کتاب جنگلبان کوچک

در یک جنگل بسیار زیبا و سرسبز نزدیکی یک روستای کوچک پسری با پدرش زندگی می‌کرد. جنگلی که پر از گل‌های قشنگ، درختان بزرگ، پرندگان و حیوانات زیادی بود. در وسط این جنگل رودخانه پرآبی هم بود ماهی­های زیادی هم داشت وقتی هوا گرم می‌شد پسرک برای شنا کردن به این رودخانه می‌رفت البته مواظب بود که آب رودخانه را کثیف نکند و چیزی هم در رودخانه نریزد چون دوست نداشت ماهی‌ها بمیرند.

پسرک مادر خود را در کودکی از دست داده بود و خواهر یا برادری هم نداشت. بیشتر وقت‌ها به جنگل می‌رفت و با پرندگان و حیوانات جنگل بازی می‌کرد. ته مانده غذاهایشان را به حیوانات می‌داد و به پرندگان دانه می‌ریخت تا گرسنه نمانند.

پسرک هر روز که از خواب بیدار می‌شد چرخی در جنگل می‌زد و به بازی و گردش در جنگل مشغول بود و مراقب پرندگان و حیوانات بود که کسی به آن‌ها آسیب نرساند. …..