کتاب سیمای ‏رستم ‏و ‏خاندان ‏او ‏در ‏حماسه های ‏ملّی ‏ایران

کتاب سیمای ‏رستم ‏و ‏خاندان ‏او ‏در ‏حماسه های ‏ملّی ‏ایران

شناسه محصول: 12765

280,000 تومان

تعداد صفحات

200

شابک

978-622-5572-24-9

انتشارات

نویسنده:

فهرست
عنوان صفحه
پیش‌گفتار 9
مقدمه 11
فصـل اول 23
کلیات 23
فرضیه‌ها 24
اهداف 24
پیشینه 24
روش‌شناسی 25
فصـل دوم 27
جایگاه خاندان رستم در گرشاسب‌نامه 27
موضوع گرشاسب‌نامه 27
جمشید 29
گورنگ 29
دختر گورنگ 30
طورگ 31
اثرط 32
شکست از کابلیان 33
گرشاسب 34
تولّد گرشاسب 35
نبرد با اژدهای شکاوند 36
کشتن ببران بیشه 39
فرستادن نامه برای بهو 40
نبرد با بهو 41
پایبندی به پیمان با شاه 42
پیروزی بر مبتر 43
دستگیری بهو 43
نبرد با نسناس 46
زنهار دادن به مردم سراندیب 46
دیدار با برهمن 47
گردش در جزایر شگفت‌انگیز 48
ازدواج با دختر شاه روم 49
تصرّف کابل 50
بنای شهر سیستان 50
نبرد با منهراس 52
پیروزی بر شاه قیروان 53
پرورش نریمان 53
نبرد با شاه طنجه 54
سرانجام پهلوان 55
نریمان 55
چیرگی بر تکینتاش 56
پیروزی بر پسر فغفور 56
پیروزی بر قلا 57
مجازات قباد پیمان‌شکن 57
فریفتن راهزنان فغنشور 58
دستگیر کردن فغفور چین 59
خرسند کردن فریدون به بخشیدن فغفور 60
ازدواج با دختر مهتر بلخ 60
سام 61
فصـل سوم 63
جایگاه رستم و خاندان او در شاهنامه 63
موضوع شاهنامه 63
جمشید 64
گرشاسب 65
نریمان 67
سام 68
محاصره‌ی دژ سپند 69
افکندن زال در کوه 69
تصرّف مازنداران و گرگساران 70
راضی کردن منوچهر به ازدواج زال و رودابه 71
کشتن اژدهای کشف‌رود 72
سامان دادن به دربار نوذر 73
مرگ پهلوان 74
زال 74
ازدواج با رودابه 79
چاره‌اندیشی برای تولّد رستم 82
نبرد با خزروان و کلباد 83
آزادسازی خویشان در بند نوذر 84
برگزیدن زوطهماسب به پادشاهی 84
انتخاب کیقباد به جانشینی زوطهماسب 86
مخالفت با کیکاوس در رفتن به مازندران 86
برانگیختن رستم به نجات کاوس 87
سرزنش کیخسرو در کناره‌گیری از تخت 88
مخالفت با پادشاهی لهراسب 89
فراخواندن سیمرغ برای شکست اسفندیار 90
فرجام زال 91
رودابه 92
رستم 93
تولّد رستم 94
کشتن پیل سپید 95
تسخیر دژ سپند 96
گزینش رخش 96
آوردن کیقباد از البرزکوه 98
نخستین نبرد با افراسیاب 99
هفت‌خوان رستم 99
خوان نخست (نبرد رخش با شیر) 101
خوان دوم (گذر از بیابان تاریک) 101
خوان سوم (نبرد با اژدها) 102
خوان چهارم (کشتن زن جادو) 103
خوان پنجم (اسیر کردن اولاد دیو) 104
خوان ششم (کشتن ارژنگ‌دیو) 105
خوان هفتم (کشتن دیو سپید) 105
زورآزمایی با پهلوانان مازندران 106
نبرد با جویان 107
در بند کردن شاه مازندران 108
پایبندی به پیمان با اولاد 109
رهاندن کاوس از بند شاه هاماوران 109
ازدواج با تهمینه 110
روی‌گردانی از دربار کیکاوس 111
آشتی با شاه 112
کشتن ژنده رزم 113
نبرد با سهراب 113
پشتیبانی از پیمان سیاوش با تورانیان 116
کشتن شهبانو، سودابه 117
فرمان دادن به قتل سُرخه 117
پیروزی بر پیلسم 118
کشتار در توران‌زمین 118
میانجی‌گری برای بخشودگی طوس 119
نبرد با اشکبوس 120
در بند کردن کاموس 121
پیروزی بر چنگش 121
ملاقات با پیران 122
پیروزی در برابر شنگل 122
کشتن ساوه و گهارگهانی 123
در بند کردن خاقان چین 124
تسخیر دژ بیداد 124
چیرگی بر پولادوند 125
نبرد با اَکوان‌دیو 125
ربودن گله‌ی افراسیاب 126
خرسند کردن کیخسرو به آزادی گرگین 127
فریب دادن پیران 127
فرستادن انگشتر برای بیژن 128
