274,400 تومان
تعداد صفحات | 196 |
---|---|
شابک | 978-622-5572-60-7 |
عنوان صفحه
فصل 1 11
روابط بینالملل 11
مطالعه روابط بینالملل 12
نظریههای اثبات گرایانه 12
دیدگاه راهبردی 13
نهادها در روابط بینالملل 14
تحولات و ساختار منطقه خاورمیانه 18
استقلال نفت و اسرائیل 23
خاورمیانه و توازن قوا 27
یازده سپتامبر و اشغال عراق 31
مراحل تغییر و تحول در خاورمیانه 35
سقوط رژیم بعثی عراق و فروپاشی ساختار منطقه ای 37
واقعیت های منطقه خاورمیانه حد و مرز (قدرت) 40
فصل 2 47
اصول روابط بین الملل 47
مفهوم نظام بین الملل 47
ویژگی های نظام بین الملل 48
سطوح نظام بین الملل 54
خاورمیانه و روابط بین الملل 59
بررسی نظری رابطه هژمون با دولت های انقلابی 77
بررسی مفهومی جامعه پذیری و انواع آن در روابط بین الملل 79
هژمون و جامعه پذیر کردن دولتهای انقلابی به صورت مادی گرایانه 80
هژمون و جامعه پذیر کردن دولتهای انقلابی به صورت معناگرایانه 82
فصل 3 85
تحولات جدید خاورمیانه 85
معضل امنیتی خاورمیانه و تسلیحات گرایی منطقه ای 86
قابلیتهای استراتژیک کشورهای خاورمیانه 87
فرایندهای هسته ای شدن خاورمیانه 89
فصل 4 93
امنیت خاورمیانه جدید 93
ﺧﻸ قدرت و ﺗﺄثیر آن بر امنیت منطقه خاورمیانه 93
رئالیسم تهاجمی 94
چرخش سیاست خارجی باراک اوباما به سوی آسیا 97
ﺧﻸ قدرت بزرگ و واکنش قدرتهای منطقه در خاورمیانه 99
ﺧﻸ قدرت و افزایش تقابل در خاورمیانه 100
توسعه قابلیتهای نظامی قدرتهای ﺗﺄثیرگذار در خاورمیانه 101
افزایش بیاعتمادی بازیگران در خاورمیانه 104
تلاش کشورهای منطقه برای حفظ بقاء در خاورمیانه 105
ارزیابی وزن ﺗﺄثیرگذاری و قدرت رقیب 107
ایران خاورمیانه و امنیت بین الملل 108
فصل 5 119
خاورمیانه جدید: ساختار قدرت راهبردی 121
سیاست چین نسبت به خاورمیانه 123
منافع چین در خاورمیانه 125
عناصر سیاست چین درباره خاورمیانه 125
فصل 6 127
میراث سیاست خارجی اوباما و نظام بین الملل 130
روسیه و نظام بین الملل 137
اقتصاد آمریکا و نظام بین الملل 143
اسرائیل و ژئوپلیتیک خاورمیانه 148
ژئوپلیتیک جدید منطقه خاورمیانه 151
فصل 7 157
نظم منطقه ای خاورمیانه در دوره ی پیش از ناآرامی های عربی 162
الگوهای حاکم بر سیاست خارجی امارات 164
دیپلماسی اقتصادی 164
افزایش فعالیت در حوزه نظامی 166
مقابله با اسلام سیاسی 168
الگوهای حاکم بر سیاست خارجی قطر 170
دیپلماسی اقتصادی 170
شبکه ماهواره ای الجزیره 172
میانجیگری 174
منابع 177
دوران پس حوادث یازده سپتامبر را میتوان به مراحل متعددی تقسیم کرد:
مرحله آغازین و مقدمه تغییرات و تحولات
مرحله اول این دوران از سال ۲۰۰۱ تا سال ۲۰۰۳ را شامل می شود که می توان از آن به عنوان دوران مقدمه آغاز موج تغییر و تحولات در منطقه خاورمیانه یاد کرد. در این مرحله جهت گیری سیاستهای آمریکا بر روی موضوع حملـه بـه افغانستان متمرکز بوده است که آثار و نتایج مستقیمی بر ساختار خاورمیانه نداشته است. اکثر کشورهای عربی و اسلامی حملات یازده سپتامبر را محکوم کردند و تعدادی از آنها در عملیات اول امریکا بر ضد سازمان «القاعده به این کشور کمک های مالی و اطلاعاتی نمودند این کشورها با حمله آمریکا به افغانستان هیچ گونه مخالفتی نکردند.
