باید به درون پوست وی رفت (میرز و دیر، ۱۹۹۵).
با اینکه بسیاری از ملاکهای بهداشت روانی از بیرون توسط محققین و درمانگران دیکته میشود (مانند پختگی، خودمختاری و واقع بینی)، بهزیستی ذهنی از دیدگاه خود شخص ارزیابی میشود. اگر شخصی فکر می¬کند که زندگیاش خوب پیش میرود بنابراین درون این چارچوب زندگی او خوب پیش میرود. این ویژگی، حوزه بهزیستی ذهنی را از روانشناسی بالینی سنتی فراتر می¬برد؛ زیرا در این حوزه بر، ادراکات افراد از زندگی خود وزن و بها داده میشود. پس در حوزه شادمانی ذهنی دیدگاه شخص در مورد بهزیستی اش از اهمیت برجسته ای برخوردار است. ویژگی نهایی بهزیستی ذهنی این است که این سازه صرفا به خلقيات زودگذر نمی پردازد بلکه بر حالات بلند مدت تر تكيه دارد.
با اینکه خلق یک شخص احتمالا با هر رویدادی نوسان می یابد، مطالعه گر بهزیستی ذهنی به خلقيات شخص در بعد زمان طولانی علاقه مند است. به هر حال آنچه که در یک لحظه غالبا منجر به شادمانی میشود ممکن است همان چیزی نباشد که در بلندمدت هم شادمانی ذهنی را موجب میشود (مظفری و هادیان فرد،.(۱۳۸۲
در همین راستا دینر، شو، لوکاس و اسمیت (۱۹۹۹)، بهزیستی ذهنی را یک سازه چند بعدی تعریف میکنند که همزمان با حضور تجارب عاطفی مثبت و رضایت از زندگی باید فقدان حالت های عاطفی منفی را نیز نشان دهد. البته کیز، شمو تکین و ريف (۲۰۰۲)، معتقدند که بهزیستی ذهنی به کمک نمره های به دست آمده از مقیاس های عاطفه مثبت، عاطفه منفی و رضایت از زندگی سنجیده میشود. کیز (۲۰۰۲)، به بررسی بهزیستی و شادمانی به عنوان علائم سلامت روان پرداخت و وجود بهزیستی ذهنی بالا را تحت عنوان شکوفایی”، و سطوح بهزیستی ذهنی پایین را «پژمردگی و بی حالی ۴» نامیده است.
بهزیستی ذهنی و اندازه گیری
شیوه معمول اندازه گیری شادمانی ذهنی از طریق «زمینه یابی های خود گزارشی » است که افراد به وسیله آن رضایت از زندگی، فراوانی عاطفه خوشایند یا فراوانی هیجانات ناخوشایند خود را گزارش میکنند. فرضیه پشتیبان خود گزارش های بهزیستی ذهنی این است که پاسخ گر در یک وضعیت ویژه برای گزارش تجربه بهزیستی خود قرار دارد؛ در حقیقت فقط شخص پاسخ گر است که میتواند آلام و خوشی¬های خود را تجربه کند و در مورد اینکه آیا زندگی وی بر حسب تجربه درونی اش ارزشمند است یا خیر، به قضاوت بنشیند. بنابراین استفاده از مقیاس¬های خود گزارشی، به خصوص در این حوزه مناسب به نظر می¬رسد.
مقیاس¬ها خود گزارشی که برای اندازه گیری بهزیستی ذهنی طراحی شده اند، معمولا با یکدیگر همبسته هستند و با شادمانی ذهنی به دست آمده به وسیله روش های دیگر دارای هم گرایی است (ساندویک، دینر و سیدلیتر، ۱۹۹۳).
مطالعه گران شیوه¬های دیگری نیز برای سنجش بهزیستی ذهنی تدوین کرده اند. برای مثال، فراوانی لبخند زدن افراد، توانایی آنها برای یاد آوری رویدادهای مثبت در مقابل رویدادهای منفی زندگی و گزارش اعضای خانواده و دوستان آزمودنی معیارهای معمول اندازه گیری بهزیستی ذهنی هستند. همچنین شیوه های دیگری مثل استفاده از مصاحبه ها، مشاهدات رفتاری بیان عاطفه در محیط¬های طبیعی، معیارهای الکتروفیزیولوزیکی مثل الكترو آنسفالوگرام و ثبت حالات چهره و الكترومیوگرافی نیز با خود گزارشیهای بهزیستی ذهنی همراه هستند (مظفری و هادیان فرد، ۱۳۸۲).
