۱۴۹,۰۰۰ تومان Original price was: ۱۴۹,۰۰۰ تومان.۱۲۶,۶۵۰ تومانCurrent price is: ۱۲۶,۶۵۰ تومان.
تعداد صفحات | 85 |
---|---|
شابک | 978-622-378-211-4 |
انتشارات |
کتاب خشونت زناشویی و راهبردهای تنظیم هیجان، یک اثر مهم در زمینه مطالعات روانشناسی و جامعهشناسی است که به بررسی مسائل پیچیده و چندبعدی خشونت در روابط زناشویی و همچنین راهبردهای مختلف تنظیم هیجان در این زمینه میپردازد. این کتاب برای پژوهشگران، درمانگران، مشاوران خانواده و افراد علاقهمند به موضوعات مرتبط با روابط زناشویی و خشونت خانگی منبعی ارزشمند است.
کتاب خشونت زناشویی و راهبردهای تنظیم هیجان برای افرادی که در زمینه مشاوره خانواده و درمانهای روانشناختی فعالیت میکنند، و همچنین برای کسانی که علاقهمند به درک بهتر از علل و پیامدهای خشونت در روابط زناشویی هستند، بسیار مفید است. این کتاب میتواند بهعنوان یک منبع معتبر برای پژوهشگران و دانشجویان در زمینههای روانشناسی، جامعهشناسی و مطالعات زنان نیز مورد استفاده قرار گیرد.
برای خرید نسخه چاپی یا دیجیتال کتاب خشونت زناشویی و راهبردهای تنظیم هیجان، میتوانید به سایت مراجعه کنید و از این منبع علمی بهرهمند شوید.
عنوان صفحه
مقدمه 11
فصـل اول 19
خشونت 19
نظریات مرتبط با خشونت 21
نظریه کنترل و نظارت اجتماعی 21
نظریه جامعهپذیری جنسیتی 22
نظریه فشار ساختاری و عمومی 23
نظریه ناسازگاری پایگاهی 24
نظریه منابع 25
نظریه یادگیري اجتماعي 27
نظریه انتقال بین نسلی 28
نظریه ستمگری جنسی 29
نظریه فرهنگ 31
نظریه سیستمی 32
فصـل دوم 33
خشونت علیه زنان 33
انواع خشونت علیه زنان 35
علل و عوامل خشونت علیه زنان 37
پیامد های خشونت علیه زنان 46
فصـل سوم 49
ماهیت و مفهوم تعهد زناشویی 49
حمایت اجتماعی ادراک شده 53
حمایت اجتماعی و سلامت 55
تنظیم هیجانی 58
تنظیم هیجان و رضایت زناشویی 61
مدل فرآیند تنظیم هیجانی گروس 61
مدل تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی 63
استراتژی های تنظیم شناختی هیجان 64
فرهنگ و تنظیم هیجانات 66
فصـل چهارم 71
پیشینه 71
منـابع و مآخـذ 79
منابع فارسی 79
منابع غیر فارسی 82
جامعهشناسان، کنترل و نظارت اجتماعی را عامل مهم جلوگیری از آسیبهای اجتماعی در سطوح مختلف میدانند. نظریه نظارت اجتماعی بر وجود جرم و رفتار خشونتآمیز در انسان به دلیل انگیزههای درونی یا به سبب عوامل محیطی تاکید دارد. یکی از اصول مورد توجه در این نظریه این است که افراد برای رسیدن به یک هدف، یا دستیابی به اقتدار در برابر دیگران، به استفاده از زور و قدرت تمایل دارند. اصل دوم این است که نظارت اجتماعی، به مثابه مانعی بر سر راه اقتدار و اعمال خشونت قرار میگیرد و از آنجا که انسان بدون وجود محدودیتهای اجتماعی، به انجام جرم و جنایت نابهنجار تمایل دارد، جامعه باید سازوکار نظارت بر آنها را ایجاد کند )معظمی، 1383 ب43).