در همین اوضاع و احوال تنشها پیرامون عراق در حال اوج گیری بود. تعدادی از کشورهای منطقه تلاش میکردند تا مشکل امریکا با عراق در جریان یک فرایند سیاسی حل و فصل شود و بدین ترتیب از حمله و اشغال عراق توسط آمریکا جلوگیری شود در بیانیه پایانی چهاردهمین اجلاس سران عرب در بیروت در مارس ۲۰۰۲ گفته شد سران تهدید حمله به بعضی از کشورهای عربی را مورد مطالعه قرار دادند و بر مخالفت مطلق خویش با حمله به عراق یا تهدید امنیت و سلامت هر دولت عربی تأکید کردند سران اتحادیه عرب، ۱۳۸۱: ۹).
عربستان سعودی و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، تاریخی آکنده از بحران و درگیری با عراق صدام حسین را پشت سر خود داشتند. صدام حسین ابتدا و بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران حمله کرد عربستان سعودی و کویت و برخی کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس که در آن زمان به اشتباه جمهوری اسلامی ایران را برای خود تهدید به شمار می آوردند، نه تنها با این اقدام صدام مخالفتی نکردند بلکه از ارائه هر گونه کمک مادی و تسلیحاتی به او هم دریغ نورزیدند اما صدام حسین با پایان جنگ علیه ایران به طرف جنوب متمایل شد و با حمله به کویت این کشور را اشغال کرد و چاه های نفت عربستان سعودی را در معرض تهدید قرار داد. از سوی دیگر صدام قبلاً از سلاح های شیمیایی هم در جنگ علیه ایران و هم علیه ملت خودش استفاده کرده بود. این امر موجب بروز نگرانیهای شدیدی شد مبنی بر اینکه رژیم صدام برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی برنامه ریزی پیشرفته ای کرده است و بدین ترتیب تمامی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در معرض تهدید جدی قرار گرفتند. با وجود این عربستان سعودی و کشورهای عضو شورای همکاری نسبت به عواقب خطرناک حمله آمریکا به عراق به عنوان یک کشور عربی و مسلمان احساس نگرانی می کردند زیرا تصور میکردند حمله به عراق که اکثریت جمعیت آن شیعه هستند موجب تغییر ماهیت رژیم حاکم بر آن در آینده خواهد شد. دو کشور ایران و سوریه هم تجربههای سخت و ناخوشایندی را با رژیم صدام پشت سرگذاشته بودند. ایران جنگ مخرب و هشت ساله تحمیلی را در این زمینه تجربه کرده بود و بنابراین عراق صدام حسین را دشمن قطعی خود میدانست و از این منظر بدون تردید ایران از سرنگونی رژیم صدام حسین استقبال می کرد. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ،ایران آمریکا را دشمنی خطرناکتر از عراق تلقی می کرد و از احتمال حضور گسترده نیروهای آمریکایی در کنار مرزهایش ناخرسند بود. معروف است که حزب بعث در دو کشور سوریه و عراق به عنوان دو حزب و جریان رقیب تاریخی مملو از درگیریهای خونین با یکدیگر را پشت سر گذاشته ،بودند، مضافاً بر اینکه حافظ اسد همواره صدام را به حمایت از جنبش ضد حکومتی سوریه در دهه هشتاد و تلاش برای سرنگونی رژیم او متهم می کرد. در همین راستا سوریه شاید تنها کشور عربی بود که در طول جنگ ایران با عراق به صورت علنی از ایران حمایت میکرد و بنابراین بدون شک اسد نیز از سقوط رژیم صدام استقبال میکرد البته در این زمینه سوریه نیز نگرانی ها خاص خود را داشت و از اینکه سرنگونی رژیم بعثی در بغداد توسط ایالات متحده، امریکا مقدمـه سرنگونی رژیم بعث حاکم در دمشق باشد نگران بود. در مجموع کشورهای منطقه امیدوار بودند که آمریکا از حمله گسترده به عراق خودداری کند و در حقیقت بر این اعتقاد بودند که تهدیدی که از ناحیه رژیم صدام متوجه آنها بود تا حد زیادی با اخراج ارتش عراق از کویت در سال ۱۹۹۱ مهار شده است. در حالی که نگرانی از احتمال دستیابی صدام به سلاح های کشتار جمعی بر سر جای خود باقی مانده بود و بسیاری از کشورها خواهان تسلیم عراق در قبال تفتیش و بازرس سازمان ملل متحد بودند تا از این طریق احتمال حمله امریکا نیز ضعیف شود. در این مرحله ساختار خاورمیانه تغییر نکرده بود و توازن قوایی که از اواخر سالهای دهه هفتاد در این منطقه برقرار شده بود، هنوز پابرجا بود.
