کتاب رابطه‌ی ‏میان ‏تامین ‏مالی ‏و ‏مدیریت ‏سود

کتاب رابطه‌ی ‏میان ‏تامین ‏مالی ‏و ‏مدیریت ‏سود

147,000 تومان

تعداد صفحات

105

شابک

978-622-378-318-0

ناموجود

مقدمه 7
فصـل اول 13
سود 13
اهمیت سود و اقدامات مدیران 14
مدیریت سود 15
چشم انداز تاریخی به مطالعات مدیریت سود 18
انگیزه‌های مدیریت سود 19
الگوهای مدیریت سود 35
ابزارهای مدیریت سود 37
مدیریت واقعی سود و تفاوت‌های آن با مدیریت اقلام تعهدی اختیاری 40
فصـل دوم 49
مطالعات 49
فصـل سوم 67
یافته‌ها 67
هم خطی چندگانه و ماتریس ضرایب همبستگی 69
بررسی مفروضات اساسی مدل رگرسیون خطی 74
معناداری و ضریب‌های تعیین مدل‌های رگرسیون 79
روابط متغیرهای کنترلی 83
فصـل چهارم 87
نتیجه‌گیری 87
منـابع و مآخـذ 91
منابع فارسی 91
منابع غیر فارسی 98

 

 

 

 

