203,000 تومان
تعداد صفحات | 145 |
---|---|
شابک | 978-622-5572-92-8 |
ناموجود
فصل 1 8
تکواژ چیست؟ انواع تکواژ و نحوه شمارش 8
فصل 2 19
اجزای جمله 19
فصل 3 45
انواع اسم 45
فصل4 58
انواع صفت در زبان فارسی 58
فصل 5 67
انواع فعل در زبان فارسی و طرز ساخت آنها 67
فصل 6 83
آموزش آرایه های ادبی 83
فصل 7 106
انواع قالب های شعری 106
فصل 8 123
خلاصه¬ی نکات مهم دستور زبان فارسی برای دانش آموزان 123
منابع 145
1- اقسام جمله
اقسام جمله عبارت است از: 1- جمله خبری 2- جمله انشایی 3- جمله امری 4- جمله پرسشی 5- جمله تعجبی 6- جمله ساده 7- جمله مرکب 8- جمله کامل 9- جمله ناقص 10- جمله مکمل 11- جمله معترضه.
1-جمله خبری: جمله خبری آنستکه، خبری را بیان کند و احتمال راست یا دروغ بودن در آن باشد. مثال: من به اصفهانمی روم.
2-جمله انشایی: جمله ای است که احتمال راست و دروغ بودن در آن راه پیدا نکند. زیرا در جمله ی انشایی خبری بیان نمی شود. جمله های امری، پرسشی و جمله هائیکه دارای فعل دعا، تمنا و ندا باشند از این دسته اند. مثال: گوش کن پند ای پسراز بهر دنیا غم مخور.
3-جمله امری: آن است که شامل فرمان یا خواهش باشد. مانند: بحال این پریشان رحمت آرید. جمله امری اگر منفی شود معمولا به نام فعل نهی خواندهمی شود. مانند: تو آب دیده از این رهگذر دریغ ندار.
4-جمله پرسشی: جمله پرسشی یا استفهامی آنست که شامل پرسش باشد. جمله های پرسشی معمولا با یکی از واژه ای پرسش(ادات استفهام) آغازمی گردد. مانند: چرا نه در پی عزم دیار خود باشم؟ / چرا نه خاک بر سر کوی یار خود باشم؟ معمولا در آخر جمله های پرسشی علامت پرسش”؟” قرارمی دهند. گاهی نیز جمله پرسشی بدون واژه پرسش بیانمی شود. مانند: زود برمی گردی؟ امشب به خانه ی مامی آیی؟ در امتحان راهنمایی و رانندگی قبول شدی؟ گاهی هم در جمله پرسشی منظور شخص پرسش کننده شنیدن جواب نیست، زیرا خود گوینده جواب سوال رامی داند، ولی برای تاکید بیشتر پرسش را مطرحمی کند. مانند: مگر آدمی نبودی که اسیر دیو گشتی؟ اگر آلوده دامنم چه زیان؟ مگه کوری؟ مگه آدم نیستی؟ مثلا با آنکه گویندهمی داند آن فرد کور نیست از او این پرسش رامی کند تا به او بفهماند که تو چشم داری یاید از چشمهایت استفاده کنی. به اینگونه جمله پرسشی : پرسش تاکیدی یا انکاری گویند.
5-جمله تعجبی: آنست که بیان حالتی شگفت انگیز یا شادی بخش نماید. در آخر اینگونه جمله علامت تعجب یا شادی” ! “می گذارند. مانند: چه هوای خوبی! چه مصیبت هولناکی! چه سری چه دمی عجب پایی! گاه ممکن است یک جمله هم تعجبی و هم پرسشی باشد. در این صورت در آخر آن جمله هم علامت پرسش و هم علامت تعجب گذاشتهمی شود. مانند: کس گهرازبهر سود باز به عمان برد؟! / هیچکس از زیرکی زیره به کرمان برد؟! یا مانند: آدم عاقل این کار رامی کند؟!
6-جمله ساده: آنست که تنها یک فعل داشته باشد. مانند: من دوستدار روی خوش و موی دلکشم.
