158,200 تومان
تعداد صفحات | 113 |
---|---|
شابک | 978-622-5572-59-1 |
عنوان صفحه
فصل 1 7
مقدمه 7
فصل 2 11
مطالعات 11
فصل 3 25
آشنایی با مدرنیسم 25
داستان مدرنیستی 25
تکنیکهای داستان مدرنیستی 28
فصل 4 41
نتیجهگیری 41
استعاره در داستانهای عرفانی 41
ماهیت استعاری داستان صفیر سیمرغ 62
جایگزینی شخصیتها 78
پیچیدگی معنایی یا محتوایی 79
ماهیت استعاری قصه غربت غربیه 80
ماهیت استعاری داستان آواز پر جبرئیل 94
فضایی وهم آلود و فانتستیک 96
ساختارِ استعاری و شعرگون 100
تفوق حجم بر زمان با تقویت قطب استعاری 103
زبانی شعرگون و سمبلیک 105
نتیجه¬گیری 107
منابع 109
قرن بیستم در اروپا، قرن تزلزل و بحران ارزشهاست و مدرنیته به یقینیات خود شک کرده و در تردید به سر می برد؛ در آن زمان پناهگاه فکری باقی نماند و جامعه دچار بحران شد، در نتیجه این بحران به رمان نیز وارد شد و سبب تغییراتی در محتوای آن شد. این تغییرات سبب شد تا نگرش جدیدی نسبت به رمان بوجود آید. در این روش خواننده با ذهنیات درهم نویسنده مواجه میشود و رمان، دیگر زمان جریان خطی خود را از دست می دهد، گذشته و حال و آینده در طول یکدیگر قرار میگیرند.
شاید بهتر باشد پیش از هر موضوعی با مفهوم مدرنیته آشنا شویم، «مدرنیته عبارت است از نوعی حالت یا کیفیت و ویژگی مدرن نوعی تجربهی مدرن؛ ایدهی مدرنیته بیانگر تازگی، بداعت و نو بودن زمان حال بهعنوان گسست یا انقطاع از گذشته و ورود به آیندهی سریعا در حال ظهور و در عین حال نامطمئن و ناپایدار است».
اصطلاح مدرن به نوشتههایی تعلق میگیرد که در آن علاقهی شدید به نوجویی، سبب نقض شکلها و جنبههای فنی سنتی است، «مدرنیسنتها با کنار زدن سنتها و عرفهای پذیرفته شدهی هنر و گفتمان اجتماعی، تلاش کردند تا فرمها و سبکهای هنری کاملا نوینی را خلق کنند و موضوعاتی را مطرح کنند که تاکنون مورد بی اعتنایی و گاه مورد امتناع قرار گرفته بود».
نویسندگان مدرن دنبال یافتن راهی نو برای خروج از محدودیتهایی که با تصنع و تکرار برای آنها وجود داشت بودند، لذا در این راه با بکارگیری شیوههای جدید در داستانهای خود، موفق به شکست ساختارهای خشک و تغییر ناپذیر گذشته شدند. آنها با توجه به ناخود آگاه، نزدیک ساختن نثر به شعر، پایان گشوده و عدم قطعیت در معنا و … در واقع نوعی دشوارفهمی برای داستانهای خود به ارمغان آوردند، این خصایص وجه تمایزی میان آثار سنتی و آثار مدرن بوجود آورد.
برخلاف این، در دورهی داستانهای کلاسیک، از نظر طرح ما با یک طرح کلاسیک روبه رو هستیم؛ یعنی گرهگشایی، گره افکنی، زاویهی دید و تعلیق و… و زمان خطی رویدادها یکی پس از دیگری اتفاق می افتد؛ همچنین شخصیت پردازی در آنها در همان بستر رخ میدهد؛ در واقع میتوان چنین تعبیر کرد که در ادبیات کلاسیک، داستان بازسازی زندگی واقعی نیست بلکه آیینهی تمام نمای زندگی است.
در حالت کلی میتوان چنین اظهار نمود که رمان همواره در پی کاویدن واقعیت میباشد به تعبیری «واقعیت» شاهواژهی این ژانر است همهی انواع رمان، به هر سبک و سیاقی نوشته شود یک هدف بیشتر ندارد و آن بررسی جنبهای از واقعیت در زندگی انسان است.
رماننویسان دورههای گذشته واقعیت را موضوعی بیرونی و عینی فرض میکردند، در اینجا مقصود از «بیرونی» بیرون از ذهن و واقع در دنیای مشهود و عینی است که از راه حواس پنجگانه میشناسیم اما راه و روشی که رماننویسان مدرن برای نیل به همین مقصود در پیش میگیرند، با راه و روش اسلافشان متفاوت است؛ رمانهای مدرن با این فرض نوشته میشوند که دنیای درون ذهن ما انسانها اهمیتی به مراتب بیشتر از دنیای برون ذهنی و آشنایی دارد که در رمانهای رئالیستی شرح داده شده است.