در همین زمینه، دیدگاه نظارت اجتماعی گلز و اشتراوس در مورد عوامل خشونت و پیامدهای آن در خانواده، بر رابطه جامعه و خانواده تاکید دارد و علت بروز رفتارهای خشن را خصوصی بودن محیط خانواده میداند، چرا که برای دولت امکان نظارت بر رفتار افراد در این محدوده خصوصی وجود ندارد؛ به خاطر خصوصی بودن خانواده، خشونت خانوادگی به جامعه اعالم نمیشود و به این ترتیب امکان نظارت بر آن از طرف سازمانهای دولتی نظیر نیروی انتظامی و دادگاهها پیش نمیآید.
اساس و مبنای این نظریه بر شیوههای گوناگون جامعه پذیری با اتکا به جنسیت مبتنی است. این دیدگاه نظری بیان میکند افراد بر اساس جنسیتی که دارند آموزههای گوناگونی را از خانواده و جامعه دریافت میکنند. شافر معتقد است«
جامعهپذیری جنسیتی موجب دائمی شدن سلطه مرد و مطیع بودن زن میشود، چرا که معموال شخصیت زنان را آرام، مطیع، منفعل، عاطفی و وابسته و مردان را مستقل، استوار، مصمم و خشن ترسیم میکند؛ در چنین شرایطی زنان نقش سنتی مطیع بودن و در مقابل مردان، نقش سلطهگری را میپذیرند؛ بنابراین پرخاشگری و خشونت مردان علیه زنان امری طبیعی در نظر گرفته میشود.)شافر،327 :1992).
خانواده از اصول مهم سازمان دهنده مناسبات تولیدی اجتماعی و بستر ایدئولوژیک شالوده تفاوت جنسیتی و سرکوب زنان است. دیدگاه فمینیستی برخاسته از نظریات جامعهپذیری جنسیتی ثابت میکند که خشونت علیه زنان به هر شکلی که درآید، فراگیر و محصول فرهنگ مردسالار است که در آن مردان هم بر نهادهای اجتماعی و هم بر تن زنان کنترل دارند. میلت اشاره میکند مردسالاری بر خشونتی نهادینه شده متکی است که در نظام های حقوقی، سقط جنینهای غیرقانونی و تجاوز نهفته است.
فشارهای روانی-اجتماعی از عمدهترین عوامل تبیین خشونت محسوب می شوند که با توجه به آنها سابقه ای دیرپا در ادبیات علوم اجتماعی دارد. نظریههای فشار از دورکیم و از آنومی مرتون بسط پیدا کرده است. دورکیم بر کاهش موانع و فشارهای اجتماعی که به سطح فردی راه پیدا میکنند، تاکید داشت و مرتون عدم تعادل فرهنگی بین اهداف و هنجارهای افراد جامعه را بررسی کرد. در نظریههای دورکیم و مرتون، انحرافات در سطح کالن بررسی شده است آنها آنومی را در سطح کالن، به معنی ناتوانی جامعه در محدود کردن اهداف و نظم بخشیدن به رفتار فرد بازتاب دادهاند. تئوریهای فشار(مدرن و کالسیک) همگی بر روابط منفی با دیگران تاکید دارند. روابطی که در آن، آنگونه که فرد میخواهد با وی رفتار نمیشود. نظریه فشار کالسیک، مرتون، کوهن، کلووارد و اوهلین تنها بر یک نوع روابط منفی تاکید می ورزند؛ روابطی که در آن، دیگران فرد را از دستیابی به اهداف ارزشمند مثبت باز می دارند. آنها به خصوص، بر انسدادی که افراد طبقه پایین در پی کسب موفقیتهای مالی یا منزلت طبقه متوسط تجربه میکنند، متمرکزاند(اگنیو،52 :1992).