7- جمله مرکب: آنست که بیش از یک فعل داشته باشد. مانند: دیروز که به خانه ی شما آمدم، او را در راه دیدم.
8-جمله کامل: آنست که معنی آن تمام باشد و شنونده از شنیدن آن در حالت پرسش و انتظار باقی نماند. مانند: همیشه پیشه ی من عاشقی و رندی بود.
9-جمله ناقص: آنست که معنی آن تمام نباشد و شنونده از شنیدن آن در حالت پرسش و انتظار باقی بماند. مانند: از بس که چشم مست در این شهر دیده ام. ملاحظهمی کنید که شنونده منتظر است تا دنباله کلام را بشنود تا قانع و راضی گردد.
10- جمله مکمل: به جمله ای که معنای جمله ناقص را تماممی کند جمله ی مکمل گفتهمی شود. اگر مصرع دوم شعر فوق را بیاوریم معنی کلام گوینده کاملمی شود و شنونده از انتظار رهاییمی یابد پس به مصرع دوم این بیت جمله ی مکمل گفتهمی شود. از بس که چشم مست در این شهر دیده ام / حقا کهمی نمی خورم اکنون و سر خوشم. جمله ناقص را جمله ی پایه و جمله ی مکمل ( یا جمله های مکمل) را جمله ی پیرو نیزمی نامند. همچنین اگر جمله ی ناقص شرطی باشد خود آن جمله را جمله ی شرط و مکمل آنرا جواب شرط یا جزای شرطمی نامند. مانند: اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد / گناه بخت پریشان و دست کوته ماست. یا مانند: اگر کوشش کنی موفق خواهی شد.
11-جمله معترضه: به جمله ای گفتهمی شود که به اصل موضوع یا سخن ربطی نداشته باشد. و حذف آن هیچ خللی به مقصود وهدف اصلی وارد نکند مانند: دی پیرمی فروش- که یادش به خیر باد- / گفتا شراب نوش و غم دل ببر زیاد. و مانند: چنین گفت فردوسی پاکزاد / – که رحمت بر آن تربت باک باد- /میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است. معمولا جمله ی عترضه را بین دوخط تیره(– ) قرارمیدهند. تا کاملا از جمله قبل و بعد مشخص شود.
2- ارکان جمله
قبل از هر چیز خوب است بدانید جمله ها بر دو گونه است. اول : جمله های ربطی یا اسمی یا اسنادی و دوم: جمله های فعلیه.
1- جمله ی اسمی یا اسنادی: جمله ای است که در آن مفهوم انجام شدن کار نباشد بلکه صفتی یا حالتی را به کسی یا چیزی نسبت دهند یا از آن سلب نمایند. مانند: حافظ شاعری شیرین سخن بود. امروز هوا سرد است. ورزش موجب سلامت است. ظلم و ستم پسندیده نیست. زیست شناسی درس سختی است.
2- جمله ی فعلیه: آنستکه در آن مفهوم انجام شدن کاری در یکی از زمانها وجود داشته باشد. ماندد: محمد در خانه به مادرش کمکمی کند. ملت برای رهایی تلاش بسیاری کرد.
الف- ارکان جمله اسمی، عبارتند از: مسندالیه- مسند- رابطه
1- مسند الیه: کسی یا چیزی است که کاری یا حالتی یا چیزی به او نسبت دادهمی شود یا از او سلبمی شود. مانند: سامان دلیر است. خداوند مهربان است. مسند الیه ممکن است اسم، ضمیر، عدد، مصدر و اسم مصدر باشد. مانند: سوسن زیباست. او بسیار مهربان است. چهار زوج است. راست گفتن از صفات پسندیده است. ورزش موجب تندرستی است.
2- مسند : صفت یا کاری است که به مسند الیه اسناد دهند یا از او سلب کنند. مانند زمین گرد است. سوسن نامهربان است. سامان با هوش است. جوانمردی در بخشش است. مسند نیز ممکن است اسم، صفت، کنایه، اسم مصدر باشد. هنر سرمایه مرد است. تهران بزرگ است. پیروزی در این است.