همچنین «رمان مدرن در درجه نخست با رویا و ساحت تاریک و ناپیدای انسان سروکار دارد، نه با واقعیت مشهود. از نظر رمان نویسان مدرنیست، واقعیتی که از راه حواس ادراک می شود، صرفا پوستهی ظاهری واقعیت است. وظیفهی نویسنده این است که این پوستهی ظاهری را کنار بزند و به لایههای ناپیدا، اما مهمترِ واقعیت راه ببرد که همانا واقعیت روانی است».
هدف از نگارش این بخش، تبین تمام یا بخشی از ویژگیهای ادبیات داستانی نو میباشد. یکی از ویژگیهایی که می توان به ادبیات داستانی نو تعمیم داد بدین صورت است: اولا از نظر شکل بدیع است و در اینگونه داستانها میتوان انحرافهای بسیاری از شیوههای مرسوم کلام مشاهده نمود. دیگر اینکه نویسندگان داستانهای مدرن توجه زیادی به ضمیر ناخودآگاه انسان دارند؛ در نتیجه کپی کردن از رویدادهای زندگی که در شیوهی سنتی روایت، یکی از ضروریات آن به شمار می رفت کاهش محسوسی می یابد. استفاده از طرحهای غیر سنتی در رمان مدرن،بطور چشمگیری دیده میشود. در واقع در رمان مدرن نویسنده با گزینش رویدادهای زندگی، از آنها بهصورت غیر مستقیم در داستانهای خود استفاده میکند تا مخاطب با خواندن داستان به عمق سیلانی از تجربه دست یابد.
در ایران نیز نویسندگان، در آغاز دههی 40 با جریان مدرنیسم آشنا شدند که از آن به عنوان «نوعی انقطاع از قواعد، سنتها و قراردادهای مستقر، راه و شیوهای تازه در نگرش به موقعیت و نقش انسانی در هستی و بسیاری تجربهها در شکل و سبک» یاد میکنند،
در پی آشنایی نویسندگان ایرانی با آثار غربی و ترجمهی آن، شیوههای مدرن نویسندگی در آثار کسانی چون سیمین دانشور، هوشنگ گلشیری، تقی مدرسی، بهرام صادقی و صادق چوبک نمود یافت. نویسندگانی که با گریز از شیوههای سنتی نگارش و با نگرش تازهای به داستان، توانستند عرصههای تازهای از ذهنیات و واقعیتهای انسانی پدید آورند.
در ادامه تکنیکهای ادبیات داستانی مدرن را ذکر می نماییم:
یکی از پرکاربردترین شیوه در نوشتن داستانهای مدرن، استفاده از جریان سیال ذهن میباشد بدین صورت که تفکرات و ادراکات شخصیتها، همانگونه که بطوری اتفاقی در ذهن خطور می کنند، ارائه می شوند.
آشنایی با نظریهی فروید دربارهی ذهن و تاکیدی که وی بر ناخوداگاه داشت، نویسندگان داستانهای مدرن را به عرضهی روایتی از ساحت تاریک ذهن وا داشت که بهطور اساسی با روایتی که در داستانهای پیشامدرن بهکار گرفته میشد، متفاوت بود. بر همین اساس پیرنگی را در داستان مدرن شکل داد که با آنچه طبق نظر ارسطو در فن شعر شکل گرفته، متمایز است.
با در نظر داشتن نظریه فروید نسبت به ضمیر ناخوداگاه انسان، میتوان چنین برداشت کرد که هر اثر ادبی از دو جنبهی خوداگاه و ناخوداگاه نویسنده تشکیل شده است که خواننده با مد نظر داشتن این موضوع با کمی تامل، میتواند به جنبهی ناخوداگاه نویسندهی آن اثر پی ببرد. در واقع میتوان چنین برداشت نمود که، ذهنیت انسان واجد ماهیتی چندگانه است. گذشته همواره در ذهن ما حاضر است و دائما بر واکنشهای ما تاثیر میگذارد.
بر همین اساس، در داستانهای مدرن بیشتر به جنبههای درونی و ذهنی راوی یا خاطرات و تصورات ذهنی که درون شخصیتهای داستان میگذرد، تکیه میشود و مانند یک داستان رئالیستی فقط به جنبه های بیرونی یک اثر توجه نمیکند؛ همین مشخصه سبب میشود تا داستان یا روایت بر خط سیر روایی خطی پیش نرود و زمان در آنها ورای زمان خطی میباشد که همین دو موضوع سبب تبین جریان سیال ذهن در آنهاست.
