کتاب Persian translation of English rhythm

کتاب Persian translation of English rhythm

208,600 تومان

تعداد صفحات

149

شابک

978-622-378-639-6

نویسنده:

Chapter 1 7
Introduction 8
Chapter 2 11
Background 12
Chapter 3 31
Translability of Poems in Cyberspace 32
Chapter 4 33
Concluding Remarks 34
Chapter 5 37
Appendix 38
Printed and Cyber Translations of Poems 38
مردی که او کشت 39
مردی که کشتمش 40
آیا خیشام دارد شخم میزند؟ 44
بانوی زیبای بیرحم 49
مکان¬های سوت و کور 57
سرزمین کویر 58
یک هنر 61
یک هنر 62
نرو ای مهربان به آن شب نیکو 66
بر حذر باش از خزیدن آرام در آن شب فریبنده 67
ترانه عاشقانه دختر دیوانه 70
آواز عاشقانه‌ دختر دیوانه 71
به پاییز 74
قصیده¬ی پاییز 76
چکامهای برای یک خاکستردان یونانی 80
قصیدهای در باب گلدان یونانی 83
«غزل دوم» 87
غزل دوم از غزلیات شکسپیر 87
مگذار که تردید کنم به پیوند ذهن های راستین 90
غزلواره 116 91
غزلواره 1 92
غزل 18 95
ستاره درخشان 97
چون نیست امیدی 100
«از آنجا که هیچ کمکی وجود ندارد» 100
اقبال 103
آزیمَندیاس 106
گذر از سد شنی 109
از آب ها گذشتن 110
سرگردان بودم، تنها چون ابری 112
تنها بودم و سرگردان چون ابری… 113
بره 116
آشنا با شب 119
«مقدمه¬ای» بر ترانه¬های معصومیت 122
لولهبخاری پاککن 126
رویداد 130
رخداد 131
آتش و یخ 132
گل سرخ بیمار 133
گل بیمار 134
توقف در کنار جنگل در یک بعد از ظهر برفی 135
درنگ بر كرانه جنگل در غروبي پر برف 136
ببر 139
ببر 140
Reference 143

 

 

 

آیا خیش¬ام دارد شخم می¬زند؟
«آیا خیش¬ام دارد شخم می¬زند،
همان که قبلا می¬راندم¬اش به پیش،
و می¬شنیدم صدای زنگ افسار را،
آن گاه که بودم مردی زنده؟»

آری، پای می¬کوبد اسب بر زمین،
و اکنون به صدا در می¬آید افسار؛
گرچه بدون هیچ تغییری، دراز کشیده¬ای در زیر
زمینی که زمانی می¬زدی شخم¬اش.

«آیا دارند فوتبال بازی می¬کنند
در امتداد ساحل رودخانه،
با جوانانی به دنبال توپ چرمی،
اکنون که دیگر نمی¬توانم بایستم؟»

آری، به پرواز درآمده است توپ،
جوانان بازی می¬کنند با دل و جان؛
ایستاده است دروازه، ایستاده است
دروازه¬بان در دروازه.

آیا خوشحال است معشوقه¬ام،
که ترک¬اش چنان سخت بود برای¬ام،
آیا خسته است از گریستن،
آن گاه که دراز می¬کشد به هنگام غروب؟»

آری، دراز می¬کشد آسوده خیال،
دراز نمی¬کشد برای اشک ریختن:
بس خرسند است معشوقه¬ات.
آسوده باش، جوان من، و بخواب.

«آیا سرزنده است دوست¬ام،
اکنون که لاغرم و نحیف،
و آیا یافته است بستری برای خفتن،
که باشد بهتر از بستر من؟»

آری، جوان، می¬خوابم آسوده خیال،
می¬خوابم همان¬گونه که دلخواه جوانان است،
تسلی می¬دهم معشوقه جوانی مرده را،
هرگز مپرس معشوقه چه کسی را.
Cyber Translation by Samira Nekouei
آیا گاوآهن من که با آن زمین را شخم می¬زدم،
هنوز هم کار می¬کند؟
و یراقش مثل زمانی که من زنده بودم،
صدا می¬دهد؟

آه، اسب¬ها می¬دوند،
و یراق¬ها همچنان جیر جیر می¬کنند.
از زمانی که تو مرده¬ای،
زمینی که در آن کار می¬کردی هیچ تغییری نکرده است.

