کتاب افسردگی

208,600 تومان

تعداد صفحات

147

شابک

978-622-378-020-2

فهرست
عنوان صفحه
فصل 1 9
افسردگی 9
تاریخچه افسردگی 10
تفاوت افسردگی و اختلال دوقطبی 14
درمان با دارو 18
تفاوت‌های جنسیتی 20
افسردگی در فلسفه 20
علل افسردگی 21
رویدادهاى زندگى و استرسهاى محیطى 24
ارتباط افسردگى با بیماریهاى دیگر 25
افسردگى و بیماریهاى قلبى 25
افسردگى و دیابت 26
افسردگى و اضطراب 26
افسردگى و چاقى 26
افسردگى و تیرویید 27
عوامل مؤثر در افسردگی نوجوانان 27
انواع افسردگی 38
افسردگی اساسی 38
افسردخویی یا افسردگی مداوم 40
افسردگی یک‌قطبی 40
افسردگی مانیک یا دوقطبی 42
افسردگی پیش و پس از زایمان 46
فصل 2 51
افسردگی نوجوانان 51
پیامدهای بالینی افسردگی در نوجوانان 56
افسردگى نوجوانی چیست؟ 66
علائم و نشانه هاى افسردگى نوجوانی 67
شناسایی عوامل خطر و راهبردهای تشخیص افسردگی نوجوانان 68
فصل 3 71
افسردگی نوجوانان و عوامل مرتبط فردی و خانوادگی 71
خانواده و افسردگی نوجوانان 73
عوامل خطر والدین و خانواده برای افسردگی جوانان 75
فصل4 94
علل شیوع افسردگی در نوجوانان 94
علایم و نشانه‌های افسردگی در نوجوانان 100
علایم هشداردهنده‌ی خودکشی در نوجوانان افسرده 102
علل خودکشی در نوجوانان و جوانان 103
روش درمان افسردگی نوجوانان 107
تحقیقات بر روى درمان افسردگى 109
تحقیقات ژنتیكى بر روى افسردگى 110
تصویر بردارى از مغز در افسردگى 110
فصل 5 114
نقش رسانه های اجتماعی بر افسردگی 114
تأثیر استفاده از رسانه‌های اجتماعی بر افسردگی در نوجوانان 126
تاثیر رسانه های اجتماعی بر افسردگی، اضطراب و پریشانی روانی در نوجوانان 132
منابع 136

 

عوامل مؤثر در افسردگی نوجوانان

کارتیر و رانیری[1] (۱۹۸۴) در مطالعات بالینی یی که در زمینه افسردگی نوجوانی انجام دادند به این نتیجه رسیدند که نمی توان چارچوب مشخص و واضحی برای افسردگی نوجوانی تعیین کرد زیرا افسردگی دوره نوجوانی تعدادی از علائم اختلالات دیگر را با خود به همراه دارد. در ادبیات روان شناختی، رفتارها و علائمی را که با افسردگی همراه باشند، تحت عنوان ” معادلهای افسردگی می نامند بعضی از این معادلها عبارت اند از: – رفتارهای بزهکارانه در سطح خانواده و جامعه مانند پرخاشگری، فعالیتهای ضداجتماعی اعتراض و سرکشی، قشقرق راه انداختن فرار از منزل استفاده از سیگار و مواد مخدر و اختلالات و انحرافات جنسی – مشکلات مدرسه ای مثل مدرسه هراسی عدم پیشرفت تحصیلی، مدرسه گریزی و اخراج از مدرسه و ۳ مشکلات مربوط به برقراری رابطه با گروه همسن و سال (مثل طرد شدن توسط آنها) بعضی دیگر از معادلهای افسردگی که در منابع مختلف به آنها اشاره شده است عبارت اند از: پاسخهای حاکی از خود بیمار پنداری نا آرامی، مقاومت در مقابل تنهایی و عکس العملهای نامناسب در مقابل محرک های خوشایند به هر حال کارتیر و رانیری به دنبال مطالعه ای که در زمینه ارتباط بین معادلهای افسردگی و تشخیص افسردگی نوجوانی به عمل آمده بود، به این نتیجه رسیدند که استنباط با هم برابر بودن عوامل زیربنایی افسردگی و معادل افسردگی قابل اثبات و وارسی نمیباشد. افسردگی نوجوانی ممکن است قبل یا بعد از رخداد سایر مشکلات بروز کند و علائم آن نیز ممکن است در اظهار نظرهای فعلی نوجوان آشکار یا پنهان باشد.

به نظر کروک و همکارانش[2] (۱۹۸۱) نگرشهایی که افراد افسرده نسبت به خود دارند ممکن است در اثر رابطه نامناسبی که والدین در دوران کودکی با آنها داشته اند ایجاد شود این رابطه میتواند شامل طرد شدن توسط والدین تنبیه شدن و ارزیابی های منفی گرایانه والدین نسبت به آنها، محروم شدن از محبت والدین و ایجاد احساس گناه و اضطراب در کودک توسط والدین باشد. البته ذکر این نکته لازم است که در ابتدای دوره نوجوانی احتمال بروز علائم بارز افسردگی بزرگ سالی در نوجوان کم است و در صورت بروز آن در نوجوانان کم سن و سال تر، میتوان علائم افسردگی را به صورت خود بیمار انگاری، چاقی و مسستی و مشکلات تمرکز، در رفتارشان مشاهده کرد. الگوهای رفتاری آنها ممکن است نشان دهنده تلاششان برای مهار کردن افسردگی یا طلب کمک از دیگران برای این کار باشد.

برای این کار ضمن تلاشهای این قبیل نوجوانان برای مهار کردن افسردگی گاهی شکل احساس ناراحتی، رابطه افراطی با دیگران یا دوری گزینی از مردم به خود میگیرد. احساس ناراحتی آنها به این صورت متبلور می شود که تمایل بسیار زیادی برای ایجاد تغییر در وضعیت موجود از خود نشان می دهند، ولی تلاشی برای تغییر نمیکنند تحمل آنها در مقابل وقایع تکراری و روزمره بسیار پایین است. نوجوانان افسرده تمایل زیادی برای رفاقت و برقراری روابط صمیمانه از خود نشان می دهند و برای یافتن دوستان جدید تلاش می کنند.