مرحله دوم در حقیقت سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ را شامل می شود. این مرحله مشخصاً مرحله حمله آمریکا به عراق در ماه مارس سال ۲۰۰۳ و عواقب و نتایج مستقیم حاصل از این حمله نامیده می.شود در این مرحله امریکا تلاش داشت تا از جنگ و حمله بر علیه عراق به عنوان اهرم فشاری بر علیه کشورهای سوریه و ایران نیز استفاده کند مضافاً بر اینکه برای خالی نبودن عریضه و به دنبال شعارهای متناقض دولت بوش مبنی بر برقراری دموکراسی در منطقه خاورمیانه، در این مقطع فشارهایی هم به صورت ظاهری و بدون هیچگونه برنامه عملی بر هم پیمانان آمریکا در منطقه به منظور حرکت در مسیر دموکراسی اعمال شد. کشورهای منطقه با وجود آنکه هیچگونه احساس همدردی با رژیم صدام حسین نداشتند اما در جریان حمله آمریکا به این کشور کمک و مساعدت چندانی ننمودند و تنها سه کشور عربستان سعودی، کویت و قطر اجازه دادند آمریکا از پایگاه های نظامی خود در این کشورها در این زمینه بهره برداری کند. برخلاف تصور و دیدگاه آمریکاییها به زودی مشخص شد که مشکل حقیقی پیروزی در جنگ ،نیست بلکه مشکل اساسی در مرحله بعد از حمله و در برقراری صلح نهفته است.
ایران و سوریه همان گونه که ذکر شد از سقوط صدام استقبال کردند اما از حضور گسترده نظامی آمریکا در منطقه و تسلط بیگانگان ناخرسند بودند و از این منظر دو کشور مذکور نسبت به ادامه اشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی مخالفت کردند و امریکا نیز در این زمینه با موانع جدی روبرو شد. عربستان سعودی در جریان حمله امریکا به ،عراق کنار ایستاد. اما زمانی که مشخص شد در عراق بعد از جنگ علاوه بر اینکه حزب بعث به حاشیه رانده می شود طایفه سنی نیز حاکمیت را از دست خواهد داد و به واسطه اکثریت شیعی مردم عراق، حاکمیت از آن شیعیان خواهد شد نگرانیهای خود را بروز داد. در واقع قسمت عمده ای از کمک مالی به مقاومت سنی در عراق علیه آمریکا در آغاز از سوی منابع سعودی تأمین میشد و تعداد زیادی از داوطلبان حاضر در گروه های مقاومت سنی، تابعیت سعودی داشتند اما بعد از اینکه در اواخر سال ۲۰۰۳ القاعده انفجارهایی را در عربستان برنامه ریزی و عملیاتی کرد و به واسطه فشار روزافزون امریکا این کشور تصمیم گرفت که کمک بر مقاومت سنی را محدود کند. علاوه بر این عربستان هنوز نسبت به تسلط شیعیان بر حاکمیت جدید در بغداد نگران بود و خواهان اعطای نقش بیشتری به سنیها در حکومت جدید عراق بودند. در این مرحله درگیریهای مذهبی در چارچوب سیاستهای منطقه ای متولد شد و ائتلاف چهارگانه سنی در مقابل ائتلاف ایران و سوریه شکل گرفت. در این مرحله حوادث دیگری هم در رابطه با عربستان سعودی اتفاق افتاد. عربستان سعودی در سال ۲۰۰۳ با موجی از حملات تروریستی القاعده روبرو شد. این موضوع به عنوان نقطه عطف اساسی در رابطه با سیاست های رهبری سعودی محسوب می.شود رهبری این کشور حملات یازده سپتامبر را که یازده تبعه سعودی در آن دخالت داشتند به شدت محکوم کرد اما این حادثه تا حدودی روابط این کشور با هم پیمان استراتژیک خود یعنی امریکا را تحت تأثیر قرار داد. با این حال رهبری سعودی تدابیر جدی و ریشه ای به منظور مقابله با خطر تروریسم اتخاذ نکرد.