برآوردهای مشابه از اندازه بهزیستی ذهنی و همبستگی مبتنی بر روش شناختی های گوناگون دل گرم کننده است. به هر حال وجود یک رویکرد چند معیاری به نفی تبینات مصنوعی دادههای به دست آمده کمک خواهد کرد.
عوامل بهزیستی
ليبو میرسکی، شلدون و اسکاد؟ (۲۰۰۵)، مدلی تلفیقی یا التقاطی ژنتیک – شخصیت یا مدل عوامل جمعیت شناختی- محیطی را برای بهزیستی و شادمانی ارائه دادند که شامل مجموعه عوامل ژنتیکی، عوامل و شرایط محیطی و نیز فعالیت¬ها و تمرین های ارادی و انتخابی است که طبق فرمول زیر تدوین شده است:
رفتارهای ارادی + عوامل محیطی + عوامل ژنتیکی = بهزیستی
نخستین عامل مهم و عمده در تعیین بهزیستی افراد، عوامل ژنتیکی است. تعیین کننده های ژنتیکی در طول عمر افراد ثابت، در طول زمان پایدار و نسبت به تغییر یا کنترل ایمن هستند. این عامل به تنهایی ۵۰٪ از کل واریانس بهزیستی را به خود اختصاص داده است (هاشمیان، پورشهریاری، بنی جمالی و گلستانی بخت، ۱۳۸۶).
همچنین طی مطالعه¬ای که بر روی دوقلوها در سن ۲۰ و ۳۰ سالگی انجام شد، میزان همبستگی باز آزمایی تقریبا ۵۰٪ بود، مهم تر اینکه همبستگی در مطالعات بازآزمایی شادمانی دوقلوهای یک تخمکی در زمان¬های مختلف ۸۰٪ بوده است (اسنایدر و لوپز، ۲۰۰۲). در واقع وراثت، مؤلفه ثابتی در بهزیستی محسوب میشود. در مقابل همبستگی در دوقلوهای دو تخمکی، نزدیک به هفت درصد بود. مطالعات دیگر، گرچه تخمین های متفاوتی در خصوص سهم وراثت در شادمانی را نشان داده¬اند ولی همگی حاکی از این هستند که دوقلوهای یک تخمکی به طور قابل توجهی دارای الگوهای شادمانی مشابه بیشتری در مقایسه با دوقلوهای دو تخمکی بودند و همچنین میزان شادمانی این افراد در بزرگسالی نیز بخش وسیعی از تعیین کننده¬های ژنتیکی را نشان میدهد (هاشمیان، پورشهریاری، بنی جمالی و گلستانی بخت، ۱۳۸۶).
بنا به مطالعات ليبو میر سکی، شلدون و اسکاد، (۲۰۰۵)، تعیین کننده های ژنتیکی موجب ویژگیهای خلقی شخصیت مثل برون گرایی، درون گرایی، خلق منفی، برانگیختگی و… میشوند که همگی ریشه در نوروبیولوژی افراد دارد و تغییرات این ویژگی ها طی عمر بسیار اندک است به عنوان مثال کگان، کودکان را از سن ۴ ماهگی تا ۱۱ سالگی مورد پیگیری و مطالعه قرار داد و نشان داد که عدم مردم آمیزی کودکان در سن ۱۱ سالگی احتمالا ناشی از ویژگی عمده و خاص برخی نوزادان است که به واکنش کند معروف است، و این واکنش کند، ناشی از الگوهای عصبی شیمیایی و ژنتیکی آن¬هاست.
عامل دیگری که بر بهزیستی مؤثر است اوضاع و شرایط محیطی است، این عامل ۸ الی ۱۵ درصد واریانس بهزیستی و شادمانی را به خود اختصاص می¬دهد و شامل عواملی همچون ملیت، فرهنگ، شرایط جغرافیایی مثل آب و هوا، عوامل جمعیت شناختی مثل سن، جنس، تحصیلات، نژاد، وضعیت تأهل، پیشینه تاریخچه زندگی فرد مثل ضربه¬های دوران کودکی، تصادف و سوانح، وضعیت شغلی، امنیت کاری، درآمد، سلامتی، مذهب و… است (هاشمیان، پورشهریاری، بنی جمالی و گلستانی بخت، ۱۳۸۶).
