165,200 تومان
تعداد صفحات | 118 |
---|---|
شابک | 978-622-378-199-5 |
انتشارات |
فهرست
عنوان صفحه
مقدمه. 7
فصـل اول 15
کليات مطالعه. 15
ضرورت و کاربرد موضوع مورد مطالعه. 20
اهداف کتاب… 21
تعريف اصطلاحات… 22
آمادگي براي ازدواج.. 22
آستانهي بزرگسالي.. 23
کفايت زناشويي.. 23
آمادگي بين فردي.. 24
آمادگي زمينهاي.. 24
فصـل دوم 25
مباني نظری و مطالعات انجامشده. 25
مباني نظري.. 25
آمادگي براي ازدواج، ديدگاهها و نظريهها 25
آمادگي براي ازدواج يا کفايت زناشويي؟. 28
آمادهسازي براي ازدواج (مهارتهاي ازدواج). 41
معيارهاي آمادگي براي ازدواج.. 44
آمادگي جسمي.. 45
آمادگي اخلاقي.. 46
آمادگي عقلي.. 49
آمادگي اجتماعي.. 51
آمادگي هيجاني.. 51
آمادگي و توانمندي مالي.. 53
چرخهي زندگي فردي و خانوادگي.. 54
رشد و تحول دورهي حيات فردي.. 54
رشد و تکامل زندگي خانوادگي.. 57
آستانهي بزرگسالي، مرحلهاي نوين در مراحل رشد فردي.. 61
آستانهی بزرگسالي در مراحل زندگي خانواده. 63
ويژگيهاي متمايز آستانهی بزرگسالي.. 63
نگرش به ازدواج در مرحلهي آستانهی بزرگسالي.. 66
دورنماي (افق) ازدواج در آستانهی بزرگسالي.. 67
تغييرات سن ازدواج.. 68
عوامل موثر بر تغييرات سن ازدواج.. 71
مطالعات… 77
مطالعات در زمينهي موانع و چالشهاي ازدواج.. 77
مطالعات در زمينهي عوامل پيشبين زندگي زناشويي.. 79
حيطهي آمادگي براي ازدواج.. 81
حيطهي معيارهاي آمادگي ازدواج.. 85
فصـل سوم 89
بحث و نتيجهگيري.. 89
تبيين يافتههاي کيفي.. 89
معيارهاي آمادگي براي ازدواج از نظر جوانان، والدين وکارشناسان و متون مربوط به آمادگي 89
مقايسهي معيارهاي آمادگي ازدواج.. 98
تبيين يافتههاي کمي مطالعه. 100
عوامل حاصل از تحليل اکتشافي پرسشنامهی آمادگي ازدواج.. 100
يافتههاي مربوط به آمادگي کلي ازدواج.. 101
يافتههاي جمعيتشناختي.. 104
منـابع و مآخـذ 109
منابع فارسی.. 109
منابع غیرفارسی.. 113
در شکل ۲-۱ طرح کلي بـراي مطالعـه ي نظـري آمـادگي ازدواج در ايـن فـصل مـشاهده مـي شـود. اغلـب مطالعـاتي کـه در زمينـه ي آمـادگي بـراي ازدواج صـورت گرفتـه انـد، تمايزي بـين مفـاهيم آمـادگي و کفایت زناشويي (صلاحيت ازدواج) قائـل نـشده انـد؛ اما بررسي هاي بيشتر نشان مي دهند که هر چند ابعادي از آمادگي و کفايت بـا همـديگر هـم پوشـي دارند، اما سازه ي آمادگي براي ازدواج گسترده تر از کفايت ازدواج به نظر مي رسد.
مفهوم کفايت زناشـويي نوعا نشان از آمادگي فردي دارد، در حالي که آمادگي ازدواج تلويحا جنبه هاي غيـر فردي را نيز در بر دارد. به عبارت ديگر آمادگي براي ازدواج تلفيقي از مولفه هاي فردي و زمينه اي بـه نظر مي رسد.
