کتاب امپراطوری پارت‌ها (اشکانیان)

کتاب امپراطوری پارت‌ها (اشکانیان)

شناسه محصول: 92040

149,000 تومان

تعداد صفحات

93

شابک

978-622-378-342-5

انتشارات

فهرست
عنوان صفحه
مقدمه 7
فصـل اول 11
اشکانیان 11
قومیت و خاستگاه پارت‌ها 12
مبارزه با سلوکیان 13
آداب و سنتهای دینی پارتیان 17
هنر پارت‌ها و تأثیر فرهنگ یونانی 19
فصـل دوم 25
پادشاهان اشکانی 25
زندگینامه و بیوگرافی مختصری از شاهان اشکانی 30
فصـل سوم 53
تشکیلات اداری و حکومتی اشکانیان 53
تشکیلات نظام قضایی دوره‌ی اشکانی 56
فصـل چهارم 59
ارتش در زمان اشکانیان 59
فصـل پنجم 67
نبردهای مهم دوره‌ی اشکانی 67
جنگ‌های ایران و روم 67
آغاز نبرد 68
نبرد بر سر ارمنستان 70
شاهنشاهی اشکانی در وضع دفاعی 72
فصـل ششم 75
نقشهی ایران و پرچم ایران در زمان اشکانیان 75
پایتختهای اشکانیان 75
تجارت و اقتصاد در زمان اشکانیان 76
فصـل هفتم 79
زبان و خط در زمان اشکانیان 79
فصـل هشتم 83
چند بیت از اشعار فردوسی بزرگ در مورد اشکانیان 83
فصـل نهم 87
سخن آخر 87
منـابع و مآخـذ 89

 

 

پلينيوس، تاریخ نویس رومی، تقسیمات پارت را براساس دو بخش به منزله دو موجودیت جغرافیایی دانست. منابع ارمنی برای سلسله اشکانی چهار شعبه از قرار زیر ذکر کرده‌اند:
چهار شاهزاده پارتی که پس از پدرشان ارشک، در پهل – شهسدان در سرزمین کوشانیان به حکومت رسیدند؛ پسر نخست در سرزمین تتالی‌ها، فرزند دوم در سرزمین کیلیکیا و سومی بر ناحیه پارت و چهارمین بر کشور ارمنستان حکومت می‌راند. وجود این چهار شعبه در این منابع به طور مسلم تأیید شده است. بعدها تاریخ نویسان عرب و ایرانی به طور صریح اظهار داشتند که یک سلسله از اعقاب ارشک، یعنی آنکه اشکانیان نامیده می شد برتر از دیگران بود و این سلسله در منابع شرقی به خوبی شناخته شده است. تارن تحت تأثیر پلینیوس، تنها دو شعبه از این سلسله را می شناخت و محتملاً به این تقسیمات شعبه سومی نیز می‌افزود که شعبه ارمنستان بود.
کاوش‌های روس‌ها، بدون تردید، نشان می‌دهد که مناطق شمال سرزمینی که می‌گویند باکتریا نامیده می‌شده تا جایی که به هنر و معماری مربوط است، در واقع، پارتی بوده است. تارن معتقد است که قلمرو یونانی باکتریا تا سیبری جنوبی ادامه داشته است. در آن صورت سراسر منطقه‌ای که خورسمه (خوارزم) می‌نامند روزگاری به امپراتوری باکتریا متعلق بود. عناصر هنر و فرهنگ یونانی در آنجا به طور وسیعی به چشم می‌خورد، ولی بیشتر به صورت نمونه‌های یونانی مآبانه اشکانیان است.

در سال ۲۴۷ پیش از میلاد گروهی از جنگجویان بیابانگرد به نام پارن‌ها از آسیای مرکزی به ترکستان جنوب غربی تاختند و پس از ورود به فلات ایران، استاندار سلوکی استان پارتيا (استان کنونی خراسان) را از کار برانداختند و دولتی مستقل به وجود آوردند. این جنگجویان بیابانگرد پس از تصرف پارت، خود را پارتی نامیدند و آن استان را مرکز اداری خود قرار دادند؛ ولی نباید فراموش کرد که اصل آنها در شمال و در دشت‌های ترکستان شمالی بود. در واقع، نویسندگان باستان گفته‌اند که پارن‌ها، شعبه‌ای از داهه‌ها بودند که به نوبه خود، شاخه‌ای از ماساژت‌ها به شمار می‌رفتند. مفهوم این نکته آن است که پارن‌ها، وابسته به گروهی بودند که آنها را سارمات‌ها، یعنی بیابانگردان ایرانی منطقه شمال می‌نامیدند.

