207,200 تومان
تعداد صفحات | 148 |
---|---|
شابک | 978-622-378-218-3 |
انتشارات |
عنوان صفحه
مقدمه 7
فصـل اول 15
مفهوم اخلاق 15
پیشینه تاریخی فلسفه اخلاق 21
قلمرو و کاربرد 23
مسائل فلسفه اخلاق 29
کاربرد فلسفه اخلاق 33
دستهبندی مکاتب و نظریات اخلاقی 34
مکاتب و نظریات غیرواقعگرا 43
فصـل دوم 47
بازاريابي 47
تعریف بازاریابی 49
فلسفههای بازاریابی 49
سیر تکاملی فلسفههایی بازاریابی 52
دیدگاه مبتی بر تولید 52
دیدگاه مبتنی بر محصول 53
دیدگاه مبتنی بر فروش 53
دیدگاه مبتنی بر بازاریابی 54
دیدگاه بازاریابی کلنگر (Holistic Marketing) 54
فصـل سوم 61
بازاریابی اخلاقی و مفاهیم آن 61
مشکلات بازار 61
اخلاق بازاريابي 61
اخلاق بازاریابی توصیفی 62
اخلاق بازاریابی هنجاری 64
اصول تبلیغات و بازاریابی نوین 66
مسائل اخلاقی پیرامون تصویر زنان در تلاشهای بازاریابی 67
انتقادهای بازاریابی و تعلیمات اسلامی 68
چیستی بازاریابی اخلاقی 70
قوانین بازاریابی اخلاقی 71
بازاریابی اخلاقی و استخدام بازاریابهای اخلاق مدار 72
انواع تبلیغات غیراخلاقی 73
بازاریابی اخلاقی چگونه توسعه مییابد و اجرا میشود؟ 74
اخلاق در تبلیغات 77
تبلیغات 77
مدیریت تبلیغات 78
اخلاق در تبلیغات تجاری 80
اخلاق در رقابت تجاری 82
آثار اجتماعی تبلیغات 83
اصول اخلاقی تبلیغات 84
تکنیکهای تبلیغاتی 85
تبلیغات نهفته (تبلیغات غیرمستقیم) 85
تبلیغات تشویقی و ترغیبی 86
تبلیغات موبایلی 86
تبلیغات پوششی و جایگزین 86
تبلیغات پیکسلی 86
تبلیغات موقعیتی 87
تبلیغات کلیدواژهای 87
تبلیغات حمامی (تبلیغ در استراحتگاهها) 88
تبلیغات از طریق روابط عمومی 88
تبلیغات وبلاگی 88
تبلیغات بنری مبتنی بر وب 89
تبلیغات دسته سیار موسیقی 89
فصـل چهارم 92
تحلیل رفتار مشتری 92
تأثیر استفاده از تحلیل مشتری 95
شناسایی مشتریان طلایی 100
بهینهسازی کمپینهای بازاریابی 100
مدیریت بهینه منابع 101
بهینهسازی پیامهای بازاریابی 101
پیشبینی فهرست موجودی 101
طراحی سیستمهای توصیه گر و ارائه توصیههای جذاب برای مشتریان 102
اعتماد مشتریان: تعریف، مفهوم و ابعاد آن 106
تعریف اعتماد مشتریان 106
رابطه اعتماد با رضایت، وفاداری، ریسک و قصد خرید 107
مفهوم و ابعاد اعتماد 108
ابعاد اعتماد مشتریان 108
جمعبندی بحث اعتماد مشتریان 109
رفتار فروش اخلاقی فروشنده 110
رضایت مشتری 111
اعتماد مشتری 111
وفاداری مشتری 112
رابطه رفتار فروش اخلاقی با اعتماد مشتری 113
رابطه بین اعتماد مشتری به فروشنده و اعتماد مشتری به شرکت 114
رابطه اعتماد با وفاداری مشتری 114
منـابع و مآخـذ 143
فلسفه اخلاق، از مباحث نسبتاً نوبنیاد در مباحث اخلاقی است که در نیمقرن اخیر بهعنوان رشته مستقل توجه دانشمندان علم اخلاق را به خود جلب کرده است. بسیاری بر این باورند که نخستین جوانه آن در سال 1903 م. با انتشار کتاب مبانی اخلاق جورج ادواردمور زده شد. هیچ تردیدی وجود ندارد که اینگونه مباحث در لابهلای کتابهای فلسفی و اخلاقی وجود داشته و از مهمترین دغدغههای متفکران در عرصه اخلاق بوده است تا جایی که پیشینه تاریخی اینگونه مباحث از زمان سقراط (حدود 399 ـ 470 ق.م.) در باب فرار از زندان و مجازات و زیر پا گذاشتن قانون گرفته تا «لاک» (1632 ـ 1704) در باب تساهل دینی، هیوم (1711 ـ 1776) در باب خودکشی، جرمی بنتام (1748 ـ 1832) در باب اعلامیه حقوق بشر فرانسه، میل (1806 ـ 1873) در باب تساوی جنسی، نیچه (1844 ـ 1900) در باب مجازات، جان دیویی (1859 ـ 1952) در باب دمکراسی در امریکا و سارتر (1905 ـ 1980) در باب نسلکشی در ویتنام قابلردیابی است.