رفتارهای کمک طلبانه نوجوانان افسرده ممکن است به صورت رفتارهای مشکل آفرینی همچون قشقرق راه انداختن، دوری گزیدن، دزدی کردن مدرسه گریزی، اعتراض، رفتارهای ضداجتماعی و فعالیت های بزه کارانه باشد. این رفتارها که باعث جلب توجه دیگران میشود همواره باعث نمی شود که دیگران تصور کنند نوجوان نیاز به کمک دارد و به او کمک کنند، بلکه باعث می شود که آنها تصور کنند این رفتارها بیانگر پرخاشگری نوجوان است و گاهی نیز این رفتارها را به عنوان نشانه هایی از اختلالات سلوکی (ارتباطی) در نظر میگیرند. نوجوانان بزرگ سال تر، ظرفیت بیشتری برای اندیشیدن راجع به مشکلات و تعارضهای درونی خود دارند و مایل اند مشکلات درونی خود را به شکل مستقیم برای دیگران مطرح کنند. همچنین، این گروه، علائم سنتی افسردگی را نیز از خود نشان میدهند. در ضمن ممکن است رفتارهای خود تخریبی مختلفی مانند استفاده از داروهای مؤثر بر روان آشفتگی در رفتار جنسی و اقدام به خودکشی را از خود بروز دهند. چنانچه نوجوانان افسرده نتوانند با استفاده از رفتارهای سازگارانه به سطحی از رضایت همدلی و روابط صمیمانه با دیگران دست پیدا کنند ممکن است مجدداً به داروهای مؤثر بر روان و المحرافات جنسی به عنوان روشی برای کاهش افسردگی تمایل پیدا کنند. در نتیجه آنها ممکن است از انجام کارهایی که باعث پیش رفت و موفقیت میشود خودداری کنند و به دلیل احساس عدم صلاحیت و احساس افسردگی دچار درماندگی شوند.

 

مدل افسردگی بک

یک[3] (۱۹۶۳) در بررسی خود به مقایسه نوجوانان مبتلا به افسردگی و نوجوانان غیر مبتلا پرداخت. او در این تحقیق متوجه شد که ساختار ذهنی نوجوانان افسرده به گونه ای است که نوع استنباط آنها از واقعیت، متفاوت با نوع استنباط نوجوانان عادی است. مهم ترین خصوصیات ساختار ذهنی آنها عبارت اند از: عزت نفس پایین، احساس گناه و غرق شدن در مسئولیتها.

فرایندهای شناختی که سبب می شود نوجوانان افسرده استنباط غیر واقعی نسبت به محیط اطراف داشته باشند عبارت اند از:

استنتاج های غلط ذهنی استنتاج هایی که منطبق با میل آنهاست نه منطبق با واقعیت، بیش تعمیمی، برداشت مبالغه آمیز از مسائل و موضوعات روزمره و برچسب زدنهای ناروا به رویدادها یک به این نتیجه رسید که افسردگی عمدتاً از تعبیرهای منفی و غلط افراد مبتلا از واقعیات موجود ناشی می شود. او در این زمینه به سه موضوع اصلی اشاره کرده و معتقد است که آنها زیربنای این گونه تعبیرها را تشکیل می دهند. این سه موضوع عبارت اند از: الف) نگرش نوجوانان افسرده نسبت به جهان، به این ترتیب که جهان را به عنوان جهانی بی رحم و ظالم میدانند. ب) خود و دیگران را بی ارزش تلقی میکنند. ج) احساس میکنند که نمی توان به آینده امیدوار بود. در روش شناخت درمانی بک سعی میشود فشارهای هیجانی و سایر علائم افسردگی کاهش یابد به این صورت که درمانگر تلاش میکند با بررسی تعبیرهای غلط رفتارهای خود تخریبی و نگرشهای غیر طبیعی مراجع آنها را اصلاح،

کند و بدین ترتیب به مراجع کمک میکند که ارتباط بین افکار منفی و احساسهای منفی را درک کند.

میزان رشد و تداوم افسردگی هیجانی بستگی به این موضوع دارد که مراجع، واقعیات و اتفاقات محیطی را به چه شکلی در ذهن خود سازمان دهی می کند بک به منظور توضیح سه الگوی ذهنی اصلی افراد مبتلا به افسردگی از اصطلاح مثلث شناختی استفاده میکند. در این مثلث فرد افسرده تمایل به این دارد که خودش، تجربیات و آینده اش را به صورت منفی ببیند. او به محیط اطراف خود به عنوان یک محیط خسته کننده می نگرد، خودش را یک فرد نالایق غیر جذاب و مسئول اتفاقات ناخوشایند زندگی میداند و احساس میکند که در آینده هیچگونه پیشرفتی نخواهد داشت. او تمایل دارد که تجربیات زندگی را بر اساس سیستم فکری و اعتقادی خویش تغییر کند. ب همین علت تعبیرهای او اغراق آمیز و غیر طبیعی است. از نظر رفتاری نیز از آنجا که ای انتظار دارد رفتارها و فعالیتهایش به نتیجه نرسد، از تنظیم اهداف و خطر کردن در فعالیتها خودداری میکند.

کارتیر و رانیری[4] (۱۹۸۴) در تحقیقات خود نشان دادند که روش درمانی یک میتواند برای درمان نوجوانان مبتلا به افسردگی نیز مفید باشد. به نظر میرسد که نوجوانان مبتلا به افسردگی دارای تصور منفی یا ضعیف از خود، احساس بی ارزشی، عزت نفس پایین و احساس تا امنی. اند در روش درمانی یک سعی می شود آن دسته از شناختهای ذهنی و گمانهای غیر طبیعی که در ایجاد اختلال مؤثرند شناسایی و اصلاح شوند. در این روش درمانی، اعتقاد بر این است که رفتارهای افسرده وار نوجوان از افکار و تعبیرهای غیر طبیعی او سرچشمه می گیرند به همین علت است که سعی میشود افکار و فلسفه ذهنی مراجع، شناسایی و اصلاح شود بسیاری از تصورات ذهنی و گمانهای غیر طبیعی نوجوانان افسرده از عللی چون و گناه کار شمردن خود، بایدها و نبایدهای ذهنی و احساس عدم اطمینانی که در آنان وجود دارد ناشی میشود.

در روش درمانی یک برای نوجوانان افسرده ای که شدت افسردگی آنها از سطح متوسط تا شدید است به طبقه بندی نشانه های افسردگی پرداخته می شود. تغییر در این نشانه ها به عنوان علامتی برای بیان میزان موفقیت یا عدم موفقیت درمان مورد توجه قرار می گیرد. در مورد نوجوانانی که شدت افسردگی آنها کمتر است، درمانگر سعی میکند بـه شناسایی و ایجاد تغییر در عوامل محیطی ای بپردازد که باعث ایجاد و تداوم افسردگی در فرد می شود. از جمله این عوامل عبارت اند از: اختلال در روابط شخصی، ناتوانی در دست یابی به اهداف و محرومیت از فعالیت های رضایت بخش درمانگر سعی میکند به شناسایی موضوعات و مواردی بپردازد که نشان دهنده سه الگوی شناختی افسردگی یک میباشند. علاوه بر این درمانگر سعی میکند به شناسایی آن دسته از تجربیات فعلی و گذشته مراجع بپردازد که ممکن است باعث ایجاد استنتاج های ذهنی دل بخواهی، بیش تعمیمی بزرگ نمایی واقعیات کوچک نمایی واقعیات و شخصی سازی آنها شوند. هم چنین درمانگر سعی میکند آن دسته از گفتارها و جملات و نجواهای درونی مراجع را که با هیجانهای مختلف او هیجانهایی چون خشم، عصبانیت و ترس) همراهاند شناسایی کند تا بدین صورت به مراجع کمک شود ارتباط بین پاسخهای هیجانی خود و الگوهای ذهنی و شناختی غیر طبیعی اش را بفهمد.