مبارزه با سلوکیان
شورش مردم باکتریا و پارتی‌ها به این مفهوم بود که سراسر ترکستان جنوبی و بخش اعظم ایران شرقی به طور قطع، از امپراتوری سلوکی جدا شده است. از دست رفتن بخشی چنین عظیم، می‌بایستی ضربه‌ای شدید بر پادشاهان سلوکی وارد آورده باشد، ولی اینان طی چند سال بعد، به اندازه‌ای گرفتار بخش غربی امپراتوری خود بودند که نمی‌توانستند به سرکوبی پارت‌ها و مردم باکتریا بپردازند. در نتیجه، این اقوام توانستند مقام خود را تحکیم بخشند و نگذارند که پادشاهان سلوکی بعدها تسلط خود را دوباره بر آن نواحی برقرار سازند.
در سال ۲۳۷ پیش از میلاد، اقدامی به منظور تسلط مجدد بر نواحی مزبور صورت گرفت، ولی در این زمان، سلوکوس دوم از یک لشکر پارتی به سختی شکست خورد و پیش از آن که به گردآوری قوای پراکنده خود بپردازد و به نبردی تازه دست زند، آشوب‌های تازه‌ای در بخش غربی امپراتوری او بر پا گشت؛ از این رو مجبور شد که از برقراری مجدد تسلط سلوكيان بر متصرفات پارتی و باکتریایی چشم بپوشد. در سالهای ۲۰۹ – ۲۰۶ پیش از میلاد، سلوکیان کوشش‌های خود را به منظور بازیافتن استان‌های از دست رفته شرقی تجدید کردند و این بار با موفقیت بیشتری مواجه شدند. سلوکیان به رهبری آنتیوخوس سوم معروف به کبیر، به پارت حمله بردند و هکاتوم پولوس یا هکاتوم پیلس (دامغان کنونی) را به تصرف در آوردند. هنگامی که پادشاه پارت به سوی شمال و سپس به جنوب غربی ترکستان گریخت، آنتیوخوس بی درنگ به این منطقه شتافت و به پیروزی‌های تازه‌ای دست یافت. با وجود این، پادشاه سلوکی باید احساس کرده باشد که نابود ساختن دولت پارت امری محال است؛ بنابراین، خود مختاری پارت را تحت رهبری پادشاه بومی آن، به رسمیت شناخت؛ هر چند این شخص مجبور شد که خراج فراوانی بپردازد و تسلط سلوكيان را بپذیرد.
پس از آن که آنتیوخوس در صدد حمله به باکتریا بر آمد، نتیجه مشابهی حاصل شد. در باکتریا به جای سلسله‌ای که به دست دیودوتوس تأسیس شد، سلسله‌ای دیگر، توسط شخصی موسوم به ائوتودموس که از اخلاف یونانیان بود بر سر کار آمد. این شخص به منظور حفاظت قلمرو خود دلیرانه دفاع کرد، ولی در چند جنگ شکست خورد و سرانجام، مدت‌ها در پایتخت خود در بلخ، در محاصره باقی ماند.
محاصره بلخ توسط آنتیوخوس، احتمال داشت که در مطیع ساختن ساکنان قحطی زده آن شهر، با توفیق قرین می‌شد، ولی چون از جنگ خسته شده بود، شرایط مساعدی به ائوتوموس پیشنهاد کرد که بی درنگ مورد موافقت قرار گرفت. آنتیوخوس به فرمانروای باکتریایی اجازه داد که دولت خود را با لقب «پادشاه» حفظ کند، ولی تفوق سلوکیان را به رسمیت بشناسد و یک عهدنامه تدافعی – تعرضی با آنان ببندد. گذشته از این، مردم باکتریا مجبور شدند که برای ارتش آنتیوخوس آذوقه و برای فیل‌های جنگی علوفه تهیه کنند. آنگاه به منظور تحکیم این پیمان، قرار شد فرزند پادشاه باکتریا، دختری از خانواده سلطنتی سلوکی را به عقد خود در آورد. شرایط مساعدی که به پادشاه باکتریایی پیشنهاد شد، ناشی از اظهارات این شخص و مبنی بر این بود که یک دولت نیرومند باکتریایی می‌تواند جلو سکاها و سایر بیابانگردان شمالی را که تهدیدی دایمی علیه تمدن این منطقه به شمار می‌آمدند، بگیرد.