3-رابطه: کلمه های استن، بودن، شدن، گشتن، آمدن را رابطهمی گویند. و به آنها فعل عام یا فعل ربطی گفته اند. ولی رابطه حقیقی در زبان فارسی که بیشتر مورد استفاده قرارمی گیرد فعل استمی باشد که از مصدر استن است. فعل ربطی است جز در سوم شخص مفرد بصورت مخفف بیانمی شود. مانند: بیدارم- خوابی- هوشیارند- بیدار است. . .
ب- ارکان جمله های فعلیه عبارتند از: فاعل(مسند الیه)- مفعول بی واسطه- مفعول بواسطه(متمم) فعل تام.
4-حذف در جمله
گاه ممکن است هر یک از ارکان جمله حذف گردند. حذف به دو طریق صورتمی گیرد: اول به قرینه لفظی و دوم به قرینه معنوی. و اما اینک انواع حذف در جمله:
1-حذف فعل: برخی از فعلها برای قشنگی عبارت یا مختصر کردن کلام حذفمی شوند. حذف فعل نیزیا به قرینه لفظی و یا به قرینه معنوی است. مثلا در عبارت زیر فعلها به قرینه لفظی حذف گردیده اند: ” حکیمان دیردیرخورند و عابدان نیم سیر.(یعنی: وعابدان نیم سیر خورند). چون فعل خورند در جمله ی اول ذکر شده در جمله دوم حذف شده است. یا در این مثال: اگر هست مرد از هنر بهره ور / هنر خود بگوید، نه صاحب هنر. بنابراین باید دانست که در جمله هایی که فعل به قرینه لفظی حذفمی گردد باید فعل ذکر شده با فعل حذف شده از همه نظر یکی باشد. درمثالهای زیر فعل ها به قرینه ی معنوی حذف گردیده اند: ” معنای این جمله را نه تو دانی و نه من. فعلمی دانم در جمله دوم حذف گردیده است که ازمفهوم جمله ی اول استنباطمی شود. یا در این مثال: به منزل مامی آیی؟ نه. ( یعنی نه نمی آیم). یا مثلا به کسی گفتهمی شود: خواهشمی کنم تشریف ببرید و اومی گوید: چشم. (یعنیمی روم.) یا در این مثال: هر که او بیدارتر پر دردتر/ هر که او آگاه تر رخ زردتر(که فعل ربطی است از آخر بیدارتر- پردردتر- آگاه تر- و رخ زردتر حذف شده است.) یا در این مثال: خبری که دانی دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد.
2- حذف فاعل یا مسندالیه یا نهاد: در نمونه های زیر فاعل یا مسندالیه یا نهاد حذف شده است: حسین به خانه ی ما آمد و برگشت. یا در این مثال: ” نسیم خنکی پابرچین، ازمیان تاریکیهامیگذشت و—- آهسته از روی آتشدانهای پرعود و مجمرهای معطر عبورمیکرد
و—- گرد خاکستر را از گونه ی آتشهامی ربود”.یا مانند: خدا کجاست؟ همه جا است.
3- حذف مفعول: به این مثال توجه فرمایید: دیروز کتابی را خریدم و به دوستم هدیه دادم. (یعنی کتاب را به دوستم هدیه دادم).
4-حذف مسند: به این بیت توجه فرمایید: دیدارشدمیسر و بوس و کنارهم/ از بخت شکر دارم و از روزگار هم.(در بیت اول منظور این است که دیدار شدمیسر و بوس و کنار هممیسر شد. که مسند است و حذف گردیده است و البته در این مثال رابطه هم محذوف است). یا مانند: در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان چه کسی شهید شد؟ امام علی(ع).