سود
مقوله سود در مباحث حسابداری و مالی با توجه به بحث کیفی آن و همچنین به عنوان ابزاری برای تصمیم‌گیری از جایگاه ویژه ای برخوردار است. همچنین با مروری بر تاریخچه و ادبیات کهن دانش حسابداری در می یابیم که کمتر مفهوم یا پدیده ای همانند سود مورد بحث و منازعه فراگیر بین تئورسین‌ها و متفکران حسابداری و طبقات مختلف حرفه حسابداری و مالی قرار گرفته است. اگر چه مفهوم تعهدی سود به عنوان یک ابزار بنیادی با انتقادهایی مواجه است اما از دیدگاه اطلاعاتی، این مفهوم بیانگر نتیجه فعالیت یک شرکت از دیدگاه حسابداری و مالی می‌باشد. بر اساس فرضیات بازار کاراو همچنین تحقیقات انجام شده مشاهده می‌شود که سود حسابداری محتوای اطلاعاتی دارد. محاسبه سود حسابداری به عنوان معیاری برای ارزیابی عملکرد شرکت‌ها و یا اطلاعاتی که در محاسبه آن لحاظ می‌شود، توسط حسابداران حرفه ای و تحلیل‌گران و مفسران مالی همواره مورد تأکید قرار داشته است.
لذا در میان صورتهای مالی، صورت سود و زیان به سبب اطلاعات مفیدی که درباره میزان سودآوری واحدهای تجاری ارائه می‌دهد، برای استفاده‌کنندگان از اطلاعات مالی حائز اهمیت است و موجب سهولت تجزیه و تحلیل‌های لازم برای اخذ تصمیمات سرمایه‌گذاری خواهد شد. از این رو، هرگونه ارائه گمراه کننده درباره عملکرد مالی واحدهای اقتصادی می‌تواند آثار زیانباری را برای سرمایه‌گذاران در پی داشته و آنها را در اخذ تصمیمات اقتصادی مناسب با مشکل مواجه سازد. اهمیتی که سود حسابداری برای استفاده‌کنندگان از اطلاعات مالی دارد، باعث شده است که مدیریت واحد تجاری توجه خاصی به مبلغ و نحوه تهیه و ارائه آن قائل شود؛ بنابراین همراه این نگرانی و مشکل وجود دارد که سود به عنوان یکی از مهم‌ترین شاخص های عملکرد مالی شرکت‌ها، توسط مدیران که در تضاد منافع بالقوه با سهامداران عادی قرار دارند، با اهداف خاصی مدیریت شده باشد. اینحا، ضمن ارائه مطالبی در خصوص مفهوم، تاریخچه، طبقه‌بندی ابزارهای شناخته شده مدیریت سود، انگیزه‌ها و عوامل مؤثر بر آن، به معرفی ابزار جدیدی از مدیریت سود که اخیرا مورد توجه محققان قرار گرفته است، می‌پردازد.
اهمیت سود و اقدامات مدیران
برای بسیاری از افراد اهمیت سود یک امر بدیهی بوده و به خوبی می‌دانند که سود نشان‌دهنده یک مبلغ از عملکرد نهایی شرکت می‌باشد (رونن و یاری، ۲۰۰۸).
به خاطر جایگاه و اهمیت سود برای استفاده‌کنندگان صورتهای مالی، مدیران شرکت‌ها توجهی خاص به نحوه تهیه و گزارش رقم مذکور داشته و در مقابل رفتار و عکس‌العمل سرمایه‌گذاران و سایر استفاده‌کنندگان در برابر سود گزارش شده واکنش متقابلی از خود بروز می‌دهند.
سرمایه‌گذاران تمایل به دریافت اطلاعات مربوط و قابل اتکا دارند تا از این اطلاعات در ارزیابی ارزش‎‌های مورد انتظار و ریسک های سرمایه‌گذاری بهره گیرند. از سویی امکان ندارد که مدیران تمایل به افشاء تمام اطلاعاتی که سرمایه‌گذاران خواستار آنها هستند، داشته باشند. همچنین مدیران ترجیح می‌دهند تا بدهی‌های خاصی را از ترازنامه حذف نمایند، زیرا با این کار می‌توانند سرمایه خود را به آسانی از طریق انعقاد قراردادهای ساده و بی قید و شرط با وام دهندگان افزایش دهند (اسکات، ۱۹۹۷). به علاوه مدیران تمایل دارند که رویه‌های حسابداری خود را افشاء نکنند و دلیل آن، این امر می‌باشد که در مواقع ضروری بتوانند با تغییر رویه‌های حسابداری، سود گزارش شده را دستکاری کنند. این موارد از جمله موضوعاتی هستند که ممکن است مدیران را ترغیب به کژ نمایی¬ها در گزارش‌های مالی نمایند.
