کتاب والدین هلیکوپتری

کتاب والدین هلیکوپتری

149,000 تومان

تعداد صفحات

82

شابک

978-622-5572-68-3

نویسنده:

مقدمه 9
مَفهوم 12
خانواده 13
نقش والدین در مسئولیت‌پذیری فرزند 15
ارزش‌ها و جو خانوادگی 16
مسئولیت‌های والدین 18
نقش الگویی والدین 18
اصل ثبات عاطفیِ والدین 19
جو عاطفی خانواده و تأثیرش بر مهارت آموزی 20
دیکتاتوری 22
جایگاه مادر در تربیت عاطفی فرزند 23
مادر سازنده شخصيت كودكه 24
آغاز سازندگي شخصيت 24

سَبک‌‌های تربیت فرزند 25
چرا روش تربیت سالم، بهترین روشه؟ 37
تفاوت ارتباط و تعامل 38
اهمیت تعامل والدین با فرزند 38
محبت بی‌قید و شرط 39
مشاوره دادن به جای کنترل کردن 39
صرف کردن زمان کافی برای تعامل والدین با فرزند 40
انتخاب لحن بیان مناسب 40

یکی از سَبک‌های والدینِ هلیکوپتری 43

والدین هلیکوپتری چه تاثیری در فرزندانشون دارن؟ 49
دخالت بیش از حد 49
احساس پیچیدگی حقوقی 50
کپی کردن رفتارهای نابالغ 50
یاد نگرفتن مهارت‌های مهم زندگی 50
فرزندایی بدون مهارت حل مسئله 51
پرورش وابستگی به جای استقلال 51
دفاع کردن رو یاد نمیگیرن 52
نمیتونن با پیامدهای طبیعی روبرو بشن 52
والدین هلیکوپتری چه تاثیری به روان فرزندشون دارن؟ 53
تست فرزند‌پروری هلیکوپتری 54
آیا شما پدر و مادر هلیکوپتری هستید؟ 54

والدین هلیکوپتری و نازپروردگی فرزند 57
خطری به اسمِ نازپروردگی 63
فرق بین «محبت» و «برآورده کردن بیش از حد نیازها» 64
نسلی ضعیف تربیت نکنیم 65
سَندرُم تک فرزندی چجوری وارد فرهنگ عام شد؟! 66
آیا سندرم تک فرزندی یک افسانست؟ 67
مغز تک‌فرزندها چه تفاوتی با بقیه داره؟ 68
خصوصیات بچه‌های لوس 69
دلیل لوس شدن بچه ها چیه؟! 74
مشکلاتی که کودکان لوس با اون روبرو میشن 75

راهکارهای مقابله با والدین هلیکوپتری 76
چطور باید عادت والدین هلیکوپتری رو شکست؟ 77
چجوری والدین هلیکوپتری نباشیم؟ 79
نظارت کردن به فرزندتون رو کمتر و کمتر کنین 79
نگرانی‌های افراطی نداشته باشین 80
محبت افراطی رو کنار بذارین 80
برچسب نزنین! 81
به فرزندتون اجازه بدین نظرات خودش رو بگه 81
به زندگی شخصی خودتون تمرکز کنین 81

راهکارهای مقابله با والدین هلیکوپتری 82
دخالت‌های بیش از حدتون رو متوقف کنین 82
بیش از حد نگران بچه هاتون نباشین 82
تحقیر نکنین 82
اجازه بدین بچه‌ها خودشون انتخاب کنن 83
تمام زندگیتون رو روی بچه‌ها سرمایه گذاری نکنین! 83
توصیه‌های نهایی 84

 

 

ارزش‌ها و جو خانوادگی

الگوی روابط انسانی رو که خانواده پایه‌گذاری می‌کنه بهش میگن «جَوِ خانوادگی»‌ . جو خانوادگی ممکنه رقابتی یا همکارانه و دوستانه یا خَصمانه و خَبیثانه، استبدادی یا اختیاردهنده و منظم یا همراه با هرج و مرج باشه. جو خانوادگی یک مدلی از روابط انسانی رو به کودکان ارائه میده. ارزش‌های خانوادگی اکثراً به علاقه‌ها و سلیقه‌های مشابه موجود بین فرزندای خانواده اطلاق می‌شه. اگه والدین ورزشکار باشن، اهل موزیک باشن، یا تحصیلات عالیه داشته باشن این خصوصیات ممکنه به صورت ارزش‌های خانوادگی در بیاد، اعضای خانواده ممکنه بعضی از این روش‌ها رو تشخیص بده ولی از تعدادی از اونها بی‌اطلاع می‌شه. پول پرستی، انبار کردن وسیله‌های به درد نخور، کار کردن زیادی و توجه به تعلیم‌ و تربیت ارزش‌هایی هستن که به سادگی قابل تشخیصن ولی قدرت‌طلبی و کنترل‌کردن شرایط، تمایل به برنده‌شدن و صداقت داشتن ارزش‌هایی هستن که بیشتر وقتا تشخیص داده نمی‌شن. کودکان نمی‌تونن در برابر ارزش‌هایی که والدین پایه‌گذاری کردن بی‌تفاوت بمونن و هر کدوم باید تصمیم بگیرن که با این ارزش‌ها چجوری برخوردکنن. مثلاً در خانواده‌ای که به مذهب اهمیت زیادی داده می‌شه ممکنه یکی از فرزندا خیلی مؤمن بشه در حالی که اون یکی یاغی یا مُشرِک به دین از کار دربیاد‌. قبل از این که یک باوری بتونه به یک ارزش خونوادگی تبدیل بشه، پدر و مادر باید در مورد اون بطور کامل به توافق برسن پس می‌تونیم بگیم:

 

در خانواده‌هایی که باورهای متضاد وجود دارد، هر یک از فرزندان باید تصمیم بگیرن که با چه کسی موافق باشن و باورهای چه کسی رو باید کنار بزنن.