رها ساختن بیژن از چاه 129
حمله به کاخ افراسیاب 130
رویارویی با اسفندیار 130
شکست از اسفندیار 132
کشتن اسفندیار 133
پذیرش وصیت اسفندیار 134
سرانجام پهلوان 136
زواره 137
اجرای فرمان رستم در بریدن سر سرخُه 137
کشتن نوش‌آذر 138
نبرد با الکوس 138
شغاد 139
هم‌داستانی با شاه کابل در کشتن برادر 140
فریفتن رستم 140
فرجام شغاد 141
سهراب 141
نبرد با هجیر 142
فریب خوردن از گردآفرید 142
تلاش برای یافتن پدر 143
شکست از رستم 144
فرامرز 144
کشتن ورازاد (شاه سپیچاب) 144
در بند کردن سُرخه 145
فرمانروایی بر هندوستان 145
کشتن مهرنوش 145
ستاندن انتقام پدر 146
فرجام فرامرز 146
فصـل چهارم 149
جایگاه رستم و خاندان او در برزونامه 149
موضوع برزونامه 149
سهراب 150
رستم 151
آزادسازی فریبرز و طوس از بند تورانیان 151
فریفتن برزو در نخستین رویارویی 152
فرستادن فرامرز به مقابله با برزو 153
میانجی‌گری برای بخشوده شدن برزو 153
ناتوانی در دومین نبرد با برزو 153
فرستادن غذای زهرآلود برای برزو 154
آگاه شدن از هویت برزو 155
برزو 155
فراگیری آیین رزم 156
در بند کردن طوس و فریبرز 156
برتری بر رستم در نبرد نخستین 157
گرفتار آمدن در کمند فرامرز 158
گریختن از ارگ در بند 158
پی بردن به فریب پهلوانان ایران 159
خواهش‌گری برای آزادی رویین 159
فرامرز 160
فصـل پنجم 161
جایگاه رستم و خاندان او در بهمن‌نامه 161
موضوع بهمن‌نامه 161
گرشاسب 162
نریمان 162
سام 163
زال 163
تلاش برای بازداشتن بهمن از جنگ 164
کشتن پیروز توس 165
پیش‌بینی حمله‌ی بهمن به سیستان 165
زمین‌گیر ساختن سپاه پشوتن 166
پیروزی بر سلمان بربری 166
برحذر داشتن فرامرز از بازگشت به سیستان 167
نکوهش خاندان لهراسب 167
دیدن گرشاسب در خواب 168
پناه بردن به خانه‌ی برزگر 168
گرفتار شدن زال به دست بهمن 168
آزادی از بند شاه 169
فراخواندن برزین به دربار بهمن 170
رستم 170
پرورش بهمن 170
خواستگاری دختر شاه صور برای بهمن 171
فرجام رستم 172
زواره 173
فرامرز 173
شکست دادن سپاه ایران در نبرد نخست 174
چیرگی بر رهام و فرشاور 174
فریفتن بهمن و پیروزی در نبرد دوم 175
پیروزی در نبرد سوم با بهمن 175
فرستادن سیه‌مرد و بهانروز به نزد بهمن 176
کشتن کوهیار 176
بازپس فرستادن تاج بهمن 176
شکست از بهمن و گریختن به کابل 177
لشکرکشی از کابل به سیستان 177
چیرگی بر بهمن و گماشتگان جاماسب 177
فرجام فرامرز 178
بانوگشسب 179
نبرد با پیروز آرش 179
پیروزی بر فرّخ جاماسب 179
اسیر کردن فرزند فرّخ 180
چیرگی بر رهام 180
نبرد با گماشتگان بهمن 180
کشتن کیان شیر 181
پیروزی بر رهام و پشوتن 181
کشتن پشوتن 182
گرفتار شدن در بند بهمن 182
میانجی‌گری برای آزادی برزین 183
زربانو 183
پیروزی بر گماشتگان بهمن 183
در بند کردن سیه‌مرد 184
سام ِفرامرز 184
پیروزی در برابر پشوتن 184
چیرگی بر نصرحارث 185
گریز از برابر سلمان بربری 186
چیرگی بر پهلوانان گماشتگان بهمن 186
مرگ سام 186
مرزبان و تخوار 187
برزین‌آذر 187
اسیر شدن در بند بهمن 187
آزادی برزین از بند 188
نبرد با سیه‌مرد 188
مغلوب شدن در برابر پارس 189
ازدواج با دختر بوراسب 189
نبرد با اژدها 190
چیرگی بر بهمن در نبرد تن‌به‌تن 191
پیروزی در نبرد دوم 191
آشتی با بهمن 192
فرمانروایی بر نیمروز 193
پشتیبانی از همای 193
فرستادن بهمن در کام اژدها 193
فصـل ششم 195
نتیجه‌گیری 195
منـابع و مآخـذ 197