در اسلام، بحث فلسفه اخلاق بهطور مستقل و سامانیافته در کنار سایر رشتهها مطرح نبوده و کتاب یا رسالهای با این عنوان در میان گذشتگان تدوین نیافته است؛ ولی این هرگز به این معنا نیست که مسائل مربوط به «فلسفه اخلاق» در لابهلای مباحث فلسفی و کلامی یا در میان سایر علوم اسلامی مطرح نشده باشد؛ بلکه برعکس بسیاری از مهمترین مباحث مربوط به فلسفه اخلاق، در کتابهای گوناگون فلسفی، کلامی، اعتقادی و اصولی مطرحشده است، مثل «حسن و قبح ذاتی» یا «علم النفس» که در کتابهای فلسفی درباره عقل علمی و نظری بهطور عمیق و پردامنه، بحث شده یا مباحث الفاظ و تعارض ادله در علم اصول و مباحث مشهورات و قضایای اخلاقی که در علم کلام و اصول طرحشده است. در میان روایات نیز مباحث بسیار ارزنده و عمیقی در ارتباط با بحث فلسفه اخلاق به چشم میخورد.
ولی برخی دانشمندان، مانند آقای دکتر بدوی، منکر فلسفه اخلاق در اندیشه اسلامیشدهاند، به این دلیل که مسلمانان با تکیه به کتاب و سنّت نیازی به مباحث پیچیده عقلی و ضرورتی به تأمل در مباحث فلسفی نداشتهاند.
این پندار، درست نیست، زیرا اولاً همانطور که گفته شد، مهمترین مباحث فلسفه اخلاق در کتاب و سنّت مطرحشده است و ثانیاً اسلام دینی است سازگار با عقل و دائماً پیروانش را به تأمل و تعقل ترغیب میکند. بسیاری از مسائل اخلاقی بهوسیله تفکر کشف میشود. پس چگونه میشود گفت که در تفکر اسلامی نظام اخلاقی و فلسفه اخلاقی وجود ندارد؟
اگر قدری به گذشته، بازگردیم میبینیم که در فرهنگ اسلامی، سه مکتب اخلاقی (اخلاق فلسفی، اخلاق کلامی و اخلاق عرفانی) ظهور کرده است.
اخلاق فلسفی، دیدگاههای اخلاقی است که با ترجمه کتابهای فلسفی یونان به زبان عربی، تحت تأثیر اندیشههای اسلامی طرحشده است. در طبقهبندی ارسطو از حکمت (= فلسفه)، اخلاق یا علم تهذیب اخلاق، نخستین بخش از حکمت عملی است که به مطالعه کردارهای نیک و شایسته فردی میپردازد و راه رسیدن به فضایل اخلاقی را که مقدمه وصول به سعادت است، به انسان نشان میدهد و این دیدگاه در کتابهای فلسفی اندیشمندان مسلمان مطرحشده است.
با توجه به مباحث اخلاق در کتابهای فلسفه اسلامی و کتابهای مستقل اخلاقی مثل «اخلاق ناصری»، میتوان مطالب طرحشده در اخلاق فلسفی و نظری را در عنوانهای زیر طبقهبندی کرد:
1 ـ تعریف اخلاق؛
2 ـ موضوع اخلاق؛
3 ـ غایت اخلاق؛
4 ـ مسائل اخلاقی؛
5 ـ طب روحانی؛
6 ـ سعادت.
جایگاه بسیاری از موضوعات یادشده به نحوی در «فلسفه اخلاق» وجود دارد.
در علم اخلاق، با سه نوع پژوهش مواجه میشویم که شناخت آنها ما را در آشنایی با قلمرو مسائل اخلاقی کمک میکند:
الف) اخلاق توصیفی
اخلاق توصیفی که نام فلسفه اخلاق بر آن نهاده شده است، بیانگر دیدگاهی خاص در زمینه مسائل اخلاقی است که به توصیف نظرگاه های اخلاقی فرد، ملیت یا مکتب خاص میپردازد و در این کار از شیوههای ویژهای پیروی میکند، مثلاً مسائل اخلاقی را از دیدگاه اسلام یا مسیحیت بررسی میکند؛ گزارههایی مانند «عدالتخواهی خوب است»، «دروغگویی بد است»، «کمک به مستمندان وظیفه ماست» و «سقطجنین ناصواب است» بیانگر این توصیف است. اگرچه ممکن است از سوی بعضی از دیدگاههای فرهنگ غرب، نظری متناقض با این گزارهها ابراز گردد. هر گزاره اخلاقی را که درصدد توصیف اخلاقی یک فعل انسانی، ازنظر یک شخص خاص، یک قوم خاص و یا بهطورکلی، از یک دیدگاه خاص است، اخلاق توصیفی مینامند.