یک، علائم و نشانه های افسردگی افراد شاو بزرگ سال را که نیاز به اصلاح و درمان دارند به

چند مقوله تقسیم می کند. این مقوله ها عبارت اند از علائم و نشانه های شناختی، عاطفی، انگیزشی، رفتاری و فیزیولوژیکی این طبقه بندی علائم و نشانه ها میتواند در مورد افسردگی نوجوانی نیز مورد توجه قرار گیرد. علائم و نشانه های فوق عبارت اند از:

1- عوامل شناختی ای که باعث میشوند نوجوان، آینده را به صورت منفی ببیند.

۲- عوامل عاطفی و هیجانی چون خشم و نبود تجربیات خوشایند و لذت بخش

3- عوامل انگیزشی که شامل دوری گزیدن از جامعه و تمایل به خودکشی میگردد.

۴- عوامل رفتاری و فیزیولوژیکی که بی فعالیتی، نوسان در اشتها، آشفتگی در خواب و اظهار خستگی مفرط را شامل میشود. درمانگر میتواند با استفاده از روش بازسازی شناختی و درمانهای رفتاری به مراجع آموزش دهد که تفکرات و گمانهای غلط خود را شناسایی و اصلاح کند و از بروز آنها جلوگیری نماید با این کار میتوان به درمان علام افسردگی پرداخت. در زیر به هنر کدام از علائم و نشانه های چهارگانه فوق اشاره می شود

 

۱- اهداف شناختی

اهداف شناختی آن دسته از گمانها، نگرشها و توضیحات منفی و غیر طبیعی را در بر میگیرد که بیانگر دیدگاه منفی مراجع نسبت به خود، جهان و آینده اند. این اهداف می توانند شامل اختلال در تمرکز یا حافظه نیز باشند. یک درمانگر، اساساً سعی میکند که خطاهای شناختی ای را که مراجع مرتکب آنها میشود شناسایی کند و نگرش او نسبت به خود، جهان و آینده را مشخص نماید. او با این کار عوامل و زمینه های برجسته افسردگی را شناسایی می کند تا در روش درمانی بازسازی شناختی به آنها توجه نماید.

 

الف – هدف درمانی بازسازی شناختی نگرش منفی نسبت به جهان

نگرش فرد بدینگونه است که او مشکلات او خود را بسیار شدید و بزرگ و مضمحل کننده می بیند و در مقابل موفقیتهایش را بسیار کوچک و غیر قابل توجه می داند و احساس می کند که نه تنها هیچگونه کنترلی بر روی حوادث و محیط اطراف خود ندارد بلکه حتی نمیتواند رفتارهای خودش را هم کنترل کند. به عنوان مثال در یک مورد مشاهده شد که بزرگ ترین دختر یک پدر تنبیه گر، وقتی که به مدرسه میرفت دچار اضطراب میشد و از این موضوع می ترسید که مبادا پدرش در طول ساعاتی که او در مدرسه است به مادرش صدمه ای وارد کند. او اعتقاد داشت که در مقابل مادرش مسئول است و به همین سبب در طول ساعات مدرسه از این که در منزل حضور ندارد تا از مادرش حمایت کند، احساس گناه می کرد و معتقد بود هرگونه اتفاقی که برای مادرش رخ دهد، مسئولیتش به عهده اوست. به همین علت او نمی توانست به اندازه کافی بر روی مطالب درسی و مدرسه ای تمرکز داشته باشند و به طور منظم در مدرسه حضور نمی یافت و در ساعات. غیر مدرسه ای نیز اوقاتش را با دوستانش سیری نمی کرد او در امتحانات کنکور دانشگاهی شرکت نکرد، زیرا رفتن به دانشگاه مستلزم ترک خانه بود و مادر این دختر نیز از او خواهش کرده بود که وی را تنها نگذارد از طرف دیگر احساس این که سالهای آینده را باید در خانه بماند و به دانشگاه نرود، دختر را دچار افسردگی کرده بود. نمونه هایی از شناخت و گمانهای غیر طبیعی این دختر که بیانگر وجود احساس گناه انتقاد شدید از خود، احساس عدم اطمینان و احساس مسئولیت اغراق آمیز بود، عبارت بودند از: ” من مسئول لو کارهایی که پدرم انجام می دهد هستم من نمیتوانم هیچ کاری برای بهبود این وضعیت انجام دهم، پدرم هیچ تغییری نخواهد کرد؛ بنابراین من ناچارم برای محافظت از مادرم به دانشگاه نروم و در خانه بمانم “. مداخله های درمانی به کار گرفته شده در مورد این دختر عبارت اند از:

۱ بازسازی شناختی گمانهای غیر طبیعی

-۲ آموزش حل مسئله به منظور ایجاد موقعیتهایی که باعث بهبود وضعیت خانواده میشود از قبیل تشویق مادر به حضور درگروه زنان و استفاده از راهنماییهای آنها

-۳ بازسازی شناختی به منظور مبارزه با افکار ناایمن و جلوگیری از بروز این فکر که به هنگام عدم حضور او در منزل، حتماً برای مادرش حادثه ای پیش خواهد آمد. با این کار، او می تواند در مدرسه به اندازه کافی تمرکز داشته باشد.

 

مداخله درمانی

۱- درمان به وسیله روشهای مقابله ای یا از عهده برآمدن که با این روشها، مراجع یاد میگیرد به مشکلات خود، به عنوان مشکلات حل نشدنی نگاه نکند.

-۲ بازسازی شناختها و گمانهای ذهنی منفی و غیر طبیعی (مثلاً بزرگ دیدن مشکلات و انتظارات بیش از حد از خود داشتن

۳ – آموزش جرئت ورزی و قاطع بودن در مقابل تقاضاهای غیر منطقی یی که افراد مهم زندگی، از فرد دارند.

فرایند درمان به این صورت است که به ان مراجع کمک می شود ضمن شناسایی مشکلات اساسی خود و هم چنین موقعیت هایی که برایش این بار آزار دهنده اند برای هر کدام از اینها با استفاده از روش حل مسئله چندین راه حل را پیشنهاد کند. بعد از این که بهترین راه حل شناسایی گردید میتوان راه حل را به اجزای تشکیل دهنده آن تجزیه نمود و سپس این اجزاء را از ساده ترین تا مشکل ترین، به ترتیب، تنظیم کرد. سپس درمانگر از مراجع میخواهد که این اجزای رفتاری را به عنوان تکلیف در منزل اجرا کند. البته مراجع باید اجزای رفتاری را از ساده ترین آنها شروع کرده، تدریجاً به اجرای اجزای پیچیده تر بپردازد همزمان با اجرای این کار به بازسازی شناختی موضوع بزرگ دیدن مشکلات و داشتن توقعات بیش از حد از خود پرداخته میشود. در نهایت می توان با استفاده از آموزش قاطع بودن مراجع را برای مواجهه با توقعات غیرواقعی دیگران از او که به طور غیر مستقیم موقعیت ها را برای فرد مشکل میکنند، آماده کرد.

