کتاب تحول فرهنگ سیاسی بر اثر گسترش شبکه مجازی

کتاب تحول فرهنگ سیاسی بر اثر گسترش شبکه مجازی

173,600 تومان

تعداد صفحات

124

شابک

978-622-378-608-2

نویسنده:

فصل 1 9
مفهوم فرهنگ سیاسی 9
رهیافت یادگیری اجتماعی 12
رهیافت منش اجتماعی 17
رهیافت نظریه فرهنگی 22
رهیافت تفسیری 27
فرهنگ سیاسی از گذشته تا به امروز 32
مطالعات آلموند و وربا و تثبیت رهیافت “فرهنگ سیاسی” 33
جایگاه فرهنگ سیاسی در ایران؛ از گذشته تا امروز 34
مولفه های فرهنگ سیاسی 34
فرهنگ سیاسی در ایران 40
فصل2 49
مفهوم شبکه اجتماعی 49
مـفهوم و ویژگی های شبکه های اجتماعی مجازی 49
6 مورد از قابلیت ها و خدمات شبکه های اجتماعی 50
شبکه های اجتماعی 52
کارکردها و ویژگی‌های شبکه‌های اجتماعی 53
ویژگی‌های شبکه‌های اجتماعی 54
کارکردهای عمومی شبکه‌های اجتماعی 55
کارکردهای خاص و کارکردهای ویژه شبکه‌های اجتماعی 56
آسیب های سیاسی و روانی شبکه های اجتماعی مجازی 60
فصل 3 67
گسترش شبکه های اجتماعی 67
تعاریف و مفاهیم 70
ویژگی بارز جهانی شدن 73
ارتباط شبکه¬های اجتماعی مجازی با جهانی شدن 80
نتیجه¬گیری 83
فصل 4 85
شبکه های اجتماعی و مشارکت اجتماعی 85
شبکه های اجتماعی و حوزه عمومی 86
فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی و عرصه‌ی سیاست 95
فصل 5 101
نقش و جایگاه شبکه ی اجتماعی در شکل دهی به افکار عمومی 101
چالش هاي فرهنگ و هويت در فضاي مجازي 101
تاثير فضاي مجازي بر هويت 105
فضاي مجازي و هويت ملي 107
فصل6 109
تحول فرهنگ سیاسی بر اثر گسترش شبکه مجازی جدید 109
بررسی اهمیت فضای مجازی در سیاست خارجی 115
منابع و مآخذ 119

 

 

 

فرهنگ سیاسی، بدون شك یكی از مفاهیم مناقشه‏انگیز در علوم سیاسی بوده است، به طوری كه علی رغم گذشت نیم قرن از زمان پیدایش آن همچنان باب نظریه‏پردازی و گفتگو درباره آن، مفتوح است. حدود و ثغور یا فضای معنایی، توانایی تبیین علمی، عوامل تأثیرگذار در پیدایش، تداوم و تغییر فرهنگ سیاسی، تأثیرات آن بر ساختار، تغییر و ثبات سیاسی محورهای اصلی بحث و مناقشه در مورد این مفهوم بوده است. مباحثی كه در این نوشته مورد توجه است. مربوط به تاریخ تحول مفهومی و نظری فرهنگ سیاسی است؛ اما در بررسی، تلاش می‏شود تا مجموعه نظریات، بر اساس چند ضابطه مورد بررسی قرار گیرند تا نقاط قوت و ضعف هر نظریه در پژوهش فرهنگ سیاسی مشخص شود.
اهم این ضوابط عبارتند از:
1. نگرش نسبت به مفهوم «فرهنگ» و «سیاست»
2. سطح تحلیل در بررسی فرهنگ سیاسی
3. امتیازات و نقصان های پژوهشی و تبیینی
4. تغییر فرهنگ سیاسی
در این نوشته ضمن بررسی تاریخی، دلایل موافقان و مخالفان هر نظریه و حتی پیدایش نظریه جدید نیز، طرح خواهد شد و سرانجام در بررسی مقایسه‏ای بر اساس همین ضوابط جایگاه و اهمیت هر نظریه در تاریخ تحول مفهومی و نظری این مفهوم تا حدودی روشن خواهد شد.
پیدایش مفهوم فرهنگ سیاسی، در ادبیات علوم سیاسی و اجتماعی، مرهون پژوهش های رفتارگرایانه برخی از پژوهشگران از جمله گابریل آلموند و سیدنی وربا و همكاران آن ها بود.