منظور از کفايت زناشـويي توانـايي هـاي فـردي بـراي ازدواج اسـت کـه بـه نوبـه ي خـود شـامل شـامل اسـتعداد زناشويي[2] (آمادگي درون فردي) و مهارت هاي ازدواج[3] (آمادگي بين فردي) مي شود (کارول و همکاران،2۰۰۶). از طرف ديگر، آمادگي زمينه اي سطوح خانوادگي و اجتماعي را در بر دارد (شکل 2-1). بـه همـين دليـل بررسـي کفايت زناشويي را مي توان قدم اول در شناسايي مفهوم آمادگي ازدواج به حساب آورد. در ادامه ي فصل تعاريف و مباني نظري هر کدام از مفاهيم فوق ارائه خواهد شد:
مبناي نظري کفايت زناشويي
هر چند در زمينه ي آمـادگي مطالعـات انـدکي صـورت گرفتـه و در مـورد عوامـل مـوثر بـر ادراک فـرد از آمادگي براي ازدواج مطالب ناچيزي نوشته شده است (بدگر، 2۰۰۵)؛ امـا بررسـي کفايـت زناشـويي تاريخچـه اي طولاني در مطالعات خانواده دارد. با نگاهي کلي به مطالعات انجام شده در زمينه کفايت زناشويي مي تـوان سـه ديدگاه نظري را مشاهده نمود.
مفهومسازيهاي اوليه از کفايت زناشويي
همان گونه که پيش از اين اشاره شد بسياري از مطالعات اوليه در مورد پيش بين هـاي ازدواج در دهـه هـاي ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ بر ويژگي هاي فردي و زمينه اي خانوادگي متمركز بودند. مطالعات اوليه در زمينه ي كفايت زناشويي بر استعداد زناشويي متمرکز بودند و از اين تصور كه زمينـه خـانوادگي و عوامـل شخـصيتي در زنـدگي زناشـويي آينده ادامه پيدا مي كند و بر رشد روابط بعدي موثر هستند، حمايت مي كردند. ترمن[7] اولين كارشناسـي بـود كـه کفايــت زناشــويي را بـه طــور صــريح مفهــوم سـازي و تعريـف كـرد.
تــرمن و همكاران (1947) در مطالعه اي طولي و ۲۵ ساله كه در آن كودكان تيز هوش را تا بزرگسالي آنها پـيگيـري نمـود مقياسي مركب براي سازه اي تدوين كردنـد كـه آن را اسـتعداد ازدواج ناميدنـد. تـرمن و همکـارانش کفايـت زناشويي را همان استعداد زناشويي در نظر مي گرفتند. استعداد را اغلب يک قابليت يا تمايل ذاتـي ويـژه تعريـف مي کنند اما براي تعريفي دقيق تر مي توان آن را هر نوع الگوي تکرار شونده تفکر، احساس يا رفتار ناميد که بتوان به طور موثر آن را پياده کرد.
استعداد ازدواج بر اساس اين فرض كه برخي افراد استعداد بيشتري براي ازدواج نسبت به ديگران دارنـد بـه اين صورت تدوين شد: آن دسته از عوامل شخصيتي، عوامل دوران كودكي و زمينه ي خانوادگي كـه در موفقيـت يا شكست ازدواج يك فرد سهم دارند (تـرمن و والـدن،[8] ۱۹۴۷). بنـابرايـن اولـين پژوهـشگران ازدواج اسـتعداد زناشويي را با اصطلاحاتي چون صفات شخصيت (مانند ويژگي هـاي فـردي و مـنش)، تجربـه ي زمينـه خـانوادگي (مانند تعاملات والد – كـودك، ازدواج والـدين) و وضـعيت اجتمـاعي (ماننـد سـن و سـطح تحـصيلات) تعريـف مي كردند. كارشناسان بر مبناي الگوي اثبات گرايانه ي علوم در آن زمان، مولفه هاي استعداد ازدواج را پايدار و تـا حد زيادي غيرقابل تغيير به حساب ميآوردند. به عبارت ديگر، به استعداد زناشويي همچـون اصـطلاحي ثابـت و لا يتغير مي نگريستند كه وابسته به صفات شخـصيتي و ظـاهرا مـوروثي فـرد و شـرايط زنـدگاني او بـود.