مسئولیت‌های والدین

در نظام خانواده مسئولیت والدین بعد از مسئولیت زن و شوهر نسبت به هم مهم‌ترین اصل به شمار میره. با به دنیا اومدن اولین فرزند یک تحول اساسی در مسئولیت زن و شوهر به وجود میاد و اونا در روابط و مسائل خصوصی خودشون باید حضور یک فرد دیگه رو در نظر بگیرن و نحوه برخورد و روابط اونها با هم یک الگو برای روابط بین دو جنس مخالف رو به بچه‌ها ارائه و آموزش میده. فرزندان از اونها جنبه‌های متفاوتی از ابراز عواطف، ارتباط با شریک زندگی در حال تنیدگی یا در زمان تعارض رو یاد می‌گیره.

با تولد کودک زن و شوهر باید کم کم بین مسئولیت‌های زن و شوهری و والدین بودن یک سازگاری ایجاد کنن. وظیفه‌ی والدین پرورش کودکان و اموزش مسائل اجتماعی در طی مراحل مختلف نوزادی، کودکی، نوجوانی و جوانیه. در دوره نوزادی و کودکی کنترل و راهنمایی اهمیت بیشتری داره و در نوجوانی هم فراهم کردن زمینه استقلال اونا نکته مهم و یکی از مسئولیت‌های والدینه.

چون کودک تا دوره جوانی بیشتر مدت زندگیش رو با خونواده می‌گذرونه و معمولاً نزدیک‌ترین روابط رو با خانواده داره مهم‌ترین عامل رشد و تحولش از جنبه‌های مختلف جسمانی، شناختی، رفتاری و عاطفی، از طرف خانوادست.

نقش الگویی والدین

پدر و مادر اولین معلم و مربی کودک هستن که عملکرد و رفتار اونها یک درس آموزنده‌ برای کودکان و نوجوانانه، اگه والدین افرادی ترسو و یا شجاع باشن فرزندانشون معمولاً همونطور می‌شن و اگه پدر و مادر آروم و متین و باوقار باشن و در مقابل حوادث صبور و استوار باشن بچه‌ها هم از اونها تبعیت و پیروی میکنن. جنبه‌ی الگو بودن والدین همی‌شه باید مدنظر باشه، خونسردی اونها عامل رشد و پیشرفت فرزندان و کلید حل خیلی از معماهای زندگیه.

اصل ثبات عاطفیِ والدین

نوجوان نیاز به آرامش داره. نوجوان نیاز داره که یک پدر و مادر با عواطف پایدار داشته باشه. هر چقدر که روابط پدر و مادر با همدیگه و با فرزندشون ثابت و مستحکم باشه، نوجوان احساس آرامش بیشتر می‌کنه. موقعی که پدر و مادر براساس این اصل (اصل ثبات عاطفی) با فرزندانشون رابطه برقرار کنن و شخصیت سالم و استواری داشته باشن نوجوان بهتر می‌تونه روی اونها حساب باز کنه و می‌تونه مطمئن‌تر بهشون تکیه کنه. برعکس در خانواده‌هایی که پدر و مادر از نظر عاطفی متزلزل و ناپایدارن و به اصطلاح دمدمی مزاجن نوجوان نمیتونه به اونها تکیه کنه پس تلاش می‌کنه بگرده و یک پناهگاه دیگه پیدا کنه و به یک محل امن و یا یک شخص‌امن دیگه‌ای پناه ببره (و اینجاست که پای دوستی‌های ناسالم و جنس مخالف به روابط باز می‌شه…)

اینکه نوجوان با چه کسی همانند‌سازی می‌کنه سوال مهمیه که نظر پژوهشگرای زیادی رو به خودش جلب کرده‌. در جواب این سؤال باید بگیم اکثر روان‌شناسا به این باور رسیدن که نوجوان با کسی همانند‌سازی می‌کنه که در کنار اون احساس امنیت کنه و اونو شخصیتی دوست‌داشتنی، باوقار، متین، استوار و ثابت قدم بدونه (نسل جدید بهش میگن کِراش!). نوجوان به کسی پناه می‌بره که اونو یک پناهگاه امن بدونه پس توجه داشته ‌باشین در صورتی می‌تونین به فرزندانتون که مبتلا به آشفتگی عاطفی هستن کمک کنین و باهاش به درستی رابطه برقرار کنین که اول خودتون از ثبات عاطفی برخوردار باشین و منصفانه و عادلانه با مشکلات برخورد کنین، هنگامی که پدر و مادر عصبانی هستن و تحت فشار هیجانی خاصی قرار دارن امکان نداره بتونن با آرامش و منطقی با فرزندانشون روبه‌رو بشن.