از سوی دیگر این کشور از گروههای به اصطلاح مجاهدین که در خارج از کشور به ویژه در افغانستان مشغول جنگ بودند به منظور افزایش محبوبیت خود در صفوف آنها و نیز مشغول کردن آنها در خارج از مرزهای عربستان سعودی، حمایت مالی میکرد اما انفجارهایی که در سال ۲۰۰۳ توسط القاعده در عربستان رخ داد، آشکار ساخت که استراتژی این کشور در این زمینه اشتباه بوده است و القاعده همان میزان که با حملات یازده سپتامبر و مانند آن، امریکا و غرب را هدف قرار داده است به همان میزان نیز عربستان را مورد هدف قرار خواهد داد. علاوه بر این، بعد از ۱۱ سپتامبر در برخی محافل امریکایی صحبت از تجزیه عربستان سعودی به سه قسمت و تصرف چاههای نفت این کشور و حمله به مراكز القاعده مطرح شده بود. پس از حملات سال ۲۰۰۳ ملک عبدالله پادشاه این کشور، بر آن شد تا تغییراتی را در برخی از زمینه ایجاد کند مهمترین این تغییرات عبارتند از:
حکومت سعودی حملات گسترده ای را به منظور تعقیب و کشف سلولهای «القاعده» در این کشور و دستگیری عناصر آن ساماندهی کرد.
از آن پس شرایط سختی برای کمک مالی عام و خاص) به گروه های اسلامی و سلفی در خارج از کشور وضع شد تا از این طریق از تغذیه مالی جریانی که تهدید جدی برای عربستان محسوب می شود، جلوگیری شود.
سعودی ها با همکاری بعضی از رهبران ،دینی دست به اقداماتی در جهـت اصلاح ساختار تربیتی و آموزشی زدند تا از این طریق از آموزشهای دینی افراطی جلوگیری به عمل آورده و زمینه را برای صدور فتواهایی که به جای جنگ و عملیات تروریستی بعد روحی و اخلاقی جهاد را مورد تأکید قرار میدهد، فراهم سازند.
ملک عبدالله که در سال ۲۰۰۵ پادشاه عربستان سعودی شد، سلسله ای از اصلاحات سیاسی و اقتصادی را در کشور شروع نمود که از آن جمله مــی تــوان بـه ایجاد بسترهای مناسب برای گفتگوها و مباحثات ،ملی اجرای انتخابات جزئی محلی و برنامه ریزی برای ایجاد شهرهای اقتصادی جدید اشاره کـرد کـه بـه منظور ایجاد تحرک و پویایی هـر چـه بیشتر در کشور و ایجاد زمینهای گسترده بـرای مشارکت عمومی و فراهم آوردن فرصتهای اقتصادی در دستور کار قرار گرفت. سیاست عربستان در این زمینه و بعد از حوادث سال ۲۰۰۳ بیش از پیش دچار سردرگمی و عدم برنامه شد. از یک سو به حمایت و کمک از بخشی از سلفی هـا و گروه های افراطی سنی ادامه میداد و از سوی دیگر به واسطه تهدیداتی که از ناحیه همین جریان متوجه عربستان بود، احساس نگرانی میکردند و از این جهت تصمیم گرفتند برای جلوگیری از این خطرات با آمریکا و هم پیمانان منطقه ای خود همکاری کنند. در این مرحله همچنین حادثه ای در مورد لبنان در روابط سوریه با این کشور اتفاق افتاد که به واسطه تأثیراتی که در معادلات منطقه ای از خود به جای گذاشت مهم به نظر میرسد.
سوریه و امریکا در چارچوب جنگ در عراق با یکدیگر اختلاف داشتند که به پاره ای از دلایل آن قبلاً اشاره شد آمریکا سوریه را به حمایت از گروه های مقاومت بر علیه اشغال در عراق متهم میکرد و به تغییر رژیم این کشور اشاراتی داشت. بعد از ترور رفیق حریری نخست و تظاهرات گسترده علیه سوریه در بیروت، امریکا با کمک فرانسه تلاشهای بینالمللی و عربی از طریق شورای امنیت سازمان ملل بـر ضد سوریه و به منظور اخراج این کشور از لبنان را رهبری می کرد. سوریها بعد از ۲۹ سال حضور در لبنان در ماه آوریل سال ۲۰۰۵ از این کشور عقب نشینی کردند و این امر ضربه سختی به نفوذ سوریه در لبنان وارد آورد که حافظ اسد با دقت در دهه هفتاد و هشتاد آن را پایه گذاری کرده بود.