 

 

نبرد با اژدهای شکاوند

توانمندی گرشاسب پس از دیدار ضحاک از زابل آشکارمی­شود و به طور کلّی داستان زندگی قهرمانانه­ی این پهلوان از ورود ضحاک به قلمرو فرمانروایی اثرط آغازمی­شود. ضحاک که با قصد سفر به هندوستان وارد زابل می­شود، با دیدن برزوبالای گرشاسب زبان به تحسین وی می­گشاید. به نظر می­رسد که شاه ماردوش از وجود پهلوانی چون گرشاسب بیمناک گشته و می­کوشد تا او را از میان بردارد امّا در ظاهر به­دست­­آوردن عنوان جهان­پهلوانی را بهانه قرارمی­دهد و از او می­خواهد تا برای به­دست­آوردن این عنوان با اژدهایی مهیب که هیچ­کس را یارای برابری با او نیست به نبرد بپردازد:

کنون آمدست اژدهـایــی پدیـــد               کـز آن اژدهــا مِه دگر کس ندید

از آن گه که گیتی ز طوفان برست               ز دریا برآمد به خشکی نشســت

(همان:71)

پهلوان جوان با شنیدن وصف اژدها، مشتاقانه درخواست شاه را می­پذیرد. او چنان به توانایی خود اعتقاد دارد که آماده­ی هر نبردی است. گذشته ­از­ این، برای راه یافتن به جمع پهلوانان بزرگ حماسه می­باید به نبرد با این اژدها بشتابد؛ زیرا همه­ی این، پهلوانان معمولاً با جانورانی مهیب رودررو می­شوند و «مرسوم­ترین جانورکشی در حماسه­های اصیل، اژدهاکشی است». (شمیسا، 1386: 75). این کارکرد وی در بسیاری از متون بازتاب داشته ­است. ازجمله در تاریخ سیستان آمده ­است: «از بزرگی و فخر اوی یکی آن بود که بروزگار ضحاک که هنوز چهارده­ساله بیش نبود، یکی اژدها را که چند کوهی بود بکشت بفرمان ضحاک». (تاریخ سیستان،1314: 5)

او آغازگر اژدهاکشی در این خاندان می­شود و پس از وی کسانی چون سام، رستم، فرامرز و… نیز به کشتن اژدها می­پردازند.

معمولاً بیشتر شخصیّت­های اژدهاکش در پاسخ این عمل به پاداشی بزرگ دست می­یابند؛ «قیصر روم برای آنکه از آسیب دو اژدها در امان ماند گنج و بوم و دختران خود را به اهرن و میرین وعده داد و آنان گشتاسب را محرمانه به کشتن اژدها فرستادند و پس از آنکه گشتاسب اژدها را کشت، آنان به گشتاسب هدیه های فراوان دادند. بهرام گور نیز پس از اژدهاکشی در هند به شهرت و احترام فراوان دست یافت و همین موقعیت را بهرام چوبین در چین بدست­آورد. بعلاوه آنکه خاقان دختر خویش را نیز به عنوان جایزه اژدهاکشی، به وی داد و منشور ولایت را.» (رستگار فسایی، 1379: 259). پاداش گرشاسب نیز نام­جویی و عنوان جهان­پهلوانی است.