جو عاطفی خانواده و تأثیرش بر مهارت آموزی

منظور از جو عاطفی خانواده نحوه‌ی ارتباط و طرز برخورد افراد خانواده با همدیگست، نظر افراد خانواده نسبت به هم احساسات و علاقه‌ی اونها به همدیگه، نحوه دخالت کردن یا نکردن اونها در کارهای هم و همکاری یا رقابت اونها با همدیگه نشون دهنده نحوه‌ی ارتباط اعضای خانوادست. رابطه اعضای خانواده ممکنه به سه دسته تقسیم بشه.

  • دموکراسی
  • آزادی مطلق
  • دیکتاتوری

توجه کنین: هر سه دسته دموکراسی، آزادی مطلق و دیکتاتوری از یک طرف نحوه‌ی ارتباط اعضای خانواده رو مشخص می‌کنه و از طرف دیگه در مدل ارتباط اونها با هم تأثیر می‌ذاره. طرز برخورد افراد یک خانواده با هم در پرورش کودکان و رفتار اونها نفوذ شدیدی داره.

دموکراسی

منظور از دموکراسی عاقلانه‌ترین و انسانی‌ترین راه زندگی همراه با رعایت اصول و قوانین شرعی و اخلاقیه. در خانواده‌ای که دموکراسی به روابط اعضا حاکم باشه همه‌ی افراد به نسبت موقعیت و امکانات خودشون، حق دخالت در اداره‌ی امور خونه و اظهارنظر درباره‌ی مسایل مختلف رو دارن. هر کدوم از اعضای خانواده حق دارن درباره‌ی کارهای خونه پیشنهاد ارائه کنن. در انتخاب هدف‌های زندگی خانوادگی، درتقسیم درآمد خانواده، در مخارج و موارد دیگه که تناقضی با شرع نداشته باشه می‌تونن اظهارنظر کنن و اصطلاحاً می‌گیم

خانواده منظومه‌اي از افراده نه فقط مجموعه‌ای از افراد؛ و «حق» هر کدوم از اعضای خانواده با مسئولیت همراهه.

 

همون‌طور که اعضای خانواده حق دخالت در کارهای خونه رو دارن باید بین اونها تقسیم‌کار انجام بشه؛ و هر کسی به تناسب امکان خودش مسئولیت‌ انجام کارها رو بر عهده بگیره و در استفاده از حق مسئولیتش باید عاقلانه و منطقی رفتار کنه.

 

آزادي مطلق

وقتی شعار «کسی با کسی کاری نداشته باشه» به روابط بین اعضای خانواده حاکم بشه، نوع کار و فعالیت افراد خانواده با اون چیزی که در دسته اول بود و می‌شه گفت باید میبود (!) فرق می‌کنه این‌جا به اصطلاح آزادی مطلق حکم‌فرماست. منظور از آزادی درصورتیکه منطقی باشه، اینه که هر کس می‌تونه هر کاری رو که دوست‌داره انجام بده و یکی دیگه حق نداره در کار اون دخالت کنه؛ و درواقع این اتفاق قاعده‌ی منظومه بودن خانواده رو کامل به هم میزنه. در خانواده‌ای که چنین آزادی‌ای بین روابط اعضا حاکمه و هیچ کدوم ازاعضای خانواده در کار یکی دیگه دخالت نمی‌کنه معمولاً هر فردی می‌خواد طبق میل خودش عمل کنه و بخاطر همین مهارتی بین اعضا رد و بدل نمی‌شه.

متاسفانه افراد این خانواده به شکل بی‌بند و بار، لااُبالی، سهل‌انگار، خودخواه و بی‌هدف رشد میکنن و هیچ چیزی به اعمال و افکار اونها حاکم نیست. احساس مسئولیت نمی‌کنن و نمی‌تون زندگی اجتماعی داشته باشن و همچنین نمی‌تونن با همدیگه کنار بیان و بیشتر مواقع در زندگی با شکست روبه‌رو می‌شن.

دیکتاتوری

خانواده‌ای که تابع اصول دیکتاتوریه، معمولاً رشد کودکان رو محدود می‌کنه و معمولاً در اون خانواده مهارتهای خاصی یاد گرفته نمی‌شه. در این خانواده قاعده اینه که یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگرانه و اکثر مواقع این فرد پدر خانوادست یا گاهاً ممکنه مادر نقش یک دیکتاتور رو اجرا کنه. یا حتی در اثر نفوذ خواهرا و برادرای بزرگتر نسبت به کوچکترها، ممکنه با روش دیکتاتوری رفتار کنن. در این مدل خانواده‌ها فقط فردی که دیکتاتوره تصمیم می‌گیره. هدف تعیین می‌کنه، راه زندگی رو نشان می‌ده، وظیفه‌ی افراد را مشخص می‌کنه و امور زندگی رو ترتیب می‌ده و همه‌ باید مطابق میل اون رفتار کنن. اونه که فقط حق اظهارنظر داره و دستور اون بی‌چون و چرا باید از طرف اعضای خانواده اجرا بشه و تنها دیکتاتوره که از استقلال برخورداره. ارزش کارها و رفتارهای بقیه به وسیله اون فرد دیکتاتور تعیین می‌شه. اگه مهارتی هم در این خانواده یاد داده بشه، مهارت‌های مناسبی نیستن.