اخلاق توصیفی، بخشی از علوم تجربی است که شباهت زیادی به جامعهشناسی دارد و میکوشد تا باورهای اخلاقی فرهنگها را کشف و توصیف کند.
هدف اخلاق توصیفی، آشنایی با نوع رفتار و اخلاق فرد یا جوامعی خاص است. روش پژوهش در این نوع مطالعات اخلاقی، تجربی و نقلی است. برای اثبات گزارههای اخلاقی از روش نقلی استفاده میشود، نه از روش استدلالی و عقلی.
مطالعاتی که درباره چگونگی اخلاق و کردار اسکیموها، اقوام بدوی و قبایل وحشی آفریقا و استرالیا یا ادیان مختلف صورت میگیرد، مربوط به قلمرو اخلاق توصیفی است. گزارههایی مانند «خوردن گوشت مرده پدران در نزد کالاتین ها ـ یکی از قبایل هندوستان ـ خوب است»، «کشتن سالمندان در نزد اسکیموها پسندیده است» و «شرابخواری در اسلام بد است»، همگی نمونههایی از اخلاق توصیفیاند.
ب) اخلاق هنجاری
اخلاق دستوری یا اخلاق هنجاری از موضوعاتی است که در حوزه فلسفه اخلاق موردبحث قرار میگیرد و امروزه جزو مباحث داغ و پردامنه در حوزههای معرفتی و تحقیقات فلسفی است.
در اخلاق هنجاری به نفس مسائل اخلاقی، بدون در نظر داشتن آرای یک قوم یا یک مذهب یا یک رأی خاص، توجه میشود. بدینسان، اخلاق هنجاری به پژوهش هنجاری درباره تعیین اصول و معیار و روشهایی برای تبیین «حسن و قبح»، «درست و نادرست»، «بایدونباید» و امثال آنها ـ بدون در نظر گرفتن عقاید گروهی و دینی و تعلقات قومی و لسانی ـ میپردازد.
موضوع پژوهش در اینگونه مطالعات اخلاقی، افعال اختیاری انسان است. اخلاق هنجاری که به آن اخلاق دستوری نیز گفته میشود، در اثبات گزارههای خود از روش استدلالی و عقلی بهره میگیرد، نه نقلی و تجربی. اخلاق هنجاری عهدهدار دو گونه بحث در باب گزارههای اخلاقی است:
1 ـ دفاع فلسفی از احکام ارزشی عام یا الزامات عام مانند «حسن عدل و بایستگی عدالت» و «قبح ظلم و نبایستگی ستم».
2 ـ کوشش در ارائه نظریهای برای تبیین خوبی و بایستگی یک عمل. مثلاً اگر در نظام اخلاقی گفته شود «عدالت خوب است»، یا «باید عدالت ورزید»، در اخلاق هنجاری از معیار این احکام عام و ادله آنها بحث میشود و به سؤالات زیر و نظایر آنها پاسخ داده میشود:
1 ـ سبب درستی «کارهای درست» چیست؟
2 ـ چگونه میتوانیم بگوییم کاری درست است؟
3 ـ چرا باید متخلق به اخلاق نیک شد؟
برای پاسخ به اینگونه سؤالها، نظریات گوناگونی در طول تاریخ مطالعات اخلاقی بشر ارائهشده است؛ عدهای اساس خوبی یا بایستگی یک عمل را «خودگروی اخلاقی» دانستهاند وعدهای «سودگروی عام» و برخی «نظریه الهی» را مطرح کردهاند. برخی هم «کمالگرایی» را بهعنوان بهترین معیار خوبی و بایستگی اعمال اختیاری پیشنهاد دادهاند.
به دیگر تعبیر، در میان پرسشهای اخلاق هنجاری، این پرسشها دیده میشود: چه چیزی موجب درستی افعال صواب میگردد؟ چگونه میتوانیم بگوییم چیزی درست است و چرا باید به آن متخلق بود؟
معمولاً بیشتر نظریهها به نتیجه گرا، غایتگرا، غیر نتیجه گرا و وظیفه گرا تقسیم میشوند.
نتیجه گرایان بر این باورند که اخلاقی بودن یک فعل تنها بهوسیله نتایج آن تعیین میگردد.
نظریههای وظیفه گرا ـ با تمام تنوعی که دارا هستند ـ ادعا دارند که اخلاقی بودن یک فعل به ماهیت ذاتی، انگیزههای انجام یا تطابق آن با یک قاعده یا اصل بستگی دارد و اصلاً به نتایج فعل وابسته نیست؛ اگر هموابستگی در کار باشد بهصورت جزیی است.