5- حذف حرف: حروف نیز گاهی در جمله حذفمی گردند. مانند: سر پر گناهش بباید برید/ کسی پند گوید بباید شنید. که درمصراع دوم حرف اگر حذف شده است. معمولا در پاسخ به پرسش شخص سوال کننده بیشتراجزای جمله ی پاسخ، به قرینه پرسش، حذفمیگردد.
5- ترتیب اجزای جمله
در زبان فصیح فارسی رسم بر این است که هر کدام از کلمه های تشکیل دهنده ی جمله را در جای مخصوص خود قرار دهند، ولی در گذشته کمتر به این موضوع توجهمی شده است بخصوص در شعر که شاعر به هیچوجه نمی توانسته است خود را مقید به رعایت این قواعد کند بلکه هدفش ساختن و پرداختن کلامی موزون بوده است که در ذهن شنونده تاثیری عمیق بگذارد. در جمله های فعلیه همانطور که قبلا اشاره شد ترتیب ارکان جمله به این قرار است:
1- فاعل:
2- مفعول بیواسطه
3- مفعول بواسطه(متمم فعل)
4- فعل
و در جمله های اسمیه یا اسنادی ترتیب ارکان جمله بدین قرار است:
1- مسندالیه
2- مسند
3-رابطه( فعل ربطی)
در نمونه ی زیر این قاعده رعایت شده است:
در باغ زیر یک درخت تنومند سیب، پس از چند ساعت بازی و سبکسری به استراحت نشستیم و از هر دری سخنی درمیان آوردیم. آرزوهای شاگردان که تازهمی خواستند از مدرسه بیرون آیند گوناگون بود و هر یک آرمانی داشت که برای سایرین با نهایت صراحت و سادگی بیان کرده و از آنها نظرمی خواست.
و در این نمونه ها ترتیب ارکان بهم ریخته است:
-امیرالمومنین المستظهربالله نامه درنامه و پیک درپیک روان کرده بود با اصفهان. وگر او کشته بر دست شاه/ به توران نماند سر و تختگاه.
معمولا در زبان فارسی کنونی فعل را در انتهای جملهمی آورند ولی همانگونه که گفته شد این قاعده در همه ی موارد رعایت نمی شود.
جای قید در جمله: همانطور که قبلا اشاره شد قید وابسته به فعل است و وظیفه ی آن مقید ساختن فعل به زمان، مکان و. . است و اغلب آنها در جمله جای ثابتی ندارند. قیدهای زمان اغلب سایر اجزای جمله قرارمی گیرند ولی بیشترین آنها پیش از فعل جایمی گیرند.
شناخت جمله و اجزاي آن
جمله :
به مجموعه كلماتي كه پيامي را به ديگري منتقل كند؛و از دو بخش نهاد و گزاره تشکیل شود،جمله گويند.
نكته 1 : نشانه جمله، فعل است.
مثال : حكيمي گفت : آنان كه زندگي را بستري از گل هاي سرخ مي دانند، از خارهاي آن مي نالند.
نكته 2 : جايگاه فعل در هر جمله معمولاً انتهاي جمله است. اما در شعر يا برخي عبارات براي تأكيد بيش تر جايگاه آن تغيير مي كند.
مثل : رسيد مژده كه ايّام غم نخواهد ماند
نكته 3 : هر جمله دو بخش اساسي دارد : نهاد و گزاره
نهاد
به كلمه يا گروهي از كلمات كه درباره ي آن خبري مي دهيم ؛ نهاد ( صاحب خبر / نهاد جدا) مي گوييم.
و مي توان با استفاده از « چه كسي / چه چيزي » نيز نهاد را شناخت.
مثلاً در جمله ي :
« زنبور عسل شيره ي بهترين گل ها را مي مكد » در باره ي « زنبور عسل » خبر داده ايم پس زنبور عسل نهاد جمله است. يا اين كه پرسيد : چه چيزي شيره ي بهترين گل ها را مي مكد ؟ جواب آن « زنبور عسل » نهاد جمله است.
مثال 2 :
در جمله ي « علي در امتحان پايان سال مؤفّق شد » درباره ي « علي » خبر داده ايم پس « علي » نهاد است. يا اين كه پرسيد : چه كسي در امتحان پايان سال مؤفّق شد ؟ جواب آن « علي » نهاد است.