جایگاه مادر در تربیت عاطفی فرزندا

در محیط خانه و جامعه مهمترین نقش مادر نقش تربیتیه (بیخود نیست که میگن بهشت زیر پای مادراس). اهمیت این نقش از اونجایی روشن می‌شه که کودک اولین بار در آغوش مادر قرار می‌گیره و آداب و رسوم اجتماعی رو از اون یاد می‌گیره. کودک از مادر یاد می‌گیره که چطور با دیگران رفتار کنه و چطور با اونها برخورد داشته باشه. نحوه رفتار مادر با کودک در شکل دهی شخصیتش تأثیر چشم‌گیری داره. از این رو، کارشناسان مسائل تربیتی، به نقش مادر در تربیت فرزند تأکید داشتن و دارن. تربیت یکی از مباحثیه که مورد توجه ادیان و مکتبهای مختلف در طول قرنها بوده. تربیت ابعاد مختلفی داره که یکی از مهم ترینش، بعد تربیت اجتماعیه. برای تربیت اجتماعی بهترین دوران، دوران کودکیه. چون این دوران زمان و فرصت خیلی مناسبیه برای انواع یادگیری‌های اجتماعی و روند اجتماعی شدن در سال‌های کودکی سرعت بیشتری داره.

مادر سازنده شخصيت كودكه

در ايجاد و ساختن شخصيت كودك مادر اولین نقش رو داره، مادر از هر جهت به كودك نزديکه و اولین زمزمه لالایی‌ها و ابراز احساسات ازطرف مادر به كودك القاء می‌شه و اونو سخت وابسته و شيفته خودش می‌کنه، پس وظيفه مادر در اين زمينه مهمه و اونه که بايد شخصيت آينده بچه رو پايه گذاري كنه.

آغاز سازندگي شخصيت

پي ريزي شخصيت كودك از همون روزهاي اول تولد و حتی قبل‌تر یعنی از دورانی که جنین در رحم مادر هست شروع می‌شه. همونطوری كه نوع غذا مادر در دوران بارداری و طرز فكر و انديشه‌ها و هيجانات و اضطرابش و بيماريهاي مزمنش در كودك اثر ميذاره بعد از تولد هم از همون روزهاي اول زندگي و از دوران شير خوارگي پایه ريزي شخصيت، مخصوصاً در جنبه اجتماعي و اخلاقي و عاطفي و رواني و جسمي شروع می‌شه و اين زمانی اتفاق میوفته كه مادر به شناخت كامل از كودك خودش رسيده باشه. شناخت كامل از كودك، با دقت دربازيها و گفته‌ها و رفتارها انجام می‌شه و از اين راهه كه می‌شه تمايلها و خواستهاي دروني و طرز فکر كودكانه اون رو پیدا کرد و یک روش درستی رو براي اصلاح يا بازسازي شخصيت كودك در پيش گرفت. يكي از مسائل ظريف در تربيت كودكان ايجاد عادتهاي خوب و ريشه كن کردن عادتهای بده، كه اين وظيفه هم از عهده مادر برمیاد.

 

سَبک‌‌های تربیت فرزند

رابطه والدین با فرزندان یا فرزند پروری اهداف مختلفی رو در بر داره. تربیت اخلاقی و روانی، شناسائی، رشد و پیشرفت استعدادهای فرزندان، آموزش مهارت‌ها، آشنا کردن با قوانین و هنجارهای جامعه از نظر والدین، یک بخشی از این اهدافه.

این مدل از اهداف والدین که شامل تمام فعالیت‌ها و رفتارها می‌شه بطور مستقیم یا غیر مستقیم ارتباط اونها رو با فرزندان در رفتارهای روزمره نشون می‌ده که تحت عنوان فرزند پروری یا رابطة آموزشی مطرح می‌شه. این فعالیت‌ها برطبق نظریة بُوردیو جامعه شناس فرانسوی توسط نیروهایی هدایت و یا کنترل می‌شن که این نیروها به صورت یکسان و به یک اندازه در انسانها از جمله والدین وجود نداره. این نیروها در رابطه با وضعیت اقتصادی اجتماعی و فرهنگی خانوادست. درضمن تصوراتی که والدین از فرزندانشون دارن، روی نحوه روابط یعنی شیوه‌های فرزند پروری تاثیر دارند و این تصورات هم تحت تاثیر طبقة اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی افراده.

فرزندپروري یک فعاليت پيچيده ست که شامل روش‌ها و رفتارهاي ويژه می‌شه كه به طور مجزا يا در تعامل با همدیگه به رشد كودك تأثير مي‌ذاره. در واقع پايه و اساس شيوه فرزندپروري نشون دهنده تلا ش هاي والدين براي كنترل و اجتماعي كردن كودكانشونه.

تقریباً همه والدین از این که همه فرزندانشون چجوری باشن، یک تصویر آرمانی می‌سازن و براي سوق دادن فرزندانشون به اون سمت (تصویر آرمانی) روش هاي زیادي رو مورد آزمایش قرار میدن و فرزندانشون رو تشویق یا تنبیه می‌کنن، براي اونها سرمشق و الگو ارائه میدن، انتظارات و باورهاي خودشون رو توضیح میدن و سعی می‌کنن فرزندانشون رو به مراکز آموزشی و تربیتی خاصی بسپارن و براي اونها دوستایی انتخاب کنن که با اهداف و ارزش هاي اونها هماهنگ باشن (درواقع آرزوهای خودشون رو از بچه هاشون می‌خوان)