در این دوران همچنین شاهد هستیم که آمریکا شعار دروغین دموکراسی خواهی در منطقه را مجدداً مطرح کرد آمریکا در عراق نه توانست به سلاح های کشتار جمعی دست یابد و نه ارتباط عراق صدام با حملات یازده سپتامبر را ثابت کند. بنابراین هر دو دلیلی که محمل و بستر حمله آمریکا به عراق و اشغال این کشور را فراهم آورده بود، در افکار عمومی جهان پوچ و دروغ از آب درآمدند. بنابراین امریکا مجبور شد شعار دموکراسی را به عنوان توجیه اساسی برای حمله و اشغال عراق برگزیند. البته روشن است که آمریکا دموکراسی را بهانه ای قرار داده بود تا در منطقه خاورمیانه بتواند در پوشش آن اهداف خود را عملی کند.
بدون تردید در مرحله میان سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۵ تغییر و تحولات عمیق و ریشه ای در منطقه خاورمیانه حادث شده است با سقوط رژیم بعثی در عراق ساختار خاورمیانه قدیم بر مبنای توازن قوا منهدم شد و حالت جدیدی از عدم استقرار و ثبات در منطقه جایگزین آن شد قوانین و قواعد کهنه بازی در منطقه به هم ریخت و حضور نیروهای امریکایی بیش از پیش افزایش یافت. در حقیقت امریکا تلاش کرد که «خاورمیانه جدید را بر مبنای حضور سنگین نظامی نیروها و شکست مخالفین و ایجاد زمینه برای ظهور نخبگان طرفدار غرب در حاکمیت کشورها عملی سازد سیاستی که هیچگاه به مرزهای موفقیت نزدیک نشد، زیرا بادهای تغییر و تحولات منطقه ای همیشه در جهت بادبانهای کشتی های آمریکایی نمی وزد.
مرحله سوم دوران بعد از حملات یازده سپتامبر با حوادث سال ۲۰۰۶ آغاز می شود. آمریکا در این مرحله که در حقیقت مرحله اشغال عراق محسوب می شود، با انبوهی از مشکلات و موانع در مقابل نیروهایش در عراق روبرو شد. بعد از انفجارات سامره در ماه فوریه و شعله ور شدن درگیریهای مذهبی و افزایش حملات عليـه نیروهای اشغالگر وضعیت در عراق در جهت ضدیت با حضور آمریکا روز به روز بدتر میشد قبل از این حوادث هنوز امیدی به موفقیت تلاشها و اقدامات سیاسی و احتمال گذر از مرحله اشغال به مرحله تثبیت و استقرار وجود داشت اما حوادث سال ۲۰۰۶ تمامی این امیدها را بر باد داد و شکست برنامه های آمریکا در عراق روز به روز جلوه بیشتری پیدا می کرد
در فلسطین پیروزی جنبش حماس در انتخابات مجلس در سال ۲۰۰۶، صداقت امریکا در پایبندی به شعارهای دموکراسی خواهی در منطقه را به مبارزه فراخواند. به عبارت دیگر در حالی که آمریکا ندای دموکراسی خواهی را در منطقه بلند کرده بود چون نتایج این انتخابات در راستای اهداف و منافع آمریکا قـرار نمی گرفت آن را نپذیرفت و از همین جا افکار عمومی جهانیان به ویژه جهان اسلام و جهان عرب میزان و معنای پایبندی امریکا به شعارهای دموکراسی خواهی در منطقه را دریافتند درست مانند همین رویداد در رابطه با انتخابات مجلس مصر در سال ۲۰۰۵ اتفاق افتاد در این انتخابات هم اخوان المسلمین به نتایجی دست یافتند که بر اساس معیارهای ،امریکا نگران کننده بود این واقعیتهای منطقه ای موجب شد تا آمریکا به سرعت فشار برای گسترش دموکراسی در خاورمیانه را به حالت تعلیق در آورد.