 

ب – هدف درمانی دیدگاه منفی فرد نسبت به خود

نگرش منفی مراجع نسبت به خود، ممکن است از موضوعاتی چون احساس مقصر دانستن خود احساس خجالت، خشم و توقعات بیش از حد و غیرواقعی از خود، سرچشمه بگیرد. این زمینه ها را میتوان در خلال صحبت ها و جملات مراجع در طول جلسات درمانی پیدا کرد. احساس مقصر دانستن خود از اینجا سرچشمه میگیرد که فرد احساس میکند که مسئولیت همۀ شکست ها به عهده اوست و او هیچ نقشی در موفقیت هایی که برایش رخ میدهد ندارد. به عنوان مثال دختر مورد بحث ممکن است بگوید: ” من لایق خوشحال بودن نیستم، زیرا اساساً آدم خوبی نیستم. من هم مانند پدرم فردی تنبل و بی ارزشم که نتوانسته است برای خودش شغلی پیدا کند؛ و… گاهی مفهوم منفی ای که فرد نسبت به خود دارد از خشم و نفرت او نسبت به افراد مهم زندگی اش ناشی می شود. مثلاً: وقتی که کوچک تر بودم، پدرم همیشه مرا کتک میزد و به من صدمه میرساند، به طوری که همان موقع با خودم عهد کردم که یک روز از او انتقام بگیرم.” یا ” مادرم، زندگی ام را تباه کرده است. حالا او باید آن را برایم جبران کند. خانواده ام فکر میکنند که همه کارهای من بی فایده است. ” احساس مقصر دانستن خود، گاهی نیز از این موضوع ناشی می شود که مراجع برای دیگران آرزوی بدبخت شدن میکند (پدرم هرگاه مواد مخدر و مشروبات الكي مصرف میکند به ما صدمه می زند، به همین علت من آرزو میکنم که او بمیرد). این احساس می تواند از این موضوع ناشی شود که مراجع فکر میکند نمی تواند هیچ گونه کنترلی بر روی رفتار دیگران داشته باشد. (مثلاً: من نمیتوانم پدرم را قانع کنم که از مواد مخدر و الکل استفاده نکند، به همین علت برای او آرزوی مرگ میکنم. گاهی نیز احساس مقصر دانستن خود به این علت است که مراجع دست به رفتارهای خود تخریب گرانه میزند؛ رفتارهایی چون استفاده از سیگار و مواد مخدر، پرخوری بی بند و باری و انحراف جنسی (مثلاً: ” من تمام بعد از ظهر مشغول تماشای تلویزیون بوده و درس نخوانده ام، بنابراین مستحق آنــم کـه در امتحان قبول نشوم.

گاهی نیز مراجع معتقد به یک سلسله “باید” های غیرواقعی است. همین موضوع باعث می شود که او ارزیابی منفی نسبت به خود داشته باشد این موضوع را میتوان در جملات بیان شده توسط نوجوان به خوبی پیدا کرد. جملاتی چون بچه ها باید والدین خود را دوست داشته باشند اما من نسبت به پدرم کینه دارم.”

گاهی احساس مقصر دانستن خود، از احساس خجالت و کوچک شمردن خود سرچشمه میگیرد. احساس خجالت و کوچک شمردن خود میتواند به این علت به وجود آید که اطرافیان در مورد مراجع به عنوان یک فرد ضعیف و بی لیاقت قضاوت کنند (مثلاً) من باز هم در امتحان ریاضی نمره نیاوردم من همان طور که پدرم میگوید فردی خنگ و عقب مانده هستم و باعث بدبختی خانواده شده ام).

پسر ۱۹ ساله ای که مادرش دو سال پیش دست به خودکشی زده بود، خودش را در مرگ مادرش مقصر میدانست و احساس گناه میکرد. او معتقد بود که باید وقتی مادرش زنده بود شغلی برای خودش پیدا میکرد و مادرش را از نظر مالی حمایت میکرد و به این ترتیب مانع از خودکشی مادرش می شد. او در عین حال از مادرش ناراحت بود زیرا او را تنها گذاشته بود وی نسبت به پدرش نیز احساس تنفر میکرد زیرا او را یک فرد مشروب خوار بی خاصیت میدانست از یک سال پیش او ناچار شده بود که با خاله ای زندگی کند که هیچ علاقه ای به او نداشت. او از این سبک زندگی منتظر بود، خصوصاً این که خاله اش دائماً او را زیر نظر داشت. او اگرچه یک دانش آموز بالای متوسط بود، اما احساس میکرد که پیش رفت تحصیلی اش کند است و همیشه بعد از امتحان خودش را سرزنش میکرد که چرا بیشتر از این تلاش نکرده است. او خودش را فرد بی ارزشی می دانست و نمی توانست روابط موفقیت آمیزی با گروه هم سن و سال داشته باشد، زیرا احساس میکرد برای دوستان و هم کلاسی ها جاذبه ای ندارد.

 

مداخله درمانی

۱- بازسازی شناختی گمانهای غیر طبیعی در که باعث ایجاد احساس مقصر دانستن خود شرمندگی و گناه کار دانستن خود میگردند، با استفاده از عبارات و جملات مثبت به جای آنها.

2- آموزش حل مسئله برای کمک به مراجع که بتواند راه حلهای مناسبی برای رفع مشکلات خود پیدا کند. مطالعات و تحقیقات بالینی نشان داده است که روشهای بازسازی شناختی یک و همکارانش میتواند برای نوجوانانی که احساس گناه کرده از خود انتقاد می کنند و هم چنین دچار احساس شرم و خجالت اند، مفید باشد. بک و همکارانش سه مرحله روش اسناد مجدد برای حل مشکل مقصر دانستن خود الا ارائه نموده اند در این روش، در مرحله اول واقعیات مورد ارزیابی قرار میگیرند در مرحله دوم آن دسته از معیارها و انتظارات خشک و شدید والدین که باعث ایجاد توقعات و المانهای ذهنی غیر واقعی در نوجوان اگر دیده اند شناسایی می شوند و در مرحله سوم گمانهای ذهنی غیر واقعی مورد وارسی و تجزیه و تحلیل قرار میگیرند.

 

ج – هدف درمانی اصلاح نگرش منفی نسبت به آینده

نگرش منفی نسبت به آینده را میتوان در لابه لای بعضی از جملات نوجوان پیدا کرد.

نمونه هایی از این جملات عبارت اند از:

من هرگز در زندگی ام موفق نخواهم شد زیرا دوران کودکی ام دوران سالمی نبوده است. برا دوران مادرم وجه اشتراک بسیار کمی داریم و الان نیز برای این که بتوانم به او نزدیک شوم دیر است.

حتی اگر من بتوانم دیپلم بگیرم و از دبیرستان فارغ التحصیل شوم، بعد از آن مشکلات و شکستهای دیگری بر سر راهم خواهد بود

من از زندگی کردن با پدرم و تحمل تنبیه های او متنفرم اما نمیتوانم او را ترک کنم زیرا جای دیگری ندارم و به کمک او نیاز دارم من هرگز نخواهم توانست برای خودم الخانه و زندگی داشته باشم؛ زیرا همیشه باید در خانه والدینم زندگی کنم و از مادرم سرپرستی نمایم.

