345,800 تومان
تعداد صفحات | 247 |
---|---|
شابک | 978-622-378-421-7 |
انتشارات |
فهرست
عنوان صفحه
فصـل اول 13
مفهوم سیر انفسی 13
ویژگی های نفس (روح) در تعالیم مولوی 19
نفس انسان تجلی خداوند 19
ذومراتب بودن نفس انسان 19
تجرد نفس انسان 20
آگاهی، ماهیت حقیقی نفس (جان) 21
موانع اصلی سلوک انفسی انسان 21
موانع معرفتی سیر انفسی 22
مفهوم خود مجازی یا خودپنداره در روانشناسی 25
موانع اخلاقی و نفسانی سیر انفسی 27
آثار و دستاوردهای سیر انفسی 30
تعاریف در سیر انفسی 32
معناى نفس 34
مراحل و عوالم نفس 36
حقیقت نفس 37
خصوصیت نفس 38
مراتب نفس 39
شعبههاى هواى نفس 43
آفاق و انفس 47
ریختشناسی شناخت، در روانشناسی شناختی 65
ادله و براهین منکرین تجرد روح 74
رد ادله مادیین منکر تجرد روح 76
پی نوشت ها 89
منابع 90
فصـل دوم 101
تاثیر سیر انفسی بر آگاهی 101
ادراک عقلی و علم 133
تفکر و نقش آن در تکامل انسان 139
تقابل تفکر و انفجار اطلاعات 140
تفکر و نقش آن در تکامل انسان 141
محصول تعقل و تفکر 141
عقل و توفیق بندگی 142
حوزه های تفکر انسانی در سیر تکاملی انسان 142
تفکر، خود سازی و عبادت 143
مراحل استدلال 166
شرایط و عوامل مساعد برای تفکر و تأمل 171
روان شناسی استدلال 173
اهمیت تجارب پیشین در تفکر و استدلال 173
منابع 191
فصـل سوم 199
سیر انفسی در روانشناسی شناختی 199
نفس شناسی، دهلیزی برای ورود به عالم لاهوت 218
نگاه به نفسشناسی گذشتگان، به عنوان نقطه عزیمت در معرفة الرّب 220
نگاه صدرا به عالم اسرار آمیز نفس برای وصول به حقیقت هستی 221
نفس خلاق مدلی از ربّ خلاق 229
پیوند معرفة النفس و معرفة الرب در اندیشه علامه طباطبایی (ره) 233
منابع 249
عرفان انفسی و توجه به سیر درونی انسان برای وصال به حقیقت در تعالیم مولوی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. تأكيد مولوی در این مسئله هم متأثر از تأكيد متون دینی و هم متأثر از تجربه های عرفانی و درونی او بوده است. از نظر مولوی، نفس انسان حقیقتی دارای مراتب و مجرد است که ماهیتش آگاهی است و منشأ الهی دارد. تأکید مولوی در این سیر درونی بر مسئله خودشناسی و شناخت موانع آن است. این موانع گاهی از سنخ بیماری های اخلاقی و گاهی از سنخ امور معرفتی نظیر از خودبیگانگی، وهم و خیال و شناخت تقلیدی است. علاوه بر شناخت موانع، وصال خداوند و بازگشت به اصل، غایت این سیر درونی در آموزه های اوست.
مسئله نفس و رویکرد عرفانی به خودشناسی یکی از مهم ترین مسائلی است که عرفا را از غیر آنان و به ویژه از فلاسفه و متکلمان متمایز می سازد؛ هر چند غایت نهایی عارف معرفت پروردگار است، از دیدگاه عارفان تنها راه و یا حداقل صحیح ترین راه این شناخت، همانا شناخت نفس خویشتن است (کاکایی، ۱۳۸۲: ۲۷۹). همان طور که ابن عربی به این مطلب اشاره کرده است. «این دیدگاهی است که با فکر بدان نمی رسیم بلکه راه نیل به آن شهود است و این همان فرموده پیامبر (ص) است که هر کس خود را بشناسد، خدا را می شناسد. همه چیز از تو و در توست. امری خارج از تو نیست» (ابن عربی، ۱۴۰۴: ۱۰۱).
