در روزگاران قدیـم زن و شـوهری بودنـد که فرزندی نداشـتند. زن از صبح تا شـب، در حـال نذر کردن و
دعـا کـردن بـود تا خداونـد به آنها فرزندی بدهد. سـالها گذشـت امـا آنها صاحب فرزندی نشـدند.
یـک روز، زن کـه دیگـر از دعـا کردن خسـته شـده بود؛ گوشـهی حیـاط کاه گلـی خود نشسـته بود و
بـا سـنگهای کوچـک حیـاط بـازی میکـرد و آنهـا را با دسـت ایـن طـرف و آن طـرف میانداخت.
ناگهـان از روی عصبانیـت و ناامیـدی رو بـه آسـمان کرد و گفـت: »خداوندا به من فرزنـدی بده حتی
اگـر اندازهی این سـنگ کوچک باشـد«.
فـردای آن روز، هنـگام صبـح….
تعداد صفحات | 12 |
---|---|
شابک | 978-622-378-002-8 |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.