مفهومسازي ارتباطي از کفايت زناشويي
در حالي كه اولين پژوهشگران ازدواج کفايت زناشويي را با استعداد و عوامل پايدار تعريـف مـي کردنـد، الگوهاي نظري مورد استفاده كارشناسان ازدواج در دهه هاي بعد به طور قابل توجهي با همتايان قبلي آنها متفـاوت شد. اولا اين كارشناسان بر تعاملات زوجين در هنگام مواجهه با تعارض و عواطف منفي مربوط به تعارض تأكيـد ورزيده اند. فينچام و بيچ (1۹۹۹) در ارزيابي خود از اين نوع تحقيقات بـه ايـن نتيجـه رسـيدند كـه بررسـي تعامـل زوجين در هنگام تعارض موقعيتي فراگير در اين حوزه از پژوهش ها دارد و به طور گسترده اين باور پذيرفته شده است كه مشکلات زناشويي ناشي از پاسخ پرخاشگرانه و ناموثر به تعارض است و اين پاسخ نيز به طور بالقوه قابـل تغيير است.
به اعتقاد برادبري و همكاران (2000) مطالعات كنوني در مورد فرايندهاي بين فـردي در ازدواج تأكيـد عمده اي بر رفتارهاي تبادلي در طي تعارض زناشويي و گفتگوهاي حل مسئله زناشويي مي نمايند. دوم اين که شيوه هاي اجراي اين نوع پژوهش ها تغيير كرد و غالـب تحقيقـات داراي نـوعي جهـت گيـري تجربي – رفتاري شد. يعني از روش هاي مشاهده اي براي ارزيابي تعاملات زوجي ترتيب داده شده اسـتفاده مـي شـد (كارول، نپ[9] و هالمن، 2005).
بنابراين، با تأكيد بر فرايندهاي زوجي در هنگام بررسي تعـارض، درك فراينـده اي از مكان نگاري تعارض زناشويي به دست آمد. به عبارت بهتر، اين تحقيقات نشان داده اند كه در زوج هاي دچار مشکل، ميزان بيشتري از منفي گرايي، رفتار مقابله به مثل، رفتار منفي، تعامل منفي مـداوم و افزايش تدريجي تعاملات منفي نسبت به زوج هاي بدون مشکل وجود دارد (گاتمن[10] و نوتاريوس،[11] ۰۰۰ ۲).
يکي از قابل ملاحظه ترين مطالعات در اين گروه، كار گاتمن (۱۹۹۴) در مورد انواع تعارض زوجي و رفتـار حل تعارض است. هدف اوليه اين تحقيق تعيين انواع رفتارهاي حل تعارضي بوده است كه جريـان طـولي ازدواج را پيش بيني مي كنند. مدل گاتمن و تحقيق او از اين ايده حمايت مي كند كه ازدواج هايي كه موفق نمـي شـوند را مي توان بر اساس نسبت تعاملات مثبت و منفي از ازدواج هاي موفق جدا نمود.
مي توان گفت مدل هاي ارتباطي کفايت زناشويي با تأكيد صرف بر تعارض تلويحا نوعي مدل نقـص مهـارت ارتباطي از كفايت زناشويي را نتيجه مي گيرند. تاکيد بر نقص مهارت ارتباطي بر اين اسـت کـه فقـدان اسـتعداد فردي يك يا هر دو همسر از نظر گفتگو يا ارتباط اساس آشفتگي زناشويي است و آن چيزي است كه سرانجام به شكست رابطه خواهد انجاميد. تعاريف كنوني خصوصا بر كفايت از نظر آن دسـته مهـارت هـاي ارتبـاطي تأكيـد مي ورزند كه حل مسئله ي زوجي و مديريت تعارض را تسهيل مي نمايد.
اغلب متخصصان ازدواج بر مهـارت هـاي گوش دادن (مانند گوش دادن فعال، تعبير سازي) و خود ابرازي (مانند ارسـال پيـام هـاي واضـح، كـاربرد جمـلات من) تأكيد مي ورزيدند. تغيير سوم در مطالعات ارتباطي عبارت است از نوعي جهت گيري عملي به نوعي كـه بتواننـد بـه مـداخلاتي براي زوج ها بينجامند.
در اينجا هدف اين است که مطالعاتي باليني براي جلوگيري يا كاهش مشکلات زناشـويي تدوين شود. در مداخله هايي که مبنايي تجربـي – رفتـاري دارنـد، الگوهـاي قابـل مـشاهده ي تعـارض در روابـط اهميت خاصي پيدا مي کند. به طور كلي با يك منطق اثبـات گرايانـه علمـي كـه معتقـد اسـت عوامـل زمينـه اي و شخصيتي را نمي توان تغيير داد، بسياري از درمانگران رفتارگرا پيشنهاد كردند كه هدف درمان فرايندهاي زوجـي باشد. زيرا اين فرايندها بيشتر قابل مداخله هستند. به خاطر اين نوع ديدگاه ها، اكنون اكثريت برنامه هاي پيشگيرانه و مداخله اي كه در دسترس زوجين هستند، پيش از هر چيز تأكيد بر كمك به همسران بـراي بهبـود مهـارت هـاي ارتباطي براي مواجهه با تعارض در رابطه مي نمايند.
