هر آنچه در آن اجبار به نقش است.
نقشی که گاه اجبار و گاه اختیارت میشود…
اما به ناچار باید بازیگر خوبی بود.
فصل به فصل
که لحظه به لحظش توسط کارگردانی مهربان و بی مهر تقدیر شد…
تقدیر شد تا در نقشمان غرق شویم
غرق در حسرت، غرق در آرزوها و غرق نا¬امیدی از امید…
و هر آنچه که…
نصیب آرزوها بر دیگری بود و ما سهیم بختی شده¬ایم که هیچ گاه آرزو نشد…
این بخت تار (تئاتر ما) نامیده شد
تئاتری که در آن بسیاری هم نقش شده¬اند
بی آنکه اگاه از این باشند…
که نقششان در درد یکیست!
و تئاتر ما تیره تر از این حرفاست
هیچ نوری برای خوب ادا کردن نیست ما بی مشعل برای درد¬هایی که پنهان است ضجه میزنیم…
انقدر غرق در ظلماتیم که نمیبینیم
برای کدامین درد گله کنیم؟!
مگر فریاد غم مداوایی هم دارد؟
جز اینکه طبیبش همان درد باشد؛
میدانی!
ما فقط با درد هایمان درمان میشویم…
تعداد صفحات | 38 |
---|---|
شابک | 978-622-378-632-7 |