آیا اکنون که من نیستم تا دروازه¬بانی کنم،
پسرها هنوز هم کنار ساحل دنبال توپ می¬دوند؟
و فوتبال بازی می¬کنند؟

آه، توپ در هوا می¬چرخد،
پسرها با دل و جان بازی می¬کنند،
دروازه همچنان سر جایش هست،
و دروازه¬بان ایستاده تا از آن مراقبت کند.

دخترم چه؟
که فکر می¬کنم ترک گفتن من برایش سخت بود.
آیا از اینکه شب¬ها موقع خواب گریه کند،
خسته نشده است؟
آه، دخترت بسیار آرام می¬خوابد.
دیگر موقع خواب گریه نمی¬کند.
او از زندگی بسیار راضی است.
آسوده باش مرد و آرام بخواب.

دوست صمیمی من چطور است؟
آیا اکنون که من لاغر و رنجور شده¬ام،
او نسبت به من
در مکان بهتری می¬خوابد؟

بله مرد، من آسوده می¬خوابم.
آن گونه می¬خوابم که هر مردی دوست دارد.
من با معشوقه یک مرد مرده خوش هستم.
و هرگز نپرس چه کسی!

 

La Belle Dame sans Merci by John Keats (1819), (ballad)
O, what can ail thee, knight-at-arms,
Alone and palely loitering?
The sedge has withered from the lake,
And no birds sing.

O, what can ail thee, knight-at-arms,
So haggard and so woe-begone?
The squirrel’s granary is full,
And the harvest’s done.

I see a lily on thy brow,
With anguish moist and fever-dew;
And on thy cheeks a fading rose
Fast withered too.

I met a lady in the meads,
Full beautiful—a faery’s child,
Her hair was long, her foot was light,
And her eyes were wild.

I made a garland for her head,
And bracelets too, and fragrant zone;
She looked at me as she did love,
And made sweet moan

I set her on my pacing steed,
And nothing else saw all day long;
For sidelong would she bend, and sing
A faery’s song.

She found me roots of relish sweet,
And honey wild, and manna-dew,
And sure in language strange she said—
“I love thee true”.

She took me to her elfin grot,
And there she wept and sighed full sore,
And there I shut her wild wild eyes
With kisses four.

And there she lullèd me asleep,
And there I dreamed—Ah! woe betide!
The latest dream I ever dreamed
On the cold hill side.

I saw pale kings and princes too,
Pale warriors, death-pale were they all;
They cried—“La Belle Dame sans Merci
Hath thee in thrall!”

I saw their starved lips in the gloam
With horrid warning gapèd wide,
And I awoke and found me here
On the cold hill’s side.

And this is why I sojourn here
Alone and palely loitering,
Though the sedge is withered from the lake,
And no birds sing.
Printed Translation by Alireza Farahbakhsh

بانوی زیبای بی¬رحم
آه، چه می¬آزارد تو را ای سلحشورِ مسلح،
که سرگردانی، تنها و رنگ¬پریده؟
رخت بربسته است زنبقِ زرد از دریاچه،
و نمی¬خواند آواز، هیچ پرنده¬ای.

آه، چه می¬آزارد تو را ای سلحشورِ مسلح،
که گشته¬ای چنین نزار و چنین ماتم زده؟
پر است انبار آذوقه سنجاب،
و گذشته است فصل خرمن

می¬بینم سوسنی بر پیشانی¬ات،
که مرطوب است از اضطراب و شبنمِ تب؛
رنگ می¬بازد گل سرخِ گونه¬هایت،
و نیز می¬خشکد به سرعت.

دیدم بانویی را در چمن¬زار،
به غایت زیبا – کودکِ پریان،
با موهایی بلند، پاهایی ظریف،
و چشمانی وحشی.

ساختم حلقه¬ای از گل برای سرش،
همچنین النگوها و کمربندی خوش¬عطر برایش؛
نگریست مرا، گویی با چشمانِ یک عاشق،
و سر داد ناله¬ای شیرین.

نشاندم¬اش بر توسن تیزپای¬ام،
و ندیدم چیزی دیگر در سراسر روز،
چرا که خم می¬شد به یک سوی، و می¬خواند
ترانه¬های پریان.

تعداد صفحات

149

شابک

978-622-378-639-6