بر اثر جنگهای پیروزمندانه آنتیوخوس در ترکستان جنوبی و ایران شرقی، چنین به نظر می‌رسید که این منطقه طی دوره نامحدود تحت استیلای سلوکیان باقی خواهد ماند. البته هم پارت و هم باکتریا به صورت دو دولت خود مختار باقی ماندند، ولی هر دو به طور قطع برتری سلوكيان را پذیرفتند و هر دو مجبور به پرداخت خراجی سنگین به دربار سلوکی شدند؛ اما طولی نکشید که همه نتایج مبارزات آنتیوخوس در شرق بر باد رفت. خود آنتیوخوس در ۱۹۰ پیش از میلاد مقهور رومی‌ها شد و بر اثر این شکست، اعتبار و شکوه امپراتوری سلوکی برای همیشه از دست رفت. جانشینان آنتیوخوس که همگی افرادی ضعیف النفس بودند، همه مساعی خود را صرف مبارزه با رومیان و یهودیان در غرب کردند. در نتیجه، هم باکتریا و هم پارت، به زودی استقلال کامل خود را باز یافتند و به تسخیر نواحی دیگر پرداختند و ظرف چند دهه به صورت دولت‌هایی نیرومند در آمدند.
مسلم است که در هیچ دوره، یونانیان در سرزمین باکتریا اقلیتی بیش نبودند، زیرا اکثریت مردم این منطقه، اصلاً ایرانی بودند و همچنان به فارسی یا یکی از لهجه‌های باکتریایی و سغدی این زبان سخن می‌گفتند، اما یونانیان یک نوع جلای هلنی به سراسر این سرزمین بخشیدند، زیرا مقامات اداری و نظامی بالا را در دست داشتند و بیشتر شهرها مطابق نقشه یونانی ساخته شده بود.
چوپانان و کشاورزان، ایرانی بودند ولی بیشتر شهرها تحت نفوذ کوچ نشینان یونانی قرار داشتند که زبان، مذهب و هنرهای یونانی را با خود آورده بودند. دوازده گونه از این شهرها در باکتریا به دست اسکندر، یا سلوکیان نخستین تأسیس شد که هر یک از آنها به صورت مرکزی بود که تمدن یونانی را به تمام جهان اشاعه می‌داد. بدون تردید، این شهرها بودند که سراسر آن ارتش باکتریایی بیشتر مرکب از افراد یونانی بود، ولی همین امر برای ادامه نفوذ یونانیان بر آسیای مرکزی خطری در برداشت. هر نبردی که برپا می شد به مفهوم کشته شدن صدها نفر بود و این به نوبه خود به این معنا بود که عنصر یونانی جمعیت که هیچگاه زیاد نبود، به سرعت کاهش یابد. هر گاه ممکن بود که کوچ نشینان جدید یا سربازان تازه‌ای از سرزمین یونان بیاورند، وضع تغییر می یافت، ولی این کار به سبب عوامل مختلف امکان نداشت. یکی از این عوامل، وجود دولت غیریونانی پارتی بود که به صورت یک مانع جغرافیایی میان باکتریا از یکسو و سرزمین یونانی از سوی دیگر، به شمار می‌رفت. با وجود این دشواری‌ها، فرمانروایان یونانی باکتریا شیفته جهانگشایی شدند و ظرف مدت کوتاهی، قلمرو خود را، دو برابر کردند. افزایش قدرت دولت پارت مانع از آن شد که باکتریایی‌ها کار مهمی در غرب انجام دهند و از این رو بیشتر توجه خود را معطوف به شرق کردند. احتمال دارد که تا اندازه‌ای بر شهرهای مستقل کاشغر یا ترکستان چین مستولی شده باشند، ولی در این باره اطلاع زیادی نداریم؛ اما مسلم است که بین سالهای ۱۸۰ – ۱۹۰ میلادی، دولت باکتریا بخش عمده ای از شمال غربی هندوستان را به تصرف در آورد. در این هنگام، رهبر ارتش باکتریا دمتریوس نام داشت که فرزند ارشد ائوتودموس و ولیعهد او بود. در نتیجه این پیروزی‌ها، قلمرو دولت باکتریا شامل سراسر مناطق جنوب شرقی ترکستان، همه افغانستان و بخش بزرگی از شمال هندوستان شد.