به­هرروی، پهلوان در این راه گام برمی­دارد و با وجود آن­که دیده­بان، وی را از ادامه­ی مسیر بازمی­دارد، با اتّکا به گرز صدمنی خود به ­پیش می­تازد:

هم اکنـون بدین گرزة صد منی                  برآرمـش از آن چــرم اهرمنــی

(همان:75)

گرچه گرشاسب در کاربرد تمام سلاح­ها مهارت دارد امّا سلاح ویژه­ی وی گرز بوده­ است. ازاین­رو، یکی از ویژگی­های او گرزور است. (صفا،1333: 557) نکته­ی دیگر آن­که گرشاسب تنها پهلوانی است که پیش از رویارویی با اژدها برای کاهش درد تریاک می­خورد:

ز تریــاک لختــی ز بیــم گزنــد            بخـورد و گره کـرد بر زین کمنـد

(همان:76)

پهلوان بی­باکانه به رویارویی با اژدها می­شتابد امّا با دیدن این موجود هولناک که از جنبیدنش حتّی زمین به لرزه درمی­آید، هراسان زبان به نیایش خداوند می­گشاید. تنها ویژگی که اندکی رنگ ­و بوی اخلاقی به شخصیّت گرشاسب می­بخشد، خداجویی است. البتّه خودستایی او نیز بجاست؛ زیرا نیروی پهلوانی گرشاسب در هیچ­­یک از پهلوانان دیگر حتّی رستم یافت­نمی­شود؛ بزرگ­ترین پهلوان شاهنامه، با آن همه دلاوری در نبرد با سهراب و اسفندیار که در کهنسالی وی رخ­می­دهد، بسیار ضعیف عمل­می­کند امّا گرشاسب در سن هفتصد سالگی به نبرد با شاه طنجه می­پردازد و دلاورانه او را ازپای درمی­آورد. با وجود این، ذکر نام خداوند و ستایش وی پس از آوردهای سخت از ویژگی­های مثبت اوست.

سرانجام پهلوان به اژدها نزدیک می­شود و چون اسب او از صدای غرّش اژدها می­هراسد، پیاده به کارزار می­پردازد. او نخست گلو و چشمان اژدها را هدف قرارمی­دهد و سرانجام با گرز گران خویش او را ازپای­درمی­آورد:

بـه گـرز گـران یاخـت مــرد دلیـر             بــرآمد خروشنــده چــون تنــد شیر

بد انسان همی زدش با زور و هنـگ            که از کُه به زخمش همی ریخت سنگ

سر و مغزش آمیخت با خاک و خون            شـد آن جانـور کــوه جنگـی نگــون

(همان:77)

بر اثر زهر اژدها جامه­ی رزم بر تن گرشاسب ریزریز می­شود و پهلوان بی­هوش برجای می­افتد. اگرچه زهر اژدها کشنده است امّا همان­گونه که شاعر اشاره­می­کند، او پیش از نبرد تریاک می­خورد تا از زهر وی در امان باشد؛ بنابراین بی­هوش افتادن پهلوان می­تواند بازمانده­ای از روایت­های پهلوی درباره­ی او باشد که در آن گرشاسب پس از کشتن اژدها به خوابی درازآهنگ فرومی­رود و در رستاخیز برای کشتن ضحاک به پا می­خیزد. (رک. اکبری مفاخر، 1385: 13). این خواب به شکل ضعیف­تری در گرشاسب­نامه آمده است.

در پایان این داستان گرشاسب به پاداش خود می­رسد:

از آن کاژدها کشت و شیری نمود           درفش چنان ساخت کز هر دو بود

بـه زیـر درفـش اژدهـای سیـــاه           زبر شیر زرین و بـر ســرش مــاه

جهـان پهلــوانـی مـرا او سپــرد            و از آنجـای لشکر سوی هند بــرد

(همان:80)

حاصل این پیروزی در واقع سرسپردگی وی به ضحاک است. از این پس او در سراسر زندگی خویش به نبرد با دشمنان این شاه انیرانی می­پردازد. پرسش این­جاست که او چگونه سرسپرده­ی پادشاهی می­شود که کشنده­ی جمشید، جدّ والای اوست. پهلوان در پاسخ پدر می‌کوشد تا بندگی خود را در برابر ضحاک توجیه کند:

 

کس ار دیـدی مـن سـزای شهـی             ازیـن مارفـش  کـرد می جـاتهی

ولیکن چو کس می نیاید به دست             بترسم که باشد بترزین کـه هست

سرانجـام بـا  پادشـا  بـه  جهـان              اگــر چنـد بـد باشـد و بدنهـان

ز فرمان شه ننگ و بیغاره نیـست              به هر روی کِه راز مِه چاره نیست

(همان:82)

امّا روشن است که این توجیه نمی­تواند درست باشد. ضحاک ماردوش نماد زشت خویی و بدطینتی است و سرسپردگی به او، به هر بهانه­ای نزد ایرانیان پسندیده نیست. حال آن­که قصد واقعی ضحاک از فرستادن وی به نبرد با اژدها، جهان­پهلوانی نبوده بلکه به گفته­ی نگارنده‌ی مجمل‌التواریخ­والقصص، «او را بقصد آنکه هلاک گردد بکشتن اژدها فرستاد». (مجمل­التواریخ والقصص، 1318: 40) و هشدارهای پدر در بازداشتن او از دربار ضحاک نیز ریشه در آگاهی پدر از این دشمنی دارد.