مثال 3 :
«سعيد به منزل دوستش رفت و با او ديدار كرد»
در اين جا ما دو جمله خواهيم داشت كه هر جمله نياز به نهاد جداگانه اي دارد. در جمله ي (سعيد به منزل دوستش رفت) « سعيد » صاحب خبر يانهاد است اما در جمله ي (با او ديدار كرد ) صاحب خبر يعني « سعيد»
نيامده است و محذوف است. پس نهاد را با نشانه ي « – » نشان مي دهيم.
مثال 4 :
« علماي بزرگ ايران با رهبر انقلاب ديدار كردند. آن ها از نا كارامدي برخي انتقاد كردند »
در اين جا نيز ما دو جمله داريم كه در جمله ي اوّل (علماي بزرگ ايران با رهبر انقلاب ديدار كردند.) نهاد جمله، گروه كلمه ي «علماي بزرگ ايران » است و در جمله ي دوم (آن ها از نا كارامدي برخي انتقاد كردند) ضمير « آن ها » كه به جاي گروه اسمي (علماي بزرگ ايران) آمده است، نهاد جمله است.
نكته 1 :
نهاد معمولا در ابتداي جمله مي آيد اما در شعر يا برخي عبارات براي تأكيد بيش تر اجزاي ديگرجمله، جايگاه آن تغيير مي كند.
مثلاً در جمله ي: « با كار و تلاش، مؤفّقيّت به دست ميآيد » نهاد جمله « مؤفّقيّت » است.
نكته 2 :
نهاد مي تواند ( اسم يا گروه اسمي، ضمير و گاهي محذوف باشد ). به مثال هاي فوق دقّت كنيد
نكته 3 :
نشانه ي نهاد، مطابقت آن با شناسه است :
الف- اگر نهاد « من » باشد، شناسه ي جمله « م » است (نهاد گاهي محذوف است)
مثل : من به دانشگاه مي روم
به دانشگاه مي روم. از شناسه ي (م ) پي به محذوف بودن نهاد ( من ) مي بريم. پس نهاد اين جمله، تهي « – » است.
ب- اگر نهاد « تو » باشد، شناسه ي جمله « ي » است . (نهاد گاهي محذوف است)
مثلاً : تو در مسابقه گل زدي «- » گل زيبايي در مسابقه زدي
تو با محمد يه سينما رفتي.
پ – اگر نهاد « او » باشد، شناسه ي جمله ( -َ د) يا ( تهي ) است . (نهاد گاهي به صورت اسم و گاهي محذوف است )
او در كنكور سربلند مي شود ( او : نهاد / -َ د : شناسه )
او به مدرسه رفت ( او : نهاد / شناسه : تهي )
كتاب از دستش افتاد ( كتاب : نهاد / شناسه : تهي )
محسن به پدرش احترام مي كند ( محسن : نهاد / شناسه : -َ د )
ت- اگر نهاد جمله « ما » باشد ، شناسه ي جمله « يم » است . (نهاد گاهي محذوف است)
مثلا : ما خود را براي رفتن به دانشگاه آماده مي كنيم
«- » خاطرات تلخ خود را مرور كرديم
تذكّر: اگر نهاد جمله ( من و تو ) باشد، شناسه ي آن ( يم ) خواهد بود. من و تو به كلاس رفتيم
ث – اگر نهاد جمله « شما » باشد، شناسه ي جمله « يد » است . (نهاد گاهي حذف مي شود)
مثال : شما درس را به آرامي بخوانيد
ج – اگر نهاد جمله « ايشان / آن ها » باشد، شناسه ي جمله « ند » است . (نهاد گاهي حذف مي شود)
مثال : ايشان لباس ها را پاره كردند
تمرين
نهاد را در نمونه هاي زير مشخّص كنيد.