پژوهش هایی كه هدف آن گشودن سطح جدیدی از تحلیل در مطالعه رفتار سیاسی انسان در مناسبات سیاسی و اجتماعی ـ از طریق توجه به نگرش ها، باورها و معتقدات سیاسی و تأثیرات آن در رفتار سیاسی بود.
قبل از ورود به بحث لازم است، نكاتی درباره ایضاح بیشتر هر یك از ضوابط بیان كنیم. به دلیل این كه هر نظریه برای فرهنگ سیاسی، تعریفی ارائه نموده از این رو تعریفی جامع از این مفهوم چندان مقدور نیست. در ضابطه اول، از نگرش به مفهوم «فرهنگ» و «سیاست» صحبت شده است. از آنجا كه مفهوم فرهنگ سیاسی، تركیبی از دو مفهوم «فرهنگ» و «سیاست» است و هر كدام از این مفاهیم از منظرهای مختلف مانند: مردم شناسی، روان‏شناسی، علم سیاست و… مورد بحث قرار گرفته‏اند، لازم است كه منظر بحث هر نظریه به این مفاهیم روشن گردد. در این صورت است كه مقوله سازی هر نظریه درباره این مفهوم بهتر درك می‏شود. بر اساس همین ضابطه، كل نظریات در چند سنت و رهیافت دسته بندی شده و بررسی می‏شود. هر رهیافت شامل چند نظریه و هر سنت شامل چند رهیافت نزدیك به هم است.
منظور از «سطح تحلیل» در ضابطه دوم، این است كه آیا، فرهنگ، یك پدیدار جمعی است و واحد بررسی و تحلیل در آن باید اجتماعاتی چون كشور، شهر، روستا، یا اقشار اجتماعی مانند جوانان ـ كهنسالان، نخبگان ـ توده، كارگران ـ كارفرمایان و… باشد. یا این كه فرهنگ، یك پدیده فردی است و از این رو واحد تحلیل و بررسی آن باید افراد باشند. افراد به عنوان عناصر مستقل شكل دهنده جامعه، دارای فرهنگ یعنی نظام ارزشی، اعتقادی و هنجاری هستند و فهم فرهنگ سیاسی جامعه در گرو بررسی فرهنگ افراد آن است.
در ضابطه سوم، امتیازات تبیینی و پژوهشی هر نظریه مورد توجه قرار می‏گیرند. منظور از امتیازات تبیینی، توانایی هر نظریه در تبیین فرهنگ سیاسی است. آیا نظریه از این حیث، عام و جهان شمول است یا مخصوص جامعه و اوضاع و احوال خاصی است. در تبیین، فرهنگ سیاسی همه ابعاد آن را در بر می‏گیرد یا از بازنمایی برخی از وجوه فرهنگ قاصر است. در بحث از امتیازات و نقصان های پژوهشی، روش پژوهش فرهنگ سیاسی مدنظر است. آیا تبیین فرهنگ سیاسی، با اتكا به روش های مطالعه میدانی امكان‏پذیر است، یا این كه به روش های مقایسه‏ای و تاریخی توجه دارد یا قابلیت استفاده از هر دو روش را دارد.