علاوه بر این، فرض تئوری اثباتی حسابداری که بیان می‌دارد مدیران رفتار عقلایی دارند و این رفتار عقلایی منجر به امکان فرصت طلبی مدیران می‌شود، مهر تائیدی بر موارد فوق است. واضح است که منافع مدیریت در گرو انتخاب رویه‌های حسابداری است و نمی‌توان فرض کرد که ضرورتا پذیرش افشاء کامل یا دیگر رویه‌های حسابداری، فقط و فقط به خاطر این است که آنها برای سهامداران و سرمایه‌گذاران مفید خواهند بود.
مدیریت سود
با جدایی مدیریت از مالکیت، مدیران به عنوان نماینده مالکان، شرکت را اداره می‌کنند و با شکل گیری این رابطه، تضاد منافع بین مدیران و سهامداران ایجاد می‌گردد، بدان معنا که ممکن است مدیران دست به رفتارهای فرصت‌طلبانه بزنند و تصمیماتی بگیرند که در جهت منافع آن ها وعکس منافع سهامداران باشد. یکی از این رفتارهای فرصت‌طلبانه، مدیریت (دستکاری) سود است که مدیریت واحد انتفاعی بنا به دلایلی نظیر ابقاء در شرکت، دریافت پاداش و سایر انگیزه‌ها، با دستکاری سود وضعیت شرکت را مطلوب جلوه می‌دهد (نمازی و همکاران، ۱۳۹۰).
به همین منظور صاحب نظران و محققین تاکنون تحقیقات مختلفی را جهت بررسی این رویکرد انجام داده‌اند که هر یک از ابعاد خاصی و با عبارت های متفاوتی نظیر دستکاری سود، هموارسازی سود و در نهایت مدیریت سود به موضوع پرداخته‌اند. در ادبیات حسابداری تعاریف متعددی از مدیریت سود ارائه شده است که در ادامه به تعدادی از آنها اشاره می‌گردد:
دیوید سون و همکاران (۱۹۸۷) مدیریت سود را فرایند برداشتن گام‌های عمدی در چارچوب اصول پذیرفته شده حسابداری که مدیران را قادر می‌سازد تا سود گزارش شده را به سطح مطلوب خودشان برسانند؛ تعریف می‌کنند.
شیپر (۱۹۸۹) مدیریت سود را مداخله‌ای هدفمند در فرآیند گزارشگری مالی خارجی به قصد به دست آوردن منافع شخصی بیان می‌دارد.
اسکیپر (۱۹۸۹) مدیریت سود را به عنوان مداخله هدفمند در فرایند گزارشگری مالی با قصد تحصیل برخی منافع شخصی تعریف می‌کند.
واتس و زیمرمن (۱۹۹۰) معتقدند که مدیریت سود، اعمال آزادی عمل بر روی ارقام حسابداری با فرض وجود یا عدم وجود محدودیت‌هایی در این زمینه می‌باشد.
فرن و همکاران (۱۹۹۶) مدیریت سود را به عنوان دست‌کاری سود توسط مدیریت به منظور دستیابی به قسمتی از پیش داوری های مربوط به سود مورد انتظار تعریف می‌کنند.
بیتی (۱۹۹۶) مدیریت سود را فرآیند تصمیم‌گیری آگاهانه با رعایت اصول پذیرفته شده حسابداری به منظور رساندن سود گزارش شده به سطح مورد نظر، تعریف کرده است.
دیکو، سوئینی و اسلوان (۱۹۹۰) مدیریت سود را دخالت هدفمند مدیریت در فرایند گزارش گری مالی برون سازمانی به منظور تحصیل منافع شخصی معرفی نمودند.
اسکات (۱۹۹۷) به مدیریت سود به عنوان اختیار شرکت در انتخاب سیاست های حسابداری برای دست یابی به برخی اهداف خاص مدیر می‌نگرد.