محدوديتهاي تعاريف ارتباطي کفايت زناشويي
چنانچه قبلاﹰ اشاره شد اغلب ديدگاه هاي تعاملي در زمينه ي کفايت زناشويي بر اين فرض استوار هستند كـه مشكلات زناشويي در اثر مسائل ارتباطي پديد مي آيند و مسائل ارتباطي نيز ناشي از نقـص مهـارت هـاي ارتبـاطي زوجين مي باشند؛ اما تحقيقات جديد تر نشان داده اند كه بسياري از مداخلاتي كه بـر بهبـود مهـارتهـاي ارتبـاطي متمركز هستند، بر روي بهبود رضايت زناشويي و حذف رفتارهاي نامطلوب تأثير پايدار كمتري داشته اند.
در واقـع، حتـي طرفـداران زوج درمـاني رفتـاري هـم در رويكـرد خـود تأكيـد بـر مهارت هاي ارتباطي را كاهش داده اند. نتايج كمتر از حـد مطلـوب ايـن مـداخلات برخـي از فـرض هـاي اساسـي مدل هاي مهارت ارتباطي را مورد ترديد قرار مي دهند. در ادامه به چند محـدوديت عمـده ي ديـدگاه ارتبـاطي بـه کفايت زناشويي اشاره مي شود:
برلسون و دنتون (1977) به منظور آزمون ادعاهاي مفهومي خود تحقيقي انجام دادنـد كـه بـين مهـارت هـاي ارتباطي و منظور از ارتباط تمايز قايل مي شد. يافته هاي اين تحقيق از اين مـشاهده كـه مـدل كمبـود مهـارت هـاي ارتباطي کفايت زناشويي زياد مسلم انگاشته شده است حمايـت كـرد. خـصوصا معلـوم شـد كـه سـطوح مهـارت ارتباطي همسران به عنوان تابع آشفتگي زناشويي تغيير نمي كند. همسران داراي مشكل در مقايسه با همسران بدون مشكل مهارت كمتري نداشتند، اين نتيجه به طور مستقيم با ادعاي غالب مبني بر اين كه زوجـين داراي مـشكل از كمبود مهارت ارتباطي رنج مي برند در تناقض است.
اگرچـه زوجـين داراي مـشكل در مقايـسه بـا ديگـر زوج هـا مهارت هاي ارتباطي ضعيف تري نداشتند، اما به طور معناداري منظورهاي منفي بيشتري در مورد همديگر نسبت به ساير زوج ها نشان مي دادند. اين يافته ها معلوم مي سازد كه براي رفتار ارتباطي ضعيف دلايل زيادي وجود دارد كه تنها برخي از آنها مربوط به كمبود مهارت ارتباطي هستند. مشكلات ارتباطي مي تواند ناشي از چندين عامل باشـد از جمله منفي بودن قصد آنها، انگيزه ها و احساسات بين همسران. در اين راستا، رفتار ارتباطي مشكل ساز را مي توان يك نشانه و نه تشخيص مشكلات زناشويي به حساب آورد.
به علاوه، به نظر مـي رسـد فراينـدهاي ارتباطي مثل تقسيم قدرت، پذيرا بودن و آرامش بخشي محدوديت هاي مهـارت صـرف را جبـران كننـد و سهم عوامل رشدي درون فردي همسران را نيز در توانايي ارتباط آنها در نظر بگيرند. به طور كلي مي تـوان گفـت براي ارايه ي تعريف جامع تري از کفايت زناشويي بهتر است مدلي از کفايت ارائـه شـود کـه تمـايز بـين انگيـزه هـا، مهارت ها و رفتارهاي همسران را ميسر سازد و به نحو كامل تري جنبه هاي درون فردي و بين فردي رفتـار ارتبـاطي را تلفيق نمايد.