اما نظریههای فشار روانی-اجتماعی متاخر، به تلفیق و تکمیل دیدگاههای قبل پرداختهاند. هدف آنان به ویژه بسط و گسترش نظریه فشار ساختاری مرتون بوده است. یکی از این نظریهها، نظریه فشار عمومی اگنیو است که برخلاف نظریه مرتون که تنها یک نوع فشار، آن هم فشار بر طبقه پایین جامعه را بررسی کرده، به منابع وسیعتر فشار در زندگی فرد پرداخته است. این نظریه بزهکاری و انحرافات طبقه متوسط را نیز توضیح میدهد.
بر اساس این نظریه اگر شوهران نسبت به همسرانشان مهارتها و منابع کمتری در اختیار داشته باشند به طوری که هسرانشان پایگاه انتسابی آنان را تهدید کنند، از خشونت، همچون ابزاری برای حفظ پایگاه انتسابی استفاده میکنند. بر طبق این نظریه، خشونت شوهران بر ضد زنان در خانواده، در تمام طبقات اجتماعی و اقتصادی وجود دارد و این هنگامی است که از نظر آموزش درآمد و شغل بین زوجین تفاوت پایگاهی وجود داشته باشد و شوهران از نظر تحصیلات، درآمد و منزلت شغلی در سطح پایینتری از همسرانشان قرار گیرند؛ بطوریکه احساس کنند، قدرت و پایگاه انتسابی آنان با برتری تحصیلی و شغلی همسرانشان تهدید میشود(آقابیگلویی،175:1381).
نظریه منابع یکی از اولین نظریههایی بود که در حوزه خشونت خانوادگی توسط ویلیام گود مطرح شد. بر پایه این نظریه خانواده مانند هر نظام یا واحد اجتماعی دیگر دارای نظامی اقتداری است و هرکس که به منابع مهم خانواده بیش از دیگران دسترسی داشته باشد، میتواند سایر اعضا را به فعالیت در جهت امیال خود وادارد، گود بر این باور بود که واژه قدرت برای مطالعه خانواده کافی نیست، از این رو در تحلیل هایش به جای واژه قدرت از واژه زور استفاده کرد. به اعتقاد او تمام نظام های اجتماعی تا حدودی به زور یا تهدید به استفاده از آن، متکی هستند. برای گود، اعمال زور برای ساماندهی نظام اجتماعی مهم و اجتنابناپذیر است. بنابراین در تمام خانوادهها مشاهده میشود.
گود مینویسد “زور یا تهدید یا به بکارگیری آن، در تمامی نظامهای اجتماعی به کار میرود. زیرا زور یکی از منابعی است که افراد میتوانند برای اجبار دیگران به برآوردن نیازهایشان از آن بهره گیرند(گود1، 629:1971).
از دیدگاه گود فردی که منابع بیشتری در اختیار دارد، عمال از زور کمتری استفاده خواهد کرد، زیرا با دستیابی به آن منابع، برای استفاده از زور در رسیدن به اهدافش وجود ندارد. از نگاه وی، خشونت یک منبع نهایی است. از این منبع (خشونت) وقتی استفاده میشود که منابع دیگر به کار نیایند.
از دید نظریهپردازان منابع، تعادل قدرت میان زن و شوهر، ارتباط نزدیکی با منابعی دارد که از آنها با خود به رابطه زن و شوهری میآورند. وقتی منابع مادی و غیرمادی، که در نگاه سنتی به عنوان ابزار در اختیار مرد قرار گرفته اند، به طریقی حذف گردند یا کاهش یابند، شوهران رو به همسرآزاری میآورند تا از این طریق قدرت از دست رفته خود را بازسازی کنند. شوهری که میخواهد فرد مسلط در خانوادهاش باشد، اما منابع کمتری در اختیار دارد یا اصال منابعی در اختیار ندارد، ممکن است برای دستیابی به جایگاه مورد نظرش از خشونت بهره جوید. پیروان این نظریه در تحقیقات خویش عموما منابع را به منابع اقتصادی تعبیر کردهاند و آن را با پایگاه اجتماعی اقتصادی سنجیدهاند.
