کتاب برادری گرگ ها

کتاب برادری گرگ ها

154,000 تومان

تعداد صفحات

110

شابک

978-622-378-624-2

برادری گرگ¬ها 8
ساعت دیواری 9
خانه آنجاست 12
سی سال 14
نغمه‌ی لالایی 15
آسوده بخواب 17
زمستان است 19
بیدار بیدارم 21
سقوط 23
محو سکوت 24
کافه 25
اهل هیچستانم 27
بازی هر روز 29
جنگلی نابود 30
مصلحتی 31
خراباتی 32
دعای مادرم 34
یک مرگ 35
رخت کهنه آذر 37
زود میمیریم 39
سوار خسته مرداد 41
کسی اینجا نمی‌فهمد 42
هیچستان 43
برایت نوشتم 44
غربت 46
رهایم کنید 48
عروسک‌گردان 49
سایهی پیر 50
شهریور 52
پروازِ از قفس 54
مدارا 55
یادم کن 56
خسته 57
زندگی 58
اندوه بزرگ 59
من و تو 60
حالی نمانده 61
روزگاریست 63
ریشه خشکاندم 65
سال سی 67
سکوت میکنم 69
شب بیمرز 71
اقلیم بیپنجره 72
گرگ باران 74
گریه کن 75
سادگی 77
مرز جنون 79
یاغی 81
یه گله گرگ 82
لالایی دریا 83
حال قشنگی نیست 84
فصلای من 85
داروگ 87
گاری 89
تراب غمزده 91
برزخ 92
سوت یک قطار 93
درویش 95
قفس 97
ناامیدم 99
تا ثریا 100
سایه 101
جان و طناب 102
دلی منتظر است 103
همین گناهم بس 104
پل 106
خزان تا خزان 107
بار کج 109

 

 

برادری گرگ¬ها
منم آن گرگ بارانی، سلامی بی‌طمع کردم
تو کفتاری نمی‌دانی، سراسر کینه از دردم
دهم حرمت به این سفره، شوم هم‌سفره با گرگان
نریزم خون یک مردار، نه تن دادن به یک انسان
به همدردی کشم زوزه، در این جنگل به هر کوهی
چوکفتار و شغالی پست، نگیرم جان بی‌روحی
چه بس هم افتخاری هست، هنوزم گرگ باشم من
نه چون سگ‌های این وادی، کنم قلاده‌ای بر تن
نخواهم سلطنت چون شیر، نه روباهم به مکاری
نه چون گاو و الاغی مفت، دهم تن زیر هر کاری
در این دنیای پرخنجر، شدم آن گرگ بارانی
سلامم کن برادر باش، در این دریای طوفانی
به این محفل نمان بره، مشو بر سادگی غره
در آخر بازی تقدیر، درشتان را کند ذره
برادر بودن و ماندن دهم ترجیح با گرگی
ببینم راستی اینجا تو هم مانند من گرگی؟!

ساعت دیواری
با همين بغض شبانه، چند خطي به بهانه
با تو هستم، اشك در حلقه‌ي چشمم باز هم كرده جوانه
مرغ خسته، جام حسرت، مطربي ساز شكسته
مشت خشمم بار ديگر روي ديوار نشسته
طاقتی نیست دگر
قفسم تنگ و دلم ويرانه
قاتل خاطره‌هایم افسوس
روي ديوار خراب خانه
درد دل با تو بگویم اکنون
ساعت دیواری
تا به کی لکنت این ثانیه‌ها را باید
و چه آسان به بیانی شاید
که بگوییم چنین یا که چنان،
جملگی می‌گذرد
ساعت دیواری
تو بگو با دل این ساده‌دلان
زهر هر زخم‌زبان یعنی چه؟
در پی لقمه نان یعنی چه؟
بغض حسرت به کناری بردن
و به خون تر کردن
زخم از هر کس و ناکس خوردن یعنی چه؟
تو بگو جور زمان یعنی چه؟ خانه بر دوش کشیدن از فقر
دم به دم نقل مکان یعنی چه؟
راستی جبر جهان یعنی چه؟ سررسیدی خیس از خاطره‌ها
فصل دلگیر خزان یعنی چه؟
ساعت دیواری، بلکه شاید تو بدانی اینجا
فرق خوبان و بدان یعنی چه؟
مادری دل‌نگران یعنی چه؟
رانده از این از آن یعنی چه؟
تو بگو با من این مردم پست
راه جز قتل شقایق هم هست؟
خبر از عدل و عدالت هم هست؟
ايزد پاكي هست، روز رستاخيزي، وعده‌ي پرديسي
ظاهر آدميان قديس و باطني ابليسي
و چه فریاد بلندیست بهت این تنهایی
جبر این فلسفه‌ی بی‌منطق، من و درگیری این فاصله‌ها،
تیک تاک و رج به رج ثانیه‌ها
و چه اصرار عجیبی‌ست تکرار همه خاطره‌ها
ساعت دیواری
تا به کی بر سر این خانه‌ی بی‌سقف دلم
حرف غمگین زمان می‌باری
تا کجا خاطره‌ها را چون پتک، به سرم می‌کوبی
ساعت دیواری؟ تا کجا جان داری؟

خانه آنجاست
گاهی یاد کنیم،
از همین خنده مادر بر سر سفره صبح،
یاد گیریم نصیحت اگر از نزد برادر باشد،
حکمتی هست در آن
یا لطافت و محبت دست خواهر به سری رنجور است
گاه ما یاد کنیم که پدر بابا بود
آنزمان که دلمان دریا بود
خانه‌مان گرچه پر از خنده نبود
گاه آن خانه فقط مأوا بود،
زندگی تجربه ثانیه‌هاست
زندگی تجزیه قافیه‌هاست
دست لرزان تو مادر پای سجاده عشق،
حرف تقدیر برادر روح من می‌سازد،
چشم خواهر سایه بر شانه من اندازد،
و پدر در ته تصویر خودش می‌بازد،
گاه ما یاد کنیم
زندگی گاه به گاهش، تلخ و شیرین همه‌اش می‌گذرد
خانه آنجاست که ما می‌خندیم
خانه آنجاست که ما گاه سر سفره پاکش باز می‌پیوندیم
همه از داشتن خانه‌مان خرسندیم…

سی سال
سی سال باید شعر بنویسم تا شاید این افسانه معنا شه
سی سال، صدجورم زمین خوردی، سرباز بازم روی پاهاشه
سی ساله تو مردونه میجنگی، با دست خالی، بی یه همسنگر
سی ساله این کشتی رو گردوندی، بی ناخدا، بی¬عرشه، بی¬لنگر
سی سال تو شهری پر از زالو، هی زخم خوردی و سرت بالاست
سی سال پا سجاده می¬شینی، میگی یه کی بالاسرت باماست
سی ساله به دنیا و آدم¬هاش، درس ادب و معرفت میدی
سی ساله هرچی سختی و صخرست، تو جاده تنهایی نوردیدی
سی ساله تو این سفره نونی هست، با برکتی هم ارزش دنیا
سی ساله هرجا میرم انگاری، شیرین واسم قصه دریا
سی ساله تو فانوس این راهی، سی ساله تو شبها مث ماهی
سی ساله درد و داغتو خوردی، نشنیدم از تو ناله و آهی
سی سال رفت و قصه دریا، زیباترین افسانه تو دنیاست
سی سال عمرم نذر اون دستات، سی ساله “قلب مادرم دریاست”

تعداد صفحات

110

شابک

978-622-378-624-2