فردوسي وحافظ از شاعران بزرگ ايران هستند
انسان متمدّن امروز مضرّات زياده خواهي و غرور را مي داند.
پرنده مردني است. پرواز را به خاطر بسپار.
بيشتر داستان هاي شاهنامه از روايت هاي پهلوي گرفته شد.
طلب دانش بر هر مسلماني واجب است.
او با تلاش بسيار به مقصود رسيد.
نويسندگان و شعرا از اساطير در نوشته ها و اشعار خويش استفاده مي كنند
احترام به پدر و مادر نشانه ي معرفت است.
در ادبيات جهان آثار ادبي بر اساس محتوا به چهار نوع : حماسي، تعليمي، غنايي و نمايشي تقسيم شده است.
گزاره و اجزاي آن
گفتيم هر جمله از دو بخش نهاد و گزاره تشكيل مي شود و گزاره خبري است كه درباره ي نهاد داده مي شود. گزاره ي يك جمله گاه فقط يك فعل است. مثل: خورشيد مي درخشد
گاه گزاره علاوه بر فعل، اجزاي ديگري چون : مفعول، مسند و متمّم مي پذيرد كه در اين بخش به هريك اشاره مي كنيم.
مفعول:
گروه اسمي است كه پس از آن نشانه ي « را » باشد يا بتوانيم اين نشانه را به آن بيفزاييم.
به تعبير ديگر گروه اسمي است كه كار بر آن واقع مي شود و معني جمله را تمام مي كند
تشخيص مفعول با فرمول : « چه چيز را » يا چه كس را + فعل ؟
به اين مثال ها توجّه كنيد :
رامين خانه را خريد مرتضي كتاب مي فروشد
اگر از اين عبارات كلمه هاي « خانه » و « كتاب » را حذف كنيم جمله ناقص و نا تمام است.
مفعول گاهي به تنهايي معني جمله را كامل مي كند مانند مثال هاي ذكر شده ؛ و گاهي همراه وابسته هايي است و به صورت گروه مفعولي مي آيد. مانند :
كتاب شاهنامه ي فردوسي را چه كسي مطالعه كرد ؟
دانش آموزان ديوارِكلاس اوّل دبيرستان را رنگ زدند
نكته : گاهي مفعول به صورت ضمير ( جدا، پيوسته و. … ) ظاهر مي شود.
مثال1- بزد دست سهراب چون پيل مست برآوردش از جاي و بنهاد پست
برآوردش (ش ) = اورا مفعول است
مثال2- زدش بر زمين بر به كردار شير بدانست كاو هم نماند به زير
زدش = او را زد (ش ) مفعول است
نكته : گاهي مفعول به صورت ضمير ( جدا، پيوسته و. … ) ظاهر مي شود.
مثال1- بزد دست سهراب چون پيل مست برآوردش از جاي و بنهاد پست
برآوردش (ش ) = اورا مفعول است
مثال2- زدش بر زمين بر به كردار شير بدانست كاو هم نماند به زير
زدش = او را زد (ش ) مفعول است
تمرين :
مفعول را در نمونه هاي زير مشخّص كنيد.
بچّه ها داستان را مطالعه كردند
كتابي براي مطالعه خريدم
همي ريخت خون و همي كند موي
دوستي كه به عمري فراچنگ آريد به يكدم ميازاريد
دروغ شرافت، مردي و مروّت ببرد و حسد ريشه ي زندگي بسوزاند
حافظ ار خصم خطا گفت نگيريم بر او
نهال دشمني بر كن كه رنج بي شمار آرد
با دوست و دشمن طريق احسان پيش گير كه اين را عداوت كم شود و آن را مهر و محبّت بيفزايد.
مسند :
كلمه يا گروهي از كلمات است كه فعل اسنادي ( است، بود، شد ، گشت و گرديد ) به آن نياز دارد.
به اين مثال ها توجّه كنيد :
هواي مهرماه گرم بود دانش آموز آينده نگر كوشا است
آيا مي توان كلمه هاي مشخّص شده را حذف كرد ؟ چرا ؟
پاسخ شما درست است چراكه با حذف آن ها جمله ها ناقص خواهند بود.
