۲۶۰,۰۰۰ تومان Original price was: ۲۶۰,۰۰۰ تومان.۲۴۰,۵۰۰ تومانCurrent price is: ۲۴۰,۵۰۰ تومان.
تعداد صفحات | 130 |
---|---|
شابک | 978-622-378-622-8 |
انتشارات |
کتاب رمان برجک داستانی جذاب و مهیج است که در آن شخصیتهای مختلف با حوادثی پر از رمز و راز و تصمیماتی سرنوشتساز روبهرو میشوند. این رمان با قلمی روان و داستانی پرکشش، خواننده را به دنیایی از هیجان و تفکر عمیق میبرد.
رمان برجک روایتی از زندگی افرادی است که در محیطی پر از تنش، تضاد و تصمیمهای چالشبرانگیز زندگی میکنند. برجک، نمادی از قدرت، انزوا و اسرار است که نقش محوری در داستان ایفا میکند. هر شخصیت داستان با گذشتهای پر از ابهام و آیندهای ناشناخته روبهروست و این ترکیب، خواننده را تا پایان کتاب همراه خود میبرد.
برای خرید کتاب برجک و تجربه سفری مهیج به عمق اسرار و پیچیدگیهای انسانی، به بخش فروشگاه سایت مراجعه کنید یا با ما تماس بگیرید. این کتاب شما را به دنیایی از تفکر و هیجان دعوت میکند.
فصل 1 5
فصل2 37
فصل 3 81
همین که از جیپ پیاده شد به طرف پله های آهنی و مارپیچ که بهسان پیچک به دور برجک نگهبانی پیچیده شده بود، رفت. دستش را به نردههای محافظ پلههای آهنی گرفته بود و تن سنگین و کرخت خود را سلانه سلانه به سمت بالا می کشید، انگار که وزنهای گران را به پایش بسته بودند و او در هر بار گام برداشتن با توانی سخت و طاقت فرسا کشان کشان وزنهها را بدنبال خود در سربالائی میکشاند. صدای تاق تاق برخورد کف پوتینهایش که موزونوار به پلهها میخورد آهنگی موزون اما نه چندان دلنشین و فاصلهوار ایجاد میکرد. هنوز تا رسیدن به اتاقک برجک چند پلهای مانده بود که برای لحظهای ایستاد و نفسی تازه کرد هر چند که میتوانست در آن حالت هم به بالا رفتن خود ادامه دهد بی آنکه احتیاجی به این کار باشد. دیروز که دوباره او را به اجبار به نگهبانی در همچین برجکی گمارده بودند از ابتدا تا انتها همه پله ها را شمرده بود دقیقا ۳۹ پله! وارد برجک که شد دیگر بار چند نفس عمیق زد به گونهای که در هر نفس هالهای از بخار در اطراف صورتش جمع می شد. بند اسلحه اش را از دوش بیرون آورد و با بیتفاوتی و بیمیلی تمام به دیوار برجک تکیه داد. نگاهی به بیرون انداخت آسمان به شدت ابری بود و هوا بیرحمانه سرد! باد سردی از لای درزهای پنجره به داخل اتاق نگهبانی میوزید که مو را بر اندام سیخ میکرد. می دانست که احتمال بارش برف بسیار زیاد است. خودش از شرایط جوی زیاد با خبر نبود اما دیشب با بیحوصلگی که به خبار تلویزیون گوش میداد دریافته بود که امروز قطعا برف خواهد آمد. حتی اگر هم آن مجری متظاهر و خودخواه اخبار هواشناسی چیزی در این باره نگفته بود، خودش در این باره درمییافت که امروز قطعا برف همه جا را سفید پوش خواهد کرد. این ابرهای سیاه و این هوای سرد و این جو ناپایدار خود دلیلی بر بارش برف است بدون اینکهوقت خود را در پای چرندیات اخبار آن مجری بدترکیب هدر داد. اصلا چه نیازی به تلویزیون بود و چه نیازی به آن گوینده اخبار که مدام گلویش را پاره کند و با خودخواهی آمیخته به تظاهری دامنهدار همهچیز را از صفر تا صد برای مردم توضیح دهد که فردا چه خواهد شد و چه نخواهد شد؟ به علاوه اصلا چه نیازی بود که آدمی مدتب از وقت گرانبهای خود را به شنیدن اخبار هواشناسی بگذراند که ببیند که فردا در آسمان چه اتفاقی روی خواهد داد؟ در ثانی مثلا اگر فردا هوا آفتابی باشد و نور خورشید پرتوهای گرم خود را بر ساکنان و بر مردم شهر بتاباند آیا تاثیری در حالات و در رفتار مردم دارد؟ یا اگر فردا هوایی بسیار سرد وبه قول ادیبان زمهر باشد و آسمان و زمین در کسری از ساعت یخ ببندد آیا باز تاثیری در رفتار و کردار و در منش او خواهد داشت؟ قطعا هر گونه پاسخی منتفی است! همانگونه که آسمان و زمین در بروز حالات و رفتار انسان هیچگونه نقشی ندارد، بشر هم در رویدادهای جوی و ایجاد دو یا حتی پدیدار شدن این حالات فاقد هر نوع دخالت و کنشی است. سردی داخل برجک باعث شد که او شروع به قدم زدن کند و در حین گردش دورانی خود در اتانک به بیرون چشم دوخته بود. برجک نگهبانی کاملا مشرف بر ساختمان زندان بود و تمام صحن و عرصهی زندان در تیر رس بود. از آن بالا حتی به آسانی میتوان پریدن پرندهای را که به تندی در صحن زندان جست میزند، دید. از طرفی به نمام برجکهای دیگر که هر کدام در گوشهای از زندان مثل منارههای مسجد قد راست کرده بودند، دسترسی داشت. در این میان بخشهایی از عرصه زندان را با فنس از هم جدا کرده بودند تا زندانیان در ساعاتی که رئیس زندان اجازه می دهد به هوا خوری و یه یا ورزش و یا پیاده روی کوتاه خود بپردازند. بیرون از عرصهی زندان خیابان پهن و عریضی قرار داشت که زندان را از منزل مسکونی و ادارات و مغازهها متمایز میکرد به عبارتی یک شهرک بودکه خانههای کوچکی کیپ تا کیپ هم مثل مدادرنگی در کنار هم قرار داشتند. غالب آن ساختمانها از لحاظ بلندی یکسان بودند و به زحمت ساختمانی متفاوت با ارتفاع و بلندی متفاوت در میان آنها به چشم میخورد.
مردم از همه قشر و همه کار در طول روز در پیادهرو و در خیابان درحال آمد و شده بودند. از میان برجک نگهبانی مردم مثل مور و ملخ در میان هم میلولیدند و هرکسی بیتفاوت به کسیدیگر در آن هوای سرد در حال عبور بودند. اتومبیلهای زیادی در آن خیابان عریض رفت و آمد میکردند اما این موضوع جالب توجهی نبود که بتواند یر او را گرم کند، از طرفی چیزی نبود که نگاهش را به آن معطوف سازد و یا حواسش را متوجه موضوع خاصی کند که این چند ساعت پست در این برجک نگهبانی را تاب بیاورد. نگاهش را به عابرین پیادهرو دوخت و مردم نوع حرکات و یا نوع راه رفتنشان را از برابر دیدگان گذراند. هرکس تلاش میکرد سریعتر از دیگران کار خود را انجام دهد تا پیش از دیگران هم خود را به منزل برساند تا مبادا با سهلانگاری خود در میان برفی که از قبل خبر داشتند که قطعا خواهد بارید زمینگیر شود. از میان آن سیل جمعیت به ناگاه چشمش به پیرزنی افتاد که سبدی زرد رنگ در دست داشت و می خواست از عرض خیابان بگذرد و به سمت دیگر آن برود. پیرزن اندکی پشتش خمیده بود و چادر بلندی که پوشیده بود زمین را به دنبال خود جارو میکرد. عینکی سیاه به چشم داشت و آرام آرام بی هیچ دغدغه و یا هول و هراسی طی طریق میکرد. لحظهای کوتاه پیرزن دقیق شد و صورت ثپل و پر چروک او را از خاطر گذراند.
1. 🏡 برجک نگهبانی چه ویژگیهایی دارد؟
برجک نگهبانی در این رمان یک ساختار فلزی است که در مرکز زندان قرار دارد. این برجک به دور یک پلهی مارپیچ پیچیده شده و در ارتفاع بالای برجک، نگهبانان میتوانند تمامی صحنههای اطراف زندان را زیر نظر داشته باشند.
2. 👷️♂️ چه ویژگیهایی از شخصیت نگهبان در این داستان مشاهده میشود؟
شخصیت اصلی داستان یک نگهبان است که اولیه خیلی خسته و بیمیل است. او احساس سنگینی میکند و هر گام را با سختی برمیدارد.
3. 🫠 برجک نگهبانی چه تأثیری بر روحیه نگهبان میگذارد؟
شرایط سخت و تنهایی در برجک، باعث میشود که شخصیت اصلی درگیر افکار و احساسات خود شود.
4. 📉 چه نشانههایی از بیتفاوتی اجتماعی در کتاب وجود دارد؟
پیرزنی در حین عبور از خیابان نیازمند کمک است، ولی هیچکس توجهی به او نمیکند.
ادامه سوالات در نسخه کامل موجود میباشد…
تعداد صفحات | 130 |
---|---|
شابک | 978-622-378-622-8 |
انتشارات |