در ضابطه چهارم، به یكی از مباحث بسیار مهم در فرهنگ سیاسی توجه می‏شود كه همان بحث تغییر پذیری فرهنگ است. آیا فرهنگ سیاسی، یك پدیدار ایستا و نسبتا ثابت است، یا تغییرپذیر است. در چه شرایطی فرهنگ سیاسی تغییر می‏كند. عوامل تأثیرگذار بر تغییر فرهنگ سیاسی كدامند. در این بحث دیدگاه هر نظریه در مورد جامعه پذیری و فرهنگ پذیری فرهنگ سیاسی، فرآیند و مراحل آن توجه می‏شود. جامعه پذیری و فرهنگ پذیری افراد، سبب تداوم فرهنگ سیاسی در طول نسل ها می‏شود. مراحل جامعه پذیری و فرهنگ پذیری چه دوره‏ای از عمر افراد را در بر می‏گیرد. آیا مربوط به دوران كودكی و نوجوانی است، یا فرآیندی مادام العمر است.
در هر صورت توجه یا عدم توجه به عامل تغییر در هر نظریه تابعی از دیدگاه آن درباره جامعه پذیری و فرهنگ پذیری سیاسی خواهد بود.
بر اساس روند تحول تاریخی، نظریه‏پردازی فرهنگ سیاسی را در دو سنت كه هر كدام چند رهیافت پژوهشی را در خود دارند، بررسی می‏كنیم. این رهیافت ها هر یك در بر گیرنده چند نظریه است و مطابق گرایش و سلیقه برخی از پژوهش گران سامان یافته است.
• سنت روان‏شناسانه
این سنت پژوهشی، مجموعه چند رهیافت است، كه همگی به نوعی تحت تأثیر مكتب «فرهنگ و شخصیت» هستند كه در دهه‏های اولیه قرن بیستم بر مطالعات انسانی و اجتماعی سلطه یافته بود. این مكتب برآیندی از ایده‏های روانشناسی تحلیلی و انسان شناسی فرهنگی بود. از شخصیت های برجسته این مكتب می‏توان از هارولد لاسول، اریك فروم، مارگرت مید و دیگران را، نام برد. پیدایش این مكتب و حوزه مطالعات آن به شدت تحت تأثیر عوامل سیاسی و اجتماعی این دوران، چون اقتدار گرایی و ظهور فاشیسم، جنگ و تجاوز، نژادپرستی و… بود. پژوهش گران این مكتب، در تلاش بودند تا از طریق الگوهای جامعه پذیری دوران كودكی مانند ـ الگوهای پرستاری كودك، نظم والدین و ساختار خانواده و مسائل دیگری كه به آموزش های دوران كودكی مربوط می‏شود، به تبیینی از علل پیدایش این پدیدارها دست یابند.
این مكتب كه در آن اصطلاحات روانشناسی فرویدی به شدت رایج است، تقریبا بر رهیافت ها و نظریات سنت روان‏شناسانه سایه افكنده است؛ در دامن این سنت پژوهشی، مفهوم فرهنگ سیاسی به عرصه مطالعات سیاسی و اجتماعی وارد شد و به تدریج، با انباشت پژوهشی رو به رو گردید و در اثر انتقاداتی كه بر آن وارد شد، سنت هایی با رهیافت ها و نظریات متفاوت پدیدار شد. اكنون رهیافت های عمده سنت روان‏شناسانه بررسی می‏شود.
رهیافت یادگیری اجتماعی
پژوهش های آلموند و وربا، بیش از هر كس دیگری در پیدایش و شكل‏گیری این رهیافت مؤثر بود. یكی از فربه‏ترین رهیافت ها در پژوهش فرهنگ سیاسی كه همچنان به بالندگی و رشد خود ادامه می‏دهد، همین رهیافت است. پژوهش گرانی چون گابریل ای آلموند، سیدنی وربا، رونالد اینگلهارت، هربرت مك كلاسكی، جان زالر و هری سی. تریاندیس از صاحب نظران معروف این رهیافت به شمار می‏روند.