به اعتقاد هلی و والن (۱۹۹۹) مدیریت سود هنگامی رخ می‌دهد که مدیران از قضاوت‌های شخصی خود در گزارشگری مالی استفاده کنند و ساختار معاملات را جهت تغییر گزارشگری مالی دستکاری نمایند. این هدف یا به قصد گمراه کردن برخی از صاحبان سود در خصوص عملکرد اقتصادی شرکت یا تأثیر بر نتایج قراردادهایی است که به مبالغ حسابداری گزارش شده بستگی دارند.
دی جورج و همکاران (۱۹۹۹) مدیریت سود را به عنوان نوعی دستکاری مصنوعی سود توسط مدیریت جهت حصول به سطح مورد انتظار سود برای برخی مقاصد خاص از جمله حصول پیش‌بینی تحلیلگران و یا براورد روند سودهای قبلی برای پیش‌بینی سودهای آتی تعریف کرده‌اند.
جونز و شارما (۲۰۰۱) مدیریت سود نوعی اقدام آگاهانه با هدف طبیعی نشان دادن سود شرکت به یک سطح مطلوب و مورد نظر می‌باشد. به عقیده جونز و شارما مدیریت سود زمانی اتفاق می افتد که مدیران با استفاده از قضاوت در گزارشگری مالی و ساختار مبادلات جهت گمراه نمودن بعضی از ذینفعان درباره‌ی عملکرد اقتصادی شرکت یا تحت تاثیر قرار دادن نتایج قراردادی که به ارقام حسابداری گزارش شده وابسته است، در گزارشگری مالی تغییر ایجاد می‌کند.
سالمون (۲۰۰۵) مدیریت سود یک دستکاری آگاهانه و فعال در نتایج حسابداری به منظور ایجاد تغییر در نشان دادن وضعیت تجاری واحد اقتصادی می‌باشد.
ابراهیمی و ابراهیمی (۱۳۹۱) به نقل از برگستالر و آماس (۱۹۹۸) مدیریت سود را این گونه تعریف می‌کنند: مدیریت سود عموما در بر گیرنده محدوده وسیعی از اقداماتی است که بر سود اثر می‌گذارد و محدوده‌ی وسیعی از اقدامات عملیاتی، سرمایه‌گذاری و تامین مالی واقعی تا اقدامات دفترداری مخفی را در بر می‌گیرد که فقط بر معیارهای حسابداری سنجش سود تاثیر می‌گذارد.
این نکته قابل توجه است که تعریف های ارائه شده در بالا، بدون هیچ گونه دسته بندی خاصی بیان شده‌اند. به طور معمول در ادبیات حسابداری و در حوزه مدیریت سود، تعاریف ارائه شده از مدیریت سود به دو دسته «مدیریت سود خوب» و «مدیریت سود بد» تقسیم می‌شوند که اصطلاحا به ترتیب در گروه بندی سفید و سیاه قرار می‌گیرند و هر کدام به جنبه خاصی از مدیریت سود اشاره دارند. در برخی منابع نیز به گروه سومی که میان این دو گروه قرار دارد، تحت عنوان طبقه خاکستری اشاره شده است. در ادامه به صورت مختصر به این نوع دسته بندی اشاره می‌گردد (رونن و یاری، ۲۰۰۸).
طبقه سفید که به مدیریت سود خوب یا مفید اشاره دارد، بر این اساس استوار است که مدیریت سود می‌تواند شفافیت گزارش‌های مالی را افزایش دهد. طبق این دیدگاه، مدیران با استفاده از ابزارهای مدیریت سود و انعطلاف پذیری در رویه‌های حسابداری به دنبال ارائه بخشی از اطلاعات و پیش‌بینی‌های خصوصی در رابطه با جریان‌های نقد آتی شرکت هستند. تعریف های ارائه شده از سوی رونن و سادان (۱۹۸۱)، دمسکی و همکاران (۱۹۸۶)، سو (۱۹۹۰)، دمسکی (۱۹۹۸)، بنیشه (۲۰۰۱) و سانکار و سابر امنیام (۲۰۰۱) در این گروه قرار می‌گیرند.
طبقه سیاه که نشان‌دهنده مدیریت سود بد یا زیان بار می‌باشد، شامل ارائه اطلاعات نادرست و تقلب در گزارش‌های مالی می‌باشد؛ به عبارت دیگر این دیدگاه از مدیریت سود نشان از مداخله هدفمند مدیریت در فرایند گزارشگری مالی با قصد به دست آوردن منافع شخصی است. تعریف های ارائه شده از سوی شیپر (۱۹۸۹)، لویت (۱۹۹۸)، تور و یاری (۱۹۹۹)، هیلی و والن (۱۹۹۹)، شتورو و همکاران (۲۰۰۱) و میلر و بانسن (۲۰۰۲) مطابق با این دیدگاه می‌باشند.