من نمیتوانم از دبیرستان فارغ التحصیل شوم و به دانشگاه بروم، زیرا دیگر برایم دیر شده است.

همه دوستانم در حال پیش رفت و رسیدن به هدفهایشان اند؛ اما مـن عـقـب مـانده ام و نمی توانم جبران کنم.

آینده من هم مانند پدرم سیاه است، زیرا من دارای همان خصوصیات منفی او هستم؛ نه دوستی دارم و نه سرگرمی مفیدی

من مثل مادرم بی فکرم عاقبت کار من پناهنده شدن به کشور دیگری است.

در زیر به شخصیتی اشاره شده است که اعتقاد دارد ناچار است آینده بسیار دردناکی را تحمل کند

دبیر زبان انگلیسی یکی از دبیرستانها، وقتی که دفتر یکی از دانش آموزانش را نگاه میکرد با این جملات مواجه شد: ” زندگی هیچ گونه لذتی برای من ندارد من نمی توانم. هیچ کار خوبی انجام دهم. حالا که نمی توانم برای حل مشکلاتم کاری انجام دهم، بهتر است که تصمیم دیگری بگیرم و خودم را راحت کنم. همواره دیگران مرا طرد میکنند. اگر پیش رفت نکنم و موفق نشوم راه حل دیگری جز مردن ندارم. این دبیر زبان، دانش آموز را نزد روان شناس مدرسه فرستاد. روان شناس مدرسه بعد از چند جلسه صحبت با دانش آموز به این نتیجه رسید که او تصور میکند مشکلاتش غیر قابل حل می باشند. بعضی از مشکلات او عبارت بودند از:

چاقی بیش از حد و عدم جذابیت ظاهری، تنفر والدین نسبت به او و عدم توانایی وی در دوستی با دیگران خواندن و نوشتن شعر، یکی از موضوعات مورد علاقه او بود، اما والدینش به شعرهای او اهمیت نمی دادند و با او موافقت نمی کردند که بعد از اتمام تحصیلات دبیرستانی در رشته شعر و ادبیات ادامه تحصیل بدهد در حالی که به برادر بزرگ ترش این اجازه را داده بودند.

روش درمانی به کار گرفته شده برای این دختر به این ترتیب بود که به او کمک شد بتواند راه حلهای متعددی برای هر کدام از مشکلات خود طراحی کند. ابتدا به او کمک شد که بتواند رژیم غذایی خود را کنترل کند و مقدار غذای مصرفی اش را کاهش دهد تا به این ترتیب وزنش نیز کاسته شود و جاذبه ظاهری اش افزایش یابد برای این کار درمانگر او را به یک کلینیک تغذیه معرفی کرد تا یک برنامه غذایی برای او تنظیم شود. سپس با استفاده از ترکیبی از آموزش مهارتهای بین شخصی ۳۵ و آموزش مهارتهای کلامی به او کمک شد که روابط مثبت و دوستانه ای با دو نفر از هم کلاسی هایش برقرار کنند. بعد با استفاده از بازسازی شناختی به او کمک شد که استنباط واقعی تری در مورد نگرشهای والدین و گروه همسن و سال نسبت به خودش داشته باشد.

مداخله درمانی

بازسازی شناختی

آموزش حل مسئله

تشکیل جلسات خانوادگی موضوعات مطرح شده در این جلسات عبارت اند از: آموزش مهارتهای برقراری ارتباط آموزش بالا بردن سطح ارتباطات و آموزش گفت وگو اکردن در زمینه اختلافات و تعارضها علاوه بر این در طول جلسات فردی با مراجع از روشهای بازسازی شناختی و آموزش حل مسئله استفاده میشود. در جلسات خانوادگی نیز درمانگر به اعضای خانواده کمک میکند که گمانها و تعبیرهای غیر طبیعی خود از فرزند نوجوانشان را شناسایی و اصلاح کنند.

انواع افسردگی

افسردگی انواع متفاوت زیادی دارد. اگرچه انواع افسردگی در برخی نشانه‌ها مشترک با هم هستند، اما تفاوت‌های مهمی نیز دارند. در این مطلب با انواع افسردگی و علایم هر یک آشنا خواهید شد. شناخت نوع افسردگی به انتخاب روش درمان افسردگی کمک می کند.

 

افسردگی اساسی

افسردگی اساسی (MDD) از شایع ترین انواع افسردگی است که با نام اختلال افسردگی اساسی، افسردگی کلاسیک، یا افسردگی تک قطبی نیز شناخته شده است. این اختلال بسیار متداول است و در ایالات متحده حدود ۱۶.۲ میلیون بزرگسال حداقل یک بار افسردگی اساسی را تجربه کرده اند. افراد مبتلا به افسردگی اساسی هر روز بیشتر علائم افسردگی را احساس می­کنند. MDD مثل بسیاری از اختلالات روانی ممکن است هیچ ربطی به اتفاقات اطرافتان نداشته باشد. در واقع ممکن است شما یک خانواده دوست داشتنی، هزار دوست و یک کار رویایی داشته باشید. ممکن است آنقدر زندگی­تان خوب باشد که همه به شما حسادت بورزند اما باز هم افسرده باشید! حتی اگر هیچ دلیل واضحی برای افسردگی شما وجود نداشته باشد به این معنا نیست که اصلا افسرده نخواهید شد یا خیلی راحت‌ می‌توانید از آن گذر کنید.

افسردگی شدید چنین علائمی دارد:

احساس ناامیدی، غم و اندوه

مشکلات خواب یا زیاد خوابیدن

کمبود انرژی و احساس خستگی

از دست دادن اشتها یا پرخوری

احساس درد بی­دلیل

از دست دادن علاقه به فعالیت‌هایی که قبلا لذت­بخش بودند

عدم تمرکز، مشکلات حافظه و عدم توانایی در تصمیم گیری

احساس بی ارزشی یا ناامیدی

نگرانی و اضطراب مداوم

افکار مربو به مرگ، آسیب زدن به خود یا خودکشی

این علائم ممکن است چند هفته یا حتی چند ماه طول بکشند. برخی افقط یک دوره از افسردگی اساسی و برخی در تمام طول عمرشان دوره‌هایی از MDD را تجربه‌ می‌کنند. این اختلال صرف نظر از اینکه علائم چقدر طول بکشند،‌ می‌تواند مشکلات زیادی در روابط و فعالیت‌های روزانه شما ایجاد کند.

افسردخویی یا افسردگی مداوم

اختلال افسردگی ‌مداوم که دیستایمی یا افسردگی مزمن هم نامیده‌ می‌شود، نوعی افسردگی است که حداقل دو سال به طول‌ می‌انجامد. افسردگی ‌مداوم معمولا به اندازه افسردگی اساسی شدید نیست اما به هر حال، شبیه آن است و انجام کارهای روزانه را دشوار‌ می‌سازد.