مفهوم «فرهنگ سیاسی» به معنا و مفهوم جدید، زاییده، تلاش پژوهش گران این رهیافت از جمله گابریل آلموند بود. آلموند، تحت تأثیر پژوهش های مردم‏شناسی فرهنگی، به ویژه آثار روث بندیكت مارگرت مید، جفری گورر، به ابداع مفهوم فرهنگ سیاسی دست زد. در پژوهش های مردم شناسانه فرهنگ هر ملت «آمیزه‏ای یكدست از ارزشها، باورها و شیوه‏های عمل» تصور می‏شد. از این منظر هر ملت فرهنگ خاص خود را داشت و از این رو، بررسی مقایسه‏ای فرهنگ ها دور از انتظار بود. تلاش های آلموند و وربا و همكاران آنان، در جهت بررسی مقایسه‏ای فرهنگ های ملت ها و آن هم در سطح سیاسی بود. مسأله آلموند و وربا به دست دادن تبیینی در علل پایداری دموكراسی در برخی از كشورها و ناپایداری آن در كشورهای دیگر در دوران بین دو جنگ جهانی بود.
سابق بر این در تبیین علل بقا یا ناپایداری، موفقیت یا ناكامی نظام های سیاسی به ساختار رسمی آن كه معمولاً در قانون اساسی نمود می‏یافت، توجه می‏شد. چگونگی تصویب قوانین، ساختار سیاسی رژیم ـ جمهوری، پارلمانی، پادشاهی ـ وضعیت تفكیك قوا و نهادهای مختلف و سازوكار عمل آن نهادها مورد بررسی و تحلیل قرار می‏گرفت. در این رهیافت، سیاست عبارت بود از عمل نهادهای رسمی. (مارش‏و: ۹-۸۵)
در نظر آلموند و وربا نیز، سیاست همچنان معطوف به ساختارهای سیاسی و عملكرد آن و هر چیزی كه به اداره عمومی مربوط می‏شد، باقی ماند. در دیدگاه آن ها تحت تأثیر نظریه سیستم ها، نظام سیاسی، دارای یك كلیت به نام نظام یا سیستم با عملكرد و نقش های خاص خود و دارندگان این نقش ها بود. همچنین ابعاد برون داد و درون دادی داشت. كه فرایند تصمیم‏گیری و اجرای آن را شامل می‏شد.
نظام سیاسی هم در برگیرنده ساختار نظام و هم خودِ ملت بود. ابعاد درون داد شامل رسانه‏ها، احزاب، گروه های ذی نفع، مجالس قانون گذاری و قوه مجریه بود. ابعاد برون داد، شامل نهادهایی چون ارتش، پلیس، نهادهای مدنی، ادارات اخذ مالیات و نهادهای آموزشی بود.
به این ترتیب پژوهش های آلموند و همكاران او، سطح جدیدی از تحلیل را در تبیین رفتار سیاسی انسان در علوم سیاسی و اجتماعی گشود. یعنی سطحی كه در آن در تحلیل رفتار به عناصری چون معتقدات، باورها، ارزش ها، احساسات یا همان فرهنگ سیاسی توجه می‏شد.
آلموند ابتدا فرهنگ سیاسی را به معنای «نگرش نسبت به سیاست» تعریف كرد (Ibid) و به تدریج ابعاد این تعریف و شاخص های آن را در آثار بعدی خود بسط داد. در اثر مشهور آلموند كه با همكاری وربا به پژوهش مقایسه‏ای فرهنگ سیاسی برخی ملت های اروپایی و آمریكای لاتین اختصاص داشت، در عین حال در بسط نظری مفهوم فرهنگ سیاسی و چارچوب دادن به رهیافت یادگیری اجتماعی بسیار مؤثر بود. در این اثر، آلموند، تعریف ابتدایی خود را به «سمت‏گیری روان شناسانه» به سیاست تغییر داد.