در قرآن کریم در تعابیر بسیار پر معنایی خسران حقیقی انسان دوری و فراموشی این جنبه الهی وجود انسان بیان شده است: «الذين خسروا انفسهم فهم لايومنون؛ آنان که خود را به زیان افکندند، هرگز ایمان نمی آورند» (انعام، ۱۲). «ولا تكونوا كالذين نسو الله فانسهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ مانند آنها که خداوند را فراموش کردند، نباشید؛ زیرا شما را از یاد خود خواهد برد و آنها حقیقتة فاسق اند» (حشر، ۱۹). خداوند درون انسان را جایگاه تجلی نشانه های الهی خویش می داند، همان طور که می فرماید: «سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتى يتبين لهم أنه الحق؛ به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است» (فصلت، ۵۳).
همچنین در سخنان بزرگان دین نیز این مسئله به طور برجسته ای منعکس شده است. پیامبر اسلام (ص) درباره اهمیت پرداختن به خویشتن و خودشناسی فرمودند:
من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ همچنين: «معرفه النفس أنفع المعارف؛ شناخت خویش، سودمندترین شناخت هاست» (مجلسی، ۱۴۰۳: ۳۲/۲). حضرت علی (ع) نیز در عباراتی بسیار عمیق این معنا را متذکر شده اند: «عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه فلا يطلبها؛ در شگفتم از کسی که گمشده ای را می جوید، در حالی که خود را گم کرده است و آن را نمی جوید»؛ همچنین: «عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربه؛ در شگفتم از کسی که خود را نمی شناسد، چگونه پروردگارش را بشناسد» (آمدی، ۱۳۶۷: ۳۱۹ – ۳۲۲).
به طور کلی در عرفان هایی که بر سیر انفسی نسبت به سیر آفاقی تأكید بیشتری دارند و به اصطلاح، عرفان درون گرایی یا طریقت درونی خوانده می شوند، بیش از نظاره و تأمل بر حواس، به درون و نفس ناظرند. عارف درون نگر بر آن است که با خاموش ساختن حواس ظاهر و با زدودن صور حسی و تصورات و اندیشه ها از صفحه ضمیر به کنه ذات خویش برسد (استیس، ۱۳۷۹: ۵۴).
جایگاه سیر انفسی در انسان شناسی مولوی
مولوی در اندیشه ها و تعالیم خود بر سیر درونی و عرفان انفسی بسیار تأکید کرده است. سخنان او مشحون از توجه عمیق به سیر تکاملی نفس و شناختن عوارض از خودبیگانگی و غفلت از این مسئله مهم است که به طور غیر مستقیم پرده از تجربیات ژرف و وسیع عرفانی او برمی دارد. از نظر او بالاترين خسران و ضرری که متوجه انسان می شود، در درجه اول جهل انسان نسبت به حقیقت و گوهر اساسی خویشتن است؛ بنابراین، او اولین قدم در جبران این خسارت را آگاهی نسبت به خویشتن حقیقی بر می شمارد.
جان خود را می¬نداند آن ظلوم صد هزاران فضل داند از علوم در بیان جوهر خود چون خرى داند او خاصیت هر جوهری قیمت خود را ندانی احمقی است قیمت هر کاله میدانی که چیست
در جهان بینی عرفانی مولوی انسان موجودی چند ساحتی و دارای ساخت های ملکی و ملکوتی است؛ بنابراین، تنها موجودی است که می تواند با خویشتن حقیقی خود بیگانه شود.
این ذومراتب و لایه لایه بودن وجود انسان مستلزم آن است که پنهان ترین و فکر سوز ترین پدیده خلقت و حتی از موجودات عالم غيب و ملکوت نیز مضمر تر و پنهان تر باشد.
در تعابیر مولوی از دو نوع علم سخن گفته شده است؛ یکی علمی که انسان را حمل کرده، او را سبک بال می کند و غل و زنجیرها را از دست و پای او باز می کند و او را به خویشتن حقیقی اش نزدیک می سازد و دیگری علمی که خودش غل و زنجیر می شود و انسان را سنگین می کند و اجازه پرواز به او نمی دهد و در راه درک بسیاری از حقایق حجاب می شود.