(کلمن1988) معتقد است که منابع را میتوان به دو دسته منابع سرمایه فردی و منابع سرمایه اجتماعی تقسیم کرد. منابع سرمایه فردی شامل مهارتها و معرفتهایی است که توسط فرد کسب میشود، در حالی که منابع سرمایه اجتماعی از خالل رابطه افراد با بافت اجتماعی حاصل میشود.
خشونت را نوعي صورت آموخته شده از رفتار اجتماعي تلقي ميكنند. این نظریه پردازان رفتارهاي خشونت آمیز را به سان یادگیري رفتارهاي پیچیده یاد مي-گیرد. این نظریه از یك طرف بر روي تجارب فرزندان خانواده و مشاهده رفتار خشن تاكید ميكند و از طرف دیگر مطرح ميكند كه در خانوادهها تفاوتهایي در جامعهپذیري جنسیتي وجود دارد كه باعث ميشود دختران و پسران با هنجارهاي متفاوت جامعهپذیر شده و هریك نقش جنسیتي خاص خود را یاد بگیرد. بنابراین یادگیري كودكان در خانواده همراه با جامعهپذیري جنسیتي متفاوت و از طریق ساختار اجتماعي صورت ميگیرد در میزان خشونت افراد بیشتر واقع ميشود (مرادی،1386 134-135).
در فرآیند یادگیری اجتماعی، نه تنها وجود خشونت در خانواده خاستگاه بلکه تفسیر فرد از آن نیز بسیار مهم میباشد(مکوارد،67:1997).
زمانی که کودک، خشونت والدین را می بیند نه تنها آنها را یاد میگیرد بلکه آنها را به شیوه خود تفسیر میکند. این تفسیر، پایه نگاه فرد به واقعیتهای اجتماعی میشود. در واقع در خانوادههایي كه اعضاي آن در دوران كودكي شاهد خشونت والدین بوده یا خشونت والدین را تجربه كردهاند، احتمال بروز خشونت یا تن دادن به آن به مراتب بیشتر از خانوادههاي دیگر است. بنابراین، براساس این نظریه، ميتوان سابقه مشاهده و تجربه خشونت افراد را در خاستگاه خانواده بررسي كرد(زنگنه و احمدي،176:1381)
بر اساس این نظریه، که بر پایه نظریه یادگیری اجتماعی استوار است، افرادی که در هنگام خردسالی در خانواده خشنوت را تجربه میکنند یا شاهد آن هستند، به احتمال زیاد در بزرگسالی آن را به کار خواهند گرفت(شمس اسفندآبادی،1382)
بنابراین منطق نظری انتقال بین نسلی، خشونت زوجین را بر نظریه یادگیری اجتماعی (یادگیری از راه مشاهده و تقلید کارهای دیگر) متمرکز میسازد. بر اساس منطق این نظریه، افرادی که متوسل به خشونت علیه کودکان میشوند، در فرآیند اجتماعی شدن، در خانوادههایی بزرگ شدهاند که شاهد خشونت از سوی والدین خود بودهاند. برخی از مطالعات نشان دادند، کسانی که شاهد کتک کاری پدر مادر خود در دوران کودکی بودند، متعاقبا در بزرگسالی، چنین الگوهایی را علیه همسران و فرزندانشان بکار گرفتند(روسنبائوم و اولیری، 1981؛ استراتوس،1993). پس متوقف ساختن سوءرفتار مستلزم پیشگیري از تنبیه جسمي، رواني و پیشگیري از خشونت بین فردي است( اسفندآباد و همکاران،105:1385).