نظریههای غایتگرا، در تعیین این که نتایج فعل چیست و چگونه ارزش نتیجه تعیین میشود، با هم اختلاف دارند، اما تمامی آنها گزارههای اخلاقی را، به نحوی وابسته به ارزشها تفسیر میکنند.
یکی از این نظریههای ارزشی، لذت گروی است؛ نظریهای که تنها لذت را یک غایت خوب میداند. بهطورکلی، نظریههای غایتگرا به لذت گروی و غیر لذت گروی تقسیم میشوند. سودگروی جرمی بنتام و جان استوارت میل یک نظریه لذتگراست؛ ازآنجهت که سعادت را غلبه لذت بر الم تفسیر میکنند.
کانت، با ارائه مفهوم ارزش اخلاقی، عنصر دیگری را بحث نمود. او اصرار داشت که فعل یک فرد، حتی اگر صواب باشد، تنها در صورتی ارزش اخلاقی دارد که انگیزه او برای فعل فقط انجام کار صواب باشد. پس ارزش اخلاقی بستگی به انگیزه یا نیت فرد دارد، نه به آنچه درواقع انجام میدهد.
در نظریه خودگروی توماس هابز، هر فردی همواره بر اساس نفع خویشتن عمل میکند، وی عقیده دارد که یک عمل تنها در صورتی صواب است که به نفع عامل باشد.
اخلاق مقامی که اخیراً اهمیت یافته است، ادعا دارد که اخلاقی بودن یک فعل به اوضاعواحوال بستگی دارد، نه به تطبیق یک قانون بر مورد آن. این شکلی از شهود گروی جزءنگر است که با سودگروی و کانت گروی و نظریه دستور الهی در تقابل است.
اصل این نظریه به ارسطو بازمیگردد. او بر این عقیده بود که «تصمیم در یک وضع خاص با ادراک است». همین نظر را میتوان در آثار راس (شهود گرای غیرطبیعی گرا) و دیویی (طبیعتگرا و نتیجه گرا) نیز یافت.
د) فرا اخلاق
فرا اخلاق در لغت به معنای «درباره اخلاق» و عبارت است از مطالعه و بررسی تحلیلی درباره گزارههای اخلاقی.
موضوع این بخش از مطالعات اخلاقی، گزارههای اخلاقی است که در اخلاق هنجاری عرضه میشود و کسی که گزارههای اخلاقی را از این حیث موردبحث و کاوش قرار میدهد نسبت به بطلان یا حقانیت آنها بیطرف است؛ مثلاً گزارههای «سقطجنین خوب است» یا «سقطجنین بد است»، در نظر او مساوی است. وظیفه او در این قسمت، بررسی معنای «خوب» و «بد» و تحلیل گزاره موردبحث است.
معروفترین نام برای این بخش از مطالعات، اصطلاح «فرا اخلاق» است که برخی میگویند نخستین بار در ابتدای قرن بیستم توسط نوپوزیتیویستها در مقابل اخلاق هنجاری به کار گرفته شد.
در فرا اخلاق، معنا و مفهوم گزارههای اخلاقی مثل خوب، بد، صواب، خطا، وظیفه، عدل، ظلم، بایدونباید و اجزای آنها، مور بحث و بررسی قرار میگیرد و ارتباط متقابل آنها مشخص میشود.
فرا اخلاق همچنین میکوشد تا ماهیت گزارههای اخلاقی را تحلیل کند و مشخص نماید که آیا میتوان آنها را توجیه نمود یا صادق یا کاذب دانست. موضوع نسبتاً برجستهای که در مباحثات اخیر مطرح گردیده این است که آیا میتوان «باید» را از «هست» استنتاج نمود و دقیقاً چه ارتباطی بین حقایق و ارزشها وجود دارد.
تمایز بین فرا اخلاق و اخلاق هنجاری، بحثانگیز است. بعضی از نویسندگان این تمایز را ضروری میدانند.
در فرا اخلاق، گزارههای اخلاقی از سه منظر موردبحث و مطالعه قرار میگیرد:
1 ـ معناشناختی
در این بخش، مفاهیم و مفردات گزارههای اخلاقی، موضوع بحثاند و واژههایی مانند «خوب»، «بد»، «باید»، «نباید»، «درست» و «نادرست» که در ناحیه محمول یا مسند جملات اخلاقی به کار میرود، تحلیل و تعریف میشوند؛ زیرا در غالب گزارههای اخلاقی، معنای موضوع یا مسندالیه واضح و روشن است و عناوینی مانند «سقطجنین»، «راستگویی» و… که موضوع احکام اخلاقی قرار میگیرند نیاز به تعریف و توضیح ندارند.
