امشب یا رب به در خانهی عشقت آمدهام
با کلام عاشقی سفرهی دلم را برایت آوردهام
امشب یا رب حرفهای قلبم را برایت زمزمه میکنم
قطرههای اشکم را با عطر عاشقی زیر پایت میریزم
امشب یا رب بنگر تا دستهای خالیم را نشانت دهم
چون که بخششی از جنس خدایم را میخواهم
ز ظلم بر کودکیم بر دستهایم نشانیست
خوب که می فهمم و می نگرم می بینم ظلم کافریست
کافری ز جنس نامادری در یک خانواده ایست
که آن نشان قاشق سرخ شده بر آتشیست
که نامادریم بر دستهای کوچکم داغ میگذاشت
این داغ سوزان مانده بر دستهایم و دارای عجب دردیست
ظلمش را بر خود بخشیدم چون نامش نام مقدسیست
مادر نداشتم ز کودکیم و یکی آمد که نامش نامادریست
گوشه کنج تاریک این دنیا شده خانه دلم
آنقدر که غم و غصه شده رفیق تنهایی ام
جز درد و غم نبود چیزی حاصل زندگیم
تا شد نگاه رحیمانه خدایم مرهمی بر قلب بیمارم
سنگینی احساس بر شانه هایم را در بیت شعری آورده ام
آنچنان که دل آزرده زبانم گشته و غزلی می سرایم
در آن کنج تاریکی هر دم نفسی می آید از بی همنفسیم
که دل بر زبانم شعری آورد از تمام وجود و هستی ام
سینه ام پر از درد، اما دریغ از یک مرهمی از طبیبم
دلم به منحد خویش رسیده بود از بی مونسیم
هیچ کس هم صحبت تنهایی و تاریکی من مسکین نبود
چونکه دگر یکی نبود فرصت امروز با گذر زمان فردایم
هستیم هریک از ایل و تباری
که در ما جمع شده ادبی و فرهنگی
تو دختری که با ادب و فرهنگش
دلش سرشت خورده با این زندگی
تو آهو چشمی در هر زمان
می کُشی دلم را با یک نیم نگهی
من ز قبیله ی انبیاء و علی وار
تو ز قبیله ی عشق و سردار جنگلی
ماه زیبای عرب ز جنوبم
که به یک چشم تو را ربودم ز خانواده ای
یارانت سخن بسیار به طعنه زدند
خواستند که از تو دل بکنم در نیمه راهی
درک زندگی و مفهومش بی انتها نیست
که دلم در سیاهی جاده ی عمرم بی امید نیست
زندگی را بی تجربه اش وارد شدن بی عقلیست
ز هم شناخت را بسیار کنیم که دلمان در دوراهیست
هر یک ز ما چشم را در سخن پزشک بر دنیا بسته ایم
تا حقیقت مشکلات هم بفهمیم که این بحق حرفیست
تفاوتها را زیر یک بام خانه خواهی فهمید که واقعیست
در آن پرواز زندگی در کنار هم میبینی خیالی نیست
یک هفته ای را چه راحت رد شدی ز دلم
ندیدی که هر ثانیه چگونه شدم بیمارت
ثانیه هایم تیره و تار شد و چشمانم تر از دوریت
رفتی و دورتر از تو شدم در فراقت
خاطراتت دم به دم مرا از پای می انداخت
حسرتی بر سینه ام گذاشت از عشق و یادت
تو رویای من شدی که هر شب از خواب شیرینم میگذرد
هرچه در وصف تو گویم علاج نمی شود درد نبودنت
تعداد صفحات | 32 |
---|---|
شابک | 978-622-378-123-0 |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.