در نهایت طبقه خاکستری به تعریف هایی اشاره دارد که به دستکاری گزارش‌های مالی در مرزهای منطبق با خطوط استانداردها می‌پردازند و می‌توانند فرصت‌طلبانه و یا کارا باشند. بر اساس این دیدگاه مدیریت سود زمانی رخ می‌دهد که مدیران پیش‌بینی‌ها و انتظارات خود را در مبلغ سود ارائه شده دخیل نمایند که این امر می‌تواند به منظور حداکثرسازی ارزش شرکت و یا فرصت‌طلبانه باشد. از جمله تعریف‌های منطبق با این دیدگاه را که می‌توان به آنها اشاره کرد، تعریف‌های اسکات (۱۹۹۷) و فیلدث و همکاران (۲۰۰۱) می‌باشند.
چشم انداز تاریخی به مطالعات مدیریت سود
تحقیقات انجام شده در حوزه حسابداری چند رخداد بارز در زمینه مدیریت سود دارند که نقش عمده‌ای در شناخت و فهم ما نسبت به این پدیده داشته‌اند.
در حوزه تحقيقات نظری، بینش های جدیدی به حسابداری ارائه شده‌اند که در ادامه به چندی از آنها اشاره می‌شود:
الامبرت (۱۹۸۶) بیان می‌کند که هموارسازی واقعی یک استراتژی می‌باشد و به موجب آن مدیریت از انعطاف‌پذیری در تصمیمات سرمایه‌گذاری ها و تولید برای کاهش نوسان های ارزش شرکت استفاده می‌کند. الگوهای هموارسازی واقعی لامبرت، برونداد و نتیجه‌ای از رابطه تئوری نمایندگی بین مالکان و مدیر می‌باشد.
دای (۱۹۸۸) تقاضاهای داخلی و خارجی را به منظور تعدیل و کنترل مدیریت سود توجیه نمود. تقاضای داخلی از رابطه اصل نمایندگی بین مالکان شرکت و مدیریت نشأت می‌گیرد و تقاضای خارجی ناشی از نیاز بازار سرمایه به قیمت‌گذاری شرکت می‌باشد.
دای (۱۹۸۵)، آریا و همکاران (۱۹۹۸ و ۲۰۰۳) و رونن و یاری (۲۰۰۲) کاربرد اصل افشاء را به چالش کشیدند. اصل افشاء یکی از ابزارهای تئوری بازی است که بیان می‌کند، هر حالت تعادل از بازی که در آن بازیکنان اطلاعات خصوصی دارند، در صورتی منتج به ایجاد حالت تعادل در بازی دیگر می‌شود که بازیکنان حقیقت را افشاء نمایند. لذا اصل افشاء یک علامت پرسش بر سر راه ارزش تجزیه و تحلیل‌های حاصل از سود مدیریت شده قرار می‌دهد.
در میان دیگر افراد، سانکار ” (۱۹۹۹)، رونن و یاری (۲۰۰۱ و ۲۰۰۲) و رونن و همکاران (۲۰۰۳) به بررسی تأثیر مدیریت سود بر ضریب واکنش سود، افشاء داوطلبانه و تقاضا برای اطلاعات اضافی پرداختند. در حوزه تحقیقات تجربی، محور اصلی این موضوع بوده است که در چه زمان‌هایی، دستکاری سود برای مدیریت مفید بوده است. تحقیقات ذیل در این زمینه قابل توجه هستند:
هیلی (۱۹۸۵) نشان داد که ممکن است قراردادهای جبران خدمت و پاداش در زمانی که سود قابل گزارش پاداش مدیر را افزایش نمی‌دهد، وی را مجبور به انباشت و مخفی کردن آن نماید و لذا درآمد را کمتر از میزان واقعی گزارش کند، مانند زمانی که پاداش مدیر بستگی به کسب میزان خاصی از درآمد داشته باشد.
شیپر (۱۹۸۹) تعاریف مختلف از مدیریت سود و نیز مجموعه‌ای خلاصه از تحقیقات تجربی تا آن زمان را ارائه کرد. نگاشته‌های او که در مجله تحقیقات حسابداری منتشر شد، شامل کنفرانس ها و مطالعاتی در زمینه توانایی و انگیزه مدیریت در زمان‌بندی و میزان اقلام تعهدی حسابداری بود. وی در تحقیق خود بیشتر به مطالعات مک نیکولز و ویلسون (۱۹۸۸) که در زمینه دستکاری هزینه مطالبات مشکوک الوصول صورت گرفته بودند، اشاره داشته است.