همچنین واژهها و گزارههای اخلاقی که ابهام داشته و محتاج به توضیح باشند، موردبحث معناشناختی قرار میگیرند؛ مثل عدل، ظلم، میل، لذت، سعادت و کمال.
2 ـ معرفتشناختی
مباحث اخباری یا انشایی بودن گزارههای اخلاقی، نسبی یا مطلق بودن احکام مربوط به مسائل اخلاقی و بررسی جایگاه عقل و استدلال در اخلاق که از جمله مباحث جدّی مربوط به حوزه «فلسفه اخلاق» بهحساب میآیند، به حوزه معرفتشناختی گزارههای اخلاقی ارتباط پیدا میکنند.
اینگونه موضوعات در فرا اخلاق مورد بررسی و موشکافیهای دقیق قرار میگیرند.
3 ـ مسائل منطقی
پرسشهایی از قبیل آیا گزارههای اخلاقی از گزارهها و جملات غیراخلاقی استنتاج میشود؟ میان حقایق و ارزشها چه رابطهای وجود دارد؟ گزارههای اخلاقی چه نوع پیوند و ارتباطی با یکدیگر دارند؟ از سؤالهای مهم در مسائل فرا اخلاق است. گزارههای اخلاقی بهگونهای منطقی به یکدیگر مربوط میشوند.
حال پرسش این است که آیا فلسفه اخلاق هر نوع پژوهش در حوزه «اخلاق» را شامل میشود؟ آیا قلمرو فلسفه اخلاق منحصر به مطالعات هنجاری و تحلیلی است؟ آیا فلسفه اخلاق، همان «فرا اخلاق» است؟ در اینجا دیدگاههای متفاوتی وجود دارد:
1 ـ برخی از فیلسوفان و دانشمندان علم اخلاق بر این باورند که فلسفه اخلاق هر سه نوع پژوهش اخلاقی (اخلاق توصیفی، اخلاق هنجاری و فرا اخلاق) را شامل میشود؛ به این دلیل که کار فلسفه اخلاق در مرحله نخست، عرضه طرح کلی نظریه هنجاری است، اما چون قبل از این که کسی بتواند از نظریه هنجاریاش رضایت کامل داشته باشد، باید به مسائل تحلیلی نیز بپردازد که این شامل فرا اخلاق نیز میشود.
اما ازآنجا که پارهای ازنظریات روانشناختی و انسانشناختی نیز بر مسائل هنجاری و فرا اخلاقی تأثیر میگذارد، از این رو نوعی تفکر تجربی یا توصیفی از دسته اول نیز وارد بحث میشود. آثار همه عالمان اخلاق پیش از قرن بیستم نیز ترکیبی از اخلاق توصیفی، هنجاری و پارهای از مسائل فرا اخلاق است. نگاهی گذرا به آثار اخلاقی افلاطون، ارسطو، هیوم، باتلر، کانت، میل و همه عالمان اخلاق در جهان اسلام، این سخن را تأیید میکند.
2 ـ برخی از فیلسوفان و دانشمندان علم اخلاق بر این باورند که فلسفه اخلاق شامل اخلاق هنجاری و فرا اخلاق است و شامل اخلاق توصیفی نمیشود. استدلال آنان این است که اگر فلسفه اخلاق را جزیی از فلسفه و پژوهش فلسفی و عقلی درباره مسائل اخلاقی بدانیم، نمیتواند شامل اخلاق توصیفی بشود؛ بلکه حداکثر در بردارنده مباحث اخلاق هنجاری و فرا اخلاق خواهد بود، چنانکه بسیاری از فیلسوفان اخلاق بر این عقیدهاند.
3 ـ برخی از فیلسوفان و دانشمندان علم اخلاق، بهویژه فیلسوفان تحلیلی، معتقدند که حوزه فلسفه اخلاق فقط شامل «مباحث فرا اخلاق» است. این گروه از میان سه بحث متفاوت فرا اخلاق: مباحث معناشناختی، معرفتشناختی و روابط منطقی گزارههای اخلاقی، بیشتر به جنبه معناشناختی آنها میپردازند؛ زیرا اعتقاد دارند مسائل فلسفی تنها از طریق تحلیل زبان و آشکار کردن معنای کلمات حل میشود. دانشمندانی ماند آر. ام. هیر (1991) چنین دیدگاهی دارند. اینان تمام مسائل روانشناسی و دانش تجربی و همچنین تمام سؤالات هنجاری درباره آنچه را خوب یا درست است از آن خارج میکنند. نیز بر این نکته پافشاری میکنند که موضوع فلسفه، منحصر در بررسی مفاهیم اخلاقی و درستی یا نادرستی تعریف آنهاست.