در مطالعه مقطعی (اسنایدر و لوپز، ۲۰۰۲) نشان داده شد که افراد طبقه متوسط از طبقه کارگر، همچنین افراد متأهل از افراد مطلقه، مجرد یا بیوه و افراد سالم خصوصا سالمندانی که به لحاظ جسمانی سالم هستند خود را شادتر از افراد بیمار گزارش میکنند.
تسو و تیو (۲۰۰۱)، طی مطالعهی در تایوان دریافتند: افراد متأهل، شادمان تر از افراد مجرد هستند، افراد با تحصیلات بالاتر نیز شادمانی بالاتری را گزارش کرده¬اند، گرچه تفاوت معناداری مشاهده شده اما این تأثیرات یکنواخت نیست. در این مطالعه بین شادمانی و متغیرهای جنسیت و سن هم رابطه ی معنادار مشاهده نشد.
گرچه تأثیر این عامل اندک است، اما بدیهی است که مردم به طور گسترده ای می¬توانند خود را با شرایط جدید خود و حوادث زندگی به سرعت سازگار کنند، چه یک انطباق حسی باشد، مثل انطباق با بوی بد یا وزن سنگین، یا انطباق فیزیولوژی مثل درجه حرارت بسیار بالا یا بسیار پایین، یا رویدادی خوشایند مانند افزایش حقوق، هر یک از این متغیرها پاسخی را به محرک ایجاد میکند که پایدار و مکرر هستند. به عبارت دیگر تغییر وعدم ثبات، یکی از ویژگی ها و خصیصه ها اکثرا به اوضاع و شرایط محیطی و موقعیتی وابسته است. افراد، قادر به کنترل این تغییرات هستند و در نتیجه شادمانی خود را این گونه افزایش میدهند (ليبو میرسکی، شلدون و اسکاد، ۲۰۰۵).
در یک مطالعه طولی درباره حوادث مثبت و منفی مانند یافتن دوستان جدید بیشتر، ازدواج، بیکاری دریافتند که این حوادث بر رضایت از زندگی، خلق مثبت و منفی تأثیر می گذارد اما مردم بعد از مدتی به خط پایه اصلی و اولیه شادمانی خود باز می گردند و آن خط پایه را حفظ میکنند. بنابراین، عوامل موقعیتی در کوتاه مدت برای افزایش بهزیستی و شادمانی، عملی به نظر می رسد، اما در بلند مدت کارآیی ندارد (تسو و تیو،.(۲۰۰۱
سومین عامل مؤثر بر سطح بهزیستی، فعالیتهای اختیاری، رفتارهای ارادی و عمدی است یعنی آنچه افراد انجام می دهند، ناشی از نگرش و شناخت آنهاست: گسترش دوستی ها و رفاقت ها، گذراندن اوقات بیشتر در طبیعت، گذراندن وقت در حالت وجد و سرشاری، انجام بیشتر فعالیتهای جسمانی، کشف و استفاده از توانمندی های خود در حیطه های شغلی و سایر حوزه های زندگی…. این گروه عوامل، گستردهی وسیعی دارد و شامل دامنه ی وسیعی از شیوه تفکر، رفتار روزمره ی افراد است. کلیه فعالیتهایی که درجاتی از کوشش و تلاش برای انجام عمل را می طلبد فعالیت ارادی محسوب میشود که افراد می¬کوشند تا آن را انجام دهند و به خودی خود رخ نمیدهد. فعالیت¬های ارادی، در بهزیستی و شادمانی مؤثر است، مثلا برخی انواع فعالیت¬های رفتاری، مانند ورزش منظم یا با دیگران مهربان بودن با بهزیستی ارتباط دارد (هاشمیان، پورشهریاری، بنی جمالی و گلستانی بخت، ۱۳۸۶).
بهترین شیوه برای ارتقا میزان بهزیستی انجام فعالیت¬های رفتاری، شناختی و ارادی است که تأثیر زیادی بر میزان بهزیستی افراد دارد. لازم به ذکر است که ۳۵ الی ۴۰ درصد از واریانس بهزیستی و شادمانی توسط فعالیت¬های ارادی تبیین میشود (هاشمیان، پورشهریاری، بنی جمالی و گلستانی بخت، ۱۳۸۶).