جونز (۱۹۹۱) در بررسی های خود به ضرورت وجود سیستمی برای تعديل و تنظیم مبالغ سود که تأثیر برجسته ای در تحقیقات دارد، پی برد و لذا اقلام تعهدی را به دو دسته اختیاری و غیر اختیاری تقسیم نمود. در بررسی های آتی، این رویکرد به منظور کشف مدیریت سود توسط دیکوو همکاران (۱۹۹۵)، بارتو و همکاران (۲۰۰۰)، دیکو و دیچوا (۲۰۰۲)، کنگ (۲۰۰۵)، کوتاری و همکاران (۲۰۰۵)، یی (۲۰۰۹) و یاری و همکاران ۱ (۲۰۰۷) آزمون شد.
انگیزه‌های مدیریت سود
در ادبیات موجود حسابداری، فرضیه‌ها و نظریه‌های متفاوتی برای توضیح مدیریت سود توسط مدیران و پیامدهای آن مورد استفاده قرار گرفته است که عبارتند از:
فرضیه مکانیکی، فرضیه بازار کارا، تئوری اثباتی و نظریه رفتار فرصت‌طلبانه مدیران. در مطالعات اخیر پیرامون مدیریت سود بر انگیزه‌های بازار سرمایه نظیر رفتار فرصت‌طلبانه مدیران تأکید گردیده است. همچنین از جمله مواردی که مورد مطالعه قرار گرفته است، می‌توان به کوشش‌های مدیران در ایجاد کژ نمایی ها و تحریف صورتهای مالی برای دریافت پاداش بیشتر و کسب موقعیت های بالاتر و نیز تحت تأثیر قرار دادن عرضه های سهام از طریق بیش از واقع نشان دادن سود و یا تحت تأثیر قرار دادن بازده کوتاه مدت سهام از طریق مدیریت سود و با هدف تحقق بخشیدن به انتظارات بازار و تحلیل‌گران مالی اشاره کرد. در این رابطه کولینگ وود (۲۰۰۱) معتقد بود که تحلیل‌گران مالی انتظار دارند که شرکتها به پیش‌بینی‌های انجام گرفته برسند و مغایرتی نداشته باشند، این مهم برای شرکتهایی که قابل اتكاترند بیشتر صادق است و تحلیلگران مالی و سرمایه‌گذاران از انحراف میان مقادیر پیش‌بینی شده و واقعی بسیار ناخشنود خواهند شد.
در رابطه با انگیزه‌های مدیریت سود تحقیقات مختلفی در طی دهه‌های گذشته توسط محققین صورت گرفته است که در ادامه به صورت مختصر به آنها اشاره می‌گردد.
وایت (۱۹۷۰) نیز به شواهدی دست یافت که نشان میداد هم زمان با کاهش سود‌آوری، تمایل شرکتها به مدیریت سود بیشتر می‌شود.
هاگر من و زمیجوسکی (۱۹۷۹) دریافتند مدیران شرکت‌های با پاداش بر مبنای سود برای دریافت پاداش با احتمال بیشتری، رویه‌های افزایش دهنده سود را به کار می‌برند.
هیلی (۱۹۸۵) پیش‌بینی کرد که مدیران بطور فرصت‌طلبانه سود خالص را مدیریت می‌کنند تا اینکه پاداش های خود را تحت طرح های پاداش شرکت به حداکثر برسانند.
جنسن (۱۹۸۹) بیان می‌کند که وجود جریان نقدی آزاد بر میزان رفتارهای فرصت‌طلبانه مدیران تأثیر زیادی دارد. در موقعیتی که شرکت میزان زیادی از جریان نقد آزاد دارد، مدیر می‌تواند وجوه مازاد را در فرصت‌های مختلفی سرمایه‌گذاری کند، هنگامی که شرکت با میزان زیادی از جریان نقد آزاد روبه رو باشد میزان رفتارهای فرصت‌طلبانه مدیران نیز افزایش پیدا می‌کند.
کریستی (۱۹۹۰) به این نتیجه رسید که فرضیات طرح پاداش و بدهی در تشریح انگیزه‌های مدیریت جهت دستکاری سود از بیشترین اهمیت آماری برخوردار می‌باشد.