پس « مسند » نيز مانند « مفعول » گروه اسمي است كه فعل هاي اسنادي به آن نياز دارند.
نكته 1 : واژه اي كه معمولا نقش مسندي پيدا مي كند، از مقوله ي « صفت » است ، اما گاهي « اسم » نيز نقش مسندي مي گيرند. مانند :
نام او حسين است « حسين » اسم است و نقش مسندي گرفته است.
نكته 2 : افعال اسنادي اگر به صورت « منفي »، « مضارع » « امر و نهي » و به همراه فعل كمكي آينده ساز ( خواهم، خواهي و. .. ) بيايد، نقش مسندي را نيازمندند.
به اين مثال ها توجّه كنيد :
1- هيچ يك از بچّه ها مردود نشد « نشد » فعل اسنادي است و « مردود »
مسند است.
2- گرم شو از مهر و ز كين سرد باش « شو » و « باش » افعال اسنادي هستند و
« مهر» و « سرد» مسندند
3- پسر همسايه روزي دكتر خواهد شد « خواهد شد » فعل اسنادي است و
« دكتر » مسند است.
نكته 3 : هريك از افعال اسنادي مي توانند كنار هم بيايند و نقش مسندي بپذيرند.
مثلاً :
1- دوستم در كنكور قبول شده است. « شده است » فعل اسنادي و « قبول »
مسند است.
2- هوا گرم شده بود « شده بود » فعل اسنادي و « گرم »
مسند است.
3- برادرم نزد معلم عزيز گشته بود « گشته بود » فعل اسنادي و « عزيز » مسند است
تذكّر : هريك از افعال اسنادي (است، بود، شد ، گشت و گرديد ) در صورتي كه به همراه افعال اسنادي بيايند، فعل اسنادي به حساب مي آيند و نياز به نقش مسند دارند. در غير اين صورت فعل اسنادي نبوده و نيازي به مسند ندارند.
به اين مثال توجّه كنيد :
1- پرنده روي درخت نشسته است. « نشسته است » ماضي نقلي است نه اسنادي
2- احمد درسش را خوانده بود « خوانده بود » ماضي بعيد است نه اسنادي
نكته 4 : گاهي اوقات مسند براي تأكيد در جابه جا مي شود. مثل :
1- مردي بود بس بزرگ خواجه نظام الملك « مردي بس بزرگ » مسند
2- متصدّي موزه جواني بود سي ساله « جواني سي ساله » مسند
نکته ۵ : هرگاه افعال ( است و بود ) به معنی « وجود داشتن باشد، فعل اسنادی نیست.
مانند : پول در جیبش بود
نکته ۶ : اگر افعال ( شد و گشت ) به معنی « رفت و چرخید » باشد، فعل اسنادی نیست.
مانند : هواپيما دور شهر گشت
متمّم
گروه اسمي است كه پس از حرف اضافه ( از، در، به، با، براي ، بر، و. .. ) بيايد و معناي فعل بدون آن ناتمام باشد . به اين متمم « متمّم فعلي » مي گويند يعني برخي از افعال تنها نياز به حرف اضافه ي خاص دارند تا كامل شوند
اينك به مثال هاي زير توجّه كنيد و بيان كنيد هريك از افعال جمله هاي زير نياز به چه حرف اضافه اي دارد ؟
1- منصور شجاعانه. ………. دشمن مي جنگيد .
2- كودك . ….. سياهي شب مي ترسيد.
3- دانش آموز خوب. ….. آينده اش مي انديشد.
4- انسان منظّم كتابش را . …. قفسه قرار مي دهد.
5- سعي كن . … دوستي با افراد نادان بپرهيزي.
شماره يك : فعل « مي جنگيد » تنها به متمّم با حرف اضافه ي « با »
نياز دارد.
شماره دو : فعل « مي ترسيد » تنها به متمّم با حرف اضافه ي « از »
نياز دارد.