بهزیستی ذهنی، ساختار و مؤلفه ها
بهزیستی ذهنی پدیده ای است که شامل مقوله های گسترده ای از قبیل پاسخ¬های هیجانی، حوزه های رضایت و قضاوت کلی از زندگی می¬باشد. بهزیستی ذهنی سه مؤلفه اولیه دارد: رضایت از زندگی، عاطفه خوشایند و عاطفه ناخوشایند. هریک از این سه مؤلفه مهم میتواند به تقسیمات فرعی تجزیه شود. رضایت کلی می¬تواند به رضایت در حوزه¬های گوناگون زندگی از قبیل تفریحات، عشق، ازدواج، دوستان و… تقسیم شود و هر کدام از این حوزه ها را میتوان به قسمت های ریز تر تقسیم نمود (دينر، ۲۰۰۰).
عاطفه خوشایند می¬تواند به هیجانات ویژهای از قبیل لذت، محبت و غرور تقسیم شود و بالاخره عاطفه ناخوشایند میتواند به هیجانات و خلقیات ویژهای مانند شرم، احساس گناه، غمگینی، خشم و اضطراب مجزا شود (دينر و بیسواس – دینر، ۲۰۰۰).
به طور خلاصه بهزیستی ذهنی دارای دو مؤلفهی اصلی میباشد که عبارتند از:
۱- مؤلفهی شناختی که با مقیاس هایی از قبیل رضایت از زندگی سنجیده میشود
. ۲- مؤلفه عاطفی که شامل عاطفهى مثبت و منفی میباشد.
رضایت از زندگی چیست؟
یکی از ابعاد بهزیستی ذهنی، رضایت از زندگی میباشد. رضایت از زندگی یکی از شاخص های بهداشت روانی است. منظور از رضایت از زندگی، نگرش فرد و ارزیابی عمومی وی نسبت به کلیت زندگی خود و یا برخی جنبههای زندگی خانوادگی و تجربه آموزشی است (دينر، شو، لوکاس و اسمیت، ۱۹۹۹).
رضایت کلمه ای لاتین به معنای ایجاد کردن یا بودن به اندازه ی کافی میباشد. همچنین رضایت در لغت به معنی خشنودی و خرسند بودن از آن چه که هستیم و آن چه که داریم میباشد (بهادری نژاد، ۱۳۷۵). رضایت از زندگی بر قناعت یا پذیرش شرایط زندگی فرد، تحقق خواسته ها و نیازهای فردی برای زندگیاش به عنوان یک کل دلالت دارد. در اصل رضایت از زندگی یک ارزیابی ذهنی از کیفیت زندگی شخصی است (سجودی،.(۱۳۹۰
از نظر استیری، رضایت یعنی پذیرفتن هر چیز به آن صورتی که هست و در تمام خوبی هایی که در اطرافمان وجود دارد و به آن چه که داریم توجه کنیم، نه به آن چیزی که در دسترس ما نیست، پذیرش آن چه را که نمی¬توانیم کنترل کنیم، مهمترین کلید رسیدن به شادی است (استیری، ۱۳۸۷).
رضایت از جنبههای زندگی از مولفههای نگرش مثبت افراد نسبت به جهانی است که در آن زندگی میکنند. رضایت از زندگی با ارزش ها ارتباط نزدیک، اما پیچیده ای دارد و معیارهایی که افراد بر پایه ی آن درک ذهنی خود را از خوشبختی ارزیابی میکنند، متفاوت است. تجربه ی شادکامی و رضایت از زندگی هدف برتر زندگی به شمار می¬رود و احساس غم و ناخرسندی اغلب مانعی در راه انجام وظایف فرد شمرده میشود (زکی، ۱۳۸۶).
در واقع، رضایت از زندگی بازتاب توازن میان آرزوهای شخصی و وضعیت فعلی او می¬باشد. به بیان دیگر، هرچه شکاف میان سطح آرزوهای فرد و وضعیت عینی وی بیشتر گردد، رضایتمندی او کاهش می¬یابد اینگلهارت، ۱۳۷۳).