مدلهاي تلفيقي از کفايت زناشويي
در سال هاي اخير برخي از كارشناسان اين مطلب را بررسي نمـوده انـد كـه چگونـه جنبـه هـاي درون فـردي کفايت زناشويي را مي تـوان بـا فراينـدهاي ارتبـاطي زوجـين پيونـد داد. كـارني و برادبري (1995) يك مدل آسيب پذيري – تنش – سازگاري در مورد عملكرد زناشويي ارايه داده اند كـه در ايـن مدل بين آسيب پذيري هاي پايدار از جمله تجارب زمينـه اي خـانوادگي و صـفات شخـصيتي و تعـاملات فراينـد زوجي تميز قايل شده اند.
به همين ترتيب، هالمن (2001) نيز در مدل پيش بين پـيش از ازدواج خـود ويژگـي هـاي فردي را حوزه اي جدا از فرايندهاي تعاملي زوجين مي داند. پژوهش گاتمن نيز جنبه هـاي درون فردي تعامل زوجي را آشكارتر مي نمايد. در حقيقت اين مدل ها شروعي براي مطالعه ي صريح کفايـت زناشـويي در مطالعات ازدواج به حساب مي آيند؛ اما اغلب مدل هاي فوق از مبناهاي نظري رشـد انـسان بـراي سـازماندهي و تبيين ارتباط بين عوامل درون فردي با يكديگر و با پيامدهاي زناشويي استفاده نكرده اند.
نظريهي رشدي کفايت زناشويي
كارول و همكاران (۲۰۰۶، ۲۰۰۷، 2009) معتقدند كه نظريه هاي رشدي کفايت بين فردي مـي تواننـد زمينـه نظري پرباري را براي سازماندهي يك مدل چند بعدي از کفايـت زناشـويي فـراهم سـازند. علاقـه علمـي بـه رشـد کفايت هاي بين فردي تاريخچه اي طولاني در حوزه ي روانشناسي رشد و روانشناسي اجتماعي دارد. ايـن تمايـل با كار اريك اريكسون (1959) و ساير روانشناسان رشدي آغاز مي شود. اين گـروه از روانشناسـان انـسان را ذاتا موجودي اجتماعي مي دانستند كه رشد و تحول او در زندگي تا حد زيـادي بـه توانـايي او در ارتباط و تعامل بـا ديگران وابسته است.
اگرچه اولين نظريه پردازان رشد، کفايت بين فردي را در طي مراحل زندگي از جمله مرحله ازدواج مفهوم سازي نمودند، اما روان شناسان رشد و تحول به طور سنتي بيشترين تأكيـد را بـر مراحل كودكي و نوجواني داشته اند. با اين وجود، تمايل رو به رشدي در بين پژوهشگران حـوزه ي رشـد و تكامل وجـود دارد كـه رشد دوران كودكي و نوجواني را با عملكرد بزرگسالي بعدي خصوصا در زمينه روابط شخصي صميمانه پيونـد دهند.
ديدگاه هاي رشدي کفايت زناشويي بر ايـن عقيـده اسـتوار اسـت كـه دو نـوع رشـد وجـود دارد:
در نوع اول رشد، مراحل تكامل ثابت و قابل پيش بيني هستند (مثلا كودكي، نوجواني، بزرگسالي).
نوع دوم رشد در بـدو امـر مـاهيتي از نـوع رسـش و بلـوغ را دارد و شـامل مراحلي است كه در هر فرد متغير و غير قابل پيش بيني است و بستگي به اين دارد كـه چقـدر يـك فـرد در مـسير زندگي به پيش مي رود. ديدگاه هاي رشدي مبتني بر بلوغ، به کفايت زناشويي با واژه هاي هويت،[12] تمايزيـافتگي[13] و نحوه رويارويي فرد با موضوعات وابستگي[14] در هر مرحله از مراحل زندگي مي نگرند. در رويکرد رشدي، کفايت و توانايي بين فردي براي تشكيل و حفظ روابط صميمانه را حاصل کفايت هايي مي دانند كه در دوران كودكي و نوجواني تحول مي يابند. اين مطلب خصوصا در دوره پيش از جـواني و جـواني صدق مي كند كه در اين دوره تشكيل روابط دوجانبه ي صميمانه يك تكليـف رشـدي بهنجـار تلقـي ميشـود و صميميت به طور فزاينده اي در کفايت اجتماعي اهميت پيدا مي كند (كالينز و سروف، ۱۹۹۹).