شماره سه : فعل « مي انديشد » تنها به متمّم با حرف اضافه ي « به »
نياز دارد.
شماره چهار : فعل « قرار مي دهد » تنها به متمّم با حرف اضافه ي « در »
نياز دارد.
شماره پنج : فعل « بپرهيزي » تنها به متمّم با حرف اضافه ي « از »
نياز دارد.
با توجّه به مثال هاي فوق بايد توجّه داشت كه :
1- جمله بدون متمّم ( متمّم فعلي » ناتمام است.
2- اين متمّم ها تنها نياز به يك حرف اضافه ي اختصاصي دارند.
3- برخي از افعال مي توانند حروف اضافه ي مختلفي را بپذيرند كه به آن ها « متمّم قيدي » مي گوييم.
مثلا : فعل « رفت » را مي توان با حروف اضافه ي زير همراه كرد.
1- صادق به مدرسه رفت 2- صادق از مدرسه رفت 3- صادق تا مدرسه رفت
امّا براي متمّم فعلي چنين امري امكان پذير نيست. مثلا نمي توانيم بگوييم :
1- ما از پدر خود مي نازيم 2- ما در پدرمان مي نازيم 3- ما تا پدرمان مي نازيم
انواع متمم
زبانشناسان متممها را به دو شکل مختلف تقسیم کردهاند. یکی از این تقسیمبندیها، براساس قابل حذف بودن یا نبودن متمم است و شیوه دوم بر اساس نقشهایی است کهمیپذیرند. در ادامه، به جزییات هر یک از این دستهبندیهامیپردازیم و مثالهایی را برای شما ذکرمیکنیم.
تقسیمبندی متمم بر اساس قابل حذف بودن یا نبودن.
متمم اختیاری
زمانیمیتوانیم بگوییم که یک متمم اختیاری است که وقتی آن را از جمله حذف کردیم، آسیبی به معنای جمله وارد نشود و خواننده همچنان منظور جمله را به راحتی دریابد.
مثال: مادر برای خریدمیوه و سبزیجات، از خانه با پای پیاده به بازارمیرفت.
عبارتهای «خریدمیوه و سبزیجات»، «خانه»، «پای پیاده» و «بازار» همگی متمم هستند زیرا پس از حروف اضافه «برای»، «از»، «با» و «به» آمده است.
اگر حروف اضافه و متممهایش را حذف کنیم، آنچه از جمله باقیمیماند، «مادرمیرفت» است که باز هم معنامیدهد. بنابراین همه این متممهایی که در جمله ذکر شده، متمم اختیاری هستند.
متمم اجباری
متمم اجباری معمولاً با فعلهای متعدی همراهمیشود که اگر آن را از جمله حذف کنیم، در ذهن مخاطب سوالهایی ایجادمیکند. به مثال زیر دقت کنید:
مثال: او از دروغگوها فراری بود.
در این مثال اگر حرف اضافه «از» و متمم «دروغگوها» را حذف کنیم، آنچه باقیمیماند، جمله «او فراری بود» است که وقتی مخاطب آن را بشنودمیتواند بپرسد، «از چه چیزی فراری بود؟» یا «چرا فراری بود؟» بنابراین «دروغگوها» متممی اجباری است تا معنای جمله در ذهن مخاطب کامل و واضح باشد.
تقسیمبندی متمم بر اساس نقش دستوری
متمم فعلی
بعضی از افعال برای کامل شدن معنای خود به حرف اضافه نیاز دارند. گاهی متمم آنها را به راحتیمیتوانید در جمله پیدا کنید و گاهی در معنای جمله پنهان است. برای مثال به فعلهای زیر دقت کنید:
مثال: او تمام مدت در حال جنگیدن با دیگران بود.
میخواستیم برای شروع یک زندگی ساده از یک نفر خانه اجاره کنیم.
باید احساسات کودکی را که از تاریکی شبمیترسد درک کنیم.
تعداد صفحات | 145 |
---|---|
شابک | 978-622-5572-92-8 |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.