و به طور کلی مراد از رضایت زندگی؛ نگرش فرد، ارزیابی عمومی نسبت به کلیت زندگی خود و یا برخی از جنبههای زندگی همچون زندگی خانوادگی می¬باشد که بیشتر مقوله ای شناختی است (زکی، ۱۳۸۶). بنابراین، رضایت از زندگی یک قضاوت شناختی آگاهانه از زندگی فرد است که در آن معیار قضاوت خود شخص می¬باشد.
در واقع رضایت انسان از زندگی وابسته به داوری¬های اوست؛ یعنی واقعیت های موجود، رضایت یا عدم رضایت ما را موجب نمیشوند؛ بلکه نوع برداشت و داوریهای ما در مورد این واقعیت ها تعیین کننده رضایت یا نارضایتی ماست. اگر کمی بیندیشیم متوجه می شویم که تمام نارضایتی ها، گلایه ها و رنج ها نتیجه برداشت و داوری¬های منفی ماست. اگر داوری منفی نباشد، دچار نارضایتی نخواهیم شد و شادی واقعی را احساس خواهیم کرد. پس باید نگرش خود را تغییر دهیم. این دیگران نیستند که ما را غمگین میکنند؛ بلکه داوری خودمان موجب گرفتگی و غم ما میشود (اکبری، ۱۳۸۵).
به نظر دینر (۱۹۸۴)، قضاوت در مورد چگونگی رضایت هر فرد از زندگی، بستگی به ملاکهای همان فرد دارد که از خارج به او تحمیل نشده است و به همین دلیل این نوع قضاوت ها به صورت ذهنی خاص انجام می¬گیرد. بنابراین، نمی¬توان ملاک¬هایی را برای رضایت از زندگی تعیین کرد و براساس آن رضایت از زندگی را تعریف نمود، زیرا هر فرد برای قضاوت در مورد زندگی خود، ملاک¬های خویش را دارد. احساس خرسندی و رضایت از جنبه¬های زندگی، از مؤلفههای نگرش مثبت افراد نسبت به جهانی است که در آن زندگی میکنند.
راه رسیدن به رضایت از زندگی
یکی از مهمترین کارهایی که باعث میشود از زندگی خود احساس رضایت کنیم، این است که نعمت¬هایی را در اختیار داریم بشماریم؛ زیرا اگر قدر شناس و سپاسگذار نباشیم از نعمت هایی که داریم لذت نمی¬بریم.
یکی از سریع ترین راه ها برای بهتر زندگی کردن این است که تصمیم بگیریم از زندگی مان لذت ببریم که این کار نیاز به هیچ نوع ابزار پیچیده، آموزش بخصوص و منابع گران قیمت ندارد، به جز تصمیم خود ما برای لذت بردن. آدم¬هایی که از زندگی لذت می¬برند احساس رضایتمندی میکنند، آنها افرادی خلاق، فعال و مشتاقند که کار مثبتی را با جدیت به پایان برسانند.
زمینه های رضایتمندی
اهمیت فوق العاده مسائل شناختی، نباید موجب نادیده گرفتن نقش دیگر عوامل شود؛ هرچند عوامل زمینه ساز رضایتمندی به مهمی مسائل شناختی نیستند؛ اما نباید از آنها غافل شد:
دینداری: بنا به اعتقاد یونگ، مذهب بسیاری از نیازهای انسان را برآورده می¬کند و خلاءهای وجودی او را پر می¬کند، همچنین اطمینان، امید را در فرد قوت می¬دهد و برای انسان پایگاه بسیار محکمی در مقابل مشکلات و مصائب و محرومیت¬های زندگی ایجاد می-کند.
ایمان مذهبی نقش بنیادی در افزایش امید و اطمینان از یک سو و آرامش خاطر و دوری از نگرانی های زیان بار از سوی دیگر و سرانجام شادی و شادکامی ماندگار در زندگی دارد (اکبری، ۱۳۸۵).
مثبت نگری: نورمن در کتاب «قدرت مثبت اندیشی» می نویسد «اگر منفی فکر کنید به نتایج منفی و اگر مثبت بیندیشید به نتایج مثبت می¬رسید، خبر جالب این است که اگر طرز تلقی خود را تغییر دهید خبر بد به خبر خوب تبدیل میشود» (مایرز، ۱۳۷۵).