استاد مصباح یزدی از دیدگاه سوم پیروی کرده و فلسفه اخلاق را عنوان دیگری برای «فرا اخلاق» دانسته و آن را شامل مباحث اخلاق توصیفی و هنجاری نمیداند؛ به این دلیل که فلسفه اخلاق درواقع به بحث و بررسی درباره مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق و گزارههای اخلاقی میپردازد؛ یعنی هم به تعریف و تبیین تصورات و مفاهیم و گزارههای اخلاقی میپردازد و هم مسائلی را موردتوجه قرار میدهد که پرداختن به تصدیقات و احکام اخلاقی متوقف بر آنهاست.
بهعبارتدیگر، چون موضوع فلسفه اخلاق، علم اخلاق و مسائل موردبحث در اخلاق هنجاری است، نمیتوان بررسی مسائل اخلاق هنجاری را نیز از جمله مسائل فلسفه اخلاق بهحساب آورد.
پس از بحث اجمالی درباره قلمرو فلسفه اخلاق، لازم است به مسائل و موضوعاتی که فلسفه اخلاق به آنها میپردازد اشاره گردد تا درباره اینگونه مباحث درک روشنتر و بهتری پیدا شود.
فلسفه اخلاق، بررسی و تحلیل عقلانی گزارههای اخلاقی، تبیین و تحلیل مفاهیم، بررسی معیارها و هدفمندی تبیین مبادی عمل اخلاقی و روشن نمودن رابطه بین اخلاق و دین، اخلاق و اعتقاد و مسائل و موضوعات مشابه است.
در فلسفه اخلاق، بحث میشود که چه نوع کاری، عمل اخلاقی به شمار میرود؟ کار اخلاقی و ملاک و معیار عمل اخلاقی چیست؟ ریشه و اساس ارزش اخلاقی چیست؟ چه نوع مفاهیمی، در زمره مفاهیم اخلاقی قرار دارند؟ مبادی و مبانی عمل اخلاقی چیست؟
آیا عمل اخلاقی هدفدار و غایتمند است؟ آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟ چه رابطهای میان اخلاق و اعتقاد وجود دارد؟ میان دین و اخلاق چه رابطهای برقرار است؟ چه رابطهای میان عمل اخلاقی و ثواب و پاداش وجود دارد؟ جایگاه نیت در عمل اخلاقی چیست و چه تأثیری میتواند داشته باشد؟ آیا احکام اخلاقی استدلال پذیر است؟ آیا هر جامعهای باید اخلاق خودش را داشته باشد، یا در همه جوامع باید اخلاق یکسان حاکم باشد؟
بهطورکلی، مسائل و موضوعات ذیل از جمله مسائل فلسفه اخلاق به شمار میرود:
1 ـ پیدایش مفاهیم اخلاقی چگونه است؟ ذهن انسان از چه راهی میتواند با مفاهیم و گزارههای اخلاقی آشنایی پیدا کند؟ چگونه میتوان کاربردهای اخلاق نیک و واژههایی مانند «صواب»، «خطا»، «خوب»، «بد»، «باید» و «وظیفه» را از کاربردهای غیراخلاقی جدا کرد؟
تحلیل و تعریف مفاهیم مربوط به اخلاقیات، مانند «وجدان»، «اراده آزاد»، «قصد»، «انگیزه»، «مسئولیت» و «عقل» چیست؟ ماهیت مفهوم واقعی اینگونه اصطلاحات اخلاقی چیست؟
2 ـ احکام و دستورهای گزارههای اخلاقی از کجا نشأت میگیرد؟ منشأ دستورهای اخلاقی در طبیعت یا در عقل یا به امرونهی جامعه تعلق دارد یا به اراده و قانون خداوند؟ بایدها و نبایدهای اخلاقی چگونه و با چه منشأ و رویکردی باید تحلیل و توجیه بشوند؟
3 ـ آیا اصل در گزارههای اخلاقی، انشایی است یا اخباری؟ گزارههای اخلاقی که به دو صورت قضیه «خبری» و «انشایی» بیان میشود، مثل «احسان خوب است»، یا «باید احسان کرد»، «عدالت خوب است» یا «باید عدالت ورزید» کدام یک اصالت دارد؟
4 ـ قصد و نیت چه نقش و جایگاهی در افعال اخلاقی دارد؟ این که میگوییم «راست گفتن خوب است»، آیا انتساب «خوبی» به «راست گفتن» فقط به این جهت است که «خبر با واقع مطابق باشد» یا قصد و انگیزه شخص نیز دخالت در «خوبی» دارد؟
به دیگر تعبیر، آیا حکم اخلاقی و گزارههای اخلاقی، به حسن و قبح فعلی اشیاء بستگی دارد یا آن که حسن و قبح فاعلی نیز باید موردتوجه باشد و نقش انگیزه و نیت اشخاص نیز موردتوجه قرار گیرد؟
آیا عمل اخلاقی هدفدار و غایتمند است یا فاقد هدف و غایت است؟
5 ـ آیا در گزارهها و احکام اخلاقی، الزام شرط است؟ در صورتی که الزام شرط باشد، چه طور با اختیار و آزادی انسان قابل جمع است؛ و حال آن که آزادی و انتخاب از جمله شرایط بنیادین و اساسی یک عمل اخلاقی به شمار میرود؟
6 ـ آیا رابطهای میان فعل اخلاقی و اجر و پاداش وجود دارد؟ آیا اعمال پسندیده اخلاقی، مستحق مزد و پاداش و اعمال ناپسند و زشت اخلاقی مستحق عقاب و کیفرند؟ آیا باید برای هر کار نیک و پسندیده مزد و پاداش خوب و برای هر کار زشت و قبیح، کیفر و پاداش بد در نظر گرفته بشود یا این که فعل اخلاقی هیچگونه ارتباطی با مزد و پاداش و کیفر و عقاب ندارد؟