همه نظریههای ستمگری جنسی موقعیت زنان را پیامد رابطه ناعادالنه قدرت میان زن و مرد میدانند، رابطه-ای که طی آن، مردان که منافعی عینی و بنیادی در نظارت، سوء استفاده، انقیاد و سرکوبی زنان میدانند، از طریق اعمال ستم جنسی بر زنان این منافع را برآورده میسازند. بر این اساس، الگوی ستمگری با عمیقترین و فراگیرترین اشکال در سازمان جامعه عجین میشود و ساختار تسلط بنیادی را تشکیل میدهد که عموما پدرسالاری خوانده میشود. پدرسالاری هویت مردانه را، که همان خشونتورزی باشد، مورد پرستش قرار میدهد
به کسانی که نقش مردانه اعمال میکنند و به احترام میگذارند، قدرت و امتیاز میدهد(شاه حسینی،1373) ساختار پدرسالارانه یک نظام باور فرهنگی است که به مردان اجازه میدهد قدرت و امتیاز بیشتری نسبت به زنان در سلسله مراتب اجتماعی داشته باشند. در شکل افراطی آن در ظاهر به مردان حق تسلط و کنترل بر زنان و فرزندان را میدهد. این ساختار، با خود الگوهایی از ذهنیت، قضاوت، ارزش و هنجار و رفتار را به وجود می آورد و انتقال می دهد و این امر را نهادینه میسازد که فرمان دادن، و در صورت اقتضاف درجاتی از خشونت طبیعی و متعارف تلقی می شود و از زن فرمان بردن و تمکین انتظار می رود؛ اقتدار مردانه و نظارت دقیق او بر همه امور از جمله رفت و آمد و کردار زن نماد حفظ کیان خانواده و جامعه و ارزش ها و قواعد آن شناخته می شود. در این نگرش، مسائل ناموسی از اهمیت فراوانی برخوردارند و ضمانت اجرایی آن در حاکمیت مرد قرار دارد. خانواده حریم خصوصی مرد شناخته می شود و او است که باید نقش سرپرست خانواده، اعضای آن شامل همسر و فرزندان (بویژه دختران) را کنترل کند.
اگرچه ممکن است برخی استدلال کنند که پدرسالاری منسوخ شده است، ولی تعدادی از نظریه پردازان از جمله( استراوس1993) با این استدلال موافق نیستند. وی با اشاره به برخی معیارهای فرهنگی موجود در بسیاری از جوامع از جمله اقتدار بیشتر مردانه، جهت گیری نظام حقوقی به سود مردان و پایگاه عرضه شده و انتسابی زنان، وجود شاخص های پدرسالاری را در جوامع امروزی تایید می کند.
دیدگاه تعامل گرایي
از نظر نظریهپردازان این دیدگاه، باید رفتار را در زمینه اجتماعي و روابط وي تحلیل كرد. اگر رفتار را در زمینهاي كه رفتار در آن ها رخ ميدهد، در نظر بگیریم بهتر ميتوانیم معناي آن رفتار خاص را درك كنیم . لذا بهتراست مشخص كنیم رفتار در كجا اتفاق ميافتد. خشونت و تضاد در خانواده امري تعاملي است و الگوهاي تعاملي خاص به عنوان زمینهاي براي خشونت در خانواده نقش اساسي بازي ميكند(مرادی، 1386،134-133)
نظریه کارکردگرایی
برخلاف نگرش فمینیستها نظر کارکردگرایان در مورد خشونت خانوادگی توجیه کننده خشونت است. آنها خانواده را گروهی در نظر میگیرند که در آن افرادی با جنسیتها و گروههای سنی متفاوت مدت طولانی در ارتباط با یکدیگر قرار دارند. برخلاف سایر گروهها، در این سلسله مراتب بر اساس تخصص یا صالحیت و لیاقت صورت نمیگیرد، بلکه بر اساس جنسیت، سن و قدرت اقتصادی است. وجود متفاوت در این گروه ناهمگون، سبب به وجود آمدن تضادهای آشکار یا پنهان میشود. این تضادها، ویژگیها و کارکردهای مناسب خانوادگی را بین میبرند. از این رو هر اقدام در راستای رفع تضادهای خانوادگی، اگرچه با استفاده از قدرت و در مواردی، از راه خشونت باشد، موجه و ضروری است.