راوی داستان مدرن برای نشان دادن تمایز اثر خود با دیگر داستانهای پیشامدرن، نظمی را که یک روایت خطی دارد، رعایت نمیکند و مدام در پیچ و تاب ذهن خود در حال دوران است، البته با تمام این توصیفات، باز هم نمیتوان به طور قطع گفت که نحوهی بیان روایت بی نظم است، بلکه اینگونه داستانها، از نظم و منطق خاص خودشان پیروی میکنند.
در این شیوه، عقاید و احساسات بدون توجه به منطق و تفاوت سطوح واقعیت، گاهی با بههم ریختن نحو ترکیب کلام آشکار میشود. نویسنده در هنگام بکارگیری این تکنیک، تمام تفکرات و احساسات و تداعیهایی را که در ذهن شخصیت داستانی شکل میگیرد، بدون تصویر یا توضیحی به روی کاغذ میآورد؛ این در حالی است که در روایت معمولی تلاش بر این است تا افکار و احساسات بهصورت ساختمند و منطقی نوشته شوند؛ بهعبارت دیگر، در داستان مدرن تاکید بر آنچه دیده میشود است نه آنچه که درک میشود.
ذهنگرایی در روایتهای مدرن نویسنده را به شاعری مبدل میکند که برای خلق زبانی که توان گنجاندن مفاهیم ذهنیاش را داشته باشد، ناگزیر است به سمبل و رمز روی بیاورد؛ به همین سبب بسیاری از نظریهپردازان و نویسندگان روایتهای مدرنیستی به نزدیکی شعر و نثر در رمان مدرن اشاره کردهاند.
تا پیش از ظهور داستان مدرن، به گمان بسیاری از بزرگان ادب، محمل کاربرد نماد و همخانوادههای آن، چون تمثیل و استعاره تنها شعر بود؛ بطور کلی میتوان چنین بیان نمود که استعاره و مجاز همیشه از ابزارهای بلاغی و زیباییشناختی به شمار میرفتند، اما بنا بر دیدگاه یاکوبسن، استعاره و مجاز دیگر به حوزهی بلاغت منحصر نمیشوند، بلکه این دو از کارکردهای زبان و شکلگیری کلاماند؛ اما در اوایل قرن بیست، با رشد نوع جدیدی از رمان که رمان مدرن نام گرفت، فرم داستان به شعر نزدیک شد و استفاده از صنایع شعری، از جمله نماد و استعاره در آن باب شد. استفاده از تکنیک ذهنگرایی در داستان مدرن، موجب میشود که داستان به استعاره و دیگر صنایعی که در شعر کاربرد دارند گرایش پیدا کند. گاه اتفاق میافتد که رماننویس، به جای داستان، یک شعر را پیشنمونهی رمان قرار دهد، همچنان که جوزف کنراد رمانِ خط اشباح را بر اساس شعری از سمئول تیلر کالریج و ولادیمر نابوکوف نیز در نگارش لولیتا به شعر آنابل ادگار النپو نظر داشته است.
«آثار متعددی به بیان تفاوتها، شباهتها و تعریف داستان مدرن و پیشامدرن پرداختهاند (برای آگاهی از این موارد← طرح در رمان مدرن (هانیول، 1383)، پیشدرآمدی بر رمان مدرن (کتل، 1389)، نظریههای روایت (مارتین، 1382) و …) اما شاید آنچه که نویسندگان مختلف در راستای تفاوتهای این دو بیانکرده باشند، بدینگونه قابل تلخیص باشد: «در داستانهای مدرن زبان بر پایۀ رمز، تضاد، تنافر، شعرگونگی، تمسخر، طنز، اعتراض آشکار، ترکیبهای زبانی صیقلیافته و شگفتآور، درهمتنیدن واژههای کهن و نو در ترکیبهای زیبا و جذاب، زمانپریشی، دلالتمندی ممتد، جایگزین کردن ریتم تند به جای حرکت حوادث و گسترش استعاری داستان به جای گسترش عضوی شکلمیگیرد» (← مستور، 1379، به نقل از ناظمیان و رمضانی، 1397: 272). بطوریکه ویرجینیا ولف علنا بر مصالحهی شعر و نثر در روایتهای مدرن تاکید میکند (ایدل، 1367: 186)؛ وآثار او نمونۀ تمامعیار آمیختگی شعر و نثر است؛ مهدی غبرایی، مترجم آثار او، در گفتگویی، یکی از دلایل دشواری و زمانبر بودن ترجمۀ آثار ولف را شعرگونگی آن میداند (← ایبنا، 1398)».