اگر چنین رابطهای میان فعل اخلاقی و ثواب و پاداش وجود داشته باشد، آیا لازم است که فاعل هنگام انجام فعل اخلاقی به ثواب و عقاب یا پاداش و کیفر توجه داشته باشد یا چنین توجهی لازم نیست؟ اگر باید توجه داشته باشد، آیا به اخلاقی بودن فعل آسیب وارد میسازد و از ارزش مثبت آن میکاهد یا نه؟
7 ـ آیا احکام اخلاقی استدلال پذیرند؟ به فرض استدلال پذیر بودن، آیا همه احکام اخلاقی، اعم از احکام اصلی و احکام فرعی استدلال پذیرند یا آن که احکام اصلی بینیاز از استدلالاند؛ چنان که برخی از شهودگرایان و پیروان نظریه حسّ اخلاقی معتقدند؟ چه امری یک نوع استدلال را اخلاقی میکند؛ یعنی تفاوت استدلال اخلاقی و استدلال غیراخلاقی چیست؟
استدلال اخلاقی چه نوع استدلالی است؛ از نوع برهان است یا از قبیل جدل و سایر اقسام معروف و مشهور استدلال یا آن که نوع خاص و منحصربهفردی از استدلال است؟
8 ـ آیا هر جامعهای میبایست نظام اخلاقی خاص خود را داشته باشد یا آن که همه جوامع انسانی باید دارای احکام اخلاقی یکسان و هماهنگ باشند؟ آیا احکام اخلاقی یک جامعه و گروه خاص، در طول تاریخ ثابتاند یا آن که در گذر زمان در دورههای گوناگون بهتناسب رشد و ترقی جامعه و افول و انحطاط جوامع، متغیّر و سیّالند؟
9 ـ از دیگر موضوعات و مسائل فلسفه اخلاق، بررسی جایگاه و ارتباط اخلاق با سایر علوم و معارف بشری، مانند دین، علم حقوق و قراردادهای اجتماعی است؛ از قبیل این که علم اخلاق چه نوع رابطهای با سایر علوم، نظیر کلام، عرفان، علم النفس، فلسفه، علم حقوق و سایر قراردادهای اجتماعی و سیاسی دارد؟ آیا میشود احکام اخلاقی را از قضایای علمی استنتاج و استخراج کرد یا این که اخلاق با سایر علوم بیگانه و بدون ارتباط است؟ نقطه اشتراک و تمایز آنها در چیست؟
10 ـ عمل اخلاقی بر چه اصول و معیاری استوار است؟ فعل اخلاقی بر اساس کدام اصول و معیار قابل توجیه و استدلال است؟
مثلاً، چرا احسان کنیم، عدالت بورزیم و راست بگوییم؟ چرا دروغ بد است و ظلم قبیح است؟ معیار خوبی و بدی، ملاک نیکی و زشتی در گزارههای اخلاقی چیست؟ آیا یک عمل اخلاقی بر اساس حق و وظیفه، قابل توجیه است؟ معیار اخلاقی بودن یک عمل اخلاقی، رعایت حقوق و وظایف است یا فضایل و رذایل؟ فضایل و رذایل بر چه اساس قابلتحلیل و دستیافتنی است؟ آیا فضائل، واجبات و مستحبّات است و رذائل محرّمات و مکروهات؟ آیا فضائل، حد اعتدال سه قوه شهوت، غضب و ناطقه (عفت، شجاعت و حکمت) است که از آغاز خلقت در نهاد انسان به ودیعه گذارده شده است یا این که معیار فضائل، فضایل شخصی (تهذیب نفس)، فضایل اجتماعی (رعایت تکالیف و وظایف دینی) است یا این که خوبی و بدی اصول و معیار ثابت ندارد و گزارههای اخلاقی از امور نسبی و اعتباری هستند؟ اگر نسبی باشد، آیا خوب و بد مطلق وجود دارد یا خوب و بد آن است که عرف آن را خوب یا بد بداند؟
آیا خوبی و بدی گزارههای اخلاقی بر اساس عواطف و الهامات قلبی، قابلتحلیل و بررسی است یا نه؛ به این معنا که هر آن چه دل بخواهد خوب است و هر آن چه دل نخواهد، بد است؟
آیا معیار خوبی و بدی عمل اخلاقی بر معیار نتیجه و پیامد آن قابلتحلیل و توجیه است؛ به این معنا که یک عمل اخلاقی، هنگامی خوب است که اثر و نتیجه آن خوب باشد و وقتی بد است که نتیجه و اثر آن بد باشد؟
آیا معیار خوبی و درستی کارها، لذت فردی است؛ آنگونه که خودگروان و لذتگرایان میگویند؟ یاسود و لذت جمعی است؛ آن طور که سودگرایان معتقدند؟ آیا امرونهی جامعه میتواند معیار خوبی و بدی باشد؛ آنگونه که دروکیم میپنداشت؟ آیا ملاک خوبی وبدی کارها امری خارج از سلایق فردی و تمایلات جمعی است و مربوط به ارتباط آنها باکمال نهایی و سعادت ابدی انسان میشود؟
شهید مطهری درباره این که چهکاری، کار اخلاقی به شمار میرود و معیار اخلاقی بودن یک فعل چیست، مینویسد: چگونه یک کار انسان «اخلاقی» شمرده میشود؟ این سؤال در ابتدا ساده به نظر میرسد، ولی نه تنها ساده نیست بلکه از پیچیدهترین مسائل فلسفی بشر است.