شاید این خوش خدمتی به ضحاک یکی از دلایل عدم محبوبیّت گرشاسب در میان مردم ایران است که موجب شده تا کم­ترین جایگاه را در روایت­های حماسی مردمان این سرزمین داشته باشد.

 

کشتن ببران بیشه

چندی پس از جهان­پهلوانی گرشاسب، هندوستان دچار شورش شده و مهراج پادشاه هندوستان از بهوی شورشی به ضحاک شکایت­می­کند. ازاین­رو، شاه ایران پهلوان را به دربار فرامی­خواند. اگرچه اثرط وی را از رفتن بازمی­دارد امّا گرشاسب خود بر این جنگ پای­می­فشارد:

مــر ایــزد از بهــر جنــگ آفرید             چـه پایـم که جنگ آمد اکنون پدید

چنین یال و بازوی و این زور و برز            نشـایـد کـه آسـایـد از تیـغ و گرز

(همان:82)

سرانجام پس از شنیدن پند پدر و آموختن آداب کاخ­نشینی راهی دربار ایران می­شود و با سپاهی گران از ایرانیان و سواران زابلی سوی هند لشکر می­کشد. سپس به دربار مهراج راه می­یابد. چون سپاهیان برای نبرد با بهو به راه می­افتند، به بیشه­ای می­رسند که به گفته­ی مهراج ببرهای بی­شماری داشت. جهان­پهلوان با شنیدن سخن مهراج در بیشه به جست­و­جوی ببر می­پردازد و چهار ببر را با گرز از­پای­درمی‌آورد:

به یک پنجـه ران تکــاور ببـــرد              بـزد بر زمین گردنش کـرد خــرد

یکی گرز زد پهلوان بــر ســـرش            کـه زیـر زمیـن بـرد نیمـی بــرش

به‌دیگر شد و زدش زخمی درشت            چنان کش ز سینه برون برد پشـت

سوم ببر تیز انـدر آمـد بـه خشـم             ز بس خشم چون لاله بگشاد چشم

به دستی گرفتـش قفــایل فکــن              به دستی کشیدش زبـان از دهــان

به زیر لگد پـاک مغـزش بریـخت            چهـارم دوان سـوی بیشه گریخـت

بینداخت گـرز از پیـش پهلــوان              شکستش دو پای و بـر و پهلــوان

(همان:91-90)

تنها جنگ­افزاری که وی در این نبرد به کار می­برد نیز گرز است. این ویژگی درسراسر کتاب دیده می­شود. برای نمونه در نخستین نبرد خود با بهو از مهراج می­خواهد تا سپاه را بالای کوه نگاه دارد و دلیل این کار را چنین بیان­می­کند:

دل و گرز و بازو مـرا یـار بس              نخواهــم جز ایــزد نگهــدار کس

(همان:93)

و در پاسخ نامه­ی بهو که با وعده­ی باژ قصد فریب پهلوان را دارد گرز خود را که مظهر نیروی پهلوان است، مایه­ی بیم دشمن معرفی­می­کند:

کنون کت ز گرز من آمد نهیـب                گـرفتی ز سوگنـد راه فـریــب

(همان:103)

 

فرستادن نامه برای بهو

پهلوان پیش از رویارویی با بهو برای او نامه می­نویسد. فرستادن نامه پیش از نبرد هم­چون رجزخوانی در آوردگاه بوده و یکی از اهداف پهلوانان از این کار تضعیف روحیه­ی دشمن است. در این نامه­ها، معمولاً نویسنده می­کوشد تا با ترساندن دشمن از نیرو و توان خویش، وی را در جنگ سست گرداند. این ویژگی در نامه­ی گرشاسب نیز به چشم می­خورد. او با لحنی تهدیدآمیز بهو را از سرانجام نبرد و پیمان­شکنی در برابر مهراج بیم­می­دهد:

یکی جامه پوشمت بی پود و تار            که گردش بود پیکر وخون نگار

سپهر ار کنـد خویشتن مغفـرت             همـو نرهد از تیغ من هم سرت

یـلانند بـا مـن کـه گــاه ستیـز              بـود نزدشـان مرگ به از گریـز

به شمشیـر از بیـشه شـیر آورند             بـه پیکان مه از چرخ زیر آورند

(همان:92)

تعداد صفحات

200

شابک

978-622-5572-24-9

انتشارات

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.