نتایج مطالعاتی نظیر برنز و مرچنت (۱۹۹۰) و گراهام و همکاران (۲۰۰۵) بیانگر تمایل زیاد مدیران اجرایی به مدیریت سود از طریق فعالیت‌های واقعی نسبت به دستکاری اقلام تعهدی است.
جونز (۱۹۹۱) در تحقیق بر روی نمونه‌ای از شرکتهای بزرگ به این نتیجه رسید که این شرکتها برای کاهش دادن سود به میزان زیادی از اقلام تعهدی استفاده می‌کنند.
میچلسون و دیگران (۱۹۹۵) در تحقیق خود به این نتیجه رسیدند که شرکتهای هموار کننده سود، شرکتهای بزرگ با ریسک کمتر و بازده پایین‌تر هستند.
دکو و همکاران (۱۹۹۹) به بررسی ساختارها حاکمیت شرکتی و انحرافات اظهار شده از اصول پذیرفته شده حسابداری و گزارش بیش از واقع سود پرداخته‌اند. آنها پی بردند در شرکتهایی که انحراف از اصول پذیرفته شده حسابداری دارند و سود را بیش از واقع گزارش می‌کنند، احتمال این که مدیران داخلی بر هیات مدیره مسلط بوده و مدیر عامل و رییس هیات مدیره یک نفر باشد، بیشتر و احتمال وجود کمیته حسابرسی و سهام داران عمده برون سازمانی کمتر است
سوبر امانیام (۱۹۹۹) و کریشنان (۲۰۰۳) نتیجه گرفتند که رفتار اقلام تعهدی اختیاری حاکی از کارا بودن مدیریت سود است زیرا اقلام تعهدی اختیاری رابطه مثبت و معنی‌داری با سودآوری آتی دارد.
دیچاو و همکاران (۱۹۹۹) پی بردند که تخلف از اصول حسابداری پذیرفته شده در شرکتهایی که تعداد اعضای مستقل هیات مدیره بیشتر است بسیار محدود می‌باشد و در شرکتهایی که مدیر عامل، رییس هیات مدیره نیز می‌باشد احتمال بیشتری وجود دارد که در بورس اوراق بهادار متهم به انحراف از اصول پذیرفته شده حسابداری گردند.
دیو و دیگران (۱۹۹۹) در مقالهای به بررسی دیدگاههای استادان دانشگاهها، حسابداران حرفهای و قانونگذاران در مورد مدیریت سود پرداختند. به اعتقاد آنها استادان دانشگاهها در حرفه حسابداری اغلب تصورات متفاوتی از مدیریت سود نسبت به حسابداران حرفهای و قانونگذاران دارند. حسابداران حرفه ای و قانونگذاران اغلب خواهان اقدام عاجل برای پیشگیری از پدیده دردسرساز مدیریت سود هستند، ولی استادان حسابداری دانشگاهها خوشبین¬تر هستند
چنی و جيتر (۱۹۹۷) در تحقیق خود تاثیر اندازه شرکت، نسبت بدهی، نسبت سودآوری، بازده، اقلام تعهدی اختیاری و رشد را بر هموارسازی سود بررسی کرده، نشان دادند که شرکتهای هموارساز نسبت به سایر شرکتها بزرگتر هستند و نسبت بدهی بالاتر، بازده بیشتر و اقلام تعهدی اختیاری بزرگتری نیز دارند. همچنین شرکتهایی که عملکرد ضعیفی دارند، کمتر به هموارسازی می‌پردازند. آنان همچنین رابطه منفی بین هموار سازی و رشد مشاهده کردند.
برگستالر و دیو (۱۹۹۷) نشان دادند که مدیران به منظور جلوگیری از گزارش زیان یا کاهش سود اقدام به مدیریت سود می‌کنند.
دیگورگ و همکاران (۱۹۹۹) به بررسی ” مدیریت سود جهت افزایش آستانه سود پرداختند و مدیریت سود را نوعی دستکاری مصنوعی سود برای بعضی تصمیمات خاص تعریف کردند.
کاز نیک (۱۹۹۹) عنوان می‌کند که مدیران به دلیل ترس از گزاف بودن اعمال قانونی و یا از دست دادن شهرت نزد اعتبار‌دهندگان از اقلام تعهدی اختیاری جهت کاهش اشتباهات پیش‌بینی خود استفاده می‌کنند.
فرانسیس (۱۹۹۹) نشان داد در شرکتهایی که کیفیت حسابرسی مستقل از سطح مطلوبی بر خوردار است میزان استفاده از مدیریت سود در حد پایین‌تری نسبت به دیگر شرکتها قرار دارد.