همچنین وین دایر نیز در این باره می¬گوید «به خود خاطر نشان کنید که هر اندیشه منفی درباره دیگری چیزی است که درباره خودتان فکر می¬کنید، افکار مثبت را به جای این اندیشه¬های منفی بنشانید تا به همین نحو عزت نفس و ارزشمندی¬تان رشد کند» (دایر، ۱۳۸۴).
کار: کار جوهر آدمی و نشانه حیات اوست. آنکه تلاش نمی¬کند و به تنبلی و کسالت خو کرده، بهره¬اش از زندگی اندک و سلامتی اش در خطر و شادابی اش زودگذر است. از حضرت علی (ع) نقل است که بزرگترین تفریح کار است. نکته مهم در این باره این است که کار وقتی فرح انگیز و تفریحی است که مورد علاقه انسان باشد (اکبری، ۱۳۸۶).
همچنین از نظر ماکسیم گورکی اگر کار رضایت بخش باشد، زندگی شاد می¬شود. جفرسون در این رابطه می¬گوید آرامش و اشتغال به انسان شادی می¬بخشد نه دارایی و مقام (بهادری نژاد، ۱۳۷۵).
بسترهای شاد کامی و رضایتمندی
رضایت کلی از زندگی با متغیرهای گوناگونی از جمله متغیرهای محیطی، خانوادگی، متغیرهای جمعیت شناختی همچون وضعیت اقتصادی، اجتماعی و متغیرهای شناختی و خلق و خو رابطه دارد.
سلامتی: امام صادق (ع) می¬فرمایند: « لذت زندگی هنگامی قابل درک است که انسان از سلامتی برخوردار باشد، تن بیمار زندگی را برای انسان تلخ می¬کند». اگر سلامت وجود نداشته باشد، ثروتمندترین افراد نیز از زندگی لذت نمی¬برند. لذت سلامتی از هر لذتی بالاتر است. همچنین دیوید مایرز عقیده دارد که دستگاه دفاعی بدن ما وقتی شاد هستیم بهتر با بیماری ها مبارزه میکند تا وقتی که اندوهگین هستیم (بهادری نژاد، ۱۳۷۵).
شوخی و فرح: یکی از نیازهای روحی انسان است؛ چرا که روح انسان مانند جسم به واسطه فعالیت¬های روزمره و ناملایمات و فشارهای روحی، خسته میشود و برای زدودن کسالت و ملامت و به دست آوردن نشاط روحی شوخی و فرح لازم است. ایمان و شوخ طبعی منافاتی با یکدیگر ندارند (اکبری، ۱۳۸۵).
و لذت انس (ارتباط با دیگران): ثروتمند¬ترین انسان¬ها در دنیا کسانی هستند که توانسته اند بیشتر و بهتر با دیگران ارتباط برقرار کنند؛ زیرا ارتباط کلید موفقیت انسان است.
(آزمندیان، ۱۳۸۱).
در واقع تنهایی برای انسان، تلخ و آزاردهنده است انسان دوست دارد با دیگران باشد و با آنان ارتباط برقرار کند و این یک نیاز عاطفی است. اما اگر بين طرفين ارتباط روحی وجود نداشته باشد؛ نه تنها این ارتباط ثمربخش نیست؛ بلکه باید این ارتباط را یا قطع کرد یا به حداقل رساند (پسندیده، ۱۳۸۸).
نظریه های روانشناختی در مورد رضایت از زندگی
این نظریه ها به دو گروه تقسیم میشوند:
الف) – نظریه های پایین
بالا (بیرونی / موقتی).
ب) – نظریه های بالا پایین صفات درونی و فرآیندها).
براساس نظریه های پایین – بالا، رضایت از زندگی عبارت است از مجموعه ای از لحظات لذت بخش. تأكيد این نظریه بر تأثير تجارب و رویدادهای زندگی بر رضایت از زندگی میباشد. در حمایت از این نظریه مطالعه¬ها نشان دادهاند تجربه لذت بخش با رضایت بیشتر از زندگی ارتباط دارد.
در مقابل براساس نظریه بالا پایین رضایت از زندگی یک فرد به طور گسترده تحت تأثیر پس زمینه های رشدی فرد مانند ویژگیهای شخصیتی قرار دارد.
تأكید این نظریه بر تجربه ی موضوعات در یک جهت مثبت یا منفی است (دينر،۱۹۸۴).
تعداد صفحات | 113 |
---|---|
شابک | 978-622-6591-53-9 |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.