اما در لبنان بعد از خروج نیروهای سوری از این کشور در سال ۲۰۰۵، آمریکا از فرصت به دست آمده استفاده کرد و درصدد برآمد تا با تشویق اسرائیل، برای حمله به لبنان و نابودی حزب الله به نفوذ دشمنانش در این منطقـه خاتمه دهـد. جنگ خونین اسرائیل علیه لبنان و حزب الله در تابستان سال ۲۰۰۵ به همین منظور شعله ور شد اما برای اولین بار در تاریخ درگیریها و جنگهای اسرائیل با اعراب و با وجود اینکه ارتش رژیم صهیونیستی با حمایت مستمر آمریکا یکی از مجهزترین و قدرتمندترین ارتشهای خاورمیانه محسوب میشد اسرائیل طعم تلخ شکست را از نیروهای حزب الله چشید بدون تردید شکست تاریخی رژیم صهیونیستی در تاریخ منطقه خاورمیانه و جهان عرب و جهان اسلام به عنوان نقطه عطفی مهم محسوب می شود مضافاً : اینکه نتیجه این جنگ یک بار دیگر ثابت کرد که واقعیت حزب الله» و نفوذ سوريه و ایران هنوز به عنوان بازیگران اصلی در لبنان و در خاورمیانه مطرح هستند. نتیجه آنکه در این مرحله هم آمریکا با موانع و مشکلات جدی روبرو شد و از ایجاد یک خاورمیانه جدید به کلی منصرف شد. گرچه در آغاز حمله به عراق سوریه به شدت نگران شده بود، تا جایی که نخست وزیر این کشور اظهار داشت که حضور آمریکا در عراق برای کشورهای همسایه به اندازه صدام حسین خطرناک است. اما در جریان این مرحله، روشن شد که ایران و سوریه نه تنها در مقابل تجاوزات امریکا مقاومت کردند، بلکه توانستند به دستاوردهای مهمی هم دست یابند. همچنین عربستان سعودی و سایر کشورهای همپیمان آمریکا در منطقه دریافتند که طرح و برنامه امریکا در عراق و خاورمیانه در تنگنایی سخت گرفتار شده است و این موضع عربستان سعودی را واداشت تا به سرعت در جهت تعامل و هماهنگی با واقعیتهای جدید منطقه حرکت خود را تنظیم کند چنانکه این تلاشها در تحرکات دیپلماتیک ملک عبدالله بروز و ظهور یافت و اقداماتی را به منظور اداره بحرانهای فلسطین و لبنان و عراق آغاز کرد و تلاش نمود تا روابط خود با ایران را بازسازی کند.
از سوی دیگر تغییر و تحولاتی که در سال ۲۰۰۵ اتفاق افتاد، ضرورت تجدیدنظر در سیاستهای آمریکا در خاورمیانه را بیش از پیش آشکار ساخت. البته واقعیتهای موجود در گزارش بیکر هامیلتون که در اواخر سال ۲۰۰۶ منتشر شد، انعکاس یافت در این گزارش به آمریکا موضوع عقب نشینی مرحله ای از عراق و ایجاد فضای لازم برای برقراری روابط دیپلماتیک با سوریه و ایران توصیه شده بود. جالب اینکه دولت بوش نتایج این گزارش را نپذیرفت و همچنان در جهت تقویت حضور نظامی آمریکا در عراق حرکت میکرد و سیاستهای تند خود علیه ایران و سوریه را نیز ادامه داد.
پایان تنش
مرحله چهارم زمانی بین سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ را در بر می گیرد. در آغـاز بـه نـظـر می رسید که سیاستهای افراطی دولت بوش در حال نتیجه دادن است، زیرا چند نشست بین سفیران ایران و آمریکا به منظور کمک به امنیت و استقرار ثبات در عراق برگزار شد و سوریه هم بخش عمده ای از مرزهای خود با عراق را مسدود کرد و این امر تا حدی موجب کاهش تنش بین سوریه و امریکا شد. از سوی دیگر بوش در سال ۲۰۰۷ تا حدی سیاست خود در خاورمیانه را تعدیل کرد و در واقع سیاست
مبتنی بر تقابل را به سیاست مبتنی بر تعامل و حل و فصل مشکلات تغییر داد. در کنار کاهش شدت تنش با سوریه و ایران آمریکا از سرگیری مذاکرات صلح فلسطیین و اسرائیل را که برای مدتی طولانی متوقف شده بود را با برگزاری کنفرانس آناپولیس در نوامبر سال ۲۰۰۷ در دستور کار قرار داد. آمریکا در لبنان مجبور شد به گزینه توافقی برای ریاست جمهوری یعنی ژنرال میشل سلیمان که او را از عناصر نزدیک به سوریه می دانست گردن نهد و در این عرصه هم به اجبار از سیاست مقابله دست کشید.