در مقابل تعريف هاي ثابت و ايستايي كه پژوهشگران ازدواج پيشين و بسياري از درمانگران مهارت محـور کنوني به كار مي بردند، ديدگاه هاي رشدي کفايت زناشويي را عبارت از نوعي توانايي در حال رشد مي دانند كـه ناشي از توانايي هاي ابتدايي تر بوده و از طريق اين توانايي ها ظهور پيدا مي كند ولي كاملا با آن توانايي ها تعريف نمي شود. كارشناساني كه کفايت زناشويي را يك توانايي در حال رشد به حساب مي آورند مي تواننـد همزمـان هم ماهيت نسبتا پايدار اين توانايي ها را تصديق كنند و هم آنهـا را مؤلفه هايي مهـم از روابـط پـيش از ازدواج و ازدواج بدانند كه قابل تغيير هستند.
ديدگاه رشدي در مورد کفايت عنوان مي کند كه خانواده جايگاه اصلي شكل گيري رشد شخصيت است. اگرچه جايگاه هاي ديگر نيز نقشي در تحول کفايت بين فردي دارند، اما ابتدا در خانواده است كـه رغبت هـاي شخصيتي كارساز و ناكارساز فرد تكامل مي يابد. کفايت از طريق فرايند جامعـه پـذيري[15] آموخته مي شود. جامعه پذيري نيز به نوبه خود از عوامل خانوادگي و فرهنگي مشتق شـده است و گـاهي نيـز تحت تأثير عوامل عضوي و ژنتيك قرار دارد. تأكيد عمده اين نظريه اين است كه چگونه خانواده در نـسبت دادن اهميـت بـه خود و ديگران سهيم است. اهميت يعني فرايندي كه خود فرد و ساير افراد منتخب براي لذت و بقا در زندگي لازم تلقي مي شوند.
احساس اهميت يا عدم اهميت از خانواده اصلي آموخته ميشود هر يك از اعضاي خانواده پيام هايي مستقيم و غيرمستقيم، كلامي و غيركلامي، محكـم و غيرمستحكم و مثبت و منفي در مورد احساس اهميت به خود و ديگران درون و بيرون خانواده مخابره مي كند.
كارول، بدگر و يانگ (2006) بر مبناي نظريه هاي رشدي در مورد کفايت بين فـردي يـك مـدل ابتكـاري از کفايت ازدواج ارايه دادند. از نظر آن ها، توانايي عشق ورزي و توانايي مذاكره زيربناي کفايت درون فردي و بـين فردي هستند. در واقع، شخصيت يك فرد يا خود او ابتدا با کفايت او در حوزه هاي عـشق و مـذاكره[16] مـشخص مي گردد. در الگوي کارول و همکاران (2006) کفايت زناشويي شامل دو حيطه مي شود و هر كدام از اين دو حيطه هم يك توانايي يا نوعي استعداد را در بردارند. اين حيطه ها عبارتند از:
دو زير طبقه براي کفايت درون فردي ارائه مي شود:
ايمنـي شخصي يـك فراسـازه سازمان دهنده براي يك سري عوامل درون فردي است كه احساس اهميت به خود را در شخص شكل مي دهد و تا حدي شامل ادراك خود ارزشمندي، توانـايي تنظيم عواطـف منفي (ماننـد افسردگي، اضطراب، خشم) و احساسات دلبستگي ايمن مي باشد.
واژه ديگر محوري فراسازه اي است كه به يك سري از کفايت هـاي درون فردي سازمان مي دهد كه نشان از نوعي جهت گيري به سوي اهميت قائل شـدن بـراي ديگـران دارنـد ماننـد مهربـاني، تعهـد، انصاف، فداكاري، بخشش و ساير فضايل زناشويي. بايد توجه كرد كه اين حيطه ها و کفايت ها در مـدل فوق بـه صورت فراسازه در نظر گرفته مي شوند يعني چند وجهي بوده و چندين شاخص دارند. توانايي عشق ورزي عبارت است از اين که فرد چقدر خود، اهميت خود و اهميت ديگران را در روابط صميمانه و غيرصميمانه اظهار، ابراز و تعيين مي نمايد (لابيت، 1997).
تعداد صفحات | 118 |
---|---|
شابک | 978-622-378-199-5 |
انتشارات |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.