۱۳۹,۰۰۰ تومان Original price was: ۱۳۹,۰۰۰ تومان.۱۱۸,۱۵۰ تومانCurrent price is: ۱۱۸,۱۵۰ تومان.
تعداد صفحات | 57 |
---|---|
شابک | 978-622-378-308-1 |
انتشارات |
کتاب «ماجراهای من و اردکم» یک داستان جذاب و سرگرمکننده برای کودکان است که از دید یک کودک و اردک دوستداشتنیاش روایت میشود. این کتاب با روایتی شیرین و آموزنده، کودکان را به دنیای تخیل، دوستی و ماجراجویی دعوت میکند و در عین حال پیامهای مهمی درباره مهربانی، همکاری و اهمیت دوستی به آنها میآموزد.
این کتاب درباره یک کودک کنجکاو و اردک بازیگوش اوست که هر روز ماجراهای تازهای را تجربه میکنند. از ماجراجویی در طبیعت گرفته تا کشف دنیای ناشناختهها، این دو دوست با چالشها و لحظات شاد بسیاری روبهرو میشوند و از هر تجربه درسهای ارزشمندی میگیرند.
کتاب «ماجراهای من و اردکم» با داستانی شیرین و آموزنده، گزینهای عالی برای کودکان است تا ضمن سرگرمی، نکات ارزشمندی درباره زندگی و دوستی یاد بگیرند. این کتاب میتواند یک هدیه فوقالعاده برای کودکان باشد و لحظات شاد و خاطرهانگیزی را برای آنها خلق کند.
اگر به دنبال کتابی جذاب، آموزنده و دوستداشتنی برای کودکان خود هستید، کتاب «ماجراهای من و اردکم» را از دست ندهید!
عنوان صفحه
من و اردکم در کارخانهی کفش 15
من و اردکم تاجر لوازم آرایشی میشویم 21
اردکم نقاش میشود 25
اردکم و وام ۵ میلیاردی 29
اردکم بازیگر میشود 33
من و اردکم و برفی در سینما 37
من و اردکم در پاریس 41
من و اردکم در جزیرهی پانداها 51
صبح بود من و اردکم تازه از خواب بیدار شده بودیم. اردکم درحالیکه فیلم میدید پاپکرن هم میخورد من هم داشتم لیست خرید مینوشتم.
لیست خرید:
• گوجه
• خیار
• کاهو
• چیپس
• سس کچاپ
• و ...
به اردکم گفتم: کارت بانکی من گمشده تو ندیدی؟
اردکم گفت: اون کارته که آبی بود؟
گفتم: آره
اردکم گفت: اونیکه پولش از کار کردن در پیتزافروشی به دست آمده بود؟
گفتم: آره دقیقاً
اردکم گفت: با پولش یه بسته ۵ تایی ماشین کنترلی خریدم.
گفتم: کار بدی کردی!
اردکم گفت: ببخشید
گفتم: باشه ولی دیگه تکرار نشه.
اردکم گفت: وای پسر بهجز این پاپکرنها که الآن خوردم هیچی دیگه نداریم.
من گفتم: پولمان هم کم است، با این پولی که ما داریم فقط میتوانیم قبضهای گاز و برق را بدیم. اردکم گفت: پس تا این پول را هم خرج نکردم برو و قبضها را بده من همان لحظه رفتم تا قبضها را پرداخت کنم وقتی قبضها را دادم به خانه برگشتم.
اردکم گفت: قبض آب را یادت رفته من گفتم: دیگه پولی ندارم که قبض آب را بدم.
اردکم گفت: من در این فاصلهای که رفتی قبض برق و گاز را بدی دوتا از ماشین کنترلیهایم را فروختم، برو قبض آب را بده.
با باقیمانده پول هم کمی خوراکی بخر، من رفتم و قبض آب را دادم و با باقیمانده پول دو عدد ساندویچ خریدم. اردکم گفت: باید به فکر کار کردن باشیم من در اینترنت کار پیدا کردم گفتم: کار! چه کاری؟ اردکم گفت کار در کارخانه کفش گفتم: حقوقش چقدره؟ اردکم گفت: عالیه هر ماه یک میلیون تومان، البته برای ما که نظافتچی هستیم.
گفتم: عالیه ولی کاش نظافتچی نمیشدیم.
اردکم گفت: فردا ساعت ۸ صبح باید بریم.
فردا صبح برای صبحانه کمی کیک که اردکم با فروش یکی از ماشین کنترلیهایش به دست آمده بود را خوردیم. وقتی به کارخانه رفتیم جدول کارگرها را خواندیم ما باید دستشوییها و کف کارخانه را تمیز میکردیم، حال بههمزن بود، مگه نه؟ اردکم گفت: بیا کارمان را شروع کنیم. در همان لحظه صاحب کارخانه گفت نظرتون چیه که در قسمت بستهبندی کار کنید، چون ما نظافتچی داریم ولی در قسمت بستهبندی فقط پنج نفر داریم من آهسته در گوش اردکم گفتم حقوق بستهبندی سه میلیون است. یک ماه بعد اولین حقوقمان را گرفتیم ولی ناراحتی چون امروز صاحبخانه سکته کرده بود و به بیمارستان رفته بود.
بعد از اینکه ما به دیدنش رفتیم، آمدیم خانه اردکم گفت: رئیس پیام داده، گفتم: چی نوشته؟
اردکم گفت: نوشته از آنجایی که من حال خوبی ندارم و فرد قابل اعتمادی بهجز شما دوتا ندارم از امروز به بعد شما را نماینده خودم میکنم با ده برابر بیشتر از حقوق بستهبندی گفتم: چقدر خوشحالم نماینده شدهایم و چقدر ناراحتم که رئیس بازنشسته شده، صبر کن ببینم اصلاً چرا باید رئیس ما را نماینده خود کند؟ اردکم گفت: پیام ادامه دارد نوشته است، شاید برایتان سؤال شده که چرا شما را انتخاب کردم. اما باید بگویم که همه کارگرها به جز شما در امتحان اخلاقی رد شدهاند، یادتونه اون انگشتر طلایی که پیدا کردید و بعد به دنبال صاحبش میگشتید که البته من بودم و بعد دادینش به من، بقیه کارگرها اون رو پس ندادند و دنبال صاحبش نگشتند، من حتی برگهای با مشخصات انگشتر روی در زدم اما کسی توجه نکرد.
سالها بود که من دنبال جانشینی خوب برای خودم بودم چون فرزندی ندارم. تمام شد! گفتم: بهتره استراحت کنیم، چون فردا کلی کار داریم. فردای آن روز.… صاحب کارخانه را درب کارخانه دیدیم او گفت: دکترم گفته است که به تعطيلات بروم، برای همین دارم به ایتالیا سفر میکنم و شما را با کارخانه تنها میگذارم موفق باشید. اردکم گفت: سفر بخیر. و با هم از صاحب کارخانه تشکر کردیم. سپس رفتیم تا کارخانه را به خوبی اداره کنیم.
نتیجه: همیشه درستکار و باشرافت باشیم.
تعداد صفحات | 57 |
---|---|
شابک | 978-622-378-308-1 |
انتشارات |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه ارسال کنند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.