هیلی و واهلن (۱۹۹۹) معتقدند مدیریت سود وقتی رخ می‌دهد که مدیران در گزارشگری مالی و انجام مبادلات اعمال¬نظر می‌کنند تا با تغییر و تحریف گزارشهای مالی برخی سهامداران را در مورد عملکرد اقتصادی شرکت گمراه کنند یا بر پیامدهای قراردادی که بر ارقام حسابداری گزارش شده بستگی دارند تاثیر گذارند.
ماراکچی (۲۰۰۱) بیان می‌دارد که اعضای غیر موظف در هیات مدیره و کمیته حسابرسی تا حد زیادی فعالیتهای مدیریت سود را متوقف می‌کنند.
چتورو و همکاران (۲۰۰۱) دریافتند که بین میزان استقلال هیات مدیره و سطح مدیریت سود رابطه منفی وجود دارد.
ماراکچی و همکاران (۲۰۰۱) پی بردند که بین میزان استقلال هیأت مدیره و سطح مدیریت سود رابطه منفی وجود دارد.
اسمیت و همکاران (۲۰۰۱) با بررسی شرکتهای استرالیایی به این نتیجه رسیدند که شرکتهای بحران زده مالی غیر ورشکسته، روشهای حسابداری خود را به منظور افزایش درآمد تغییر داده‌اند. علاوه بر این نشان دادند که شرکتهای ورشکسته اقلام تعهدی را به منظور متورم ساختن درآمد در سال قبل از ورشکستگی تغییر نداده‌اند
میترا (۲۰۰۲) دریافت که حضور سهامداران نهادی و متمرکز شدن مالکیت آنها مدیریت سود را کاهش می‌دهد.
چانگ و همکاران (۲۰۰۲) و که (۲۰۰۳) نشان دادند که رابطه مثبتی بین میزان مالکیت پایین سرمایه‌گذاران نهادی و اقلام تعهدی اختیاری افزاینده سود وجود دارد.
چونگ و همکاران (۲۰۰۲) به بررسی ” کنترل نهادی و مدیریت سودهای ناشی از فرصت از دست رفته” پرداختند و به این نتیجه رسیدند که سرمایه‌گذاران نهادی برای هموار سازی سود جهت دستیابی به سطح مطلوب سود، از درگیر شدن مدیریت اقلام تعهدی خودداری می‌نمایند.
نتایج تحقیقات لی و چویی (۲۰۰۲) نشان داد که احتمال زیادی وجود دارد که شرکتهای کوچکتر برای پرهیز از گزارش زیان، اقدام به مدیریت سود کنند در مقابل نوع حسابرس تاثیری بر شرکتهایی که اقدام به مدیریت سود می‌کنند ندارد.
پرس و همکاران (۲۰۰۲) چنین نتیجه‌گیری کرده‌اند که شرکتهایی که بین دو روش خرید و اتحاد منافع مخیر بوده اند از روش اتحاد منافع برای مدیریت سود استفاده نموده‌اند.
بیور (۲۰۰۲) استدلال کرد هر شکلی از مدیریت سود می‌تواند کیفیت سود را بهبود بخشد و یا آن را کاهش دهد. هموارسازی سود واریانس سود گزارش شده را کاهش می‌دهد، ولی کیفیت بالای سود را تضمین نمی‌کند؛ بنابراین اگر سود هموار شده کیفیت بالایی داشته باشد هموارسازی به ارزش بالاتر شرکت منجر می‌شود و اگر سود گزارش شده کیفیت پایینی داشته باشد سود هموار شده ارزش کمتری خواهد داشت بلسان و همکاران (۲۰۰۲) رابطه منفی بین اقلام تعهدی اختیاری و بازده سهام را در تاریخ اعلان سود بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند بازار اقلام تعهدی اختیاری را به عنوان فرصت‌طلبانه معرفی می‌کند.
راجگوپال و همکاران (۲۰۰۲) نشان دادند که افزایش در مالکیت نهادی سبب کاهش انگیزه مدیران برای دستکاری سود و در نتیجه افزایش محتوای اطلاعاتی سود می‌شود.
نلسان، اليوت و تارپلی (۲۰۰۲) در تحقیق خود، پنج مؤسسه بزرگ حسابرسی را در مورد مدیریت سود توسط مدیران شرکتهای مورد حسابرسی مورد پرسش قرار دادند. نتایج تحقیق نشان داد که مدیران در مواردی که برای رویدادهای مالی استانداردهای مشخص وجود نداشت و نیز در صورت اختیار عمل داشتن مدیریت در زمینه استانداردی خاص (برای مثال، تغییرات نرخ بهره، ذخیره مطالبات مشکوک الوصول، تضمین کالای فروش رفته و هزینه تجدید ساختار) بیشترین مدیریت سود را انجام داده‌اند.

تعداد صفحات

105

شابک

978-622-378-318-0

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.