سمت‏گیری در دیدگاه آلموند و وربا «ابعاد درونی شده موضوعات سیاسی» یا همان نظام سیاسی، عملكرد و اجزای آن بود كه در «احساسات»، «شناخت ها» و «ارزیابی های درونی شده» افراد، نمود می‏یافت. در این اثر آلموند و وربا سمت‏گیری روان شناسانه را به انواع شناختی، احساسی و ارزیابانه تقسیم كرد و همین را ملاك تقسیم رفتارهای سیاسی و همچنین انواع فرهنگ سیاسی قرار داد. آلموند و وربا، شناخت را به عنوان مقوله‏ای كه هم بر كمیت و هم بر كیفیت، دقت، صحت و توانایی فرآوری اطلاعات از سوی فرد دلالت دارد، تعریف كردند و احساس را شامل هیجانات و كیفیات روحی مختلف چون عصبانیت، رضایت (خشنودی) تنفر و حالاتی از این قبیل دانستند. منظور از ارزیابی، توانایی فرد در كاربست ضوابط ارزشی یا معیارهای دیگر در بیان دیدگاه و نقطه نظرات سیاسی اش بود. البته آلموند، بعدها دیدگاهش را درباره سمت‏گیری نسبت به موضوعات سیاسی، با دقت و ظرافت بیشتری بیان كرد.
او در اثری مشترك با بینگام پاول؛ می‏نویسد:
«یكی از راه های ترسیم نقشه فرهنگ سیاسی یك ملت، تشریح ایستارهایی است كه شهروندان در قبال سه سطح نظام سیاسی، یعنی نظام، فرآیند و سیاست گذاری دارند. در سطح نظام به دیدگاه شهروندان و رهبران در مورد ارزش ها و سازمان های قوام بخش نظام سیاسی علاقه‏مندیم. نحوه انتخاب رهبران و اطاعت شهروندان از قوانین چگونه است یا چگونه باید باشد؟ در سطح فرایند به تمایلات افراد برای درگیر شدن در فرایند یعنی طرح تقاضا، اطاعت از قوانین، حمایت از برخی گروه ها و مخالفت با برخی دیگر و اشكال مختلف مشاركت علاقمندیم.
در سطح سیاست گذاری می‏خواهیم بدانیم كه شهروندان و رهبران انتظار چه سیاست هایی را از حكومت دارند. چه اهدافی قرار است تعیین شود و چگونه باید به آن ها دست یافت.»
طرز تلقی تكامل یافته آلموند درباره فرهنگ سیاسی، اجزای آن و اجزای موضوعات سیاسی، در نمودار صفحه بعد نشان داده شده است.
همان گونه كه ذكر شد، آلموند و وربا بر اساس نوع نگرش و سمت‏گیری به سیاست، فرهنگ سیاسی را به انواعی تقسیم كردند. واحد تحلیل آن ها همان طور كه ذكر شد، افراد بود. از نظر آن ها افراد در سه مقوله كلی مشاركت جو، كه فرهنگ سیاسی مشاركتی را پدید می‏آورند، پیرو یا تابع كه فرهنگ سیاسی تبعی یا رعیتی را به وجود می‏آورند و كوچك اندیش كه فرهنگ سیاسی كوچك اندیشانه را پدید می‏آورند، تقسیم می‏شدند.
البته مقوله بندی افراد تحت عناوینِ مشاركتی رعیتی و كوچك اندیشانه در واقع بیان انواعی آرمانی بود. به بیان دیگر، در عالم واقع، یافتن چنین حقایقی امكان‏پذیر نیست. نه افراد تماما مشاركت جویند و نه فرهنگ های سیاسی همگی مشاركتی یا غیر مشاركتی هستند. به همین دلیل، آن ها از فرهنگ های سیاسی تركیبی صحبت به میان آورده‏اند كه تركیبی از عناصر مختلف هستند. به عنوان مثال «فرهنگ مدنی» كه تركیبی از عناصر مشاركتی و رعیتی است و از قضا، وجود این فرهنگ برای پایداری دموكراسی كه در آن درجه‏ای از مشاركت و تبعیت توأم لازم است، مؤثر است. یا فرهنگ های سیاسی كوچك اندیش ـ رعیتی و كوچك اندیش مشاركتی، كه در اغلب جوامع سنتی، چون جوامع قبیله‏ای یا امپراتوری ها و پادشاهی های سنتی مشاهده می‏شود، ماهیتی امتزاجی دارند.
ویژگی فرهنگ سیاسی مشاركتی، این است كه در این فرهنگ افراد نسبت به اجزای نظام سیاسی ـ نظام، فرایند، سیاست گذاری یا به عبارتی فرایند داده و ستاده، تلقی روشنی دارند، از جریان امور آگاهند و گرایش به بروز دادن نقش فعال از خود در امور دارند. رژیم های دموكراتیك از مصادیق این نوع از فرهنگ هستند.