برخی علائم افسردگی ‌مداوم عبارتند از:

غم و اندوه عمیق یا ناامیدی

اعتماد به نفس پایین یا احساس بی­کفایتی

عدم علاقه به چیزهایی که قبلاً از آنها لذت‌ می‌بردید

تغییر ر اشتها

تغییر در الگوهای خواب، یا کم انرژی شدن

مشکلات حافظه و تمرکز

ناتوانی در انجام فعالیت‌های تحصیلی یا شغلی

عدم توانایی شاد بودن حتی در موقعیت‌های شادی

انزوای اجتماعی

اگرچه این نوع افسردگی طولانی مدت است اما شدت علائم ممکن است چند ماه قبل از وخیم شدن اختلال کاهش یابد. برخی افراد قبل یا در طی دوره اختلال افسردگی ‌مداوم، به دوره‌هایی از افسردگی اساسی هم مبتلا‌ می‌شوند. به این حالت افسردگی مضاعف گفته‌ می‌شود. چون افسردگی ‌مداوم سال‌ها طول‌ می‌کشد، برخی مبتلایان این علائم را به عنوان بخشی از زندگی طبیعی خود می­پذیرند.

افسردگی یک‌قطبی

در طی افسردگی یک‌قطبی، فرد فقط از نشانه‌های افسردگی رنج می‌برد. این نوع از افسردگی شباهت زیادی به افسردگی بهنجار دارد، با این تفاوت که در افسردگی یک‌قطبی علایم و شدت آنها بیشتر شده و زمان طولانی‌تری بیمار را درگیر می‌کند.

 

نشانه‌های هیجانی

غم، برجسته‌ترین و فراوان‌ترین نشانه هیجانی در افسردگی است. به این صورت که فرد افسرده، تقریبا در تمام ساعات بیداری خود گریه می‌کند. همراه با احساس غم، اضطراب نیز نمایان می‌شود. فقدان حسرت، از بین رفتن شادی زندگی، بی‌تفاوتی در برابر حوادث چه خوشایند و چه ناخوشایند، بی‌علاقگی نسبت به انجام کارها، کاهش لذت ناشی از تفریحات، سرگرمی و خانواده، دوری از اجتماع و بالاخره کاهش اشتها و میل جنسی از دیگر علایم هیجانی در فرد افسرده می‌باشند.

 

نشانه‌های شناختی

فرد افسرده به صورت کاملا منفی درباره خودش فکر می‌کند. این افکار منفی نظر او را نسبت به خودش و آینده تحت‌الشعاع قرار می‌دهند.

  • نظر منفی نسبت به خود: فرد افسرده اغلب عزت نفس کمی دارد. او خود را شکست‌خورده ‌دانسته و خود را مسئول این شکست می‌پندارد.
  • اعتقاد به آینده نومیدانه: علاوه بر عقاید منفی نسبت به خود، فرد افسرده تقریبا همیشه آینده را با بدبینی و نومیدی زیاد می‌بیند.

نشانه‌های انگیزشی

افراد مختلف از نظر میزان برانگیختگی با هم فرق دارند. ما اغلب صبح از خواب بیدار می‌شویم، سر کار می‌رویم و راه‌هایی برای سرگرم کردن خودمان پیدا می‌کنیم. ولی افراد افسرده به سختی می‌توانند فعالیت‌های خود را آغاز کنند. به این صورت که ذوق اشتیاق، ابتکار عمل، قدرت برنامه‌ریزی و اراده، در این افراد بسیار کمرنگ شده و متعاقبا روی رفتارهای فرد تاثیر می‌گذارد. در حالت‌های شدید، عدم شروع پاسخ، فلج اراده است. چنین بیمارانی حتی نمی‌توانند خود را به انجام کارهای ضروری مثل بیرون آمدن از تخت خواب، تغذیه، نظافت‌های شخصی و… وادارند. در افسردگی حاد، ممکن است، کندی روانی حرکتی () وجود داشته باشد که طی آن حرکات کند می‌شوند و بیمار بیش از‌اندازه آهسته راه می‌رود و صحبت می‌کند.

 

نشانه‌های جسمانی

یکی دیگر از نشانه‌ها در افسردگی، تغییرات جسمانی می‌باشد. تمامی لذت‌های زیستی و روانی که زندگی را ارزش می‌بخشد، از بین می‌روند. از دست دادن اشتها در افسردگی متوسط تا شدید که باعث از دست دادن وزن شده ولی در افسردگی خفیف افزایش وزن دیده می‌شود. اختلال خواب نیز از دیگر تغییراتی است که فرد افسرده از آن رنج می‌برد و شامل دیر به خواب رفتن در شب و یا زود برخواستن از خواب و عدم دوباره خوابیدن می‌باشد. کاهش میل جنسی نیز در زنان و مردان افسرده بسیار مشهود می‌باشد.

 

افسردگی مانیک یا دوقطبی

افسردگی مانیک شامل دوره‌های مانیا یا هیپومانیا است. در این دوره احساس بسیار شاد هستید، اما به زودی دوره افسردگی جای این همه شادی را‌ می‌گیرد. افسردگی مانیک نامی قدیمی اختلال دو قطبی است. برای ابتلا به اختلال دوقطبی نوع I باید یک دوره شادی (مانیا) را که هفت روز طول – یا در صورت نیاز به بستری کمتر از تین مدت – طول‌ می‌کشد تجربه کنید. ممکن است قبل یا بعد از یک دوره مانیک، به یک دوره افسردگی مبتلا شوید.

علائم دوره افسردگی در این نوع اختلال شبیه علائم افسردگی اساسی:

احساس غم و یا پوچی

کمبود انرژی

خستگی

مشکلات خواب

در تمرکز مشکل دارید

کاهش فعالیت

از دست دادن علاقه به فعالیت‌های قبلاً لذت بخش

افکار خودکشی

نشانه‌های دوره مانیا هم عبارتند از:

انرژی بالا

کاهش نیاز به خواب

تحریک پذیری

زیاد فکر کردن و زیاد صحبت کردن

تصور اینکه آدم مهمی هستید

افزایش کاذب اعتماد به نفس

رفتار غیرمعمول، ریسک پذیر شدن و احتمال آسیب­زدن به خود

احساس سرخوشی، “بالا بودن” یا سرمستی

در صورت شدید بودن دوره‌های افسردگی ممکن است توهم و هذیان هم بروز کنند. هیپومانیا شکل ضعیف­تر مانیا است. البته گاهی دوره‌های مختلط، یعنی ترکیبی از علائمع مانیا و افسردگی هم دیده‌ می‌شوند.