در طول قرون و دهه های گذشته همواره دیدگاههای متناقضی پیرامون شکل و بنیان ساختار منطقه ای خاورمیانه مطرح بوده است پس از جنگ جهانی اول، بریتانیا درصدد بود تا ساختار خاورمیانه را به شکلی بنیان گذارد که جهت گیری کلی آن در جهت منافع این کشور باشد ولی تقسیم حاکمیت و قدرت با فرانسه در این منطقه و بازگشت مجدد ترکیه به صحنه و کاهش قدرت بریتانیا و عدم ثبات و استقرار در عراق و فلسطین و مصر منجر به ناکارآمدی این دیدگاه شد. آمریکایی ها نیز در تلاش بودند تا ساختار مورد نظر خود را از طریق انعقاد پیمان بغداد در سال ۱۹۵۵ بر منطقه خاورمیانه تحمیل ،کنند اما رقابت این کشور با اتحاد جماهیر شوروی و مخالفت بومی و محلی جهان عرب به رهبری جمال عبدالناصر این طرح را با شکست مواجه کرد امریکاییها و هم پیمانانشان با تحمیل شکست به جمال عبدالناصر در سال ۱۹۶۷ او را از برپایی یک نظام عربی دور ساختند.
از سال ۲۰۰۳ به بعد آمریکا تنها در صدد ایجاد ساختار منطقه ای تحت سیطره خود نبود، بلکه تلاش میکرد نوعی ساختار منطقه ای برپا سازد که منجر به سقوط رژیم های قدیمی با زور یا به واسطه انتخابات شود و پس از آن طبقه نخبه جدید دوست غرب حاکمیت ها را در دست بگیرند اینکه) حوادثی که اکنون در کشورهای عربی منطقه خاورمیانه در جریان است و تا اینجای کار موجب سقوط دو رژیم بن علی در تونس و مبارک در مصر شده است تا چه اندازه ممکن است در راستای اهداف و برنامه های امریکا قرار بگیرد نیاز به زمان بیشتری دارد تا هم میزان تغییر و تحولات مشخص شود و هم جهت گیری دولتهای جدید آشکار شود). شاید بتوان نمونه ضمنی این موضوع را در تجربه اروپای غربی یا ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم سراغ گرفت که به دنبال دخالت نظامی و انجام عملیات نظامی، رژیم های موجود سرنگون شدند و نظامهای طرفدار غرب به حاکمیت رسیدند. در دوران بعد از جنگ سرد، حتی در اروپای مرکزی و شرقی سقوط رژیم های مخالف، منجـر بـه تغييـر و تحولات سیاسی در جهت خواست آمریکا و غرب شد اما این آرزوی بزرگ امریکایی ها در بیابانهای عراق دفن شد زیرا آمریکا از قدرت کافی برای به سرانجام رساندن این پروژه برخوردار نبود. از سوی دیگر تغییر و تحولات پیچیده منطقه ای به ضرر این کشور در جریان بود به دلیل اینکه برگزاری انتخابات در این منطقه منجر به تضعیف رژیم های دوست امریکا و به قدرت رسیدن نیروهای ضد آمریکایی میشد.
برژینسکی[1] می گوید در مورد استقرار دموکراسی در خاورمیانه باید با احتیاط پیش رفت اگر فلسطینی ها می توانستند در انتخاباتی واقعاً آزاد رهبری برای خود برگزینند چگونه می توان اطمینان داشت که حماس را انتخاب نکنند. جمهوری اسلامی ایران نیز در مقابل برنامه ریزیهای آمریکا و غرب در منطقه خاورمیانه درصدد بود تا با تشکیل ائتلافهای هم پیمان ،خود خاورمیانه ای ایجاد کند که زمینه نفوذ آمریکا در آن از بین برود. این موضوع هم به نفع نظام های سیاسی این منطقه و هم در جهت منافع ملتها خواهد بود عربستان سعودی از آن سو تلاش می کرد تا نوعی ساختار منطقه ای جدید برپا شود که کشورهای عربی هـم پیمان این کشور را در برگیرد. همچنین عربستان خود را حامی اصلی هویـت سـنى در جهان عرب می پندارد و در این راستا تلاش کرده است تا نوعی مصالحه هم با طوایف شیعی برقرار سازد و مطالبات آنها را در اقصی نقاط خاورمیانه اجابت کند. عربستان سعودی به برقراری روابط مستحکم با ترکیه و پاکستان به عنوان دو هم پیمان سنی خود در منطقه به منظور حفظ موازانه قوا با ایران امید فراوانی دارد. برنامه ریزی عربستان موجب نوعی هماهنگی عملیاتی بین این کشور و امارات و اردن و مصر در جهت حمایت از گروههای طرفدار آنان در لبنان و فلسطین و عراق شده است. اما عربستان به هر شکل نتوانسته است سیاست سازنده ای در قبال دولت جدید عراق در پیش بگیرد و تنها در این زمینه از برخی از گروه های سنی مخالفت دولت حمایت کرده است.