بچه‌ها تا حدود 15 سالگی مدل رفتاری خودشون رو از نمونه افرادی انتخاب میکنن که در محیط زندگیشون و در اطرافشون به سر می‌برن و اونا در این انتخاب فقط تحت تأثیر تقلید قرار میگیرن. عقل و دانششون به مقدار کافی رشد نکرده‌ تا بتونن اونها رو مورد سنجش و ارزیابی قرار بدن و بهترینش رو انتخاب کنن. در ضمن تعلیمات و آگاهی‌هاشون هم به قدری نیست که بتونن به‌گزینش ملاک و معیارها اقدام کنن. کودکی با چنین  وضع عقلانی و با این درجه از آگاهی در برابر نقش‌های متعدد اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی، مهر و عاطفه و رفتار و کردار والدین قرار می‌گیره و می‌خواد شیوه زندگی خودش رو از اونا یادبگیره و بر اساس خوب و بد رفتارشون قدم برداره و پیش بره. طبیعیه که همه چیزی که کودک می‌بینه برای اون درس و مدله، والدین از اولین و مهم‌ترین مدل‌های مورد تقلید کودک حساب می‌شن. صفات اجتماعی کودک ازخانواده کسب می‌شه و از طریق همبستگی‌ها، اُنس‌ها و درگیری‌های والدین متوجه می‌شه که رفتارش باید چطور باشه و این سعادت و یا گاهاً در مواردی شرم حساب می‌شه که دامن‌گیر همه کودکانه از خانواده‌های فقیر تا ثروتمند. کانون خانواده از این نظر کانون خیلی مجهزیه و یادگیری‌ها در اون دوره خیلی ساده و طبیعیه و کودک نمی‌تونه از تأثیرپذیری‌های خانواده دور بمونه. (می‌شه گفت شما لازم نیست چیزی بهشون یاد بدین اونا خودشون رفتار شما رو تقلید میکنن و از شما الگوبرداری میکنن، پس خیلی مراقب رفتارتون باشین)

خانواده پایه‌گذار قسمت مهمی از سرنوشتمونه و در تعیین سبک زندگی، اخلاق، صحت و سلامت روانیمون نقش بزرگی داره. رشد عاطفی و سلامت روانی کودک به خانواده و محیط خانوادگی بستگی داره. خانواده اولین پایگاهیه که پیوند بین کودک و محیط رو فراهم می‌کنه.

کودک در خانواده نگرش‌های اولیه رو درباره جهان یاد می‌گیره، ازلحاظ جسمی و ذهنی رشد می‌کنه، هنجارهای اساسی رفتاری رو یاد می‌گیره و سرانجام نگرش‌ها، اخلاق و روحیاتش شکل میگیرن و اجتماعی می‌شن.

خب حالا بریم سراغ فرزندپروری، اصطلاح فرزند پروری از ریشه پَریو به معنی زندگی‌بخش گرفته‌شده. فرزند پروری، به مدل تربيت فرزندا از طرف والدين اشاره داره و به چگونگي رشد شخصيت كودكان تأثیر به سزايي داره. سبک فرزند پروري مجموعه‌ای از نگرش‌هاي والدینه نسبت به فرزندانشون که منجر به ایجاد جو هیجانی می‌شه که در این جو، رفتارهاي والدین بروز می‌کنه. این رفتارها شامل رفتارهاي مشخصیه (رفتارهایی که در جهت هدف والدینه) که از طریق اون رفتارها، والدین به وظایف والدینیشون عمل می‌کنن و رفتارهاي غیر مرتبط باهدف‌های والدینیه که شامل ژست‌ها، تغییر در تُن صدا یا بیان هیجان‌های غیرارادی می‌شه. درواقع فرزند پروري فعالیتی پیچیده و مُشتَمِل بر رفتارهاي خاصیه که فرزند رو تحت تأثیر قرار میده. سبک‌های فرزند پروری يا شیوه‌های تربيتي والدين باعث بروز نابهنجاری‌های رفتاري فرزندا می‌شه.

 

 

الگوهای فرزند پروری

برای معرفی بهتر سبک فرزندپروری می‌تونیم انواع الگوهای فرزند پروری در بین روانشناسا اشاره کنیم که مهم‌ترین این الگوها عبارتند از:

 الگوی آدلِر

یکی از نظریه پردازای سبک فرزند پروری آلفرِد آدلرِ که معتقده والدین در این سبک منحصر به فرد بودن کودک رو قبول دارن و عمیقاً بهش احترام میذارن. کودک رو تشویق میکنن که خطای خودش رو تصحیح کنه و توانایی‌های خودش رو گسترش بده، کودک رو راهنمایی می‌کنن تا اهمیت همکاری رو یاد بگیره (امیدوارم شما هم بهترین حالته این سبک رو در پیش بگیرین) اما این سبک رو می‌شه به چند‌بخش تقسیم کرد.

سبک بسیار آسان گیر: والدین، هدیه و جایزه و امتیازای زیادی رو به کودک میدن ولی متاسفانه توجهی به نیازهای اصلیش ندارن. کودک در این محیط کِسِل و بی‌تفاوته و ابتکار و باور خودش رو از دست می‌ده.

سبک بسیار مُطیع: والدین تسلیم آرزوها، خواسته‌ها و میل‌های کودکشون می‌شن. والدین نمی‌تونن به کودکشون نه بگن. کودک در چنین محیطی به راحتی حقوق اطرافیانش رو نادیده می‌گیره  و هیچ محدودیتی رو نمی‌شناسه.