در فرهنگ سیاسی رعیتی، افراد، نسبت به برخی از اجزای نظام سیاسی ـ نظام و فرایند ـ سمت‏گیری مشخص و روشنی دارند، اما نسبت برخی از اجزاء مثلاً فرایند اجرای تصمیمات فاقد تلقی و سمت‏گیری مشخصند. افراد برای مشاركت خود در نظام و امور سیاسی، جایگاه روشنی قائل نیستند و یا نسبت به آن بی تفاوتند. در این نوع از فرهنگ، رابطه و آگاهی فرد، از نظام سیاسی و جریان رو به پایین امور ؛ رابطه‏ای انفعالی است.
اما در فرهنگ سیاسی كوچك اندیشانه، فرد از اجزای نظام سیاسی، تلقی روشنی ندارد. قائل به تفكیك نقش ها نیست و به عنوان مشاركت كننده، برای خود نقشی قائل نیست. جهان سیاست و زندگی عادی در نظر او فاقد رابطه است. فرهنگ سیاسی اجتماعات قبیله‏ای معمولاً، از این سنخ است. در این جوامع تنوع نقش های سیاسی وجود ندارد، ریاست و كهانت، نقش های آمیخته‏ای هستند، افراد هیچ انتظاری از حكومت ندارند یا انتظارات آن ها، رنگ و بوی سیاسی ندارد. حال اگر بخواهیم، میزان آگاهی از اجزای سیستم را با نمره (۱) و فقدان آن را با نمره (۰) به صورت نمادین نشان دهیم، جدول ذیل، نشان گر موضع و تلقی افراد از امور سیاسی خواهد بود.
توضیحات:
۰ = آگاهی بسیار كم و یا هیچ ۱ = آگاهی زیاد
آلموند و وربا، علاوه بر توجه به نگرش های افراد و در واقع نوع فرهنگ سیاسی، به رابطه بین ساختار و فرهنگ سیاسی نیز توجه نشان دادند. وربا در این باره می‏نویسد:
«فرهنگ سیاسی یك ملت به عنوان مثال از میان سایر چیزها از تجربیاتی كه افراد با فرایند سیاسی داشته‏اند، ناشی می‏شود. یكی از شیوه‏های فراگیری باورهای سیاسی، بررسی شیوه‏هایی است كه ساختارهای سیاسی بر اساس آن عمل می‏كنند. این باورها، تأثیر می‏گذارند و همچنین از شیوه‏هایی كه ساختارها مطابق آن عمل می‏كنند، تأثیر می‏پذیرند. چرخه‏ای بسته از رابطه بین فرهنگ و ساختار وجود دارد.
بنابراین، در تبیین فرهنگ سیاسی و علل پایداری یا ناپایداری نظامهای سیاسی، باید به سازگاری یا ناسازگاری فرهنگ سیاسی، با ساختار سیاسی هم توجه نشان داد. بسیاری از بی ثباتی های سیاسی چه در جوامع پیشرفته و چه در جوامع امروزین در حال توسعه، ناشی از همین ناسازگاری است.
مسأله پایداری دموكراسی در این رهیافت، مورد توجه دیگر صاحب نظران نیز بوده است. صاحب نظرانی كه البته با قدری تفاوت در تبیین علل پایداری یا ناپایداری، به نگرش های سیاسی افراد و عوامل مؤثر آن توجه كرده‏اند. دیدگاه رونالد اینگلهارت از صاحب نظران معاصر، در این زمینه در خور توجه است. او نیز مانند آلموند و وربا دغدغه پایداری دموكراسی را دارد و در ریشه‏یابی مانند آن ها، دست به پژوهش های میدانی جهانی زده است. از نظر او عامل بقا یا ناپایداری نظام سیاسی دموكراتیك و شاید هر نظام سیاسی دیگر، در رضایت یا نارضایتی افراد است كه بیشتر منشأ اقتصادی دارد.

تعداد صفحات

124

شابک

978-622-378-608-2