ضابطه اصلی اختلالات دوقطبی، تناوبی از آشفتگی و دوره‌های افسردگی است، به گونه‌ای که فرد، در یک دور پایان‌ناپذیری که از اوج وجد تا عمق یاس گسترده است، گرفتار می‌شود. به طور کلی، مقوله اختلال‌های دوقطبی در برگیرنده اختلال دوقطبی I، اختلال دوقطبی II، ادواری‌خویی و اختلال دوقطبی تصریح‌نشده، می‌باشد

بین ۵ تا ۲۰ درصد از افسردگی‌ها به صورت بخشی از مانیک – دپرسیون[5] یا دوقطبی رخ می‌دهند. در صورت بروز نشانه‌های مانیک، چنانچه فرد در گذشته یک یا چند دوره افسردگی داشته باشد، او را مانیک – دپرسیون می‌نامند ولی اگر هرگز دوره افسردگی را تجربه نکرده باشد، فقط مانیک تشخیص داده می‌شود. دوره مانیک به تنهایی نادر است و بالاخره دوره افسردگی روی خواهد داد. شکل مزمن مانی را اختلال هیپومانیک مزمن[6] می‌نامند. چنانچه افسردگی با نزدیک شدن زمستان آغاز شده باشد، آن را اختلال عاطفی فصلی (SAD) می‌خوانند.

شروع دوره مانیک، کم و بیش ناگهانی است. خلق بالا، افکار شتابان، اعمال پرهیجان و بی‌خوابی ناشی از آنها کاملا با عملکردهای عادی فرد، مغایرت دارد. شیدایی از ۴ مجموعه نشانه‌ها برخوردار است:

 

نشانه‌های هیجانی

فرد در حالت مانیک، خلقی بالا دارد که با حالت‌های سرخوشی (Elation) و سرحالی خود را نشان می‌دهد. افراد مانیک در حالت نشئگی نیز آماده اشک ریختن هستند و در صورت ناکامی هم می‌توانند شلیک گریه را سر دهند. این دلیلی است بر این باور که مانی کاملا حالت مخالف افسردگی نیست، بلکه عنصر افسردگی نیرومندی همراه با آن وجود دارد.

 

نشانه‌های شناختی

شناخت‌های افراد مانیک، بلندپروازانه می‌باشد که با خلق این افراد نیز تناسب دارد. افراد مانیک به محدودیت‌های توانایی خود اعتقاد ندارند و همچنین به پیامدهای ناگواری که متعاقب انجام کارهای وی رخ می‌دهد، بی‌توجه است. فرد مانیک، ممکن است افکار یا عقاید پرشتابی در ذهن خود داشته باشد که سرعت آنها بیشتر از آن باشد که او بتواند آنها را بنویسد یا بازگو کند و چون حواس‌پرت هستند، افکارشان به راحتی منحرف می‌شود که به آن پرش افکار[7] گفته می‌شود. افراد مانیک، افکار هذیانی درباره خودشان دارند و ممکن است که خود را پیام‌آور مخصوص خداوند بدانند. تفکر فرد مانیک درباره دیگران، سیاه و سفید است، به این صورت که افراد شناخته‌شده از جانب وی، یا همگی خوب هستند یا بد.

 

نشانه‌های انگیزشی

رفتار فرد مانیک بیش‌فعال است. فرد مانیک به فعالیت‌های پرهیجان می‌پردازد. حال این رفتار می‌تواند در شغلش باشد و یا در محافل سیاسی، مذهبی و همچنین در روابط جنسی. اعمال افراد مانیک همراه با مزاحمت، توقع و سلطه‌جویی می‌باشد. رفتارهای دیگری که عموما در طول مدت مانی روی می‌دهد عبارتند از: قماربازی وسواسی، رانندگی بی‌پروا، سرمایه‌گذاری‌های مالی ناشیانه و پوشیدن لباس‌ها و آرایش پرزرق و برق.

 

نشانه‌های جسمانی

به علت رفتارهای پرهیجان و پرجوش‌ و خروش افراد مانی، طبیعتا نیاز به خوابیدن بسیار کاهش می‌یابد. این کم‌خوابی تقریبا همیشه در مدت مانی روی می‌دهد. به علت داشتن شرکاء جنسی متعدد، معمولا گرفتار بیماری‌های منتقل‌شونده از راه آمیزش جنسی نیز هستند.

 

اختلال دوقطبی نیز انواع مختلفی دارد

سایکوز افسرده ­ساز

برخی از افراد مبتلا به افسردگی اساسی، دوره‌های از دست دادن ارتباط با واقعیت را هم تجربه‌ می‌کنند. در این حالت که به سایکوز افسرده­ساز معروف است ممکن است توهم و هذیان هم بروز کنند. تجربه همزمان این دو وضعیت نظر بالینی به عنوان «اختلال افسردگی اساسی با ویژگی‌های سایکوتیک» شناخته‌ می‌شود. البته برخی نیز آن را سایکوز افسرده­ساز یا افسردگی سایکوتیک می­نامند.

توهم زمانی روی‌ می‌دهد که شما چیزی‌ می‌بینید،‌ می‌شنوید،‌ می‌چشید، یا احساس‌ می‌کنید که در واقعیت آنجا وجود ندارد؛ مثلا ممکن است صداهایی را بشنوید یا افرادی را ببینید که کنار شما حضور ندارند هذیان نیز به یک باور قوی غلط یا کاملا بی­ربط گفته‌ می‌شود. البته کسی که سایکوز دارد همه اینها را واقعی و درست‌ می‌پندارد. افسردگی همراه با سایکوز ممکن است نشانه‌های فیزیکی مثل بی­حرکت نشستن یا کند راه رفتن را هم به همراه داشته باشد.

افسردگی پیش و پس از زایمان

افسردگی پیش از زایمان که از نظر بالینی اختلال افسردگی اساسی با آغاز دوره بارداری است، در طی بارداری یا چند هفته قبل از زایمان روی‌ می‌دهد. البته این اختلال غالبا افسردگی پس از زایمان نامیده‌ می‌شود؛ اما این اصطلاح فقط برای افسردگی بعد از به دنیا آمدن کودک بکار‌ می‌رود. افسردگی پیش از زایمان ممکن است در دوره بارداری شما روی دهد

تغییرات هورمونی در دوره بارداری و زایمان ممکن است تغییراتی در در مغز و در نتیجه، در خلق شما ایجاد کنند. فقدان خواب و ناراحتی جسمی غلبا با بارداری همراهند و مدتی از زایمان هم وضعیت به همین شکل باقی‌ می‌ماند.

گاهی علائم افسردگی پیش از زایمان به اندازه علائم افسردگی اساسی شدید‌ می‌شوند:

احساس اندوه

اضطراب

عصبانیت یا خشم

احساس فرسودگی

نگرانی شدید در مورد سلامتی و ایمنی کودک

مشکل در مراقبت از خود یا نوزاد

افکار مربوط به آسیب رساندن به خود یا کودک

هرچند افسردگی پیش از زایمان ممکن است برای همه مادران روی هد اما زنانی که فاقد حمایت اجتماعی هستند، یا قبلا همبه افسردگی شدید مبتلا شده اند بیشتر در معرض خطر هستند.