سبک بسیار جدی: والدین دائما به رفتارها و اعمال فرزندشون نظارت دارن. دائما در حال دستور دادن هستن، بسیار سخت‌گیرن و تمایل دارن فرزندشون رو آموزش بِدن. در این حالت این احتمال وجود داره که کودک بدون خواسته خودش از دستورا اطاعت کنه یا لج بازی کنه یا بی‌اراده مقاومت کنه که نشونه هاش هم تنبلی، خیالبافی کردن و فراموشکاریه و کم کم منجر به نافرمانی می‌شه.

سبک کمال گرا: والدین روشها و قانونهای خیلی سختگیرانه دارن و در صورتی فرزندشون رو قبول دارند که عملکردش مطابق استانداردهای اونها باشه. کودک بیش از حد تلاش کرده ولی نمی‌تونه خواسته‌های والدین رو برآورده کند، در نتیجه احساس بی‌ارزشی و بی‌فایدگی می‌کنه.

سبک بسیار مسئول: به دلایل مختلف مثل شرایط اقتصادی، فوت یا بیماری ممکنه یکی از والدین مسئولیتهای سنگین خودش رو برعهده فرزندش بذاره. کودک ممکن است مسئولیتها رو با دلخوری قبول کنه و از بازیهای راحت و طبیعی دوران کودکیش محروم بشه.

سبک بی‌توجه: والدین همی‌شه مشغله و سرگرمی زیادی دارن یا کلاً نیستن، هیچ کسی محدودیتی قرار نمی‌ده و بخاطر همین والدین نمی‌تونن با فرزندشون رابطه صمیمی برقرار کنن.

سبک طَرد کننده: از فرزند هیچ استقبالی نمی‌شه و همی‌شه به عنوان یک فرد مزاحم با اون رفتار می‌کنن. این رفتار می‌تونه از ازدواج اجباری یا داشتن یک فرزند معلول یا خیلی عوامل دیگه به وجود بیاد. بچه خودش رو به عنوان یک فرد تنها و ناتوان میبینه و از احساس بی‌ارزشی خودش خیلی رنج می‌بره.

سبک تنبیهی: تنبیه بدنی بیشتر مواقع برای برقراری نظم به کار میره و ممکنه والدین عصبانیت شخصی خودشون رو به سر کودکشون خالی کنن. اون هم به فکر انتقام گیریه یا اینکه ممکنه احساس گناه و پشیمونی و افسردگی کنه.

سبک تحریک کننده: والدین ممکنه در حین حمام کردن کودکشون رو نوازش کنن یا اینکه کودک رو با خودشون به رختخواب ببرن. با کودک مثل وسیله شهوانی کوچیکی رفتار می‌شه و کودک زودتر از زمان درست با مسائل جنسی روبه رو می‌شه. کودک باید راز دار باشه و اغلب شاکی و پریشونه و احساس گناه می‌کند (آره موافقم باهاتون، این فاجعست!).

الگوی شیفِر

شیفر، با ارائه کردن ابعاد گرمی، سردی، آزادی و کنترل یک الگوی فرضی در مورد روابط والدین و کودکان ارائه داده و اونو به چهار دسته تقسیم می‌کنه:

والدین با محبت و آزاد: این والدین کسایی هستن که معمولا به عنوان والدین نمونه شناخته می‌شن. کودکانشون استقلال دارن و رفتار اجتماعی مناسبی دارن. محبت و گرمی همراه با آزادی موجب می‌شه به علت داشتن فضای مناسب برای بروز هیجان و عدم وجود جوابهای نامناسب از طرف والدین، حالتهای پرخاشگری در این کودکان دیده نمی‌شه.

والدین با محبت و محدود کننده: بعضی وقتا محبتهای والدین یک سری محدودیتها رو به دنبال خودش داره. این والدین فرصت بدست آوردن تجربه و یادگیری رو از کودکانشون سلب می‌کنن. اونها با داشتن محبت افراطی، آزادی رو از کودکانشون سلب می‌کنن.

والدین مُتَخاصِم (یعنی خَصم و جَنگ) و محدود کننده: رفتارهای خصومت آمیز این والدین که بیشتر دنبال تنبیه هستن همراه با سخت گیری و محدودیت شدیدی که به فرزندانشون اعمال می‌کنن، باعث ایجاد احساس خصومت در فرزندانشون می‌شه و چون به بچه هاشون اجازه نمیدن این خشونت رو بروز بدن، این حس باعث به وجود اومدن عصبانیت می‌شه (بعد میان میگردن دنبال ما مشاورا و روانشناسا!)

والدین مُتَخاصِم و آزادگذارنده: فرق این فرزندان با گروه قبلی اینه که همراه شدن عامل خُصومَت با عامل آزادی باعث به وجود اومدن رفتارهای به شدت پرخاشگرانه در این بچه‌ها می‌شه. (پس میشه گفت مُتَخاصِم و محدود کننده از مُتَخاصِم و آزادگذارنده شرایط بهتری داره)

الگوی وینتِر باتوم

ماریا وینتر باتوم، پژوهشهای زیادی رو روی روابط کودکان با مادرانشون انجام داه؛ و سه بُعد از روابط بین مادر و کودک رو مطرح کرده:

بُعد استقلال آموزی: والدینی که از این روش استفاده می‌کنن انتظار دارن و تلاش می‌کنن تا فرزندانشون رو مستقل پرورش بِدن که بتونن کارهای شخصیشون (مثل پیدا کردن دوست در مدرسه) رو بدون نیاز به کمک بقیه انجام بِدن.