ضمن آنکه پادشاهان باکتریا نفوذ خود را در هندوستان و سایر مناطق شرقی گسترش می‌دادند، پارت‌ها بیشتر مساعی خود را صرف توسعه در غرب می‌کردند. مؤسس واقعی امپراتوری پارت، مهرداد اول بود که از سال ۱۷۳ تا ۱۳۸ پیش از میلاد، سلطنت کرد. تا این زمان، پارت‌ها بر قلمرویی نسبتاً کوچک، بیشتر شامل ترکستان جنوب غربی و استان پارت به طور خاص در شمال شرقی ایران، حکومت کرده بودند. حتی در این منطقه، تفوق پارت همیشه دارای وضعی متزلزل بود؛ اما مهرداد، به محض آن که بر تخت نشست، درگیر یک سلسله جنگ‌های طولانی شد که در نتیجه آن، پارت برای برتری جویی جهانی به صورت یک رقیب خطرناک در آمد. وی در آغاز کار، با فرمانروایان یونانی-باکتریایی که در مشرق متصرفات او می‌زیستند درگیر شد و توانست چندین شهر مهم مانند مارگیانا (مرو) و آریا (هرات) را از دست آنان بیرون بیاورد.
اما مهمتر از همه، نبردهای مهرداد با سلوکیان در غرب بود. در این هنگام، سلوکیان هنوز بر سراسر ایران غربی، شامل استان ماد در شمال و پارس در جنوب تسلط داشتند. مهرداد نه تنها همه این مناطق را فتح کرد، بلکه بین النهرین را نیز به تصرف در آورد و سلوکیان را به غرب فرات راند. از این زمان به بعد، وسعت امپراتوری سلوکیان اندکی بیش از سوریه نبود. سلوكیان برای فتح مجدد بخش شرقی امپراتوری خود، دست به کوششی عظیم زدند. دمتریوس پادشاه آنان، لشکری فراهم آورد و چند بار بر پارتیان حمله برد، اما پس از چندی (۱۴۰ پیش از میلاد) مهرداد حیله گر، ناگهان دمتریوس را غافلگیر کرد و در نتیجه، نه تنها او را شکست داد، بلکه به اسارت در آورد. چند سال بعد (۱۲۹ پیش از میلاد)، سلوکیان کوشش نهایی به منظور باز یافتن قدرت خود در فلات ایران به عمل آوردند، ولی بار دیگر شکست خوردند. آنتیوخوس هفتم پادشاه سلوکی، در جنگ کشته شد و ارتش او پراکنده گشت. بر اثر این حادثه، هرگونه امید به برقراری مجدد تسلط یونانیان بر ایران شرقی برای همیشه از میان رفت.
آداب و سنت‌های دینی پارتیان
احتمال دارد که پارت‌ها، ساختار کلی دستگاه اداری یونانی را حفظ کرده باشند و مسلم است که زبان یونانی مدت‌ها به صورت یکی از زبان‌های رسمی کشور باقی ماند و فرمانروایان پارتی، خود را حامیان ادبیات یونان می‌دانستند. مثلاً می‌دانیم که پس از این که سر کراسوس را به نزد اُرد اشک سیزدهم آوردند، وی مشغول تماشای نمایشنامه‌ای از ائوری پیدس بود. بقایای سنت‌های یونانی مسلماً تا اندازه زیادی بدین سبب بود که پارت‌ها هرگز شهرنشینان خوبی نبودند و در بسیاری از شهرهای عمده پارت، بازرگانان یونانی می‌زیستند؛ اما سنت‌های یونانی به تدریج ضعیفتر شد و جای خود را به سنن ایرانی کهن داد. این موضوع وقتی روشن می‌شود که توجه داشته باشیم که خود پارت‌ها از اقوام دور دست پارس‌ها بودند. زبان یونانی اندک اندک از رواج افتاد و یک لهجه ایرانی به صورت زبان رسمی در آمد. نخستین سکه‌های مهرداد اول و تعدادی از سکه‌های پارتی که به دست ما رسیده‌اند، پادشاهان را بنابر الگوی یونانی بدون ریش نشان داده‌اند و حال آن که در همه سکه‌های بعدی، پادشاهان را با مو و ریش به سنت ایرانی کهن می بینیم. همه‌ی پادشاهان پارت دارای نام‌هایی مانند مهرداد، تیرداد و اردوان بودند.