 

اختلال غمگینی پیش از قاعدگی

اختلال غمگینی پیش از قاعدگی (PMDD) شکل شدید سندرم پیش از قاعدگی ((PMS است. علائم PMS‌ می‌تواند معمولا هم جسمی و هم روانی است اما علائم غمگینی پیش از قاعدگی عمدتاً روانی هستند. این علائم روانی از علائم مربوط به PMS شدیدتر هستند؛ مثلا برخی زنان چند روز قبل از قاعدگی هیجانی­تر‌ می‌شوند، اما زنی که PMDD دارد تا حدی دچار افسردگی و ناراحتی هم‌ می‌شود اما‌ می‌تواند کارهای روزمره­اش را انجام دهد.

سایر نشانه‌های اختلال غمگینی پیش از قاعدگی عبارتند از:

احساس گرفتگی، نفخ

حساسیت پستان ها

سردرد

درد مفاصل و ماهیچه‌ها

احساس غم و ناامیدی

تحریک پذیری و عصبانیت

نوسانات شدید خلقی

تمایل شدید به خوردن یا پرخوری

حملات هراس یا اضطراب

کمبود انرژی

مشکل در تمرکز

مشکلات خواب

به نظر‌ می‌رسد که غمگینی پیش از قاعدگی هم مثل افسردگی پیش از زایمان به خاطر تغییرات هورمونی بروز‌ می‌کند. علائم این نوع افسردگی معمولاً درست پس از تخمک گذاری شروع‌ می‌شود و بعد از پریود شدن، کاهش‌ می‌یابد.

برخی از زنان PMDD را فقط یک حالت بد و شدید PMS‌ می‌دانند اما PMDD ممکن است خیلی شددیتر شود و زن حتی به خودکشی هم فکر کند.

 

 

افسردگی فصلی

یی دیگر از انواع افسردگی، افسردگی فصلی که اختلال عاطفی فصلی و از نظر بالینی اختلال افسردگی اساسی با الگوی فصلی نامیده‌ می‌شود، نوعی افسردگی مربوط به برخی فصل هست. این نوع افسردگی غالبا در فصل زمستان روی‌ می‌دهد. علائم معمولا و همچنان که روزها کوتاه­تر‌ می‌شوند آغاز شده و در طول زمستان ادامه‌ می‌یابند. این علائم در زیر ذکر شده اند:

انزوای اجتماعی

افزایش نیاز به خواب

افزایش وزن

احساس روزانه ناراحتی، ناامیدی و بی­ ارزشی

افسردگی فصلی ممکن است با گذر روزها بدتر شود و حتی به فکر خودکشی بینجامد اما با نزدیک شدن بهار، علائم کاهش‌ می‌یابند. این نوع افسردگی احتمالا ناشی از تغییر در ریتم بدن شما به افزایش نور طبیعی است.

 

افسردگی موقعیتی

افسردگی موقعیتی که از نظر بالینی اختلال سازگاری با خلق افسرده نام دارد، شباهت زیادی با افسردگی اساسی دارد؛ اما این نوع افسردگی در ارتباط با یک رویداد یا موقعیت خاص بروز‌ می‌کند مثل:

مرگ یک عزیز

ابتلا به یک بیماری جدی یا یک واقعه تهدیدکننده زندگی

مواجهه با مشکلات طلاق یا حضانت کودک

قرار گرفتن در روابطی عاطفی یا جسمی آزاردهنده

بیکاری و بروز مشکلات مالی جدی

دچار شدن به مشکلات قانونی دشوار

هرچند احساس ناراحتی و عصبی شدن در چنین موقعیت‌هایی طبیعی است (و حتی ممکن است بخواهید مدتی از دیگران دور باشید) اما افسردگی موقعیتی زمانی روی‌ می‌دهد که این احساسات بسیار فراتر از واقعه باشند و در کارهای روزمره شما اختلال جدی ایجاد کنند.

علائم افسردگی موقعیتی طی سه ماه بعد از وقوع حادثه شروع شده و معمولا عبارتند از:

گریه‌های مکرر

احساس ناراحتی و ناامیدی

اضطراب

تغییر در اشتها

مشکلات خواب

درد در قفسه سینه یا سایر اعضای بدن

فقدان انرژی و احساس خستگی

عدم تمرکز

انزوای اجتماعی

 

افسردگی غیر عادی (آتیپیک)

افسردگی آتیپیک به نوعی افسردگی گفته‌ می‌شود که وقتی یک اتفاق مثبت روی‌ می‌دهد به طور موقت از میان‌ می‌رود. درمانگر ممکن است این اختلال را اختلال افسردگی اساسی با ویژگی‌های غیرعادی بنامد. این اختلال برخلاف نامش چندان هم غیرعادی و نادر نیست. البته نام این اختلال به این معنا نیست که از سایر شکل‌های افسردگی کمتر یا بیشتر جدی است.

ابتلا به افسردگی آتیپیک تاحدی مشکل­ آفرین است زیرا ممکن است همیشه برای دوستانتان (یا حتی خودتان) افسرده «به نظر» نرسید. این افسردگی در دوره افسردگی اساسی و افسردگی ‌مداوم هم ممکن است روی دهد.

سایر علائم افسردگی آتیپیک عبارتند از:

افزایش اشتها و افزایش وزن

اختلال در الگوی خوردن

تصویر بد بدن

خوابیدن خیلی بیشتر از حد معمول

بیخوابی

سنگینی در بازوها یا پاها که بیش از یک ساعت در روز طول‌ می‌کشد

احساس طرد و حساسیت به انتقاد

درد در اعضای مختلف بدن

از کجا بدانم چه نوع افسردگی دارم؟

اگر احساس‌ می‌کنید به نوعی افسردگی مبتلا شده اید بسیار مهم هست که حتما نزد یک روانشناس بروید. همه انواع افسردگی که اینجا توصیف کردیم قابل درمان هستند، هرچند ممکن است پیدا کردن درمان مناسب با نوع افسردگی شما کمی طول بکشد. اگر قبلا هم یک دوره افسردگی داشته اید و فکر‌ می‌کنید ممکن است باز هم مبتلا شوید، در اسرع وقت به یک روانپزشک یا یک متخصص حوزه سلامت روان مراجعه کنید؛ اما اگر قبلا افسردگی نداشته اید، اول به سراغ پزشک خانوادگی­تان بروید زیرا برخی علائم افسردگی به یک مشکل فیزیکی زیربنایی ربط دارد که حتما باید درمان شود.

سعی کنید تا جایی که‌ می‌توانید اطلاعات لازم را در اختیار پزشکتان قرار دهید، مثلا:

چه زمانی متوجه علائم شدید؟

این علائم چه تاثیری بر زندگی روزمره شما داشته است؟

آیا اختلال روانی دیگری هم تجربه کرده اید؟

آیا سابقه اختلال روانی در خانواده شما وجود دارد؟

آیا داروی گیاهی یا شیمیایی خاصی مصرف‌ می‌کنید؟

شاید گفتن همه واقعیت‌ها برایتان دشوار باشد اما سعی کنید این کار را انجام دهید. این کار به پزشکتان کمک‌ می‌کند مشکل­تان را دقیق­تر تشخیص دهد و شما را به یک متخصص مناسب ارجاع دهد.

تعداد صفحات

147

شابک

978-622-378-020-2

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.