علم های اهل تن احمالشان علم های اهل دل حمالشان علم اگر بر تن زند باری بود علم اگر بر دل زندیاری بود
در کتاب فيه ما فيه در مورد اهمیت این نوع از علم و معرفت شریف چنین آمده است: «اکنون همچنین علمای زمان در علوم موی می شکافند و چیزهای دیگر را که به ایشان تعلق ندارد، دانسته اند و ایشان را بدان احاطه کلی گشته و آنچه مهم است و به او نزدیک تر از همه آن است، خودی اوست و خودی خود را نمی دانند»
در جهان بینی مولوی هیچ یک از علوم و معارف بشری، ارزش و اهمیت خودشناسی را ندارد. بزرگ ترین عقده ای که بشر در کار دنیا و آخرت خود دارد، همین است که خود را بشناسد؛ زیرا گشودن دیگر عقده ها و گره های علمی و مذهبی که ما بدان پیچیده ایم، همچون گره سختی است که بر کیسه تهی زده باشند؛ بدان معنا که بر فرض بتوانیم آنها را بگشاییم، چیزی عایدمان نخواهد شد.
عقده چند دگر بگشاده گیر در گشاد عقده ها گشتی تو پیر
آدمی عظیم چیز است، در وی همه چیز مکتوب است و حجب و ظلمات نمی گذارد که او آن علم را در خود بخواند. حجب و ظلمات این مشغولی های گوناگون است» مولوی، ۱۳۸۱: ۸۱. این شیر درونی علاوه بر ارزش ذاتی ای که دارد، از آن جهت که نردبان خداشناسی است و شناخت خدای سبحان نیز بدون شناخت خود میسر نیست، اهمیت ویژه ای دارد. مولوی بر اساس فرموده رسول خدا (ص) که فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (فیض کاشانی، ۱۴۱۰: ۷۸/۱) می گوید:
من عرف زین گفت شاه اولیا عارف خودشو که بشناسی خدا بهر آن پیغمبر این را شرح ساخت هر که خودبشناخت یزدان را شناخت
مولوی با استناد به این حدیث یاد آوری می کند که ضرورت شناخت و سیر درونی از آن روست که خود حقیقی انسان تجلی گاه جمال حق است و این امر تا زمانی که شخص خود اراده نکند، تحقق نخواهد یافت (مولوی، ۱۳۸۱: ۱۰). از نظر او در نهانخانه روح و در پشت پرده تودرتوی جان انسانی، احساسات و عواطف و قوای مرموز و مستوری است که انسان از آنها غافل و نا آگاه است اما اثر و نشانه آن قوا و احساسات نهفته درونی در اعمال و رفتار آدمی آشکار می گردد.
از نظر مولوی هرچند آدمی در ظاهر، جهان کوچکی را نمایان می سازد ولی در حقیقت اوست که جهان بزرگ را تشکیل می دهد؛ بنابراین او در آموزه های انسان شناسانه اش به معنای باطنی انسان که همان جان انسانی است – نه معنای ظاهری و صوری – نظر دارد.
بنابراین، یکی از مآخذ مهم برای فهم درست آموزه ها و تعالیم مولوی به ویژه در مسئله انسان و سیر درونی او، احوال خود مولوی است؛ زیرا بسیاری از اشارات و رموز در آثار او به احوال و تجارب خود او مربوط است و باید تا حد زیادی تفسیر و توجیه طرز سلوک و نحوه حیات معنوی خود او باشد (زرین کوب، ۱۳۷۶: ۲۷۴). پیش از پرداختن به شناخت موانع و دستاوردهای این سیر انفسی، ابتدا باید ویژگی های اصلی نفس را در تعالیم مولوی بررسی کنیم.
ویژگی های نفس (روح) در تعالیم مولوی
نفس انسان تجلی خداوند
در کتاب مقدس و روایات اسلامی بر این نکته که خدا آدم را بر صورت خویش آفرید، تأکید شده است. در این کتاب آمده است: «روزی که خدا آدم را آفرید، شبیه خدا او را ساخت» (کتاب مقدس، ۲۰۰۷، سفر پیدایش، ۵: ۱). در احادیث اسلامی نیز آمده است که: «ان الله خلق آدم على صورته» (مجلسی، ۱۴۰۳: ۱۳/۴). مولوی با استدلال به آیات قرآنی برای اثبات وجود نفس چنین می گوید:
چون «نفخت» بودم از لطف خدا نفخ حق باشم زنای تن جدا
تعداد صفحات | 247 |
---|---|
شابک | 978-622-378-421-7 |
انتشارات |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.