چنانچه پیش از این اشاره شد، یکی از راهکارهایی که نویسندگان نوگرا برای آفرینش داستانهای خود بکار میگیرند، گرایش به تمثیل و نماد است و اگر این ویژگی در نثر رخ بنماید، آن را به سوی شعرگونگی پیش میبرد. زبان، در روایتهای مدرنیستی ماهیتی شاعرانه دارد چرا که در این روایتها به توصیف صرف وقایع بسنده نمیشود، بلکه اهتمام اصلی نویسنده به شکافتن بطن و پیشرفتن در عمق وقایع است. از همین روست که ترتیب زمانیِ وقایع در بسیاری از روایتهای مدرنیستی در هم ریخته و آشفته است چرا که گرانیگاه روایتِ شعرگون، صرفاً روایت واقعه نیست. ذهنگرایی در روایتهای مدرن، نویسنده را به شاعری بدل میکند که برای خلق زبانی که توانایی گنجاندن مفاهیم ذهنیاش را داشته باشد، ناگزیر است به سمبل و رمز روی بیاورد. بسیاری از نظریهپردازان و نویسندگان روایتهای مدرنیستی به نزدیکی شعر و نثر در رمان مدرنیستی اشاره کردهاند (← لاج، 1389: 161- 162).
لئون ایدل معتقد است: از آنجایی که یکی از مهمترین دغدغههای نویسندگان مدرن آفرینش انگارههای ذهنی است، و این انگارهها همراه و همگام با اندیشه و ادراک و روان است، رفته رفته نویسنده تبدیل به شاعری سمبولیست میشود و دست به ابداع زبانی میزند که توانایی نمایش چگونگی ذهن را داشته باشد؛ بنابراین، داستان آن تسلسل و انسجام یا نظمی را که قصهنویس گذشته میکوشید بر قصهی خود ببخشد از دست میدهد و در عوض حالت شعر قصه را فرا میگیرد، در این حالت با فوران درون ذهن هنرمند مواجه میشویم.
«هر پدیدهای یک معنای پنهان دارد و انسان از طریق تاویل و کنار زدن لایههای متعددی که معنای واژه، لفظ یا کلمه را پنهان کرده، به کنه معنایی پی میبرد». در نتیجه نویسندگان نوگرا با مد نظر داشتن معنای پنهان پدیدهها، داستانهای خود را میآفرینند. در واقع «ادراکهای به غایت فردی و خاص راوی داستان معمولا با توصیفهایی کاملا استعاری بیان میشود. به گونهای که غالبا رویدادها با مکانی نا مشخص یا مبهم توصیف میشوند». در واقع در ادبیات مدرن، زبان از شکل راست و صریح خودش خارج میشود و شکل و قالب و ساختار خودش را میشکند و به طرف استعاره، کنایه، مجاز، تمثیل و قلبهای دیگر میل میکند؛ اما این قالبها هم کافی نیست و حتی به طنز و فکاهی روی میآورد. زبان صریح امکان ابراز وجود ندارد در نتیجه، زبان ساختار خود را میشکند و به استعاره و طنز روی میآورد.
«اسطورهگرایی یکی از ظرفیتهایی است که در رمانهای مدرنیستی به وفور مورد استفاده قرار میگیرد. اسطورهگرایی در آثار جویس، یکی از بزرگترین رماننویسان مدرنیست قرن بیستم، همواره بهعنوان یکی از ظرفیتهای روایی مهم آثار او مورد توجه قرار گرفته است» اسطورهگرایی زبان را بهسوی شعرگونگی بهپیش میبرد. چرا که خواننده را بر آن میدارد تا با گذشتن از معنای ظاهری کلام، به وجهی رمزی، کنایی و مثالین کلام راه یابد و در حقیقت وجهی جانشینی و جایگزینی اسطوره به جایِ معنای دیگری، قطب استعاریِ کلام را تقویتمیکند. اسطوره، ذهن را از مضمونی واحد منصرفمیکند و به جستجوی معناهای جایگزین سوقمیدهد، اسطوره و شعر بسیار به هم نزدیکند چرا که «هـر دو زبـانی غیراستدلالی و تصویری را بهکارميگیرند».
در تحلیل مدرنیسم، اسطورهپردازی راهی برای گریز از تاریخ و اجتناب از مواجه با واقعیتهای زندگی مدرن قلمداد شده است، چیزی که نویسندگان کلاسیک آن را گیج کننده میدانند؛ ولیکن غرض از بکارگیری اسطوره برای مدرنیستها، جبران پراکندگی جهان مدرن بود.
در ایران نیز بسیاری از نویسندگان مدرنیسم از این تکنیک استفاده کردهاند برای نمونه اسطورهی رستم و سهراب در رمانهای رازهای سرزمین من از رضا براهنی، اسطورهی هابیل و قابیل در سمفونی مردگان ازعباس معروفی و … میتوان یاد کرد.
تعداد صفحات | 113 |
---|---|
شابک | 978-622-5572-59-1 |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.