از سوی دیگر سازمان «القاعده که عامل اصلی حوادثی است که منجر به تغییر و تحولات جدید در منطقه شد در تلاش برای دستیابی به نوعی واقعیت منطقه ای است که با دیدگاه های این سازمان مطابقت داشته باشد. این سازمان تروریستی و هم پیمانانش امیدوار بودند، از طریق ورود آمریکا به جنگ با جهان اسلام، موجی از جنبشهای اسلامی بر ضد آمریکا را ساماندهی ،کنند مانند جنبشهایی که در نیمه اول قرن بیستم بر علیه استعمار شکل گرفت و هدف اساسی آنها سرنگونی رژیم های منطقه و در هم شکستن ائتلاف این رژیمها با آمریکا بود تا با برقراری نظم جدید منطقه ای در دو جهان عرب و اسلام ضدیت تام و تمام بر علیه آمریکا و اسرائیل در منطقه شکل بگیرد.
در حقیقت جنگ آمریکا با عراق تا حدی سازمان القاعده را جلو انداخت و موجب جذب داوطلبان جهان عرب و اسلام به این سازمان شد مضافاً بر اینکه این جنگ زمینه مانور و تحرک را برای این سازمان در اردن و عربستان سعودی و لبنان و فلسطین فراهم آورد اما به هر حال القاعده توانست برای مدت طولانی این گروه های سنی مذهب در عراق که ابتدا از «القاعده» استقبال کردند. حضور آن را به عنوان یک نیروی جنگنده علیه نفوذ روزافزون گروههای شیعی در این کشور تلقی میکردند اما هنگامی که دریافتند این سازمان طرح و برنامه مفصلی برای عراق دارد و درصدد است تا نوعی نظام اجتماعی شبیه به نظام اجتماعی «طالبان» را آنها تحمیل کند از این سازمان رویگردان شدند همچنین عربستان سعودی که به بازی با «القاعده برای دستیابی به اهدافش در عراق معتقد بود، دریافت کـه ایــن بازی خطرات زیادی دارد و لذا از تعامل با این سازمان منصرف شد، بدین ترتیب عربستان و اردن و حتی لبنانیها بر علیه سلولها و سازمانهای مشابه با «القاعده» وارد عمل شدند و به مبارزه با آنها برخاستند. از سوی دیگر «القاعده» هم نتوانست به جایگاه مناسبی در میان افکار عمومی جهان عرب دست ،یابد، بلکه برعکس افکار عمومی جهان عرب از تندرویهای این سازمان رو برگرداندند. با وجودی که «القاعده و عناصر اصول گرای جهادی تا حدی نفوذ خود را در پاکستان و افغانستان حفظ کرده اند، ولی از جایگاه قابـل تـوجهی در جهان عرب برخوردار نیستند. اقدامات این گروهها برای برقراری نظم جدید منطقه ای منجر به ایجاد وضعیت بسیار خطرناکی در بعضی از مناطق عراق شد و منتج بـه حـوادث خونینی در تعدادی از کشورهای عربی گردید. با وجود این، گروه های مذکور ضمن تأثير محدود بر روند ،امور همچنان حضور دارند اکنون با کشته شدن اسامه بن لادن، بدون تردید ضربه مهلکی بر القاعده و تشکیلات آن در سراسر جهان عرب و خاورمیانه عربی وارد شده است و اکنون بایـد منتظر ماند و دید آیا در جریان حوادثی که در آینده رقم خواهد خورد، القاعده همچنان قادر خواهد بود خود را به عنوان یک تهدید جدی برای غرب و آمریکا مطرح سازد؟
در حقیقت حوادث و تغییر و تحولات سالها گذشته نظم قدیم خاورمیانه را نابود کرد، بدون اینکه جایگزینی برای آن ایجاد کند بازیگران خارجی و منطقه ای نیز در تلاش برای تحقق نظم جدید منطقه ای مورد نظر خود بودند، اما هیچکدام از طرح ها و برنامه های آنها به نتیجه نرسید و ظاهراً رقابت در میان قدرت های رقیب همچنان در سالهای آینده ادامه خواهد داشت.
تعداد صفحات | 196 |
---|---|
شابک | 978-622-5572-60-7 |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.