از این رو، در دیدگاه کارکردی، خشونت برای بقای خانواده کاربرد پیدا میکند. از این دیدگاه، افراد در گروه خانواده نقشهای بارزی دارند. مثال شوهر، به عنوان پدر، نان آور خانواده محسوب میشود و همسر به عنوان مادر وظیفه خانهداری را بر عهده دارد.
هریک از افراد گروههای خانواده برای ادامه زندگی، بنا بر مقتضیات و انتظارات نهادی-اجتماعی، نقشهای گوناگون خود را ایفا میکنند(سیف، 56 :1368)
پارسونز، یکی از پایه-گذاران این نظریه، بر تفکیک نقشهای جنسیتی تاکید میکند و پدر را رئیس و مادر را مدیر داخلی خانواده میداند(اعزازی ب،70-71 :1380)
نظریه فرهنگ خشونت از دیگر نظریههای تبیین کننده همسرآزاری است. این نظریه بیان میکند که اساس انواع گوناگون رفتارهای سوء مانند همسرآزاری، کودک آزاری و سالمندآزاری به وسیله جامعه شکل میگیرد. فرهنگ از طریق ارتباطات معناداري كه عمر آن بیشتر از عوامل دخیل در فرآیند اتباطات است. منتقل ميگردد و سپس به نسلهاي بعدي انتقال ميیابد. آنچه به ما به عنوان یك نسل ميرسد مجموعه ارزشهاست(مراد پناه، 20:1387 )
مردانی که با همسران خود بدرفتاری میکنند، در فرهنگی زندگی میکنند که در آن حاکمیت مردان بسیار بیشتر از زنان است. از ویژگیهای دیگر این فرهنگ، تاثیر پرخاشگری مردان، وجود حاکمیت مردانه و فرمانبرداری زنان است. بنابراین، در جوامع پدرسالار، استفاده از قدرت برای ثبات حاکمیت مردانه دارای مشروعیت است. در برخی جوامع، زمانی که نظم اجتماعی به خطر میافتد، برای استقرار آن از خشونت استفاده میشود. این شکل از نظارت اجتماعی، یعنی اعمال خشونت برای بقای نظم اجتماعی در جامعه، هم در سطح کالن و هم در سطح خرد (خانواده) صورت میگیرد (اعزازی ب،71 :1380).
طبق این نظریه، خانواده نظامی (سیستمی) در نظر گرفته میشود که دارای مرزهای بسته یا باز یا قابل نفوذ با محیط اطراف خود است. این مبادله، به صورت بازخورد منفی یا مثبت صورت میگیرد و اهداف نهفته در نظام، بر بازخورد تاثیر دارند.
مثال ممکن است خشونت در جهت دستیابی به هدف یا بقای نظام وسیله موثری باشد. خشونت، از طریق راه و روشی که نظام درونی و بیرونی خانواده به آن واکنش نشان میدهد، تحت تاثیر قرار میگیرد (کار، 1377)
عالوه بر نظریههای مذکور مطالعات متعددی در مورد میزان و علل خشونت مردان علیه زنان انجام شده است. بطوری که اعزازی در مطالعه خود نشان داده است که خشونت خانوادگی (همسرآزاری) در برگیرنده طیف گستردهای از افراد با ویژگیهای متفاوت اجتماعی و اقتصادی است. خانوادههایی که در آنها خشونت رواج داشته است با توجه به عواملی مانند سواد، درآمد و نوع شغل تفاوتهای فراوانی داشتند (اعزازی،1380)
تعداد صفحات | 85 |
---|---|
شابک | 978-622-378-211-4 |
انتشارات |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه ارسال کنند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.