از چند هزار سال پیش تاکنون فلاسفه توافق نظری بر روی آن پیدا نکردهاند! فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها در این است که کارهای اخلاقی قابلستایش و تحسین است و بشر برای آن ارزش والایی قائل است و بها و ارزش آن از نوع ارزش و قیمت کالا و کار نیست… کارهای اخلاقی دارای ارزش گرانبهایی است که هرگز در ذهن بشر نمی نگنجد.
تعیین و تحدید این ارزش از مهمترین دغدغههای فلسفه اخلاق است و به جهت اهمیت آن برای تعیین ملاکهای خوبی و بدی، مکتبهای مختلفی پدید آمده است که بررسی آنها از مهمترین مسائل فلسفه اخلاق به شمار میرود. مهمترین آن نظریات عبارتاند از:
1 ـ نظریه نسبیت: عدهای از دانشمندان معتقدند که خوبی و بدی از امور نسبی و اعتباریاند و خوب و بد اصلاً وجود ندارد؛ بلکه خوب آن است که عرف جامعه پذیرای آن باشد. مثلاً عملی نزد شخصی مثل زید زشت است، ولی همان عمل نزد شخص دیگری، مثل عمرو و بکر نیکو است.
2 ـ نظریه لاهوتیون: عدهای از دانشمندان معتقدند که ما نمیتوانیم خوبی و بدی فضایل اخلاقی را درک کنیم، بلکه محتاج راهنمایی هستیم و این تنها از طریق وحی و الهام انجامپذیر است.
3 ـ نظریه طرفداران اصالت اندیشه: جمعی اذعان دارند که شناخت معنای خوبی و بدی خصلتهای اخلاقی نیازی به راهنما و مطالعه و تحقیق ندارد؛ زیرا در نهاد هر انسانی نیرویی است که بهوسیله آن فضایل و رذایل اخلاقی را درک و به انجام فضایل و دوری از رذایل مبادرت مینماید؛ یعنی همانطور که حکم میکنیم گُل بهتر از خار و نور بهتر از ظلمت است، همینطور درک میکنیم که امانت بهتر از خیانت و راستی بهتر از دروغ است.
4 ـ نظریه طرفداران اصالت عاطفه: عدهای از دانشمندان و فلاسفه معتقدند که برای شناسایی و تعیین مفهوم خوبی و بدیِ هر امر اخلاقی، باید عواطف و الهامات قلبی، اساس و مبنای کار قرار بگیرد؛ زیرا دل هیچگاه خطا نمیکند و فرمان ناروا و ناصواب نمیدهد. پس هر چه را که دل بخواهد خوب است و نخواهد، بد است.
5 ـ نظریه اهل تجربه: جمعی از فلاسفه معتقدند که خوبی و بدی هر عمل اخلاقی را در اثر و نتیجه آن باید جستوجو کرد. پس یک عمل، هنگامی خوب است که اثر و نتیجه آن خوب باشد و وقتی بد است که نتیجه بد داشته باشد. معلوماتی که جنبه غیر حسی دارد، هیچ ارزشی ندارد و این درست نیست که ببینیم مثلاً اندیشه و عقیده مردم درباره فلان عمل اخلاقی چیست، یا عقل و خرد درباره آن چه حکم میکند، یا دین و مذهب درباره آن چه نظری دارد؟
تعداد صفحات | 148 |
---|---|
شابک | 978-622-378-218-3 |
انتشارات |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.