بُعد تَسَلُط آموزی: مادرایی که این سبک رو به کار میبرن انتظار دارن که فرزندانشون فعالیت‌هایی مثل ورزش کردن، نقاشی کشیدن و سرگرم کردن خودشون و انجام دادن یک سری کارهای مشکل رو یاد بگیرن و انجام هم بِدن. بخاطر همین تلاش می‌کنن تا کودکانشون رو ترغیب کنن تا این مهارت هارو یاد بگیرن.

بعد مراقبت آموزی: مادرایی که از این سبک استفاده میکنن به یادگیری مهارت‌های مربوط به امور شخصی داخل منزل مانند غذا خوردن و خوابیدن بَسَندِه میکنن.

اصلاح سبک فرزندپروری والدین

یکی از مهمترین عواملی که تاثیر داره به روند رشد کودکا، نوع و روش تربیتیشون یا به اصطلاح سبک فرزندپروری والدینه.

 

  سبک‌های فرزندپروری رو می‌شه به عنوان مجموعه یا سیستم رفتاری تعریف کرد که تعامل بین والدین و کودکان رو توصیف می‌کنه و یک فضای تعامل مؤثر رو ایجاد می‌کنه.

(با این فضای تعامل کار داریم، اینو یادتون نگهدارین) سبک‌های فرزند پروری ترکیبی از رفتارهای والدینه که در موقعیت‌های گسترده‌ای شکل می‌گیره و یک جوّ فرزند پروری بادوامی رو ایجاد می‌کنه. بچه‌ها مهارت‌‌های اجتماعی که در خونه بدست میارن رو در تعامل‌های بعدیشون با معلما و همسن‌ها و دوستاشون به کار میبرن، رشد اجتماعی اشاره داره به توانایی بچه‌ها در درک احساسات بقیه، کنترل احساسات و رفتار خودشون، برقراری ارتباط مناسب با همسن هاشون. کودک برای اینکه مهارت اساسی خودش مثل؛ مشارکت و همکاری، پیروی از راهنمایی و هدفها، کنترل خودش و هوشیاری رو بتونه تقویت کنه به مهارت‌های عاطفی و اجتماعی نیاز داره.

چند نوع روش تعامل با کودک داریم؟

1 ـ روش تربیتی سخت گیری

2 ـ روش تربیتی آسان گیری

3 ـ روش تربیتی سالم

این روش‌های تربیتی میتونه از نسلی به نسل دیگه منتقل بشه، یا هر فردی می‌تونه با استفاده از تجربه‌های بقیه یاد بگیره یا می‌تونه با مطالعه کردن این تجربه‌ها رو کسب کنه. دکتر جِین نِلسُن در کتاب تربیت سالم این سه روش تعاملی با کودک رو معرفی کرده. (من هم اینجا هر سه مورد را بررسی میکنم و بهترین روش رو بهتون معرفی می‌کنم…)

دیدگاه اول: روش سخت‌گیرانه

در این روشِ تربیتی، جایگاه اصلی کودک کلاً نادیده گرفته می‌شه. یک سری قوانین و مقررات برای کودک تعریف شده و اگه کودک بر اساس اون قوانین عمل نکنه تنبیه می‌شه. بچه‌ها در این روش تعاملی هیچ قدرت تصمیم‌گیری ندارن. بلکه فقط باید حرف شنوی داشته باشن و باید اون دستور یا قانون رو بپذیرن.

یک نمونه از گفت و گوی بین والدین و فرزند رو ببینید:

والدین: «تو باید این کار رو انجام بِدی».

کودک: «چرا؟!»

والدین: «همین که گفتم. هرچی گفتم بگو چشم! چون من می‌گَم باید انجام بدی»

در این روشِ تعاملی با کودک، چرایی وجود نداره. مثل پادگان که میگن: «ارتش چرا ندارد!»

یا مثلا:

والدین: «من می‌گم تو الان باید بری بخوابی»

کودک: «چرا؟»

والدین: «چون من می‌گَم!».

در این روش تعامل با کودک، سختگیری‌های زیادی لحاظ شده. کودک قدرت تصمیم‌گیری و انتخاب نداره.

فقط باید هرچی والدین میگن رو انجام بده؛ چون پدر یا مادر این درخواست رو دارن، بچه باید انجام بدِه. جریمه انجام ندادنش هم؛ تنبیهِ!

برای اینکه بهتر بتونید این روش تعاملی رو درک کنید، بذارید یک خاطره که خودم از نزدیک شاهد اتفاق افتادنش بودم رو براتون تعریف کنم:

چند روز پیش برای خرید رفته بودم فروشگاه. یک مادر و کودک هم اونجا بودن. کودک، 3 یا 4 ساله بود و به مادرش گفت مامان من بستنی چوبی می‌خوام و داشت به مامانش اصرار میکرد که بستنی چوبی میخواد؛ اما مادرش میخواست براش بستنی قیفی بخره. کودک به مادرش اعتراض کرد که: «من بستنی چوبی می‌‌خوام و بستنی قیفی نمیخورم». بعد مامانش با یک لحن تندی بهش گفت: «حالا که به حرف من گوش ندادی اصلاً برات بستنی نمیخرم». اینجا مادر از روش‌های تعامل با کودک، روش سختگیرانه رو انتخاب کرده بود. بعد از این ماجرا، تَنِش بین مادر و کودک تا حدی بالا گرفت که مادر کودکش رو می‌‌کشید تا از در فروشگاه بِبَره بیرون. در این روش کودک اصلاً نمی‌تونه اظهارنظر کنه. فقط باید شنونده باشه و دستوری که مادرش صادر کرده رو اجرا کنه؛ و هر موقع که اجرا کرد می‌شه یک بچه خوب وگرنه بچه خوب و ایده آل نیست. این روش تعاملی روش چندان خوبی نیست.