مهمتر از همه آن که پارت‌ها در احیای آیین زردشتی سهم داشتند. آنان نه تنها خدایان باستان ایران را پذیرفتند و آتشکده بر پا کردند، بلکه به کاری پرداختند که هخامنشیان از آن سر باز زده بودند، بدین معنا که حتی اجساد پادشاهان را برطبق دستور اکید آیین زردشت، در برابر کرکس‌ها و پرندگان قرار دادند. در زمان پارت‌ها بود که برای نخستین بار کوششی به منظور گردآوری سخنان زردشت و پیروانش به عمل آمد. این مطلب، به انضمام تفاسیر بعدی، اوستا را تشکیل داد و تنظیم اوستا و گردآوری سخنان مقدس در روزگار پارت‌ها تکمیل نشد. احتمال دارد که بخش اعظم اوستا، در زمانی کامل شده باشد که ساسانیان به جای پارت‌ها نشستند؛ اما با توجه به محتوای اوستا و ماهیت باستانی زبان مورد استفاده، چنین معلوم می‌شود که بخش عمده‌ای از این کتاب قرن‌ها پیش از تحریر، تصنیف شد. در طی قرن‌هایی که محتویات اوستا در ذهن موبدان زردشتی بود، احتمال دارد که مقداری تحریف در آن صورت گرفته باشد. سپس در ادوار آشفته، بخش‌های عمده‌ای از آن به دست فراموشی سپرده شد و دیگر به دست نیامد. در زمان‌های بعد، عبارات تازه‌ای به آن افزودند یا عبارات کهن را تغییر دادند تا اشاره به اقوام و حوادث بعد از تصنيف اصلی اوستا باشد؛ اما با وجود این عوامل، به طور کلی چنین تصور می‌شود که این مجموعه، حتی به صورت کنونی آن، شرحی کامل درباره حیات مادی و اجتماعی ایرانیان کهن در اختیار ما می‌گذارد. آنچه برای ما بیشتر اهمیت دارد این واقعیت است که بخش اعظم اوستا ارتباط نزدیکی با ایران شرقی و ترکستان شرقی دارد.
اوستا تصویری از زندگی و تعالیم زردشت پیامبر بزرگ ایرانی در اختیار ما می‌گذارد. معمولاً چنین تصور می‌رود که زردشت در ماد، یعنی در شمال غربی فلات ایران تولد یافت؛ ولی مسلم است که وی در اوایل حیات، این منطقه را ترک گفت و در شرق ایران به فعالیت پرداخت. زبان اوستا از بسیاری جهات با ایرانی کهن فرق دارد و دلایلی در دست داریم که نشان می‌دهد اوستا به لهجه ساکنان ایران شرقی بوده است. بعضی از دانشمندان حتی فراتر می‌روند و زبان اوستا را همان زبان باکتریایی کهن می‌دانند. این مطلب هنوز به اثبات نرسیده است، ولی لااقل این اطمینان را می‌توان داشت که اوستا به انضمام آیین زردشتی رسمی، در جایی در ایران شرقی نشأت گرفته است. ایران غربی، به ندرت در اوستا مطرح شده و حال آن که از رودها و نواحی شرقی سخن به میان آمده است. با توجه به این نکات معلوم می‌شود که اوستا، از لحاظ روشن ساختن آداب و سنن ایران شرقی و ترکستان جنوبی، نیز اهمیت دارد و این نکته از آن لحاظ بیشتر حائز اهمیت است که اکثر مدارک تاریخی موجود، درباره این قضایای مهم، خاموش‌اند.
اوستا تا اندازه زیادی، ساختار اجتماعی را در میان ایرانیان شرقی روشن می‌سازد. متون کهن تنها جامعه‌ای مرکب از سه گروه یعنی آسرونان، ارتشتاران و کشاورزان را نشان می‌دهد. در متون بعدی، یک طبقه دیگر یعنی صنعتگران به آنها افزوده شد. این واقعیت که طبقه صنعتگر یکی از این گروه‌ها به شمار آمده، بدون اهمیت نیست. در ادوار متأخر، ایرانیان در سراسر آسیا، به عنوان صنعتگران متبحر شناخته شدند، اما در ادوار پیشین، قسمت اعظم ایرانیان کشاورزانی بیش نبودند که با اصول ابتدایی صنعت و تجارت آشنایی داشتند. کوزه گری، بافندگی و فلزکاری از امور خانوادگی بود.

 

تعداد صفحات

93

شابک

978-622-378-342-5

انتشارات

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.