دیدگاه دوم: روش آسون گیری

این روش تعامل با بچه‌ها، درست برعکس روش قبلیه. در این روش تربیتی هیچ قوانین و مقررات خاص و ویژه‌ای وجود نداره و برعکس بچه‌ها در این روش تربیتی خیلی آزادن، می‌تونن هر کاری رو انجام بدن.

در این روش تعاملی، به نظر می‌‌رسه عشق و علاقه به کودک اونقدر زیاده که مادر یا پدر نمی‌تونن اونو محدود کنن و اجازه می‌دن هرکاری دلش خواست بُکُنه. البته می‌تونیم بگیم بعضی وقتا پدر و مادرها برای فرار از مسئولیت یا بی‌خیالی، این روش تعامل با یچه رو انتخاب می‌‌کنن. در این روش پدر و مادر می‌گَن: «بچه ما می‌تونه خودش برای خودش قوانینی تعریف کنه و ما کاری به کارش نداریم». اونها کودکشون رو به طور غیرمستقیم این طوری تربیت کردن که «هرچی تو بگی ما انجام می‌دیم و ما وظیفه داریم که به تو فقط عشق و محبت بدیم! عشقی که هیچ حساب و کتابی نداره و تو هر کاری که انجام بدی ما موافقیم».

با یک داستان واقعی این تعامل رو براتون خلاصه میکنم:

«سارا بچه ایه که در خانواده‌ای آسان‌گیر بزرگ شده (همین دیدگاه دوم). سارا صبح از خواب بلند می‌شه و می‌گه: مامان من صبحونه پنیر و کره می‌خورم. مامانش هم بلافاصله براش صبحونه رو آماده می‌کنه. وقتی به آشپزخانه می‌رسه می‌گه: مامان من بیسکویت می‌خورم. مامانش هم براش بیسکویت میاره. بعد می‌گه مامان من دلم نون تُست می‌خواد. مامانش می‌گه: متأسفم نداریم. سارا هم ناراحت می‌شه و میگه: که چرا نون تُست نداریم، پس من صبحونه نمی‌خورم. مامانِ می‌روه از مغازه نزدیک خونشون نون تُست میخره.

در این روش بچه پدر و مادرش رو به بازی می‌گیره. چون میدونه هر حرفی که بزنه پدر و مادر حتماً گوش میدَن. در این روش تعاملی پدر و مادر مثل غلام حلقه به گوش، گوش به فرمون بچه هاشون هستن (بعید میدونم کسی موافق این روش باشه، مگر والدینی که خودشون با روش اول تربیت شده باشن و می‌خوان بچه هاشون در آرامش کافی (خیلی کافی) باشن).

دیدگاه سوم: روش تربیت سالم

در این روش، کودکان، آزادی عمل دارن اما در کنارش مقررات هم وجود داره. در این روش تربیتی کودکا می‌تونن خودشون انتخاب کنن، پس قدرت تصمیم‌گیری دارن. در این روش تعامل با کودک، کودک بین چند انتخاب، می‌تونه یک انتخاب داشته باشه. در این روش سعی شده که یک سری قوانین وضع بشه تا به نفع هر دو طرف باشه نه  مثل روش سختگیری که حق فقط با والدینه و نه مثل روش آسانگیرانه که حق فقط با فرزنده.

در روش تربیت سالم، قوانین و مقررات طوری تنظیم شده که هر دو طرف نفع میبرن و در تعامل کامل با هم هستن. در این روش برای هر مسئله‌ای که پیش میاد، راه حلی هم تعریف شده که بدون آسیب رسیدن به دو طرف، باعث حل مسئله می‌شه. اگر نظر کودک با نظر والدین متفاوت باشه، والدین با قاطعیت ولی همراه با مهربونی و محبت و احترام نظرشون رو اعلام می‌کنن. فرض کنین برای خرید لباس رفتین بوتیک. به کودک خودتون می‌گید: «عزیز دلم تو می‌تونی از بین این شلوار و بلوز یکی رو انتخاب کنی ولی نمی‌تونیم هر دو تا رو با هم بخریم».

وقتی که کودک قدرت انتخاب داشته باشه، می‌تونه یاد بگیره که خودش تصمیم بگیره. وقتی که تصمیم‌گیری رو یاد بگیره، احساس مفید بودن و ارزشمند بودن رو حس می‌کنه. حتی در انتخاب شلوار یا بلوز می‌تونیم باز هم حس همکاری رو در کودکمون تحریک کنیم و از کودک بپرسیم که از بین این چند تا شلوار می‌تونی یکی ر انتخاب کنی (فکر کنم شما هم با من موافقین که این روش، بهترین روشه).

 

تعداد صفحات

82

شابک

978-622-5572-68-3

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.